نقد كتاب «ایران، پل پیروزی؛ سرزمین قحطی» | شاید اگر «سرتیپ پاتریک جی هرلی» مشاور رئیسجمهور آمریکا رونوشت نامه «سر ریدر بولارد» سفیرکبیر دولت انگلیس که در آن درباره ایران نوشته بود «گرسنگی، شیوه بینظیری برای مهار این کشور است» را ندیده و به دولت متبوعش مخابره نکرده بود؛ امروز هیچکس از آن باخبر نمیشد. چرا که تأکید وزارت امور خارجه و سازمان اطلاعات انگلیس بر عدم انتشار اسناد مربوط به اقدامات دولت بریتانیا در سالهای جنگ جهانی اول و دوم، منابع در دسترس را محدود و تاریخنگاری آن دوره را بیش از پیش دشوار کرده است.
از سوی دیگر، تأثیرپذیری مستقیم و غیرمستقیم تاریخنگاری دوران پهلوی با اتکاء صرف به اسناد دولتی انگلستان؛ باعث غالب شدن «قرائت انگلیسی» تاریخ ایران شده است. این مسأله علاوه بر آنکه از صحت و دقت یک پژوهش تاریخی میکاهد، باعث نادیده گرفتن ناخواسته سایر ابعاد و جوانب تاریخ میشود و امکان روایت و قضاوتی صحیح و همهجانبه را؛ هم برای پژوهشگر و هم برای مخاطب سختتر میکند.
«اوضاع ایران در دوران جنگ جهانی اول و دوم» در آیینه اسناد خارجی؛ میتواند پرده از این بخش ناگفته تاریخ ایران بردارد. عدم استفاده از اسناد سایر دولتهای نقشآفرین در ایران از سویی؛ و اصرار وزارت امور خارجه و سازمان اطلاعات انگلیس بر عدم انتشار اسناد خود درباره این مقطع زمانی، باعث شده پژوهشگرانی چون دکتر محمدقلی مجد به سراغ اسناد آرشیو وزارت امور خارجه آمریکا رفته و بکوشند «روایت متفاوتی» از آن دوره ارائه دهند.
روایتی که شاید با اطلاع از آن بهتر بتوان فهمید چرا وقتی از نخستوزیرِ تازه رأیاعتماد گرفتۀ آن روزهای ایران درباره برنامهاش سئوال شد، تکه نانی از روی میزش برداشت و گفت: «این برنامه من است.» در یکی از این اسناد آمده است: «ژنرال هرلی تأکید داشت که در صحبتهایش مبالغه نمیکند. او اجساد مردم را در خیابانها دیده و ناله و شیون زنان و کودکان را در کنار مردگانشان شنیده بود. او گفت که بدتر از همه اینها نمایندگان انگلیس عمداً چنین سیاستی در پیش گرفتهاند. نسخهای از یکی از گزارشهای بولارد به دستش افتاده بود که در آن نوشته بود گرسنگی شیوه بینظیری برای مهار این کشور است.»
دکتر محمدقلی مجد پس از تدوین کتاب «قحطی بزرگ و نسلکشی در ایران 1296 تا 1298 (1917 تا 1919)» که پیش از این توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر گردید، همت خود را مصروف تدوین سند تاریخی دیگری درباره جنایات سه دولت متفقین در ایران در سالهای جنگ جهانی دوم کرد. ترجمه این کتاب که با نام:
«IRAN UNDER ALLIED OCCUPATION IN WORLD WAR II: The Bridge to Victory & A Land of Famine»
در سال 2016 (1395) در آمریکا منتشر شد؛ اکنون با نام «ایران، پل پیروزی؛ سرزمین قحطی» تقدیم میشود.
در کتاب حاضر که نتیجه سه سال تحقیق و بررسی در اسناد وزارت خارجه آمریکا توسط دکتر محمدقلی مجد است، بار دیگر موضوع قحطی تحمیلی بر ایران در برابر دید و اندیشه مخاطبان قرار گرفته است. اما نه قحطی سالهای جنگ جهانی اول که نزدیک ده میلیون نفر از مردم ایران را طعمه هوسهای استعماری دولتهای روس و انگلیس کرد، بلکه این بار قحطی دیگری، هر چند با ابعادی کوچکتر، که در قسمتی از سالهای جنگ جهانی دوم بر اثر دسیسهها و تبانی دولتهای انگلیس، آمریکا و شوروی بر ملت ایران تحمیل شد و حدود 4 میلیون نفر از هموطنانمان را با گرسنگی و بیماریهای وارداتی از پای درآورد. بحرانی که دکتر مجد دربارهاش مینویسد: «روسیه و انگلستان، متعاقب اشغال ایران، تقریباً همه کامیونها، اتوبوسها و همچنین خطآهن ایران را تصاحب نموده، قوت لایموت مردم ایران را در هر جایی که بدان دست مییافتند مصادره میکردند، و دهها هزار آواره لهستانی را از روسیه به ایران کوچاندند؛ و همه اینها دست به دست هم داد و موجب بحران شدیدی در زمینه مواد غذایی، حمل و نقل و بهداشت و سلامت عمومی مردم شد.»
در این کتاب عموماً مشاهدات مستقیم و مکاتبات لوئیس دریفوس، وزیرمختار وقت آمریکا در ایران، با وزارت خارجه کشور متبوع خود گردآوری و در معرض دید و نظر خوانندگان قرار گرفته و نویسنده به خوبی توانسته تأثیرات متقابل «کمکاری عامدانه دولتهای خارجی» و «بیثباتی دولت داخلی» بر یکدیگر را تشریح کرده و نتیجه آن را در بروز بلای قحطی و بیماری در شهرهای ایران به تصویر بکشد.
همچنین علاوه بر اسنادی که به نقش «بازیگران خارجی» در ایجاد و تداوم قحطی مذکور میپردازند، تحلیل و بررسی همهجانبه «ایران ماههای ابتدایی محمدرضا شاه» و میراثی که رضاخان برای فرزندش بر جای گذاشت نیز، در فهم چرایی بروز قحطی مؤثر خواهد بود. کارنامه حکومت رضاشاه که دریفوس وزیرمختار آمریکا در ایران در تلگرامهایش بارها از او با تعبیر کسی که «بیست سال به جای مردم اندیشیده و عمل کرده بود» یاد میکند به نحوی بود که هماو دربارهاش نوشت:
«اوضاع زندگی توده مردم از قبل هم سختتر شده بود، همهجا از دولت ضربه میخوردند، زیر بار مالیاتهای جدید و سنگین خم میشدند، زمینهایشان را شاه طمعکار از چنگشان درمیآورد و دریغ ازکوچکترین نقشی که در سرنوشت سیاسی مملکتشان ایفا کنند. مالیاتها نیز آن روز مثل امروز به شکل غیرمستقیم از مستمندان و طبقه متوسط اخذ میشد در حالی که متمولان تقریباً چیزی به نام مالیات نمیپرداختند. با تداوم صنعتی شدن مصنوعی مملکت، هزینه زندگی صعود کرد و تودهها ظهور عمارتهای زیبا و سنگفرش شدن خیابانها را با عرق خود تاوان دادند. رضاشاه که رفتار با این ملت توسریخور راضیاش نمیکرد، با 150 هزار تن از آنان ارتشی ساخت که در شرایط نیمهبردگی زندگی میکردند.»
امید است این اثر نیز چون کتاب «قحطی بزرگ و نسلکشی در ایران 1296 تا 1298» با روایت ناگفتههای تاریخ این سرزمین، راهی برای پژوهش و کنکاشهای منصفانه و واقعبینانه بیشتر درباره موضوعات اینچنینی بگشاید. این مطلب تاکنون 2935 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|