تعلقات صهیونیستی هویدا | مدرسهاي كه اميرعباس هويدا در آن خواندن و نوشتن آموخت، شاخهاي بود از «آليانس جهاني اسرائيلي» كه در 1860 (1246 ق) در جهت همدردي با يهوديان و رسيدگي به گرفتاريهاي همكيشان در سراسر جهان بر پا شد. مركز اين انجمن در پاريس بود و بنيانگذارش آدولف كرميو و چند تن از روشنفكران يهودي بودند.
او تحت تأثير همين آموزهها، در مدرسه فرانسوي بيروت به گروه تمپلرها Templar)) پيوست . گروهي كه عباس ميلاني درباره سابقه تاريخي آن مينويسد:
«آنها خود را نخبگان روشنفكري مدرسه ميدانستند و نام تمپلرها را برگزيده بودند. انتخاب شان سخت غريب بود، چون تمپلرهاي سده دوازدهم، سلحشوراني پرآوازه بودند كه در جنگهاي صليبي، عليه مسلمين ميجنگيدند. به گمان برخي از محققان، همين تمپلرها را بايد هسته اوليه فراماسونري دانست.»
همو در جائي ديگر، ضمن صحبت از بحثهاي روشنفكري هويدا و دوستانش در منزل مسكوني او در بيروت، درباره ايجاد دولت اسرائيل مينويسد:
«بحث امكان ايجاد يك دولت يهودي در بخشي از سرزمين فلسطين هم در آن زمان سخت رايج بود. هويدا از جمله اقليت كوچكي بود كه از ايجاد چنين دولتي طرفداراي ميكرد. ميگفت: اين تنها پادزهر سامي ستيزي تاريخي است.»
طبيعي است كه تلاشهاي شبانهروزي اميرعباس هويدا در كميسري عالي سازمان پناهندگان در ژنو را بايد در راستاي ايجاد دولت مورد علاقه او كه تنها پادزهر سامي ستيزي باشد، جستجو كرد.
اسرائيل كعبه آمال بهائيان بود و تلاش عكانشينان براي ايجاد آن، به روشني در تاريخ ضبط شده است. اميرعباس هويدا از طرفي به اين فرقه تعلق داشت و تلاش براي تعالي دولت صهيونيستي اسرائيل از وظايف فرقهاي او بود و از طرف ديگر نيز، خانواده مادري او، از خدمتگذاران تشكيل دولت اسرائيل بودند. يكي از اين افراد، عبدالحسين سرداري ـ دائي اميرعباس هويدا ـ است كه در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان، امور كنسولي سفارت ايران در پاريس را به عهده داشت.
عباس ميلاني در اين باره مينويسد:
«وقتي فرانسه به اشغال نازيها درآمد، كشورهايي چون ايران نه تنها روابط خود را با فرانسه اشغالي قطع كردند، بلكه دفاتر سفارت خود را هم در شهر پاريس بستند. ساختمان سفارت ايران در اختيار ابوالحسين [عبدالحسين] سرداري قرار گرفت كه جوانترين برادر افسرالملوك [مادر هويدا] بود .... ديپلماتي حرفهاي بود و قبل از حمله نازيها مسئوليت امور كنسولي سفارت ايران در پاريس را به عهده داشت ... رفيق باز و رفيق ياب بود. با برخي از سران ارتش اشغالگر آلمان در پاريس از سر دوستي در آمد. آنان را به مهمانيهاي مجلل در محل سفارت دعوت ميكرد و خاويار و شامپاني فراوان و رايگان در اختيارشان ميگذاشت و براي تفريحشان حتي دختران جوان و زيبا را هم تدارك ميكرد. رابطش براي تامين اين دختران يكي از زنان زيباي پاريس به نام الكساندريا بود. مهمان نوازيهاي سرداري هم براي او منشأ منفعت مالي فراوان شد و هم زندگي برخي از يهوديان پاريس را نجات داد ... سرداري با استفاده از روابط نزديكش با آلمانها، جان خانوادههاي يهودي ايراني مقيم پاريس را از مرگ حتمي نجات داد. او نيز به نوبه خود مقامات آلماني را متقاعد كرده بود كه هر كس گذرنامه ايراني دارد عليرغم وابستگيهاي مذهبياش، شهروند ايراني و لاجرم از حقوق اين شهروندان برخوردار است... سرداري به حدود هزار و پانصد گذرنامه ايراني دسترسي داشت. وقتي در سال 1942، نازيها بازداشت يهوديان پاريس را آغاز كردند، سرداري تصميم گرفت اين گذرنامهها را به نام برخي از يهوديان غير ايراني صادر كند.
يكي دو سال بعد، نشريات ايراني از اين ماجرا خبردار شدند و به لحني تند و انتقاد آميز، ميپرسيدند چرا سرداري را به رغم فروش گذرنامه به جهودان هنوز از كار بركنار نكردهاند ... به روايت فريدون هويدا، «در سال 1948 من در پاريس بودم وقتي كه اعضاي جامعه يهوديان ايراني مقيم پاريس به ديدن دايي من آمدند، سينييي نقرهاي كه امضاي روساي جامعه يهوديان در آن نقر شده بود، برسبيل امتنان و احترام به او هديه كردند.»
اسكندر دلدم، اميرعباس هويدا را از اعضاي «شوراي امريكايي صهيونيزم» موسوم به AZL معرفي ميكند و فعاليتهاي او در سازمان ملل را پوششي بر عضويت وي در اين شورا ميداند.
همين وابستگي بود كه در ماه اول نخستوزيري او، ساواك را وادار به ارائه طرحي براي برون رفت از مشكل اشتهار او به بهائيت كرد. طرحي كه در بند ششم آن آمده است:
«عدم انجام هيچ نوع معامله تجارتي و داد و ستد كه دال بر نزديكي با اسرائيل باشد، زيرا عناصر مخرب، بهائيان را عوامل اسرائيل در ايران به مردم معرفي كردهاند.»
هنوز مدت زيادي از انتصاب او به نخستوزيري، سپري نشده بود كه اظهار نظر شد:
«چون آقاي هويدا نخستوزير در معامله محرمانه فروش نفت ايران به اسرائيل، خدمت بزرگي به آن كشور نموده، دولت اسرائيل در قبال اين خدمت يكصد و چهل هزار متر مربع زمين در فلسطين به ايشان واگذار نموده است.»
پيوستگي فرقه بهائيت و صهيونيزم به اندازهاي روشن و مبرهن بود كه در كميسيون نشر نفحاتالله! در شيراز گفته شد:
«دولت اسرائيل در جنگ سال 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شده، ما جامعه بهائيت، فعاليت اين قوم عزيز يهود را ستايش ميكنيم.»
عليرغم اينكه از دو طرف ـ هويدا و اسرائيل ـ تلاش بر اين بود تا روابط فيمابين، در نهايت پنهانكاري ادامه يابد ولي گاهي اوقات، نشريات خارجي از اين ارتباط پرده برميداشتند. نمونه آن مصاحبهاي است كه «مجله آلمان هوبي » با او داشت، سئوال كرد:
«آيا در صورت بروز منازعه جديد فيمابين اسرائيل و اعراب، ايران در تحريم نفتي شركت خواهد كرد؟»
و هويدا در پاسخ گفت:
«ما در تحريم نفتي گذشته اعراب نيز دخالتي نداشته، شركت نكرديم و بنا براين در آينده نيز به همين عمل مبادرت خواهيم ورزيد و نفت از ديدگاه ما يك متاع تجارتي است نه يك اسلحه سياسي. در صورت بروز كشمكش خصمانه و منازعه جديد در خاورميانه، صادرات نفت ما لاينقطع مسير خود را ادامه خواهد داد.»
اميرعباس هويدا، يكي از شهروندان تمام عيار اسرائيل بود. خدمات او به آنان به حدي بود كه حتي در ملاقات با يوري لوبراني ـ رئيس دفتر اسرائيل در ايران ـ همواره استثناء قائل بود. دكتر عباس ميلاني در اينباره نوشته است:
«يوري لوبراني ... در عمل سفير اسرائيل در ايران بود... او روابط ويژه و نزديكي با هويدا پيدا كرده بود. نه تنها به بسياري از مهمانيهاي شام هويدا دعوت داشت، بلكه مرتب با او در دفتر نخستوزير هم ديدار و گفتگو ميكرد. از يك جنبه، لوبراني تنها استثناي قاعدهاي بود كه هويدا خود در دوران صدارتش برقرار كرده بود. هر وقت سفيري از يكي از كشورهاي خارجي به ديدار هويدا ميآمد، او تأكيد داشت يكي از منشيانش در جلسه حضور داشته باشد. تنها استثنا لوبرانيبود.» منبع:قصة هويدا، ابراهيم ذوالفقاري، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1386، ص 67 تا 73 این مطلب تاکنون 10223 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|