کارنامه شهید دیگری از جبهه محراب | شهيد محراب آيتاللّه اشرفى اصفهانى در شعبان المعظم سال 1322 هجرى قمرى برابر با 1281 هجرى شمسى در سده (خمينى شهر) اصفهان در خانوادهاى روحانى و عالم متولد گرديد. ايشان يگانه فرزند ذكور مرحوم حجتالاسلام والمسلمين ميرزا اسداللّه نوه مرحوم حجتالاسلام ميرزا محمد جعفر از علماى معروف سده بود. جد اعلاى ايشان از علماى جبل عامل بودهاند. شهيد اشرفى اصفهانى خود در اين باره مىگويد : «نسب بنده منتهى مىشود به يكى از علماى جبل عامل كه اينها در صدر اسلام از بركت حضرت ابوذر، اسلام را اختيار كردند و بعد از آمدن در، سده و تا آنجا كه در نظرم هست، اجداد پدرى ما، هميشه از علماى معروف محل بودند».
پدر ايشان از ائمه جماعات و اهل منبر و داراى كمالات علمى و تقوايى بود. وى در سن هفتاد و پنج سالگى فوت نمود. مادر شهيد اشرفى نيز از سادات و علويات معروف اصفهان از خانواده مويدى از سادات صحيح النسب بود. جد مادرى ايشان از ساداتى بود كه به داشتن كرامات بسيار معروف مردم اصفهان بود.
شهيد اشرفى تحصيلات ابتدايى و مقدماتى را در سده (خمينى شهر) نزد مرحوم سيد مصطفى گذراند. ايشان استعداد فراوان و حافظه قوى داشت به طورى كه در نه سالگى كتاب نصاب الصبيان را از حفظ مىدانست. در سن دوازده سالگى جهت ادامه تحصيل راهى اصفهان شد و طى حدود ده سال دروس ادبيات و سطح فقه و اصول، همچنين يك دوره درس خارج اصول را در محضر اساتيد بهنام اين شهر آموخت. بعضى از اساتيد معروف ايشان در شهر اصفهان عبارت بودند از : آيتاللّه سيدمهدى درچهاى برادر آيتاللّه سيدمحمد باقر درچهاى استاد بزرگ آيتاللّه بروجردى، آيتاللّه سيدمحمد نجفآبادى، مرحوم فشاركى و مرحوم مدرس.
شهيد اشرفى اصفهانى طلبگى خود را با نهايت عسرت و مشقت اقتصادى گذراند. در مدت ده سالى كه در حوزه اصفهان بود در هفته با دو قران گذران زندگى مىكرد و هر هفته فاصله ميان اصفهان و زادگاهش را كه دوازده كيلومتر بود پياده طى مىكرد. خود مىفرمود :
«دوشنبه خوراكم تمام مىشد، سه شنبه دو ريال پولم را خرج مىكردم، چهارشنبه را كه آخرين روز تحصيل بود بدون پول و غذا مىگذراندم».
شهيد اشرفى در توصيف شرايط تحصيلشان در اصفهان مىگويد :
«زمانى در حجرهاى با سه نفر ديگر در مدرسه نوريه اصفهان زندگى مىكرديم. بسيارى از روزها نه چاى داشتيم،نه نفت و قند. براى مطالعه در شب از نور چراغ نفتى توالتهاى مدرسه استفاده مىكردم. در روزهاى جمعه به يكى از مساجد دورافتاده اصفهان مىرفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درسهاى يك هفته را دوره مىكردم. در مدت دوازده ساعتى كه آنجا مطالعه مىكردم، غذاى من فقط مقدارى دانه ذرت برشته بود. چيز ديگرى نداشتم».
شهيد محراب در سال 1302 ه ش (1343 ه ق) در سن بيست سالگى جهت ادامه تحصيل و نيل به مقامات عاليه علمى و دينى رهسپار قم گرديد. ابتدا مدت يك سال در مدرسه رضويه اقامت گزيد. پس از آن در معيت آيتاللّه حاج شيخ عبدالجواد جبل عاملى به مدت دو سال در مدرسه فيضيه در حجره فوقانى سكونت كرد. سپس به حجره شماره 21 منتقل و مدت بيست سال متوالى از عمر خود را در همين حجره گذراند. در تمام طول مدت بيست و سه سال اقامت در قم، ايشان تنها سه يا چهار ماه با خانواده خود و بقيه اين سالها را تنها و مجرد سپرى كرد.
حجتالاسلام حسين اشرفى اصفهانى فرزند شهيد محراب در توصيف اين دوران چنين مىگويد : «بنده در سن 7 سالگى بودم كه پدرم براى ادامه تحصيلات از اصفهان به قم آمدند و در حجره كوچكى در مدرسه فيضيه اقامت گزيدند. من و برادر كوچكترم كه بعدا به قم آمدند. در آن حجره كوچك در معيت ايشان بوديم. وضع زندگى ما به نحوى بود كه فقط هفتهاى يك بار مىتوانستيم غذاى گرم بخوريم و آن غذاى گرم حلوايى بود كه اصفهانىها به آن «شل شلى» مىگويند. معمولاً به همراه گزهايى كه از اصفهان به عنوان سوغات براى ما مىآوردند، مقدارى آرد بود كه پدرم شبهاى جمعه آن را با مقدارى خاكه قند كه بر اثر ماندن سياه شده بود، مخلوط نموده و حلوا درست مىكردند. و اين تنها غذاى گرم و مطبوع ما بود. گاهى هم با برنجهاى گرده معروفى كه از اصفهان آورده بودند دمپختك درست مىكردند. اما مقدار آن به اندازهاى بود كه ما هيچوقت سير نمىشديم و شايد از يك كيلو برنج تا 4 ماه استفاده مىشد. تا به روز آخرى كه مرحوم آيتاللّه بروجردى پدرم را در سن 52 سالگى به باختران اعزام نمودند، ايشان در مدرسه فيضيه زندگى مىكردند. مادرم مىگفتند كه ظرف 30 سال كه از ازدواج ما مىگذشت تا آمدن به باختران يك ماه به طور دائم و پشت سرهم نشد كه من پدر شما را ببينم»
شهيد آيتاللّه اشرفى تقريبا يك سال در جلسه درس آيتاللّه حائرى شركت نمود و پس از رحلت ايشان، چند سالى از محضر آيات ثلاث (آيتاللّه حجت، آيتاللّه سيدمحمدتقى خوانسارى و آيتاللّه سيدصدرالدين صدر) بهرهمند شد و بيشتر مطالب دروس اين سه بزرگوار را نوشته و موجود است. شهيد اشرفى پس از ورود به حوزه علميه قم مورد توجه خاص فضلا و علما بخصوص آيات و مراجع ثلاث قرار مىگيرد و با توجه به شرايط خاص سياسى ـ اجتماعى آن زمان كه ناشى از فشارهاى گوناگون از طرف رژيم رضاخان بود، تمام مشكلات را تحمل نمود و با استقامت بىنظير خود به تحصيل ادامه داد.
شهيد اشرفى اصفهانى با همه مشكلات و مسائل آن زمان، در تحصيل علوم اسلامى و دينى جديت به خرج مىداد و پس از اندك زمانى از فضلا و مدرسين نامى و برجسته حوزه علميه قم بشمار آمد. بدنبال اين توجه و اعتماد و عنايت خاص ايشان است كه شهيد اشرفى در سن چهل سالگى اجازه اجتهاد خود را كه اولين اجازه نامه اجتهاد آيتاللّه خوانسارى است دريافت مىكند. البته پيش از آن نيز چندين اجازه نامه در امور حسبيه از ايشان و ديگر مراجع دريافت داشته بود.
پس از ورود آيتاللّه بروجردى به حوزه علميه قم و شروع درس فقه و اصول، شهيد اشرفى به نحوى شيفته درس و بيان ايشان شد كه مىفرمود :
«من پس از اندك زمانى ناگزير دروس ديگر مراجع تقليد را رها كردم و جديت و كوشش نمودم كه مطالب آيتاللّه بروجردى را جمعآورى و مطالعه كنم».
لذا طى مدت دوازده سال كه آيتاللّه اشرفى در محضر ايشان حضور مىيافت، تمام دروس آن مرحوم را مىنوشت و اين نوشتهها هنوز هم موجود است.
شهيد محراب پس از اندك زمانى با مرحوم آيتاللّه بروجردى مناسبات نزديك يافت طورى كه مرتب به ديدار ايشان مىرفت و هر وقت شهيد اشرفى به اصفهان مىرفت و بازمىگشت آيتاللّه بروجردى به ديدار شاگرد خود به حجره او در مدرسه فيضيه مىرفت. در سال 1330 كه از سوى آيتاللّه بروجردى براى تشويق محصلين حوزه علميه قم، برنامه امتحانات عمومى در نظر گرفته شده بود، شهيد محراب به همراه برخى فضلا و علما ديگر مأموريت يافت تا به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح خارج فقه و اصول نقش ايفاء نمايد و تقريبا به مدت سه سال و تا زمان اعزام به باختران در برگزارى اين امتحانات شركت داشت.
شهيد آيتاللّه اشرفى اصفهانى مدت بيست و سه سال به طور دائم در حوزه علميه قم اقامت داشت. در طول اين مدت به تعليم و تربيت اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لايقى را نيز تربيت كرد. عمده توجه ايشان در حوزه علميه قم حضور در جلسات درس و مباحثه و نوشتن مطالب اساتيد خود بود. ايشان حدود دوازده سال متوالى از محضر آيتاللّه بروجردى كسب علم كرد. خوشبختانه دست نوشتهها و يادداشتهاى ايشان از دروس اساتيد و علماء، موجود است و اميد است در آينده منتشر و در دسترس علاقمندان و طلاب و محققين قرار گيرد.
در سال 1335 ه ش شهيد اشرفى اصفهانى بنا به دستور مرحوم آيتاللّه بروجردى جهت تبليغ و نشرمعارف و احكام دين و تقويت بنيه دينى و مذهبى اهالى كرمانشاه به آنجا اعزام و رحل اقامت افكند. در سال اول شهيد اشرفى به همراه فرزندشان در مدرسه آيتاللّه بروجردى زندگى مىكرد تا اين كه آيتاللّه بروجردى دستور دادند تا خانهاى اجاره نمايد و به همراه خانواده در آنجا زندگى كند. شهيد اشرفى اصفهانى بارها از آيتاللّه بروجردى تقاضاى مسافرت و بازگشت از باختران را كرد كه هر بار با مخالفت ايشان مواجه مىشد و مىفرمودند :
«وجود شما در كرمانشاه بسيار نافع است و من اجازه نمىدهم».
شهيد محراب هم چون فوقالعاده به استاد خود علاقهمند بود مايل نبود بدون اذن ايشان مسافرت كند. وی پس از ورود به كرمانشاه در مدرسه آيتاللّه بروجردى به تدريس رسائل و مكاسب و كفايتين براى طلاب پرداخت و حوزه علميه آن شهر را رونق خاصى بخشيد و طلاب و شاگردان بسيارى را جذب حوزه علميه كرمانشاه نموده و برخى از آنان در جريان مبارزات شهيد اشرفى در منطقه، كمكهاى شايان توجهى نمودند.
از زمان حضور امام خمينى (ره) در قم، شهيد اشرفى با ايشان در ارتباط بودند حتى زمانى كه ايشان به باختران اعزام شدند اين ارتباط قطع نشد. آيتاللّه اشرفى در اين باره مىفرمايد :
«در زمانى كه ايشان در قم بودند وجوهى را كه بود مقيد بودم كه به وسيله بانك بفرستم تا به دستگاه وانمود كنم كه ما به ايشان ارادت داريم. و آن موقع هم كه امام در نجف مشرف بودند ما مقيد بوديم به اين كه وجوهى را كه داده مىشد به ايشان برسانيم و قبض رسيدش را هم مىگرفتيم. و آنهايى كه پول مىدادند با ترس و وحشت به اينجا مىآمدند و جرأت نمىكردند كه قبض رسيد را بگيرند...».
پس از حادثه 15 خرداد 42 و دستگيرى حضرت امام، شهيد اشرفى فعاليتهاى دامنهدارى را در استان كرمانشاه آغاز نمود و پس از اينكه خبر دستگيرى ايشان را شنيد، به تهران آمد و به مراجع بزرگى كه از قم و ديگر شهرها آمده بودند گفت :
«امروز روزى نيست كه ما بخواهيم در مقابل اين رژيم جنايتكار سكوت بكنيم، ما نبايد در ارتباط با دستگيرى آقاى خمينى آرام بنشينيم».
از همان زمان شهيد اشرفى اصفهانى فعاليتهاى سياسى خود را به طور پنهانى و آشكار شروع نمود. با آزادى امام خمينى (ره) از زندان، وى به اتفاق چند تن از علما به قم عزيمت كرده و با معظمله ديدار و با كسب اجازه كتبى وكالت و اجازه مطلق در امور حسبيه و شرعيه از جانب امام (ره)، نماينده تامالاختيار ايشان در استان كرمانشاه مىشود. در طول اقامت در كرمانشاه فعاليت عمده خود را صرف تثبيت و معرفى امام خمينى (ره) به عنوان مرجع نمود و عليرغم كارشكنىها و غرضورزيها و بدخواهىهايى كه اعمال مىشد در اين مسير ثابت قدم بود و بارها به فرزندشان مىگفت :
«تقويت امام تضعيف كفر و تضعيف امام تقويت كفر است».
در زمان حيات مرحوم آيتاللّه حكيم نيز شهيد محراب در كرمانشاه مقدمه مرجعيت امام را فراهم نمود و در ايام محرم و رمضان از گويندگان و مبلغينى كه از شاگردان امام و فعالان نهضت ايشان بودند، دعوت به عمل مىآورد كه به منطقه بيايند و در مسجد آيتاللّه بروجردى كرمانشاه سخنرانى كنند و ضمن آشنا كردن مردم با مسائل اسلامى، به مسئله مرجعيت امام نيز اشاره كنند. در آن زمان دعوت از شخصيتهايى همچون شهيد هاشمىنژاد از بهترين و كارآمدترين ابزارهاى مبارزه عليه رژيم بود. در اين راستا ساواك مكررا گويندگان و مبلغين دعوت شده را دستگير و بازداشت مىكرد و يا با سخنرانى و منبر رفتن آنان مخالفت به عمل مىآورد.
در آن مقطع تاريخى انعكاس اينگونه برخوردهاى رژيم باعث توجه و گرايش مردم به اهداف و آرمانها و فعاليتهاى شهيد اشرفى اصفهانى مىگرديد.
كارشكنيهاى برخى افراد مغرض كه مخالف مرجعيت امام بودند از يك سو و فشار و مخالفت رژيم پهلوى از سوى ديگر، آيتاللّه اشرفى را تحت فشار شديد و تهديد قرار مىداد. ولى هر چه بيشتر فشار مىآوردند، شهيد محراب استوارتر و راسختر هدف خود را تعقيب مىكرد. عليرغم اينكه هر گوينده و سخنران مذهبى كه به شهر مىآمد، فورا به ساواك يا شهربانى احضار و از او تعهد گرفته مىشد كه يا شهر را ترك كند و يا اينكه حق ندارد ولو به كنايه نام «آيتاللّه خمينى» را ببرد، با اين حال اين سخنرانان شجاع هم مسئله مرجعيت امام را عنوان مىكردند و هم براى سلامتى امام دعا مىكردند. رژيم پهلوى براى جلوگيرى و خنثى كردن فعاليتهاى شهيد اشرفى از دو جبهه وارد شد : اول از راه تهديد و ارعاب تا جايى كه چند بار ايشان را در اوايل مبارزه به ساواك بردند. يكبار هم قصد تبعيد ايشان را داشتند كه بر اساس مصالحى كه در نظر گرفتند از جمله احتمال اعتراض و شورش مردم، از آن منصرف شدند. دوم از راه ترور شخصيت ايشان. به اين ترتيب كه عوامل رژيم و ساواك توسط برخى افراد كه همواره با شهيد محراب مخالفت مىكردند، سيل تهمتها و افتراها را متوجه ايشان نمودند و بزرگترين شكنجهها و عذابهاى روحى را به اين عالم بزرگوار وارد ساختند».
با اقدامات و تلاشهاى شهيد اشرفى، پس از رحلت آيتاللّه حكيم زمينه مرجعيت و زعامت حضرت امام خمينى (ره) در استان كرمانشاه كاملاً فراهم بود، به حدى كه اكثر علماى باختران با شهيد محراب در موضوع اعلميت امام هم عقيده بودند.
علاقه آيتاللّه اشرفى اصفهانى به امام (ره) به وضوح در كلام شهيد مشاهده مىشد و از امام به عنوان :«كسى كه از او ترك اولى سر نمىزند و ذرهاى هواى نفس ندارد، رهبر انقلاب، مرجع تقليد جامعالشرايط، اعلم، اورع و ولىفقيه» نام مىبرد. آيتاللّه مؤمن در خصوص اين موضوع داستانى را نقل مىكنند :
«كسانى كه با مرحوم آيتاللّه اشرفى ـ قدس سره ـ آشنا بودند مىدانند كه ايشان عالمى عارف و زاهد بود و بىاعتنايى به دنيا و توجه به خدا در وجنات و اعمال و رفتارش مشهود بود. آن مرحوم در زمان مرحوم آيتاللّهالعظمى بروجردى ـ قدس سره ـ و به امر ايشان براى احياء و اداره حوزه علميه باختران همراه جمعى ديگر از اعاظم به آن ديار عزيمت نمودند و اگر چه همراهان معظمله به قم مراجعت فرمودند ولى ايشان تا هنگام شهادت در آن شهرستان ماندند و به انجام وظيفه الهى اشتغال داشتند. اينجانب در سفرى كه بعد از وفات مرحوم آيتاللّه حكيم ـ قدس سره ـ در راه زيارت عتبات مقدسه ائمه صلواتاللّه عليهم اجمعين به باختران داشتم، خدمت دوستان فضلاء باختران رسيدم، آنان نقل كردند كه آقاى اشرفى به ما دستور دادهاند كه تنها حضرت آيتاللّه العظمى خمينى مدظله العالى را به عنوان مرجع تقليد به مردم معرفى كنيم و اگر مأموران انتظامى و يا ساواك طاغوت پرسيدند كه چرا شما معظمله را به مرجعيت تقليد معرفى مىكنيد بگوئيم آقاى حاج آقا عطاءاللّه اشرفى به ما چنين دستور دادهاند، فلذا برادران افاضل باختران چنين رويهاى را انتخاب نموده بودند. بدنبال اين قصه شبى را خدمت آن شهيد بزرگوار بودم از محضر مباركشان جوياى اين مطلب شدم. آن را تصديق فرموده و اضافه كردند من بعد از فوت آقاى حكيم ديدم كه دارد حق اين سيد بزرگوار «امام خمينى» مدظله تضييع مىشود فلذا دامن همت بالا زدم و درصدد معرفى ايشان به مرجعيت عامه تقليد برآمدم و روزى سازمان امنيت مرا تهديد به اخراج و تبعيد به قم كرد. گفتم : «شما خيال مىكنيد من از برگشتن به قم ناراحتم كه مرا به آن تهديد مىكنيد، من از عشقى كه به قم دارم هر شب به سمت قم مىخوابم». اين بنده خدمتشان عرض كردم : «آيا اين ارجاع جنابعالى به حضرت امام از باب اين است كه معظمله يكى از علمايى هستند كه تقليدشان جائز است و يا اينكه ايشان را اعلم مىدانيد؟». فرمودند : دو نفر عادل اهل خبره به اعلميت ايشان شهادت دادهاند : 1ـ آقاى حاج آقا اسداللّه مدنى يعنى عارف و عالم بزرگوار شهيد محراب حضرت آيتاللّه مدنى ـ قدس سره الشريف. 2ـ آقاى حاج آقا حسين خادمى يعنى مرحوم آيتاللّه خادمى اصفهانى ـ قدس سره الشريف ـ كه اين دو بزرگوار نزد من به اعلميت معظمله از ديگر مراجع شهادت دادهاند».
مدت 27 سال اقامت ايشان در شهر باختران، پيوسته همراه با ناراحتى، تهديد و كارشكنى بود. اين دوران مبارزه براى احياء اسلام راستين و پيروى از خط مبارزاتى حضرت امام (ره) و معرفى ايشان به مردم مسلمان منطقه چنان روحيه نستوه و بزرگى از شهيد اشرفى ساخته بود كه در برابر امواج سهمگين مخالفين چون كوه استوار بود و در اوج مظلوميت و تنهايى پرچم مبارزه را همواره برافراشته نگهداشت. مظلوميت و تنهايى ايشان در ضمن برخى درددلهاى ايشان به همسرشان جلوه مىكرد و مىگفت :
«پس از مرگ من برايم زياد گريه كنيد زيرا من خيلى مظلوم قرار گرفتهام» و يا «هر چه فكر مىكنم چه كردهام كه اين چنين مورد حمله اين افراد قرار گرفتهام، فكرم به جايى نمىرسد. تنها جرم من حمايت از امام و مرجعيت ايشان است و اينها تمام همّشان اين است كه من اين شهر را ترك كنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضايع كنند كه در نتيجه به اسلام ضربه بزنند و رژيم طاغوت را نگهدارند. ولى هيهات، من اين آرزو را بر دل آنها خواهم گذارد و اين شهر را ترك نخواهم كرد مگر بعد از آنكه اطمينان پيدا كنم كه اينها ديگر كارشان تمام شده و نمىتوانند توطئه خود را پياده كنند».
با آغاز حركت توفنده نهضت امام خمينى و بدنبال انتشار مقاله توهينآميز روزنامه اطلاعات در هفدهم دى 1356 و اعتراض گسترده و فراگير مردم انقلابى ايران، شهيد محراب آيتاللّه اشرفى نيز در اين حركت توفنده نقش عظيمى داشت. در رابطه با مقاله روزنامه اطلاعات و جريان نوزدهم دى و شهادت گروهى از مردم مؤمن و مسلمان قم و سپس شهداى تبريز و يزد كه در چهلمهاى شهداى هر يك از شهرستانهاى ذكر شده نيز جمعى از مردم به دست دژخيمان پهلوى قتل عام شدند، در استان باختران عليرغم فشارها و اختناق شديد دستگاه طاغوتى، آيتاللّه اشرفى با همكارى بعضى از علما و روحانيون شهر مجالس متعددى به عنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژيم منعقد كردند كه در پايان هر يك مردم به خيابانها مىريختند و مراكز فساد و فحشا و منكرات را منهدم مىكردند.
عمدهترين مراسمى كه تا آن تاريخ سابقه نداشت و در واقع جرقهاى بود در جهت شعلهور شدن يك آتش عظيم در اين منطقه، مجلس بزرگداشت شهادت آيتاللّه حاج سيد مصطفى خمينى بود كه بنا به دعوت و اطلاعيه آيتاللّه اشرفى در مسجد آيتاللّه بروجردى منعقد گشت. در مجلس سخنرانيهاى پرهيجان و انقلابى مطرح شد و ساواك با وجود بسيج تمام نيرو و قواى خود براى دستگيرى و كارشكنى در مراسم موفق نشد و به طور مخفيانه سخنرانان از شهر خارج شدند.
در رابطه با برگزارى اين مجلس بزرگداشت از طرف شهيد آيتاللّه اشرفى اصفهانى، نامهاى از سوى امام خمينى (ره) از نجف اشرف خطاب به آن شهيد فرستاده شد :
«6 محرم 98 ـ بسمه تعالى به عرض عالى مىرساند از قرار مسموع در اين حادثه مرقومات و تلگرافهايى شده است و غالبا نرسيده و نيز معلوم مىشود كه جنابعالى مجلسى داشته و تحمل زحمات نمودهايد. لازم شد از جنابعالى و ساير آقايانى كه اظهار عطوفت نمودهاند تشكر كنم. از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه را خواستارم. اميد است موفق شويم در راه اهداف مقدسه اسلامى اين چند روزه باقى را بگذرانيم. اميد دعاى خير از جناب عالى و ساير آقايان دارم. مستدعى تشكر اينجانب را به دوستان و اهالى محترم ابلاغ فرمائيد. والسلام عليكم و رحمهاللّه و بركاته ـ روحاللّه الموسوى الخمينى»
آيتاللّه شهيد اشرفى اصفهانى در يكى از تظاهراتى كه به صورت آرام در تاريخ 11/7/57 عليه رژيم شاهنشاهى انجام شد در حالى كه پيشاپيش مردم حركت مىكرد مورد هجوم مأموران گارد و ساواك قرار گرفت. در اين حمله چند تن شهيد و مجروح گرديدند و ايشان نيز آسيب ديدند. بدنبال وقوع اين حمله و آسيبديدگى ايشان، سيل تلفنها و تلگرافها از سراسر كشور جهت احوالپرسى و اطلاع از قضايا سرازير شد. پس از چند روز از اين حادثه، مأمورين ساواك با حمله به منزل شهيد اشرفى، او را دستگير و با عجله به تهران منتقل و در كميته شهربانى زندانى كردند و چند روزى را در سلول انفرادى گذراند. فرزند آن شهيد جريان دستگيرى ايشان را چنين بيان مىدارند :
«... در اواخر ساعات شب ناگهان صداى زنگ منزل به صدا درآمد. بعضى در خواب و بعضى بيدار بودند. به گمان اينكه شايد مسافرى از اصفهان آمده در را گشوديم. ناگهان يك افسر و دو مأمور شهربانى و دو مأمور ساواك بدون اجازه با شتاب خود را به داخل منزل انداختند. آنها ابتدا تلفن منزل را قطع كردند آن گاه داخل اتاق رفتند و در حالى كه بچهها و زنها در خواب بودند دست شهيد محراب را در بستر گرفتند و گفتند «بفرماييد برويم شهربانى، فقط چند دقيقه از شما بازجويى مىشود، سپس شما را رها مىكنيم». شهيد محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود خواستند نماز صبح را بجا آورند امّا مأمورين نپذيرفتند و ايشان را با عجله به اتومبيل سوار كردند و پس از بازجويى مختصرى به همراه آقاى عراقى به تهران برده در كميته شهربانى زندانى نمودند. در زندان كميته پس از بازجويى، ايشان را در سلول تاريك جاى دادند. بعدها مىفرمودند : «در اين چند روزه كه در زندان بوديم نمىفهميديم چه وقت شب است، چه وقت روز، براى انجام نمازهاى واجب نمىتوانستيم اوقات را تشخيص بدهيم. مأمورين اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام مىكردند كه الآن ظهر است يا شب يا صبح. براى وضو گرفتن هم بايد در زندان را مىزديم تا مأمورين زندان بيايند در را باز كنند. موقع رفتن به دستشويى يك پارچه بر سر ما مىانداختند تا در وقت اياب و ذهاب همديگررا نبينيم».
بدنبال اعتراضات شديد مردم و بعضى از مراجع تقليد و ترس از اغتشاش در شهر و منطقه، رژيم مجبور شد ايشان را آزاد كند و وى مجددا توانست رهبرى قيام و حركت مردمى منطقه را به عهده بگيرد.
شهيد آيتاللّه اشرفى اصفهانى در تمام راهپيماييها و تظاهرات مردم باختران شركت داشت و در اكثر مواقع با وجود كبر سن تا پايان مقصد همراه مردم پياده مىرفت. اولين راهپيمايى عمومى كه به دعوت ايشان صورت گرفت، راهپيمايى روز عيد فطر بود كه در پى آن راهپيماييها و تظاهرات زيادى انجام شد كه يكى از مهمترين آنها در روز تاسوعاى سال 1357 برگزار شد كه يك راهپيمايى سراسرى در سطح كشور بود و با اينكه يكى از مقامات ساواك به وسيله تلفن، ايشان را تهديد به قتل كرده و گفته بود :
«چنانچه در راهپيمايى روز تاسوعا شركت كنيد شما را به قتل خواهيم رساند و خونتان بر عهده ما نيست»، شهيد محراب در پاسخ بيان داشته بود : «ما آماده هستيم، شما قدرت داريد، هر چه خواستيد بكنيد، ما هم در راهپيمايىشركت خواهيم كرد».
بدنبال اين تهديد، شهيد محراب در روز تاسوعا در صف اول تظاهركنندگان و راهپيمايان حركت كرد و تا مقصد پياده رفت و تا پايان مراسم هم حضور داشت. يكى ديگر از جنبههاى مبارزاتى شهيد اشرفى در دوران اوجگيرى مبارزات امام خمينى (ره) و مردم مسلمان ايران عليه رژيم جنايتكار پهلوى، انتشار اعلاميهاى مشترك به همراه آيات عظام مدنى، دستغيب، صدوقى و طاهرى و ... مبنى بر خلع شاه از اريكه قدرت بود. در اين اعلاميه، غيرقانونى بودن حكومت شاه اعلان و خلع وى از قدرت اعلان گرديد. انتشار اين اعلاميه بارقهاى از نور الهى و ايمان در قلوب مردم مسلمان تاباند و اراده مستحكم مردم مسلمان و انقلابى را در راه مبارزه با رژيم شاه استوارتر ساخت. شهيد اشرفى اصفهانى در دوران حكومت غيرقانونى بختيار در جمع روحانيون متحصن در مسجد دانشگاه تهران حضور يافت و اعتراض خود را نسبت به ممانعت بختيار از ورود امام خمينى (ره) به ميهن ابراز داشت و بدينوسيله نشان داد كه تا چه حد به رهبر انقلاب اسلامى دلباخته و آماده فداكارى و بذل جان در راه آرمانها و اهداف والاى وى مىباشد.
يكى از اقدامات ارزنده امام خمينى (ره) كه نقش مهمى در ثبات و تداوم انقلاب اسلامى و خنثى كردن توطئههاى ضدانقلاب و گروهكهاى وابسته به غرب و شرق و همچنين منسجم نمودن و در صحنه نگهداشتن امت انقلابى ايران داشت، برپايى نماز سياسى ـ عبادى جمعه بود. بر اين اساس به فرمان امام، ابتدا در تهران و سپس در شهرهاى بزرگ و بدنبال آن در اكثر شهرهاى ايران نمازهاى جمعه اقامه گرديد. در تاريخ 14 ذيقعده سال 1399 ه ق مصادف با مهرماه 1358 ه ش طى حكمى از سوى امام خمينى (ره)، آيتاللّه اشرفى به عنوان امام جمعه كرمانشاه منصوب شد و تا روز جمعه 23/7/1361 در اين سنگر مقدس به حفظ و حراست از دستاوردهاى انقلاب اسلامى اشتغال داشت.
متن حكم امام خمينى (ره) بدين شرح مىباشد : بسمه تعالى - جناب مستطاب شيخالاعلام و حجتالاسلام آقاى حاج عطاءاللّه اشرفى اصفهانى دامت افاضاته اميد است وجود شريف از بليات محفوظ و به انجام وظايف الهى مشغول باشيد. ضمنا طومارى به امضاى آقايان محترم علماى اعلام كرمانشاه واصل گرديد كه درخواست نموده بودند جناب عالى فريضه نماز جمعه را در آن شهر اقامه فرماييد و با توجه به وضع زمان و احتياج مسلمانان به اينگونه اجتماعات مذهبى، مناسب است دعوت آقايان محترم را بپذيريد و بدين وسيله جناب عالى به امامت نماز جمعه منصوب مىشويد تا انشاءاللّه هر چه باشكوهتر اين فريضه الهى را در آن شهر اقامه نماييد. از خداى تعالى ادامه توفيقات جناب عالى در راه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم والسلام عليكم و رحمهاللّه . روحاللّه الموسوى الخمينى .
خطبههاى نماز جمعه شهيد اشرفى اصفهانى نشانگر حساسيت و توجه ايشان به بيان موضوعات مورد نياز مردم مسلمان و تشريح مواضع انقلاب و امام خمينى (ره) بود. ارائه مطالب مربوط به ولايت فقيه، موضوع جنگ و ضرورت حضور مردم در جبههها و يا كمك و پشتيبانى رزمندگان و از همه مهمتر تبيين خط امام و مقابله با منحرفين و خيانتكاران، عمدهترين محورهاى مباحث ايشان به شمار مىرفت. نقش و حضور ايشان در جريان افشاء خطر انحرافى بنىصدر و صدور اعلاميه در رابطه با عزل وى از مقام رياست جمهورى و در آن مقطع تاريخى انقلاب اسلامى از اهميت ويژهاى برخوردار بود كه حاكى از تطابق دقيق مواضع فكرى و سياسى ايشان با رهبر انقلاب اسلامى بود.
با آغاز جنگ تحميلى و بسيج همهجانبه مردم و قواى مسلح براى حضور در جبههها و پشتيبانى جبهههاى جنگ، آيتاللّه اشرفى نيز با مهم توصيف كردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبههاى نماز جمعه و مصاحبهها و پيامهايشان به حضور مردم در جبههها تأكيد مىورزيد. شهيد محراب با حضور در جبههها به ديدار رزمندگان مىشتافت و مقيد بود كه برايشان سخنرانى كند و با آنان به گفتگو مىنشست و مىفرمود :
«وقتى به جبهه مىروم تا مدتى روحيهام قوى مىشود».
عليرغم كهولت سن و ممانعت مقامات امنيتى و حفاظتى، مسافتهاى طولانى و راههاى صعبالعبور را به عشق ديدار دلاورمردان جبهههاى نبرد، با وسايل نقليه نظامى در شرايط دشوار مىپيمود. بارها در جبهههاى ايلام، قصر شيرين و پادگان ابوذر، گيلانغرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر و سومار حضور يافت و با سخنرانيهاى دلنشين خود به سپاهيان اسلام روحيه بخشيد. پس از آزادى قصر شيرين به آن شهر سفر كرده و با خواندن دو ركعت نماز شكر در مسجد اين شهر، سپاسگزارى خود را به درگاه خداوند بجاى آورد. حضور در مناطق عملياتى سبب دلگرمى رزمندگان و باعث شور و شوق بسيار در آنها مىگرديد. يك بار پس از عزيمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گرديد و زير بمباران وحشيانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان گرديد. هنگام آغاز عمليات فتحالمبين در دوم فروردين 1361، در قرارگاه حضور يافت و پيشنهاد نمود تا عمليات به نام حضرت زهرا (ع) نامگذارى شود.
در دومين سفر خود به خوزستان پس از آزادى خرمشهر، عازم اهواز گرديد و به همراه مردم اين شهر نماز شكر بجا آورد. بعدازظهر همان روز عليرغم مخالفت فرماندهان، وى و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، در مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور يافته و فرمودند :
«امروز يكى از روزهاى مهم اسلامى و يوماللّه است و از جمله آرزوهاى من فتح خرمشهر بود كه بحمداللّه من زنده ماندم و اين روز را ديدم».
در شب جمعه، هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عمليات مسلمبنعقيل با حضور آيتاللّه اشرفى و تنى چند از مقامات كشورى و لشگرى آغاز شد. ايشان در آن شب حال عجيبى داشت و يك لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظهاى هم به استراحت نپرداخت. نزديكيهاى صبح بود كه گلوله توپى در نزديكى چادر ايشان اصابت كرد. فرماندهان براى ترك آن محل اصرار كردند امّا ايشان نپذيرفت و فرمود :
«من از اين محل نمىروم و آماده هرگونه مسئلهاى هستم، زيرا خون من رنگينتر و جان من عزيزتر از اين عزيزان رزمنده نيست. من بايد تا پايان عمليات اينجا باشم». سرانجام با اصرار شهيد محلاتى ايشان حاضر به ترك منطقه شد.
شهيد آيتاللّه اشرفى اصفهانى در پشت جبهه نيز فعاليتهاى چشمگيرى داشت. از جمله ديدار با مجروحين جنگى و عيادت از آنان در بيمارستانها و مراكز درمانى و بدينوسيله از آنان تفقد و دلجويى مىكرد و باعث تقويت روحيه صبر و بردبارى آنان مىگشت. شهيد محراب هم چنين در مراسم تشييع جنازه شهدا در باختران، اصفهان و خمينى شهر شركت مىكرد و بعضا چنانچه تعداد شهدا زياد بود اعلاميهاى مبنى بر تعطيلى عمومى منتشر مىكرد و بدين وسيله ارزش و مقام شهدا را ارج مىنهاد و موجبات افزايش روحيه و همبستگى با خانواده شهدا مىگرديد.
شهيد محراب به علاوه حسابى در بانك براى جمعآورى كمكهاى نقدى به جبههها و حساب ديگرى نيز جهت كمك به مهاجرين جنگ تحميلى و حسابى نيز جهت بازسازى منطقه گيلانغرب كه به استان كرمانشاه محول شده بود، افتتاح نمود. حجم وسيع فعاليتهاى ايشان در رابطه با جنگ تحميلى نمايانگر توجه و حساسيت ايشان به اين امرخطير بود و به حق مىتوان ادعا نمود كه اين شهيد بزرگوار، دين و وظيفه خود را در اين راه ادا نمود.
در تمام دوران حضور شهيد اشرفى اصفهانى در كرمانشاه، فعاليتهاى گستردهاى توسط ايشان جهت معرفى اسلام، تربيت طلاب علوم دينيه و خدمات اجتماعى به عمل آمد كه هر يك در جاى خود بسيار باارزش و منشأ بركات بوده است. اهم اقدامات و فعاليتهاى شهيد محراب به قرار زير است :
1ـ تجديد بناى مسجد ولى عصر (ع) در خمينى شهر با مساحت بيش از 300 متر مربع با سبك جديد.
2ـ ساختن مسجد امام حسين (ع) در خمينى شهر به مساحت 200 متر مربع در جنب سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه در سال 1361 افتتاح گرديد.
3 - ساختمان مكتبالزهرا (س) جهت تربيت خواهران و تدريس معارف اسلامى، علوم فقه و عربى كه در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در سال 1361 افتتاح گرديد و با شروع به كار آن بيش از 300 خواهر مشغول تحصيل علوم دينى شدند.
4ـ تأسيس حوزه علميه امام خمينى در كرمانشاه كه در تاريخ 20/1/1360 افتتاح گرديد و در آغاز50 طلبه داشت.
5 - مسؤوليت امور تبليغى روحانيون و مبلغين در استان كه از سوى امام خمينى به ايشان واگذار شده بود.
6 - تأليفات، تحقيقات و تقريرات. شهيد اشرفى اصفهانى داراى تأليفات زيادى در علم فقه، تفسير،
اخلاق، اصول عقايد، غيبت امام زمان (ع) و ... مىباشد كه متأسفانه به زيور طبع و نشر نرسيده
7- تلاش براى وحدت بين تشيع و تسنن. شهيد محراب در رابطه با وحدت بين دو قشر شيعه و سنى زحمات فراوانى را متحمل شد و در طول مدت امامت جمعه، سمينارهاى متعددى مركب از ائمه جمعه سنى و شيعه در مركز استان و شهرهاى اهل سنت استان باختران تشكيل داد.
حضور در محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه قم و كسب فيض از آنان در كنار تهذيب نفس و توجه به ملكات اخلاقى و تقواى الهى از شهيد اشرفى اصفهانى انسانى عارف و وارسته و نمونه عينى از انسان كامل ساخته بود. ويژگيها و خصوصيات اخلاقى شهيد محراب را مىتوان در چند مورد خلاصه نمود :
اول ـ تواضع و فروتنى آن شهيد بود. هيچگاه از خود ادعايى نداشت و در برابر همه افراد خود را پايينتر مىدانست و اگر گويندهاى از ايشان در مجامع عمومى تعريف مىكرد سخت ناراحت مىشد و پس از اتمام سخنرانى به گوينده مىفرمود :
«آنچه گفتى در من نبود و من راضى نبودم اين كلمات را براى من بگويى».
در اعلاميههايى كه در زمان انقلاب به اتفاق علماى باختران صادر مىشد هيچگاه اول و مقدم بر همه امضا نمىكرد. در تصميمگيريها به آراء اكثريت، رأى مثبت مىداد و در مجالسى كه وارد مىشد اول مجلس مىنشست و ديگران را بالاى دست خود قرار مىداد. مراجعين به منزل را خود شخصا پاسخ مىداد و شخصا از ميهمانان و مراجعين پذيرايى مىكرد. مشابه چنين برخوردهاى فروتنانه و متواضعانهاى در سيره شهيد اشرفى به وفور يافت مىشود و از اين نظر مورد احترام و اقبال مردم بود.
دوم ـ حسن خلق. اخلاق حسنه در وجود اين شهيد بزرگوار به حد وافر بود. به طورى كه انسان را مجذوب مىكرد. هيچگاه حتى با زبان كسى را نمىرنجاند. اگر كسى از ايشان تقاضايى داشت در صورتى كه در توان ايشان بود آن را برآورده مىساخت و اگر در توانشان نبود با خلق خوش و زبان شيرين به او پاسخ مىداد.
سوم ـ حلم. حلم آيتاللّه شهيد به قدرى بود كه باعث اعجاب همگان مىشد بارها با صحنههايى از كارشكنى و توطئه مواجه شده بود، ولى با كمال آرامش همه را تحمل كرد و هيچگاه درصدد انتقام و تلافى برنيامد. آزارها را به خدا واگذار مىنمود و در نماز و دعا شكايت پيش خدا مىبرد.
چهارم ـ زهد و پارسايى. شهيد محراب اگر در اين جهت بىنظير نبود لااقل كمنظير بود. بيست و سه سال در حوزه علميه قم و ده سال در اصفهان به دور از خانواده در حجرهاى مىزيست. ساده زندگى مىكرد و غذايش اغلب نان بود و گاه پنيرى در كنار آن. در دوران بيست و هفت ساله اقامت در باختران نيز زندگى زاهدانهاى را در پيش گرفت و هرگز ميل به زخارف دنيوى در وجود مبارك ايشان پيدا نشد و با وجود در اختيار داشتن وجوه شرعيه هيچگاه براى مصارف شخصى خود بدون اذن امام تصرف نمىنمود و حتى عليرغم اجازه حضرت امام (ره) جهت تهيه منزل مناسبى براى ايشان، آن شهيد تا آخر عمر در منزل ساده و كوچك قبلى خود سكونت داشت و خانه جاودان ابدى را بر خانه موقت دنيوى ترجيح داد.
پنجم ـ محبت شهيد محراب نسبت به خاندان عصمت. شهيد محراب فوقالعاده به خاندان عصمت و طهارت علاقهمند بود. در اكثر گرفتاريها توسل به حضرت فاطمه زهرا (س) مىجست. هر سال در ماه مبارك رمضان يك ختم قرآن جهت چهارده معصوم (ع) تلاوت مىكرد و هميشه مىفرمود كه براى رفع گرفتاريها و مسائل مهم اجتماعى متوسل به ائمه معصومين شويد.
از اعمال بسيار مهم شهيد محراب، خواندن زيارت عاشوراى امام حسين (ع) بود. زيارت جامعه كبيره را حفظ بود و در اعتاب مقدسه و زيارت مشهد مقدس اين زيارت و زيارت اميناللّه را مىخواند. دعاى كميل را نيز از حفظ مىخواند و چندين سال در ايامى كه در اصفهان بود و همچنين چندين سال در باختران در مسجد آيتاللّه بروجردى اين دعا را مىخواند و تا زنده بود دعاى كميل ايشان تعطيل نشد. علاقه فوقالعاده شهيد به شركت در مراسم عزادارى و سوگوارى امام حسين (ع) و توسل به اهل بيت پيامبر اسلام به اندازهاى بود كه در ايام عاشورا حال و هواى ديگرى مىيافت و هميشه ذكر ايشان يااللّه و ياحسين بود و لذا در آخرين لحظات زندگى چندين بار نام مقدس حسين را به زبان آورد.
از زمانى كه منافقين وارد فاز نظامى شده و عليه انقلاب اسلامى دست به اسلحه بردند، ترور شخصيتها و رجال سياسى ـ مذهبى در دستور كار اين گروهك قرار گرفت و سرلوحه اقدامات تروريستى خود را ترور ائمه جمعه استانهاى مهم و حساس كشور قرار دادند. بر اين اساس شهادت آيتاللّه قاضى ـ آيتاللّه مدنى و آيتاللّه صدوقى توسط منافقين انجام گرفت و نام شهيد اشرفى نيز در ليست ترور آنان گنجانده شد. اولين بار در سال 1359، منزل ايشان هدف يك بمب صوتى قرار گرفت. در دومين اقدام منافقين، در تيرماه 1360 هنگامى كه آيتاللّه اشرفى براى اقامه نماز ظهر عازم مسجد بروجردى كرمانشاه بود و قصد ورود به مسجد را داشت ناگهان سه مهاجم مسلح از داخل يك اتومبيل به سوى وى آتش گشودند كه گلولهها به وى اصابت نكرد. مهاجمين در حين فرار نارنجكى به سوى او پرتاب كردند كه به ايشان آسيبى نرسيد ولى تعدادى از مردم بىگناه شهيد و مجروح شدند. سومين اقدام در روز جمعه 23 مهر 1361 بود. هنگامى كه خطبه اول نماز را آغاز كرده بود ناگهان يك نفر به طرف وى هجوم آورده، ايشان را در آغوش گرفت و بر اثر انفجار نارنجك، شهيد اشرفى در حالى كه به صورت سجده به زمين افتاده بود به شهادت رسيد. و بدين ترتيب محراب خونين كرمانشاه محل عروج فقيهى بارع، عالمى مجاهد و امام جمعهاى زاهد گرديد. او گلواژهاى سرخ از گلشن عالمان دين و از تبار سجدهگرانى بود كه در نماز خونين عشق سر به سجده ابديت و شهادت رساند. عاش سعيدا و مات سعيدا.
در روز تشييع، شهر كرمانشاه يكپارچه تعطيل و در سراسر كشور عزاى عمومى اعلام گرديد. جنازه آن بزرگوار پس از تشييع باشكوه و حضور انبوه مردم مسلمان شهر كرمانشاه بنا به وصيت ايشان به اصفهان انتقال و در گلستان شهداى آن شهر به خاك سپرده شد.
در پى شهادت اين عالم مجاهد، امام خمينى (ره) طى پيام مهمى ضمن تجليل از شخصيت شهيد محراب آيتاللّه اشرفى اصفهانى، اقدام منافقين را محكوم نمود.
پيام امام خمينى (ره) : بسماللّه الرحمن الرحيم - انا للّه و انا اليه راجعون - چه سعادتمندند آنان كه عمرى را در خدمت به اسلام و مسلمين بگذرانند، و در آخر عمر فانى به فيض عظيمى كه دلباختگان به لقاءاللّه آرزو مىكنند نايل آيند. چه سعادتمند و بلنداخترند آنان كه در طول زندگانى خود كمر همت به تهذيب نفس و جهاد اكبر بسته، و پايان زندگانى خويش را در راه هدف الهى با سرافرازى به خيل شهداى در راه حق پيوستند. چه سعادتمند و پيروزند آنان كه در نشيب و فرازها و پست و بلنديهاى حيات خويش به دامهاى شيطانى و وسوسههاى نفسانى نيفتاده، و آخرين حجاب بين محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده و به قرارگاه مجاهدين فى سبيلاللّه راه يافتند. چه سعادتمند و خوشبختاند آنان كه به دنيا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا گذرانده و آخرين درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست يكى از منافقين و منحرفين شقى، فائز و به والاترين شهيد محراب كه به دست جنايتكار اشقىالاشقيا به ملأ اعلا شتافت، ملحق شدند. و شهيد عزيز محراب اين جمعه ما از آن شخصيتهايى بود كه اينجانب يكى از ارادتمندان اين شخص والامقام بوده و هستم. اين وجود پربركت متعهد را قريب شصت سال است مىشناختم. مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمين حاج آقا عطاءاللّه اشرفى را در اين مدت طولانى به صفاى نفس و آرامش روح و اطمينان قلب و خالى از هواهاى نفسانى و تارك هوى و مطيع امر مولا و جامع علم مفيد و عمل صالح مىشناسم، و در عين حال مجاهد و متعهد و قوىالنفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصى بود كه مايه دلگرمى جوانان مجاهد بود و از مصاديق بارز رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوااللّهَ عَلَيْه بود. و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد كرد و جامعه روحانيت را سوگوار نمود. خداوند او را در زمره شهداى كربلا قرار دهد و لعنت و نفرين خود را بر قاتلان چنين مردانى نثار فرمايد. ننگ ابدى بر آنان كه يك چنين شخص صالحى را كه آزارش به مورى نرسيده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پيشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداكار، منفورتر و جنايتكارتر از قبل معرفى كردند. اين بزرگوار مثل ساير شهداى عزيز ما به جوار رحمت حق پيوست، و ملت مجاهد و قواى مسلح سلحشور ما با عزمى راسختر به پيشبرد انقلاب ادامه مىدهند. و آنان كه به ادعاى واهى خود كوس طرفدارى از خلق را مىزنند و با خلق خدا آن مىكنند كه همه مىدانند، در اين جنايت عظيم چه توجيهى دارند؟ و با به شهادت رساندن عالمى خدمتگزار و پيرمرد بزرگوار هشتاد ساله چه قدرتى كسب مىكنند و چه طرفى مىبندند؟ و آنان كه در سوگ اين جنايتكاران اشك تمساح مىريزند و از جريان حكم خدا درباره آنان شكايت دارند، چه انگيزهاى دارند؟ آيا انتقام از جمهورى اسلامى به شهادت رساندن يك عالم پارساست، و به آتش كشيدن يك عده كودك و زن و مرد و تودههاى رنجكش است؟! آيا راه به حكومت رسيدن و قدرت را به دست آوردن، اين نحوه جنايات است؟!
بارالها، ملت مجاهد ما در اين برهه زمان با چه حوادثى و با چه چهرههايى مواجه است. عصرى كه حكومتهاى مسلمين آنچنانند، و رسانههاى گروهى آنچنان، و ابرقدرتها اينچنين. عصرى كه باطل را به صورت حق به خورد مردم مىدهند و جنايات را به صورت صلحطلبى. عصرى كه دشمنان اسلام و مسلمين با ملتهاى مستضعف، آن مىكنند كه چنگيز نكرد، و اكثر حكومتهاى مسلمانان در جناياتى كه بر ملتهاى خود مىرود از جانيان طرفدارى مىكنند. عصرى كه در خانه امن خدا از دشمنان اسلام و جنايتكاران به مسلمين نمىشود شكايت كرد. عصرى كه فرياد مرگ بر اسرائيل و امريكا برخلاف اسلام تلقى مىشود. و عصرى كه براى استقرار حكومت اسلامى و پياده كردن احكام اسلامى در يك كشور، مدعيان اسلام به ستيز نظامى و تبليغاتى با آن برمىخيزند و با اسلام عزيز به اسم اسلام مىجنگند.
بارالها، ملت مجاهد ايران در اين عصر جاهليت و تاريك مظلومند، و به جز اتكال به درگاه تو و اعتماد به عنايات تو پناهى ندارند، و از پيشگاه مبارك تو استمداد مىكنند. و در راه حق به راه خود ادامه مىدهند، و از اين وحشيگرى هراسى به خود راه نمىدهند. و عزتى كه براى تو و رسول تو و مؤمنين است، براى زندگى عاريت چند روزه از دست نمىدهند.
بارالها، از تو رحمت براى شهداى عزيز و به ويژه شهيد محراب اين هفته، و سلامت و سعادت و صبر براى ملت به ويژه بازماندگان شهدا و اهالى محترم باختران، و شفاى عاجل براى آسيبديدگان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم. درود به روان پاك عزيزان شهيد. درود بر بازماندگان شهدا. سلام بر آسيبديدگان و صلوات و سلام خداوند و مقربان درگاهش بر حضرت بقيهاللّه ـ ارواحنا لمقدمه الفداء - والسلام على عباداللّه الصالحين. روحاللّه الموسوى الخمينى منبع: ياران امام به روايت اسناد ساواك آيتاللّه حاج شيخ عطاءاللّه اشـرفى اصفهـانـى ، مركز بررسى اسناد تاريخى ، بخش مقدمه این مطلب تاکنون 10453 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|