به بختیار گفتم استعفا بده و با امام ملاقات کن | یکی از افسرانی که در اداره بازرسی شاغل بود، سرلشکر ناصر فربد بود. جریان استخدام وی از این قرار بود که بازرسی لیست افسران و درجهداران بازنشسته را در اختیار داشت و از بین آنها بهترینها به بازرسی دعوت میشدند. پرونده فربد نیز با دقت مطالعه شد و معلوم شد که افسر با سوادی است و همراه با خصائل دیگر، علاوه بر دانشکده افسری، در آمریکا نیز تحصیلات نظامی داشته است. در سوابق وی، او را سمپات جبهه ملی معرفی کرده بودند که از نظر من برای اشتغال در بازرسی بلامانع بود. بنابراین، فربد در بازرسی مشغول شد و بعدها نامهای به من نوشت و درخواست کرد که اجازه دهم تا برای یک دوره یک ساله مدیریت نظامی، بدون پاداش بازرسی، به آمریکا برود. با درخواستش موافقت کردم و گفتم که با پاداش بازرسی برود. پس از مراجعت، طی نامهای حضور خود را در بازرسی به اطلاع من رساند. بدینترتیب، از فربد و روابط او با جبهه ملی اطلاع داشتم، ولی او را حضوراً ندیده بودم.
در دوران دولت بختیار، مطلع شدم که بختیار در 7 بهمن تقاضای ملاقات با امام را نموده و امام فرمودند که استعفاء بدهد تا او را بپذیرم. در این زمان احساس من این بود که 2 جبهه وجود دارد، یکی جبهه بختیار و قرهباغی، که بهشدت مورد حمایت سفیران آمریکا و انگلیس بودند به اضافه امرایی چون بدرهای و خسروداد و ربیعی و نشاط که گارد را تحت امر داشتند، و دیگری جبهه مردم. نیت من این بود که با سازش میان این دو جبهه مسائل فیصله بیابد و از تصادم جلوگیری شود. لذا، فربد را احضار کردم و برای اولین بار با او ملاقات نمودم. در این دیدار از فربد پرسیدم که آیا شما با بختیار آشنایی قبلی دارید؟ گفت: "آری! " گفتم: ایشان را ملاقات کن و بگو که از نظر من راهحلی که امام فرمودهاند که استعفاء دهید و به پاریس بیایید، بهترین راهحل است و چرا چنین کاری را نمیکنید؟ فربد پذیرفت و به دیدار بختیار رفت. بختیار تصور کرده بود که این مطلب را یکی از 2 سفیر (آمریکا و انگلیس) به من گفتهاند و من واسطه پیام آنها هستم. به فربد گفته بود که از فلانی سؤال کنید که کدامیک از 2 سفیر چنین مطلبی را از ایشان خواسته؟ فربد به بازرسی مراجعت کرد و مطلب را به من گفت. گفتم: به ایشان بگویید من با سفیری ملاقات نکردهام که چنین مطلبی را گفته باشد و صرفاً مصلحت را میگویم. فربد مجدداً نزد بختیار رفت و مطلب را گفت و بختیار پاسخ داد که پس مطلب به ایشان مربوط نمیشود! فربد پاسخ بختیار را به اطلاع من رساند و گفت که من میرفندرسکی، وزیر خارجه بختیار، را بهخوبی میشناسم و اگر اجازه دهید با او ملاقات کنم و افزود که بختیار از میرفندرسکی حرفشنوی دارد. با بیمیلی پذیرفتم. فربد بعداً گفت که با میرفندرسکی ملاقات کرده و مطلب را به او گفته و او جواب داده که راهحل فلانی کاملاً منطقی است و به بختیار خواهم گفت. بعداً از فربد خبری نشد و مشخص نشد که آیا میرفندرسکی به بختیار نگفته و یا گفته و بختیار نپذیرفته است؟منبع:فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 620 و 621 این مطلب تاکنون 3117 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|