لهستانیها در ایران | در پی حملۀ هیتلر به لهستان از غرب و استالین از شرق، در 1939 ، روس ها بیش از000/500/1 لهستانی را اسیر و به اردوگاه های خود در سیبری منتقل کردند. زمانی که هیتلر به روسیه حمله کرد، روس ها چاره ای نداشتند جز اینکه آوارگان را آزاد کنند تا به متفقین بپیوندند. از آنجاکه مسیر نبرد آنها با متحدین از ایران می گذشت، در توافقی که بین استالین و ژنرال سیکورسکی، فرماندۀ لهستانی ها، در مسکو به امضا رسید، مقرر شد که عده ای از لهستانی هایی که در خاک شوروی اقامت دارند به ایران بیایند و ازآنجا به جبهه های مختلف متفقین در آفریقای جنوبی، هند، و شرق آسیا اعزام شوند. بنابراین، در فروردین 1321، بیش از 160 هزار لهستانی از اردوگاه های سیبری وارد بندرانزلی و از آنجا به داخل ایران به خصوص تهران وارد شدند. عده ای نیز از مرز عشق آباد به شهر مشهد وارد شدند. از همان ابتدای ورود به ایران، تعداد زیادی از مردان لهستانی به ارتش آزادی بخش لهستان پیوسته و ایران را ترک کردند و در جبهه های متفقین علیه متحدین جنگیدند. اما در این میان، جمع زیادی از غیرنظامی ها در اردوگاه هایی اقامت گزیدند که از سوی وزارت کشور در شهرهایی مثل تهران، اصفهان، و مشهد دایر شده بود، و تا پایان جنگ جهانی دوم در ایران باقی ماندند. مقارن با ورود آنها، ایران با بحران کمبود خواروبار روبه رو بود، و ورود آنها در تشدید این بحران بی تأثیر نبود. همچنین، باتوجه به اینکه در بدو ورودشان به ایران از لحاظ بهداشت وضعت مطلوبی نداشتند، عامل انتقال بسیاری از بیماری های واگیردار از جمله تیفوس و تیفوئید در ایران شدند. در کنار این پیامدهای منفی، آنها براساس گروه سنی خود به یادگیری صنعت های مختلف پرداختند و به کسب درآمد مشغول شدند. گذشته از این، آنها در مدت حضور خود، با ایرانیان تعاملات متقابل نیز داشتند و از لطف و محبت نسبت به یکدیگر دریغ نمیکردند.
اردوگاههای لهستانی ها در ایران
لهستانی هایی که وارد ایران می شدند، در سکونتگاه هایی اسکان می یافتند که در حقیقت اردوگاه های آنها به شمار میرفت. این سکونتگاهها، محل تأمین مایحتاج و گذران امور روزمرۀ آنها به شمار میرفت. ازآنجاکه بندر انزلی نخستین توقفگاه آوارگان لهستانی در بدو ورود به ایران بود، نخستین ارودگاه های آنها در این شهر برقرار شد و روزانه هزاران آوارۀ لهستانی از شوروی وارد این اردوگاه می شدند. وارد شدن عدۀ زیادی از آوارگان لهستانی از بندر انزلی به سوی مرکز و داخل کشور به خصوص تهران، باعث شده بود تا اردوگاه هایی برای اسکان موقت آنها در محل های مختلف این شهر دایر گردد. دوشان تپه، یوسف آباد، سرخ حصار، و محوطۀ دانشکدۀ فنی هواپیمایی از سکونتگاه های موقت آنها در تهران بود. سرخ حصار محل نگهداری پیرزنان و پیرمردان به شمار می رفت و یوسف آباد محل نگهداری سه هزار کودک بود. پرورشگاهی نیز ازسوی دربار شاهنشاهی برای نگهداری کودکان و بیمارستانی پانصد تختخوابی برای معالجۀ بیماران از سوی وزارت کشور درنظر گرفته شده بود.
به علت استمرار ورود لهستانی ها از انزلی به تهران و به تبع آن، ازدحام جمعیت و کمبود جا در اردوگاه ها و نیز کمبود خواروبار و شیوع بیماری های خاص در بین آوارگان، عدۀ زیادی از آنها به اردوگاه های موقت در اراک و کرج منتقل شدند تا در آنجا معالجه و پرستاری بشوند.
علاوه بر انزلی و تهران اردوگاه هایی در شهرهای قزوین، همدان، خرمشهر، اهواز، اصفهان، و مشهد ایجاد شد. اردوگاه های آنها در قزوین در قسمت غربی شهر قرار داشت. ظاهرا ازآنجا که عدۀ زیادی از لهستانی های ساکن قزوین و تهران اعم از زن و کودک و تعداد زیادی سرباز به همدان نیز انتقال یافته بودند و در این شهر نیز سکونتگاه هایی داشتند، به احتمال زیاد سربازانی که از طرف تهران و قزوین به همدان حرکت می کردند از آنجا به قصد جنگ علیه متحدین به عراق و آفریقای جنوبی می رفتند. علاوه بر همدان، اهواز و خرمشهر نیز جزء شهرهایی بودند که اردوگاه های موقت از لهستانی ها در آنها برقرار بود، زیرا بسیاری از لهستانی های ساکن تهران به خصوص تعداد زیادی سرباز با انتقال به این شهرها از طریق راه آهن تهران به بندر شاهپور، از طریق کشتی به قصد جنگ علیه متحدین به عراق و آفریقای جنوبی و هند رهسپار می شدند.
اردوگاه لهستانی ها در مشهد، محل اقامت کودکان و زنانی بود که از طریق مرز عشق آباد وارد این شهر شده بودند. سکونتگاه آنها به شکل عمارتی بزرگ و عالی بود که از طرف استانداری به آنها تقدیم شده بود و به همین علت کارل بادر، وزیر مختار لهستان در ایران، طی نامه ای از وی تشکر و قدردانی کرد.
اردوگاه لهستانی ها در اصفهان در منطقۀ جلفا قرار داشت که بیشترساکنان آن را کودکان تشکیل میدادند.
درنهایت، می توان گفت مهم ترین مدرکی که وجود اردوگاه های موقت لهستانی ها را در ایران به اثبات می رساند، بقایای گورستان هایی از نظامی ها و غیرنظامی های آنها در این شهرهاست، به طوری که گورستان هایی از لهستانی ها در شهرهای تهران، انزلی، قزوین، اصفهان، مشهد، خرمشهر، و اهواز موجود است.
پیامدهای اسکان لهستانیها در ایران
الف.دامن زدن به بحران خواروبار و غله
به دنبال حملۀ متفقین در شهریور 1320 ، و فروپاشی حکومت رضاشاه، کمبود خواروبار وغله یکی از دشواری های اصلی ایران بود. به این خاطر، شماری از شهرهای ایران، به ویژه در شمال و غرب با نا آرامی و غارت روبه رو شدند؛به طوری که گزارش های خاطره نویس ها و شاهدان گواه این مطلب است. دولت، برای تأمین آذوقه و خواروبار شهرها با معضل جدی مواجه شد و دیری نپائید که کمبود خواروبار به بحران عمومی تبدیل گردید.
یکی از علل این معضل، اشغال ایران توسط ارتش های بیگانه و حضور گستردۀ نیروهای متفقین در ایران بود. آنها مسبب کمبود ارزاق عمومی و صعود سرسام آور بهای کالاهای مصرفی از جمله نان شده بودند. به طوری که شاهدان متذکر شده اند، آنها علاوه بر اینکه خود مصرف کنندۀ اصلی خواروبار از جمله نان بودند، محصول غلۀ ایران را نیز به خارج صادر می کردند.
در میان نیروهای متفقین، نیروهای شوروی سهم بسزایی در تدوام بحران نان داشتند، زیرا آنها از حمل غله از مناطق تحت نفوذ خود به نواحی قحطی زده ممانعت می کردند. علاوه بر حضور نیروهای متفقین در ایران عوامل دیگری چون عدم جمع آوری به موقع محصول به علت وجود ناامنی و غارتگری، قطع ارتباط منظم بین شهرها و روستاها، و احتکار گندم توسط برخی مالکان در ایجاد بحران تأثیر داشت. این بحران به قدری مشکل بود که برای تهیۀ کالایی مانند نان در تجمعاتی که در برابر نانوایی ها تشکیل می شد، درگیری هایی بین نانوایان و مردم به وجود می آمد. روزنامۀ «نسیم شمال» ضمن اشاره به درگیری های بین مردم و نانوایان، دکان های نانوایی را به علت شلوغی بیش از حد آنها با رویکرد طنزآمیز به شهر فرنگ تشبیه کرده بود. با این اوصاف، حضور تعداد زیادی پناهندۀ لهستانی در کشور نه تنها نیاز به خواروبار را افزایش می داد، بلکه با سهیم کردن آنها در ارزاق مصرفی شهروندان به بحران خواروبار در سطح کشور به خصوص در تهران دامن میزد. ارتش انگلیس مسئولیت تغذیۀ آوارگان لهستانی را با هزینۀ خود برعهده گرفته بود، اما گزارش ها خلاف این امر را نشان می داد. بر پایۀ برخی اسناد هر روز در سطح شهر کامیون هایی دیده می شد که به طور غیرقانونی از محل ارزاق عمومی شهروندان ایرانی، برای لهستانی ها خواروبار حمل می کردند.
به این علت، نشریات، خریدهای مکرر لهستانیها را یکی از عوامل اصلی کمبود خواروبار و نان تهران می دانستند. روزنامه اطلاعات در این زمینه در تاریخ 12 آبان 1321 با عنوان «تأثیرخریدهای مهاجران لهستانی در خواروبار تهران » می نویسد: «چون شکایاتی به وزارت خواروبار رسیده بود که علت عمدۀ ترقی خواروبار در تهران خریدهای روزانۀ مهاجران می باشد موضوع مورد توجه آقای شریدان مستشار وزارت خواروبار واقع شده و درنتیجه کمیسیونی مرکب از دو نفر نمایندگان صلیب سرخ آمریکا با حضور وزیر مختار لهستان و نمایندگان مهاجران لهستانی تشکیل گردیده و آقای شریدان نظریۀ دولت ایران را راجع به طرز معاش مهاجران بیان نمودند که خریدهای مهاجران هم از حیث کمیت و هم از حیث کیفیت تأثیر کاملی در اوضاع خواروبار اهالی پایتخت نموده و موجب تنگی و گرانی و نایابی اجناس می شود؛ به خصوص اینکه خریدها یک جا و یک قلم انجام می شود. بالاخره، پس از مذاکرات، شریدان پیشنهاد نمود کمیته ای مرکب از سه نفر از مطلعان ایرانی و نمایندۀ سفارت آمریکا و نمایندۀ سفارت لهستان و انگلیس و نمایندۀ مهاجران لهستانی تشکیل گردد و خواروبار مهاجران درنهایت صرفه جویی و سختی جیره بندی شود و به طوری که خوراک آنها به کلی ساده و بدون هیچ گونه تجمل تهیه شود» . و نیز همان نشریه در تاریخ 19 آبان 1321 دربارۀ محدود کردن خرید خواروبار مهاجران لهستانی می نویسد: «مسئلۀ خواروباری که برای مهاجران لهستانی هم هر روزه در پایتخت تهیه و مقدار آن جلب توجه نموده بود در کمیسیونی که با حضور آقای شریدان و نمایندۀ سفارت های آمریکا و انگلیس و لهستان و نمایندۀ خود مهاجران تشکیل یافت تأثیر خریدهای سنگین آنها تصدیق شد و حتی نمایندگان امریکا و بریتانیا صریحاً موافقت کردند که از لحاظ تأمین آسایش اهالی تهران باید در خرید خواروبار مهاجران تخفیف کلی داده شود و پس ازمطالعۀ کامل موافقت شد که خرید خواروبار لهستانی ها تحدید شود. به عنوان مثال گوشتی که قبلاً 4200 کیلو مصرف روزانۀ لهستانی ها بود و توسط آنها خریداری می شد مِن بعد مقدار خرید آنها به 2000 کیلو پائین آورده خواهد شد و همین طور اقلام خوراکی دیگر نیز به اين شکل خواهد بود». صورت احتیاجات روزانۀمهاجران لهستانی که در تاریخ 12/2 و 16/2/ 1321 به سرپرست آنها تحویل داده شده است در اسناد وجود دارد.
علاوه بر این، ازآنجاکه کمبود قماش برای تولید لباس نیز در مدت زمان استقرار آنها در تهران به وجود آمده بود، احتمالا نقش آنها در این زمینه بی تأثیر نبوده است. بر پایۀ یکی از اسناد به دست آمده، مقدار زیادی پارچه از سوی سرپرست لهستانی برای تهیۀ لباس برای کودکان از ریاست کل ادارۀ معاملات خارجی تقاضا شده بود که با درخواست آنها موافقت شده بود.
ازآنجاکه کمبود خواروبار و بحران نان علاوه بر تهران در بندر انزلی، اصفهان، و قزوین نیز وجود داشت و گزارش ها حاکی از وضعیت وخیم اقتصادی و کمبود خواروبار در این شهرها بود، ظاهرا حضور مهاجران لهستانی در این شهرها نیز به بحران خواروبار دامن می زد. برای مثال، درحالی که بر اثر کمبود آرد و خواروبار قتل و غارت در شهر اصفهان اتفاق میافتاد، سرپرست مهاجران لهستانی این شهر به نام « دیموویسکی » در تاریخ 13 خرداد 1321، علاوه بر درخواست تأمین مایحتاج لهستانی های مقیم از استاندار، برای تعداد دیگر از اتباع که قراربود بعدا وارد شوند، درخواست کالاهایی به این شرح کرد: شکر دو کیسه؛ آرد سفید یک کیسه ؛ و برنج صدری 3 کیسه. درنتیجه، با رسیدن حدود 300 نفر دیگرا ز مهاجران لهستانی به اصفهان در 28خرداد همان سال، وی درخواست خود را تکرار کرد و با آن موافقت شد.
در قزوین، درحالی که بحران نان و خواروبار این شهر را فلج کرده بود؛ متفقین حاضر درشهر علاوه بر اینکه خود مصرف کنندۀ خواروبار بودند برای لهستانی های مقیم این شهر تقاضای 12 کیلوگرم گوشت گوسفند و گاو و همین مقدار سبزیجات و پیاز و سیب زمینی و مقداری میوه کرده بودند و از فرماندار شهر خواسته بودند مساعدتهای لازم را در این زمینه انجام دهد.
بندرانزلی نیز به علت ورود و اسکان عدۀ زیادی از مهاجران لهستانی با کمبود خواروبار و ارزاق روبه رو شده بود، به طوری که، به علت مصرف بالای برنج در این شهر و کمبود آن، کارکنان ادارۀ بندر تقاضای مقداری برنج کرده بودند.
حضور آنها در مشهد نیز تأثیر زیادی بر بحران خوارو بار گذاشته بود. به طوری که، در سال های حضور آنها در مشهد یعنی در سال 1321 و 1322 به علت کمبود ارزاق عمومی قحطی و گرسنگی شدید بین مردم رواج یافته بود که دامن آن همۀ خانواده ها را در بر گرفته بود.
بنابراین، به علت بروز چنین مشکلاتی بود که وزارت امور خارجه از سفارت شوروی در تهران خواسته بود که به علت کمبود خواروبار در کشور از ورود مهاجران غیرنظامی لهستانی از خاک این کشور به ایران جلوگیری کند. اما، با درخواست آنها با ورود به ایران موافقت نشد؛ زیرا بر پایۀ یکی از اسناد حدود 70 هزار نفر دیگر در خاک شوروی منتظر بودند تا به خاک کشور وارد شوند.
ب.شیوع بیماریهای مسری
یکی دیگر از پیامدهای حضور لهستانی ها در ایران شیوع بیماری های مسری در سطح کشور بود. زیرا ظاهرا قبل از ورود مهاجران از خاک شوروی به داخل ایران، عده اي از آنها در داخل اردوگاه شان در سیبری، به علت وجود معضلاتی مانند کمبود مواد غذایی و فقدان بهداشت عمومی و زندگی دسته جمعی، که به طور طبیعی این وضع در میان آوارگان جنگی عمومیت دارد، به بیماری های مسری دچار شده بودند، با ورود آنها به ایران این بیماری ها نیز به علت دلایل ذکر شده به داخل کشور به خصوص به تهران که جمعیتشان در این شهر زیاد بود انتقال یافت. یکی از اسناد در تاریخ 27 /1/1321 ، که از وضع غیربهداشتی آنها در یکی از اردوگاهشان در دانشکدۀ نیروی هوایی خبر می دهد به شرح زیر است:
1. در حدود دو هزار زن و بچه به سنین مختلف در قسمت های سقف دار(خوابگاه ها و نهارخوری های دانشکدة نیروی هوایی) با اثاثیة مخلوط نامرتب و با وضع بسیار کثیف روی هم ریخته و قریب دو هزارتن دیگر نیز در محوطة بنای دانشکده بدون پناهگاه به طریق بالا در فضای آزاد بدون وسایل زندگانی مسکن کرده ا ند؛
2. در قسمت تحتانی نهارخوری دانشکده عده ای از مريض هاي مبتلا به امراض مسریه و غیرمسریه را بدون رعایت اصول بهداشت به طرز بسیار بدی خوابانیده بودند؛
3. قریب یک هزار نفر از اطفال ذکور که در سنین مختلف می باشند در آشیانه های هواپیما نگهداری می شوند؛
4. تعدادی زن و مرد نیز در حدود چهارصد تن در قسمتی از ابنیه هنگ 2 بمباران منزل کرده اند و قریب هزار تن هم قرار بود که امروز وارد شوند که در موقع خروج کمیسیون از محوطه عده ای از اینها نیز تازه از راه رسیده بودند و گفته می شد که در همان ابنیه هنگ 2 بمباران مسکن داده می شدند؛
5. این عده از افراد بدون رعایت اصول بهداشت و بدون اعمال نظافتها و مراقبت های لازمه از مرز کشور عبور کرده و با تمام کثافات و وضعیت نامطلوب خود وارد تهران شده اند و عموما در حال حاضر هم به همان صورت نیز باقی هستند و عموما در اثر فقدان امکنه کافی با یکدیگر در اختلاط و تماس دائم می باشند. چنانچه معروض گردید عده ای از این دستجات بیمار و بقیه نیز در اثر بدی تغذیه وضعیت مزاجیشان صورت مطلوبی نداشته است و به نظر می ر سد اکثرا دچار ضعف می باشند. به علاوه، وجود این اجتماع با کیفیت بالا خود تولید امراض خطرناک و گوناگونی را خواهد نمود. وسیله نظافت آنها نیز فقط عبارت است از چند روشوئی منصوبه در ابنیه دانشکده که البته به کلی غیرکافی می باشد و شستشوی البسه کثیف آنها در حوض محوطه بنای 2 بمباران دانشکده به عمل می آید که این وضعیت و فقدان البسۀ پاک و تمیز تولید مشکلات فوق العاده خواهد بود.
بنابراین، با اوصافی که از وضعیت بهداشت آنها ذکر شد، عده ای از آنها به انواع مختلف بیماری های واگیردار مانند تیفوس، تیفوئید، اوریون، مخملک، سرخجه، و اسهال خونی دچار شده بودند. گزارش وزارت بهداری به وزارت کشور، از آمار بیماران مهاجران در یکی از اردوگاه های آنها در دوشان تپه، در تاریخ 28/2/1321 مؤید این مطلب است.
به طوری که مشاهده می شود در خاتمۀ این سند، وزیر بهداری نسبت به شیوع این بیماری ها در سطح کشور هشدار می دهد و گوشزد می کند که برای جلوگیری از شیوع بیماران باید هرچه زود تر به نقاط دیگر منتقل گردند و نیز در تذکرهایی که از سوی وزارت کشور از بدو ورود مهاجران به تهران صادر می شود، بر لزوم تفکیک بیماران مسری از افراد سالم و نیز انتقال بیماران به اماکنی دور از تهران برای جلوگیری از شیوع بیماری تأکید می شود.
اما به نظر می رسد باوجود هشدار وزارتخانههای بهداری و کشور، به علت عدم توجه کافی مسئولان شهر، این بیماری ها توسط مهاجران در شهرهای شمالی و تهران پراکنده شده بود. بنابراین، به علت شیوع این بیماری ها مسئولان تلاش کردند که از شیوع بیش از حد آن جلوگیری کنند. وزیر بهداری در نامه ای که در14/2/1321 به نخست وزیر نوشت ضمن اشاره به نگرانی و رنج اهالی پایتخت از شایع شدن بیماری تیفوس، این خبر را هم به اطلاع وی رساند که برای جلوگیری از شیوع آن، هیئتی به بندر انزلی اعزام شده اند تا از ورود مهاجران بیمار به تهران ممانعت به عمل بیاورند. ادارۀ شهربانی نیز طی درخواستی از وزارت کشور خواست ترتیبی دهد تا از ورود مهاجران لهستانی به کشور، به علت داشتن بیماری های واگیردار ممانعت شود.
علاوه بر جلوگیری از ورود مهاجران بیمار از بندرپهلوی به تهران، وزارت کشور با کمک وزیر بهداری، برای جلوگیری از شیوع بیمارهای واگیردار، پاسگاه هایی را در اطراف اردوگاه های لهستانی ها در دوشان تپه و یوسف آباد ایجاد کرد تا از مراوده و تماس اهالی تهران با غیرنظامی های لهستانی ممانعت شود. مأموران این پاسگاه ها موظف بودند به طور مداوم، ورود و خروج لهستانی ها را به اردوگاه ها در نظر داشته باشند. برای درمان بیماران نیز یک بیمارستان پانصد تختخوابی در نظر گرفته شد که بیماران در آنجا بستری و تحت معالجه قرار می گرفتند.
این تلاش ها توانست تا حدودی شیوع بیماری ها را کنترل کند و نه به طور کامل، زیرا در سال 1322 که تقریباً یک سال از ورود مهاجران لهستانی به ایران می گذشت، این بیماری در تهران و شهرهای شمالی وجود داشت. روزنامۀ اطلاعات در تاریخ 13 اردیبهشت 1322 با عنوان «تیفوس در فومن» می نویسد: « تلگراف نماینده اداره فومن حاکی است که بیماری تیفوس مدت هاست که به شدت در آن بخش شایع شده و اهالی انتظار اقدام فوری از طرف وزارت بهداری دارند»
این روزنامه، درگزارش دیگری در همان تاریخ، ضمن هشدار به ضدعفونی کردن منازل بیماران تیفوسی در تهران، گزارش یکی از مخاطبان خود را بدین شرح درج می کند: «آقای مدیر محترم: در چند شماره روزنامة اطلاعات برای جلوگیری از مسری تیفوس از طرف بهداری شهرداری اعلان شده که هرگاه پزشکان بیماری تیفوسی در هر نقطه از شهر مشاهده کردند بایستی کتباً و برای تسریع در وسائل ضدعفونی فورا به شمارۀ 8390 و 5669 تلفن کنند. در 22 روز قبل در سه نقطه از شهر تهران سه کانون تیفوسی توسط این بنده مشاهده شده و تا به حال که 20 روز می گذرد برای ضد عفونی نمودن اقدامی نفرموده اند درنتیجه سرایت به خانه های اطراف گسترش پیدا کرده است».
البته، ذکر این نکته نیز ضروری به نظر می رسد که هرچند یکی از عوامل شیوع بیماری در تهران و شهرستان ها حضور لهستانی های بیمار بود؛ با قضاوت منصفانه می توان گفت که پیش زمینۀ بروز برخی ازاین بیماری ها عدم رعایت بهداشت عمومی از سوی شهروندان و عدم توجه جدی مسئولان بهداشتی در کشور بود. درحقیقت، حضور مهاجران لهستانی شیوع چنین بیماری هایی را در کشور گسترش داد. چنانچه مؤید احمدی، در جلسۀ، مجلس شورای ملی مورخ 29 /1/1321 مینویسد: «نظامیهای عشرت آباد به دلیل کمبود بودجه ارتش 6 ماه است که حمام نرفته اند و بیماری تیفوس از عشرت آباد است».
راههای کسب درآمد لهستانیها
مهاجران در بدو ورودشان به ایران سعی می کردند از طریق فروش اشیای گرانبها و لباس های مندرس و کهنۀ خود به ایرانیان امرار معاش كنند و ظاهرا ازآنجاکه ایرانیان نسبت به خرید کالاهای فرنگی رغبت زیادی نشان می دادند، این معامله گرم بود. وزارت کشور از این معامله که انتقال امراض مسری را هم به دنبال خود داشت، به این شرح جلوگیری کرد: « چون معامله و فروش ملبوس کهنه و کثیف مهاجران ادامه داشت و از لحاظ سرایت امراض این مسئله دارای اهمیت بود درنتیجة مذاکره، موافقت نمودند که فروش و معاملۀ هرگونه اشیاء و پوشاک مهاجران متروک و سفارت لهستان خود اشیای گرانبهای غیرلازم آنها را جمع آوری و تحت نظر خودشان و با اطلاع نمایندگان شهرداری به فروش برسانند. از اجحاف خریداران نیز بدین وسیله جلوگیری بشود و نیز مراتب را از طرف هیئت سرپرستی لهستان به عموم آنها اخطار و به پاسبانان نیز اجازه دهند اگر دیدند پوشاک و البسه از طرف لهستانی ها به فروش می رسد فروشنده را جلب و به دفتر مهاجران بفرستند».
گذشته از این مسئله، بعدها که مدت اقامت مهاجران درایران طولانی شد، هر کدام از گروه های سنی، اعم از کودک و جوان بنا به توانایی خود به منظور تأمین دخل و خرج زندگی خود در زمینه های آموزشی و شغلی متفاوت مشغول به کار شدند. برای مثال، کودکان در تهران و اصفهان در آموزشگاه هایی که از سوی وزارت فرهنگ و با همکاری سفیر لهستان دایر شده بود، به آموزش صنعت قالی بافی و حکاکی روی آورده بودند.
جوانان و مردان لهستانی نیز یا به صورت عمله در زمین های کشاورزی مشغول به کار می شدند یا با استخدام در کافه ها و رستوران ها به صورت کارگر در اصفهان و تهران به مشتریان خدمات ارائه می دادند. زن ها هم اغلب یا به صورت خانه دار در خانه های ثروتمندان به کلفتی می پرداختند یا در کارگاه های خیاطی کار می کردند. در این میان، برخی زنان لهستانی هم ظاهرا با سوء استفاده از برخی عقاید خرافی ایرانیان، برای گذران زندگی خود در تهران به شغل رماّلی روی آورده بودند. روزنامۀ اطلاعات در تاریخ 25/1/1321 در قسمت آگهی خود پیامی را به این شرح نقل می کند: «یک خانم لهستانی که زبانهای فرانسه، روسی و آلمانی را میداند گذشته و آینده شما را شرح میدهد. یک آزمایش صدق این ادعا را ثابت می کند. چنانچه خودتان با این زبانها آشنا نیستید یکی از دوستانتان را که یکی از این زبانها را بداند برای ترجمه همراه بیاورید. آدرس: خیابان نادری، کوچه فردوسی( پشت سفارت انگلیس) خانه شماره 54 ، هر روز از ساعت 11 تا 6 بعد از ظهر، غیر از یکشنبه ها».
علاوه بر این، برخی لهستانی هایی که از بقیۀ هموطنان خود هنرمندتر بودند از طریق اجرای نمایش به کسب در آمد می پرداختند. اطلاعات، در گزارشی در تاریخ 10 اردیبهشت1321، در این زمینه می نویسد: «بنا به دعوتی که شده است شب یکشنبه 13 اردیبهشت مجلس شب نشینی و نمایش آرتیست های لهستانی در تماشاخانه تهران دائر خواهد بود. وزیر مختار لهستان و فرمانده کل قوای لهستانی در تهران از عده ای رجال و محترمین دعوت نموده اند که در این تئاتر و شب نشینی شرکت نمایند».
تعاملات اجتماعی متقابل لهستانیها با ایرانیان
لهستانی های مقیم در ایران بارها مورد لطف ایرانیان قرار گرفته و از مهمان نوازی ایرانیان بهره برده بودند. گذشته از اختصاص دادن یک پرورشگاه و یک بیمارستان به مهاجران لهستانی چنانچه ذکر شد، زمانی که تنها سه ماه پس از ورود مهاجران به ایران می گذشت یک شهروند ایرانی که نخواست نامش فاش بشود، باغ کوچک خود را در شمال تهران، وقف کودکان لهستانی می کند. در این مورد روزنامۀ اطلاعات در تاریخ 5 خرداد 1321 مینویسد: «یک نفر ایرانی نیکوکار که بنا به خواهش خودش از ذکر نام وی خودداری می شود برای این که کودکان لهستانی در زیر چادر در این گرمای تابستان در زحمت نباشند باغچه ای که شامل هفت اتاق با لوازم و قریب یک هزار متر مساحت می باشد واقع در سه راه دزاشيب نیاوران در اختیار صلیب سرخ گذاشت. روز گذشته مراسم گشایش باغچه نامبرده با حضور آقای وزیر مختار لهستان و نمایندة پاپ و فرماندة نیروی لهستانی، شرحی مبنی بر سپاسگزاری از میهمان نوازی ایرانیان مخصوصا ستایش از جوانمردی و سخاوت ایرانی و این که در چنین موقعی به فکر آسایش کودکان بی نوای لهستانی می باشند، ایراد کرد. و پس از تشکر از بانی خیر، از آقای مارینا، اسقف اعظم و نماینده پاپ خواهش کرد بدست خود باغچه را افتتاح و تقدیس نماید. سپس پذیرایی گرمی از مدعوین بعمل آمد مجلس مقارن ساعت 7 بعد از ظهر پایان یافت».
لهستانی ها نیز در حد توان خود با ایرانی ها تعامل برقرار می کردند و در اغلب موارد از لطف خود نسبت به آنها در پیشامدهای ناگوار دریغ نمی کردند؛ چنانچه وقتی که در خرداد 1323 در شهر گرگان زلزله ای روی داد، مهاجران و کارکنان سفارت لهستان ضمن همدردی با آنها، در حد توان خود مبالغی را به آسیب دیدگان کمک کردند. اطلاعات در این زمینه می نویسد: « بادر وزیر مختار دولت لهستان در تهران با حضور در وزارت امور خارجه ایران، ضمن همدردی با ملت ایران در مورد وقوع زلزلۀ گرگان، چکی به مبلغ60800 ریال از طرف کارکنان سفارت و مهاجران لهستانی در تهران به رئیس تشریفات امور خارجه ایران تسلیم کرد».
در سایۀ چنین تعاملاتی بود که روزنامۀ aftontidningen ، چاپ استکهلم، در مقاله ای با عنوان «سرتیپ» ander با درود فرستادن به لهستانی های مهاجر و با تمجید ازمیهمان نوازی ایرانی ها مینویسد: « برای این که زنهای این پناهندگان بتوانند کارکرده و برای ارتش و لهستانی ها لباس بدوزند ماشین های خیاطی در اختیار آنها گذارده شده است. یک کنت لهستانی که در لهستان کارخانه اتومبیل رانی برقرار نموده است، به علاوه حرفه پیشگان لهستانی از قبیل سلمانی ها و خدمتکاران در تهران پست های خوبی پیدا کرده اند. از وقتی که هتل فردوسی آشپز استخدام کرده است به خوبی دیده می شود که وضعیت آنها بهتر شده است. هنرمندان لهستانی به نمایش تئاتر و بازی فیلم های لهستانی از جمله فیلم عشق در تهران مشغول گردیده اند. رادیوی ایران هفته ای دوبار برنامه لهستانی دارد. صلیب احمر لهستان کلوپ خوبی برای لهستانی ها دایر کرده است و نیز برای اطفال این پناهندگان مدارس مخصوص دایر شده است. همین طور اطبا و پرستاران لهستانی با کمال خوشوقتی از سوی ایرانیان پذیرفته شده اند. خیاط و مدیست های لهستانی کارهای زیادی پیدا کردهاند. به این جهت تهران امروز به تهران لهستانی ها معروف است. صورت کشورهایی که به لهستانی ها کمک می کنند زیاد است ولی آنچه ایران می کند سرآمد کار دیگران و همیشه آداب و رسوم باستانی و صفت مهمان نوازی این کشور اسلامی را به عالمیان نشان خواهد داد».
در این میان، ازدواج برخی زنان لهستانی با مردان ایرانی نوع دیگری از تعاملات بین آنها را روشن می سازد. چنانچه عده ای از زنان لهستانی نیز با ازدواج مردان ایرانی و با تابعیت همسر خود در ایران ماندگار شدند.
سرانجام، بیشتر لهستانی های ساکن ایران، طبق توافقی که بین نخست وزیر لهستان با استالین در مسکو حاصل شده بود، تا پایان جنگ در سال 1945 از ایران خارج، و به جبهه های نبرد علیه متحدین به هندوستان و شرق آسیا، آفریقای جنوبی و عراق مهاجرت کردند.
فعالیت فرهنگی مهاجران لهستانی در ایران
حضور لهستانی ها در ایران نقاط قوتی نیز برای ایرانیان داشت. لهستانی هایی که در ایران حضور داشتند نقش بسیار مهم و تأثیرگذاری در آشنا نمودن جهانیان با فرهنگ و تمدن ایرانی داشتند و این نقش در زمینۀ فرهنگی به صورت چشمگیری نمایان بود .لهستانی ها، در مدت کوتاهی که در ایران بودند جذب جامعۀ ایرانی شدند و می توان گفت که به طور کلی ایرانیان هم با آنها خیلی غریبانه برخورد نکردند. آنها، در همان ابتدای حضور در ایران تلاش کردند با مردم ایران ارتباط برقرار کنند. برای نمونه، می توان گفت که در زمینۀ ورزش، لهستانی هایی که متوجه علاقۀ ایرانیان به ورزش شدند آن را بهانه ای برای این دوستی و تماس بیشتر قرار دادند. در این باره روزنامۀ ستاره می نویسد: «امروز ساعت چهار بعد ظهر در زمین امجدیه بین تیم سالمندان تهران و تیم لهستانی ها مسابقه بسکتبال و ساعت چهار و نیم مسابقه فوتبال صورت می گیرد. نشریه «ایرانما» نیز نوشت: «در باشگاه بوستان ورزشی، پهلوان لهستانی چک خونکوفسکی قهرمان کشتی و المپیک برای کشتی گرفتن با حریفان ایرانی اعلام آمادگی کرد». در روزنامۀ اطلاعات نیز آمده که: «ساعت سه و نیم عصر جمعه 21 اسفند بین تیم لهستانی های مقیم خاورمیانه با دسته تهران به نمایندگی باشگاه های ورزشی ایران مسابقه فوتبال مهمی در امجدیه انجام می شود.
لهستانی ها توانسته بودند در مدت اقامت خود در ایران اجازۀ اجرای برنامۀ رادیویی را در ساعاتی خاص از دولت ایران بگیرند تا به این ترتیب با هموطنان خود در ارتباط باشند. آنان، از این وسیله برای جلب محبت ایرانیان بهره می جستند. روزنامۀ کیهان در 6فروردین 1322 می نویسد: « روز 30/12/1321 ه.ش در برنامه لهستانی رادیو تهران بخش مخصوصی برای تبریکات لهستانی های مقیم ایران به ملت ایران اختصاص داده شد که طی آن عید نوروز را به ایرانیان مهمان نواز عزیز تبریک گفته با جمله زنده و جاوید باد سرزمین ایران پایان دادند». فعالیت فرهنگی دیگری که لهستانی ها در ایران انجام می دادند چاپ نشریه بود. با اعمال سانسور و فشاری که بنا به درخواست متفقین از سوی دولت ایران بر مطبوعات وارد میشد مردم ایران فقط از اخباری دست چین شده و باب میل قدرت های بزرگ حاضر در ایران اطلاع پیدا میکردند، اما این کنترل بر روی نشریات خارجی که در تهران چاپ می شد آنقدر قوی نبود و اخبار چاپ شده توسط آنان به واقعیت نزدیک تر بود. لذا مطالعۀ آن برای ایرانیان که تشنۀ اطلاع از اوضاع وقایع سیاسی و اخبار جنگ بودند ارزش فراوانی داشت و می دانستند که صحت اخبار درج شده در این نشریات خارجی بیشتر از نشریات داخلی است که درگیر رقابت های سیاسی شده بودند. همچنین، عدۀ زیادی از پناهندگان و نیروهای نظامی لهستانی که در ایران حضور داشتند، مخاطب آنها بودند.
بدین ترتیب، لهستانی ها توانستند در دوره ای خاص از تاریخ ایران توسط مطبوعاتی که منتشر می کردند گامی هرچند کوچک در روشنگری اذهان مردم ایران بردارند. لهستانی ها، برای اینکه بتوانند از این امر بهرۀ کافی ببرند اقدام به افتتاح کلاس های زبان لهستانی نمودند که در کوچۀ شیروانی واقع در خیابان نادری(جمهوری فعلی) واقع شده بود و در آنجا زبان لهستانی به ایرانیان آموزش داده می شد.
اقدامات و ارتباطات فرهنگی لهستانی ها در ایران فقط به همین جا محدود نمی شود و شاید بتوان به جرئت گفت که لهستانی هایی که به عنوان مهاجر جنگی به طور موقت وارد ایران شده بودند از تمام اقوام مهاجر جنگ زدۀ دیگر که با همان شرایط وارد ایران شدند بیشتر به فرهنگ و تمدن ایران علاقه نشان دادند و سعی کردند تمام آنچه را که در اینجا آموختند با کمال جدیت به کشور خود انتقال دهند. ارتباطات فرهنگی در دوران اقامت مهاجران به حدی مؤثر بود که یکی از سیاستمداران لهستانی می نویسد: «روابط فرهنگی ایران و لهستان که از قرن هفتم میلادی آغاز شده است، پس از جنگ جهانی به صورت قابل توجهی توسعه یافت که این امر تا حد زیادی به مهاجرت لهستانی ها به ایران و اقامت آنها در کشور ایران طی سال های جنگ جهانی دوم مربوط می شود که همواره در ملاقات ها از مهمان نوازی ایرانی ها به ویژه در آن سال های سخت تقدیر و تجلیل می شود»
در میان لهستانی هایی که به ایران آمدند می توان چهره هایی از ادب و فرهنگ لهستان را باز شناخت که در ایران ماندند و جذب جامعۀ فرهنگی هنری در ایران شدند و البته تأثیر گذاشتند و تأثیر پذیرفتند. گروهی از فرهیختگان لهستانی مقیم ایران، در سال1942 ، به تشکیل انجمن لهستانی مطالعات ایرانی در تهران همت نمودند. هدف این انجمن آشنایی دو ملت با فرهنگ یکدیگر بود. از سال 1942 - 1945 انجمن توانست سه شماره از نشریۀ دو زبانۀ فرانسوی-لهستانی « مطالعات ایرانی» را منتشر کند. ایجاد این انجمن در آیندۀ مطالعات ایران شناسی در لهستان بسیار مهم است. از اعضای این انجمن می توان از ایران شناس بزرگ لهستانی فرانچیسک ماخالسکی نام برد. وی، بعد از تحصیل به تدریس ایران شناسی در کراکو پرداخت. بر اثر کوشش های او بود که ایران شناسی از سایۀ هندشناسی و اسلام شناسی درآمد. او، نخستین لهستانی ایران شناس است که فارسی روزمره را در ایران آموخت. از تألیفات وی می توان به اثر 3جلدی ادبیات ایران معاصر اشاره کرد که به حوزۀ شعر معاصر ایران می پردازد. نخستین ترجمه از گلستان سعدی به یک زبان اروپایی ترجمۀ لهستانی آن کتاب است که توسط ساموئل اوتووینوسکی (منشی سفارت لهستان در عثمانی) در 1610 م. منتشر شد. این نخستین ترجمه از یک اثر فارسی به یک زبان اروپایی بود و بدین طریق ادبیات فارسی به اروپا وارد شد.
پس از این دفتر، ترجمۀ ادبیات فارسی، به ویژه شعر، به زبان لهستانی رواج یافت. از نخستین ترجمه های ادب فارسی می توان به ترجمۀ سکووسکی از حافظ، در 1820 اشاره کرد. همچنین، باید از ترجمۀ رباعیات ابوسعید ابوالخیر یاد کرد که در کراکو منتشر شد. لهستانی ها حتی در معرفی و ترجمۀ ادبیات ایران به زبان های دیگر نیز کوشا بودند . برای نمونه می توان از تصحیح و ترجمۀدیوان منوچهری، توسط کازمیرسکی، به زبان فرانسوی یاد کرد که در سال 1887 در فرانسه منتشر شد. همچنین، از نفوذ واژگان فارسی در ادبیات لهستانی می توان سخن گفت. گروه دیگر از هنرمندان لهستانی در ایران، در 13 ژانویه 1943 ، مجمع نقاشان لهستانی در ایران را با هدف کمک به یکدیگر در زمینۀ هنر شرقی و آشنایی خارجی ها با هنر لهستانی ایجاد کردند. از دیگر فعالیت های فرهنگی لهستانی ها در ایران می توان به اجرای نمایش، برگزاری کنسرت های موسیقی، و نمایش فیلم اشاره کرد. برای نمونه، می توان به نمایشی اشاره کرد که در 16 اکتبر 1942 در باشگاه ارامنه در خیابان نادری تهران، به همراه نمایش فیلمی لهستانی به اجرا درآمد. ورود به این نمایش ها برای عموم آزاد بود.
هنرمندان لهستانی در تمام سطوح جامعۀ ایرانی راه یافته بودند. آنها، هم در کافه های عمومی و در برابر اقشار جامعه به اجرای نمایش می پرداختند و هم در سطح خاص تر جامعه مطرح شده بودند. از جمله می توان به نوازندۀ هنرمند لهستانی کاپوشینسکی اشاره کرد که بنا بر خبر مندرج در نشریۀ لهستانی زبانِ «لهستانی در ایران»، به دو خواهر شاه ایران اشرف و شمس پهلوی درس پیانو می داد. پناهجویان لهستانی در ایران به انتشار نشریاتی نیز همت نهادند. آنها در ایران به انتشار سه نشریه پرداختند. این نشریات به زبان لهستانی منتشر می شد و به توصیف اوضاع پناهجویان لهستانی در ایران میپرداخت. این سه نشریه عبارت بودند از «عقاب سفید» ، «بهشت»، و «لهستانی در ایران». مؤسس نشریۀ عقاب سفید که در 7 دسامبر1941 در شهر بوزولوک در اتحاد شوروی و سپس در ایران ، عراق ، فلسطین، و ایتالیا پیوسته چاپ می شد، ژنرال آندرس بود.
در زمینۀ شعر و شاعری نیز آدام میسکویچ، شاعر خوش قریحۀ لهستانی که به زبان و ادبیات فارسی آشنایی کامل داشت و بدان به خوبی تکلم می کرد، به تعلیم و آموزش زبان و ادبیات فارسی به دانش پژوهان لهستانی پرداخت و سرانجام توانست یکی از آثار ارزنده و جاودانۀ خود را باعنوان «اهریمن و اهورامزدا» به رشتۀ تحریر درآورد که از نوشته های مشهور ادیبان و سرایندگان بزرگ اروپا به شمار می رفت. لهستانی دیگری که در ایران حضور داشت، الکساندر خوچکو بود. او شاعر، سیاستمدار، و شرق شناس لهستانی بود که در دورۀ قاجار به دریافت نشان شیر و خورشید نایل شد. او در زمینۀ تعزیۀ ایرانی مطالعاتی انجام داده و مجموعه ای از نسخ تعزیه را به زبان فرانسوی ترجمه کرده است.
اقامتگاههای مهاجران لهستانی
لهستانی ها، در بدو ورود به ایران، در اردوگاه هایی سکونت گزیدند که در شهرهای مختلف برای آنها در نظر گرفته شده بود. اردوگاه آنها در تهران در مناطق دوشان تپه، یوسف آباد، و محوطۀ دانشکدۀ نیروی هوایی برقرار شده بود؛ اما به علت کمبود جا تعدادی از آنها به کرج و اراک منتقل شدند. علاوه بر تهران، آنها در شهرهای اصفهان، مشهد، قزوین، همدان، خرمشهر، و همدان نیز اردوگاه هایی برپا کرده بودند. اردوگاه آنها در مشهد به شکل یک عمارت زیبا بود. برپا شدن اردوگاه هایی برای آنها در همدان، اهواز، و خرمشهر به علت عزیمت سربازان و نظامی های لهستانی به مقصد آفریقای جنوبی، عراق، و هند و با هدف جنگ با متحدین بود. ورود غیرنظامی های لهستانی به ایران پیامدهای منفی را به دنبال داشت. آنها با سهیم شدن در مصرف ارزاق عمومی شهروندان که مقارن با بحران خواروبار در کشور بود، به این بحران دامن زدند. ازآنجاکه قبل از ورودشان به ایران در اردوگاه قبلی خود در شوروی، به علت فقدان وسایل پاک کننده و شست وشو و نیز به علت عدم رعایت بهداشت عمومی، به امراض مسری چون تیفوس و تیفوئید دچار شده بودند، با ورودشان به داخل کشور این بیماری های واگیردار را شایع و اهالی پایتخت را نگران کردند. به همین علت، وزارت کشور در کنار اردوگاه های آنها پاسگاه هایی ایجاد کرد تا از ورود بیش از حد آنها به داخل شهر جلوگیری کند. آنها از طریق ارتباط نامشروع با برخی اهالي، فساد اخلاقی را نیز در جامعه پدید آورده بودند که وزرات کشور برای ممانعت از این مسئله با همکاری سرپرست لهستانی ها ورود و خروج آنها را از طریق صدور کارت مرخصی کنترل می کرد. گذشته از عواقب نامطلوب اسکان آنها در کشور، آنها در داخل کشور برای خود کسب و کاری نیز فراهم کرده بودند، هرچند ابتدا سعی می کردند از طریق فروش اشیای گرانبها و لباس های کهنۀ خود به کسب درآمد بپردازند؛ به تدریج در مشاغل مختلفی به آموزش و کسب درآمد مشغول شدند. به طوری که کودکان در آموزشگاه هایی که در اصفهان و تهران دایر شده بود به فراگیری قالی بافی و حکاکی روی آورده بودند و جوانان نیز به صورت کارگر در زمین های کشاورزی و کافه ها و رستوران ها مشغول بودند. زن ها هم اغلب در خانه های ثروتمندان یا در کارگاه های خیاطی کار می کردند یا به مشاغل کاذبی چون رماّلی روی می آوردند. تعامل مهاجران با ایرانی ها نیز در حد مطلوب بود. چنانچه یک ایرانی باغی را برای اسکان کودکان لهستانی اهدا کرد و در مقابل لهستانی ها هم در پیشامدهای ناگوار به کمک آسیب دیدگان ایرانی می شتافتند. کمک آنها به زلزله زدگان گرگان مؤید این مطلب است.
منابع:
- آوانسیان، اردشیر( 1378 ). خاطرات سیاسی(علی دهباشی،كوششگر). تهران: سخن.
- اسنادی از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم( 1389 ).تهران: مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری.
- بیات، نصرالله( 1381 ). لهستانتهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
- جمعی از نویسندگان ( 1378 ). گذشته چراغ راه آینده است تهران:نیلوفر.
- خزعلی، ابوالقاسم( 1382 ). خاطرات تهران:، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- دایره مطبوعاتی لهستان سفارت کبرای جمهوری لهستان در ایران( 1986 ). لهستان امروز.تهران: چاپخانه
- صبح امروز.
- دولتشاهی،علیرضا( 1386 ). لهستانی ها و ایران تهران:بال.
- ژرژ لنچافسکی ، ژرژ ( 1351 ). غرب و شوروی در ایران(حورا یاوری،مترجم).تهران:ابن سینا.
- ساعد مراغه ای، محمد( 1373 ). خاطرات(باقر عاقلی،كوششگر). تهران: نشر نامک.
- سعیدی فیروزآبادی( 1383 ). خاطرات(محمد حسن میرحسینی،كوششگر). یزد: انتشارات دانشگاه یزد.
- سیاسی، علی اکبر ( 1386 ). خاطرات تهران: نشر اختران.
- شاملویی ، حبیب الله( 1363 ). جغرافیای کامل جهان تهران: انتشارات بنیاد.
- شفا، شجاع الدین( 1365 ). جهان ایران شناسی بی تا: بي نا.
- شوکت، حمید( 1386 ). در تیررس حادثه زندگی سیاسی قوام السلطنه تهران: نشر اختران.
- گلشائیان، عباسعلی( 1377 ). گذشته ها و اندیشه های زندگی یا خاطرات من تهران: انتشارات انشتین.
- مکی، حسین( 1373 ). تاریخ بیست سالۀ ایران تهران: علمی و فرهنگی.
- مهدی نیا، جعفر ( 1382 ). زندگی سیاسی ابراهیم حکیمی(حکیم الملک).تهران:امید.
- (1371). زندگی سیاسی محمد علی فروغی تهران:
- نجاتی، غلامرضا( 1378 ). مصدق سالهای مبارزه و مقاومت. تهران:مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا
روزنامه ها
اطلاعات(سالهای 1321 تا 1323)، کیهان(1321) ، ایران(1321) ، ایران ما(1322)، ستاره(1321)، صدای ایران(1321)، نسیم شمال(1321)
اسناد
- گنجینه سازمان اسناد ملی ایران
- سازمان اسناد و كتابخانة ملي ايران
- فصلنامه گنجینه اسناد - سال بیست و سوم - زمستان 1392
نوشته: محسن بهشتی سرشت، محمد محمدپور، غلامرضا یوسفی
وب سایت انجمن مفاخر معماری ایران
این مطلب تاکنون 2909 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|