خاطرات علم از قیام 15 خرداد | ماهرخ ابراهیم پور اسداله علم به گواهی اسناد و منابع از بدو ورود به دستگاه پهلوی علاوه بر جاسوسی، هرجا که شاه به آلترناتیو نیاز داشت، طبق اوامر ملوکانه و همایونی به خدمت به شاه و خیانت به مردم پرداخت. نه تنها مورخان و تحلیلگران سیاسی علم را مهرة انگلیسی ها می دانند، بلکه در کتاب چند تن از سفرا نیز راجع به وی و پدرش مطالبی به چشم می خورد که وابستگی مؤروثی خاندان علم را رد نمی کند. سر رید ویلیام بولارد، سفیر انگلیس در ایران، با معرفی پدر علم با ذکر جزئیات به بیان مطالب جالب و خواندنی می پردازد که این گونه است: « محمدابراهیم علم ( شوکت الملک ) از تبار خاندانی است که کم و بیش چند نسل در قائنات و نواحی مجاور آن حکومت مستقلی داشته اند به دفعات حاکم سیستان بوده است. در دوستی با انگلیسی ها سابقه طولانی دارد و بارها به ما کمک شایعانی کرده است. شوکت الملک تا قبل از گسترش حکومت مرکزی کنونی از حمایت چشمگیر بریتانیا برخوردار بود. برای مثال سر والتر تانلی در سال 1913 حکومت سیستان و قائن را برایش به دست آورد. » آنچه که با تفضیل بیشتری در معرفی شوکت الملک از زبان سفیر مذکور نوشته شده حاوی ارتباط تنگاتنگ این والی و بعدها وزیر عصر پهلوی اول با دولت انگلیس است. ارتباطات شوکت الملک علم از جمله نزدیکی با انگلیسی ها و رضاخان بعدها بر زندگی پسرش تاثیر بسیاری گذاشت، برای مثال دخالت رضاخان موجب تعین دانشگاه محل تحصیل علم و همچنین تشویق وی به ازدواج با دختر قوام الملک شیرازی گشت. تحصیل در دانشگاه کشاورزی کرج و ازدواج با ملکتاج قوام ارتباط با دربار و آشنایی با محمدرضا پهلوی را فراهم آورد. اما راجع به ورود علم به صحنة سیاست اسفندیار بزرگمهر این گونه شرح داده است: « اسدا... علم پسر امیر شوکت الملک بیرجندی بود که در اواخر حکومت رضا شاه برای اینکه زیر نظر باشد و ارتباطش با کنسول انگلیس پنهان نباشد به سمت وزیر پست و تلگراف و تلفن در هئیت دولت انجام وظیفه می کرد او تربیت شدة مکتب انگلیسی ها بود و پدر در پدر با آنها خصوصیت و ارتباط نزدیک و صمیمی داشت. اسدا... علم تحصیلات ابتدایی را در بیرجند و در مدرسه خصوصی گذراند و پس از تحصیلات متوسطه وارد دانشکده کشاورزی کرج شد و از این دانشکده درجه لیسانس گرفت او هیچوقت تحصیلاتی در خارج نداشت و زبان انگلیسی را با معلم خصوصی و حشر ونشر با انگلیسی ها در بیرجند یاد گرفته بود. پس از دریافت لیسانس کشاورزی به بیرجند زادگاهش بازگشت و در سال 1324 از سوی احمد قوام نخست وزیر وقت به عنوان فرماندار سیستان و بلوچستان انتخاب شد. وی پس از آن به ترتیب در کابینه ساعد (دی ماه 1328) به پست وزارت کشور و سپس در کابینه بعدی ساعد (اسفند 1328) نیز به وزارت کشاورزی منصوب گردید. همچنین در کابینة علی منصور (فروردین 1329) دوباره وزارت کشاورزی و در کابینه رزم آرا ( تیر 1329 ) وزارت کار را عهده دار شد. در کابینه مصدق برای وی پستی در نظر گرفته نشد، و به دلیل نزدیکی به شاه به سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی گماشته شد. اگرچه به دلیل شیطنت های مخلانه ایی که در زمان مصدق برای خوش خدمتی به شاه انجام داد وی را بر این داشت که از تیررس مصدق در امان باشد، برای دوری از وی بیرجند را برگزید، به هر شکل دو سال در همین مسند ماند تا در کابینة علاء (فروردین 1334) به وزارت کشور منصوب شد، تا به عنوان مهرة شاه سیاست های موردنظر را در انتخابات آن سال اعمال کند. در زمان نخست وزیری دکتر اقبال در نقشی متفاوت به عنوان رهبر حزب مردم وارد صحنة سیاست شد. و پس از آزمودن نقش های متفاوت، برای اجرا کردن سیاست های مد نظر شاه به پست نخست وزیری برگزیده شد. مدت زمان نخست وزیری علم از 17 تیر 1341 آغاز و در 17 اسفند 1342 به دستور محمدرضا پهلوی مستعفی شد و به ریاست دانشگاه پهلوی در شیراز برگزیده شد و پس از تقریبا سه سال در آذر ماه 1345 به وزارت دربار رسید و تا مردادماه 1356 در این سمت بود، تا اینکه به علت شدت بیماری کناره گیری کرد و در 24 فروردین 1357 به علت بیماری سرطان درگذشت و در مقبره خانوادگی در مشهد به خاک سپرده شد. » تاریخ برای وی علی رغم یادداشت های دموکراتانه و مترقی خواهانه اش نقش معاونت در دیکتاتوری شاه و وابستگی به انگلیس را ثبت کرده است.
مسعود بهنود در کتاب "از سیدضیاء تا بختیار" با وصف دوره ای از تاریخ معاصر که بی ربط با زمان نخست وزیری علم نیست، با این جملات از آن یاد می کند: «پایان دروره نخست وزیری علم، پایان دهه ای پردرد از تاریخ ایران بود که با کودتای 28 مرداد آغاز شد و با سرکوب علماء و قیام 1341 پایان یافت. علم دیکتاتوری شاه را مستحکم کرد که تا انقلاب 1357 دوام یافت. » در این اظهارنظر بهنود نیز نقش علم را در تحکیم موقعیت شاه تائید می کند.
مظفر شاهدی نیز در این موضوع با بهنود همراهی می کند: « زمینه ها و دلایل انتصاب علم به نخست وزیری و تحکیم موقعیت سلسله پهلوی به رهبری محمدرضا شاه، به عنوان تنها و عالیترین مرجع تصمیم گیری در راس هرم قدرت بود. به عبارت دیگر اسدا... علم بر آن بود تا شرایط لازم را برای مشروعیت بخشیدن به رژیم پهلوی از منظر آمریکایی ها فراهم آورد. در واقع هر چند آمریکایی ها در یک روند تدریجی و جایگزین کردن فردی نظیر علی امینی صرفنظر کردند، اما این امر به مفهوم عقب نشینی کامل آنها از عرصه سیاسی ایران نبود؛ بلکه در موافقت با عزل امینی از نخست وزیری و جایگزین شدن اسدا... علم به جای وی در واقع فرصتی دیگر در اختیار رژیم پهلوی قرار داده بودند تا قابلیت خود را در برآورده ساختن خواسته های آن کشور به ثبوت برساند. بنا به چنین تعبیر و تفسیری می توان گفت که آنچه اسدا... علم به عنوان نخست وزیر جدید می بایست در دوران زمامداری اش، در حکومت انجام می داد، در حکم وسایلی بود جهت نیل به هدف فوق.» آری همان طور که مظفر شاهدی نیز تاکید دارد، علم ناچار به انجام اصلاحات است. و اما آن چه که در دوران سیاستمداری و حضور فعال علم در سلسله پهلوی مدنظر این مقاله است، به سال 1342 و رخ دادن قیام 15 خرداد برمی گردد و نقش سیاهی که نخست وزیر ریاکار وقت از خود بروز داده است. پس از این که علم به عنوان دوست و محرم اسرار و مجری بی چون و چرای اوامر شاه در مصدر قدرت قرار گرفت، نیاز بود که اصلاحاتی را اجرا کند که بقای شاه و رضایت اربابان آمریکایی شاه به آن بستگی داشت. اعلان این اصلاحات تا اجرای آن به دلیل ماهیت ضد دینی که در بر داشت، شاه و علم را در برابر روحانیون و مراجع قرار داد. اگر چه ابتدا بر اثر فشار روحانیت و آگاهی یافتن مردم، به ظاهر علم از مقاصد دیکته شدۀ خود عقب نشینی کرد. اما پس از مدتی با رفراندوم نمایشی به انجام گام به گام فرامین شاه پرداخت. و صدای اعتراض روحانیون و عدم شرکت در رفراندوم و بستن بازار ( بازار تهران و اغلب شهرستان ها) نیز تاثیری در خیانت شاه و علم به مردم و کشور نداشت. بالاخره در 6 بهمن 1341 رفراندوم انجام شد و با سرو صدای زیاد نتایج دروغین آن اعلام شد و پس از این رفراندوم فرمایشی لحن شاه و علم در برخورد با معترضین از جمله روحانیون تغییر کرد، این تغییر لحن در نطق علم کاملا محسوس است به این نطق که پس از رفر اندوم ایراد شده توجه کنید: « شاهنشاه معظم هدایت کشور را بر پایه نو و بر پایه تحول اجتماعی و عمیق تازه ای می گذارد تحولی که بر پاره ای از کشورها به انقلاب خونین و برای پاره ای دیگر که وضع سیاسی و اجتماعی امروز را درک نکرده اند و به موقع اقدام ننموده اند به قیمت محو آزادی و استقلال آنها تمام شده است. چه باید کرد؟ چرخ زمانه به عقب برنمی گردد. خوشبخت مردمی که با آن هماهنگی کنند و خوشبخت تر کسانی که از آن جلوتر باشند... اگر کوته نظرانی هم این واقعیت را درک نکنند دیر یا زود خورشید این حقیقت خاطر آنها را نیز نورانی خواهد ساخت. » آن چه که از این نطق فرمایشی و متملقانه استنباط می شود، این است که با مخالفان طرح های اصلاحی شاه دیگر با مماشات برخورد نخواهد شد و همچنان که در متن نطق نیز به صراحت آورده شده شاه سلطنتش را بر پایه اصلاحات فرمایشی اربابان خارجی قرار داده است. در این نطق علم به وضوح اعلام می کند که با اقتدار برای انجام تحولات تازه مورد دستور شاهنشاهی به میدان آمده است. شاه نیز با لحن مشمئز کننده ای در سخنرانی هایش از مخالفان خود و بخصوص روحانیون صحبت می کند. حرکات و سخنان نامناسب شاه پس از رفراندوم علیه روحانیت و سخنرانی افشاگرانه و پرجسارت امام خطاب به شاه باعث شکل گیری قیام 15 خرداد شد. پس از سخنرانی های جسورانة آیت ا... خمینی، علم بر آن شد که برای ترساندن آیت ا... خمینی مقر ایشان یعنی قم و فیضیه را مورد تهاجم قرار دهد، تا از این طریق هم ضرب شصتی نشان دهد و هم با ارائه هیبتی ترس آور و نظامی همراهان روحانیون را مورد رعب و وحشت قرار دهد. و با ایجاد این جو، طرفداران آیت ا... خمینی را پراکنده کند. اما آیت ا... خمینی پس از فجایع فیضیه در نطقی آتشین شاه و بخصوص علم را در 10 فروردین 1342 به شدت مورد عتاب قرار داد: « ... دولت ها به سر کار آمد، نمی دانم به آن دولتها این پیشنهادها شد و قبول نکردند یا این که نتوانستند این قدر بی شرافتی بکنند. شاید شریف بودند، عالم بودند، دکتر بودند، مهندس بودند و نتوانستند با همة مراکز علم مخالفت کنند، تا این که منتهی شد به این که دولت باید دولتی باشد که علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تا کلاس پنج بیشتر درس نخوانده باشد، آن هم در کرج تحصیل اجازه نامه با اعمال نفوذ کرده باشد، نداند معنی علم چیست، نداند معنی دیانت چیست، نفهمد مطلب را، سربسته و چشم بسته دیکته کنند و بگوید و نفهمد چه می گوید و بکند و نفهمد چه می کند... دیدیم که از اول که این دولت بیسواد و بی حیثیت روی کار آمد از اول هدف، اسلام را قرار داد. در روزنامه ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند، لکلن شیطنت بود، برای انعکاس نظر عامة مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغای اسلام و الغای قرآن درست نیفتد ... بعد که مطالعه کردیم، دیدیم آقا قضیه، قضیة بانوان نیست، این یک امر کوچکی است، قضیة معارضه با اسلام است. « منتخب، مسلمان لازم نیست باشد، حلف به قرآن لازم نیست باشد، قرآن را می خواهیم چه کنیم؟... » بعد که مصادف شد با تودهنی از ملت مسلم، تعبیر کردند حرفشان را به این خبر که مراد ما از کتاب آسمانی قرآن است. ما هم از آنها پذیرفتیم بر حسب ظواهر شرع، لکن به مجرد اینکه اینها چند نفر عمله را دور خودشان دیدند و یک زنده باد و مرده باد راشنیدند، باز همان مطلب خبیثشان را از سر گرفتند... » در این نطق اگرچه شخص شاه نیز مورد انتقاد قرار داده شد، اما لبة تیز حمله در این سخنرانی متوجه علم است. و با عناوین بی سواد، بی شرافت، بی دین علم را خطاب می کند. در پس این نطق هشدار دهنده، توقعات و انتظارات روحانیون نهفته است که این انتظارات بدون تغییر دولت امکانپذیر نبود. پس از این نطق علم که از روحانیون کینه به دل گرفته بود، شاه را به شدت عمل علیه مخالفان بویژه روحانیون تشویق کرد. و پس از سخنرانی شدیدللحن عصر عاشورا آیت ا... خمینی دستگیر و به تهران منتقل شد. مردم پس از دستگیری امام به خیابان ها ریختند و آزادی مرجع خود را خواستار شدند و رژیم شاه نیز جواب این حق خواهی و دفاع از مرجعیت را با کشتار مردم به خون نشاند. علاوه بر این تظاهرات وسیعی در تهران آغاز شد که با نیروهای پلیس به زد و خورد پرداختند. تظاهرات به قم و شهرهای دیگر نیز کشانده شد، عده ای از روحانیون را دستگیر شدند. دولت که مستاصل شده بود اعلان حکومت نظامی کرد، ولی مردم همچنان به تظاهرات ادامه دادند، وضع دولت بس خطرناک شده بود. این روایت معروف و رایج بین مردم از قیام مردمی 15 خرداد 1342 است.
در میان یادداشت های اسداله علم:
در میان دست نوشته های سیاستمداران هر عصر گرچه احوال نامه یا روزنامه خاطرات متداول است اما کمتر در این سرگذشت نامه ها دلیل واقعی سیاست ها و پرده پوشی ها عیان می شود. اما این نقص باعث نمی شود تا تاریخ نگاران هر دوره از کاوش و تتبع در این دست خاطرات کوتاهی کنند. وظیفه پژوهندگان ایجاب می کند از لابه لای دست نوشته های سیاستمداران گذشته به اسرار پشت پرده دست یابند. یادداشت های امیراسدا... علم از این جمله نوشته هاست که گرچه به بسیاری اسرار می پردازد اما گاه به روال سیاست خود بعضی وقایع را وراونه جلوه می دهد و گاه نیز از نقش خود چندان سخن به میان نمی آورد و گاه با اشاره به خصوصی ترین اسرار شاهنشاه محبوب خود خواننده را با اشتیاق به دنبال خود می کشد. در این مقاله تلاش شده تا با استناد به نقش سرکوبگرانة علم در خرداد 1342 به واکاوی گفته ها و حضور وی در این برهه پرداخته شود. البته این یادداشت ها سال ها پس از این که رژیم پهلوی دیکتاتورانه پیش می رفت، به تحریر درآمده است. پس از مدتی که اسداله علم از نخست وزیری برکنار شد، در یادداشت هایش به طور گاهاً گذرا و گاه مفصل به سرکوبی مردم و روحانیون در قیام 15 خرداد 1342 اشاره می کند. از این یادداشت ها این چنین بر می آید که وی قصد خودنمایی و قدرت طلبی داشته است، ضمن این که مورخان و تحلیل گران زیادی انگیزه های ضد دینی وی را در سرکوبی این قیام بی تاثیر ندانسته اند. اغلب تاریخ نگاران و تحلیل گران سیاسی وی را فردی متملق و سرسپرده محمدرضا پهلوی می شمارند ولی این را نادیده گرفته اند، که همین اسداله علم به موقع با رندی خاص خود، مقاصدش را به شاه متکبر و مغرور می قبولاند. و همین به ظاهر تملق گویی ها، وی را سالها در کنار شاه به عنوان قدرت دوم نگه داشت. اگرچه وی در یادداشت هایش به جزئیات قیام 15 خرداد نپرداخته، اما مرور این خاطرات از دیدگاه نخست وزیر سرکوبگر و فاسد عصر پهلوی حائز اهمیت است.
مقاله های زیادی با اشاره به قیام 15 خرداد از ابعاد مختلف به نگارش درآمده و در بیشتر این مقاله ها با نگاهی تکراری به علم در مقام نخست وزیر آن دوره و بیاناتش در روزنامه های خارجی مکرر آورده شده است. اما کمتر به نقش و انگیزه های وی در سرکوب این قیام بر اساس یادداشت هایش نگریسته شده است. پس از چاپ یادداشت های علم و اشاره به قیام 15 خرداد در این نوشتار فرصت خوبی است که از کنار این اظهار نظرهای مغرورانه و یکطرفه بی اعتنا نگذریم و با نگاهی تاریخی و اتکاء به اسناد آن دوره بار دیگر نقش این نخست وزیر قدرتمند و متنفذ را بررسی کنیم. تکیه این مقاله به کتاب دو جلدی گفتگوهای من با شاه و کتاب یادداشت های محرمانه اسدا.. علم می باشد، گرچه هر دو کتاب از یک مضمون و یک منبع برخوردارند، اما کتاب دو جلدی گفتگوهای من با شاه که ابتدا در انگلیس چاپ شد و انتخاب متن های مرتبط به قیام 15 خرداد توسط ویراستار انگلیسی این کتاب دو جلدی نشان از اهمیت این قیام از دیدگاه کشورهای خارجی مرتبط با دربار ایران در آن دوره دارد. تا آنجا که این اشارات مبهم و کوتاه نیز در این کتاب گنجانده شده است. قبل از این که به سراغ یادداشت ها برویم برای این که با ذهنیت سرکوبگر قیام آشنا شویم، قسمت کوتاهی از مذکرات هئیت دولت را که با ریاست اسدا... علم، نخست وزیر وقت در ساعت 17 بعداز ظهر 15خرداد 1342 انجام شده است، در این مقاله عنوان می کنیم: « ... نخست وزیر در جریان روزهای عزاداری محرم و اقداماتی که بر علیه نظم و امنیت مملکت صورت گرفته و می گیرد بخصوص راجع به ماجرای امروز بیان داشته و چنین توضیح دادند که: «ما اینطور حساب کردیم قبل از عاشورا کسی را نگیریم، شاید عده در عاشورا از میان بروند، البته منشا واضح است و پول خارجی آن مثل عراق و مصر، اما در این جا غیر از [ آیت ا...] خمینی و [آیت ا...] قمی که در قم و مشهد گرفتیم ، بقیه گردانندگان مشهور نیستند و با این که عکس از آنها داریم ولی صحیح شناخته نمی شوند.
روز تاسوعا دو هزار نفر آمدند، شعار دادند زنده باد خمینی، مرگ بر دشمنان وی، روز عاشورا هم، همین طور شعار دادند.اگر آن روز دست به تفرقه می زدیم، مردم زیاد زیر دست و پا می رفتند، خود بنده با همة خطری که مرا تهدید می کرد، شب عاشورا رفتم به چند مجلس روضه و باعث تعجب آخوندها می شد. تصمیم ما بر این بود که روز شنبه خمینی را در قم و قمی را در مشهد بگیریم ولی اتفاقی افتاد که باعث شد زودتر بگیریم، دو چیز اتفاق افتاد.
1. خمینی در قم منبر رفت و هتاکی زیاد به اعلیحضرت کرد.
2. خبر دیگر آن که قم و مشهد با هم، هم صدا بشوند و کار خیلی سخت بشود.
لذا دیشب 4 بعد از نیمه شب، خمینی را گرفتیم و امروز صبح در مشهد قمی را گرفتیم، چون خبر به تهران رسید، بلوا شروع شد و ما شانس آوردیم، زیرا آنها تشکیلات قوی تری داشتند و کوچک نیست با آن که از صبح عده ای مجروح و کشته شدند، معذالک هنوز هستند و این خیلی عجیب است یک وقت فکر می کنم خبری اتفاقی بود و تمام شد ولی معلوم است خیلی عجیب بوده اند، من رفتم شهربانی و وضع مملکت را دیدم، قم، مشهد، و تمام نقاط تهران آرام است ولی عده ای هستند در تهران که با تاکتیک کار می کنند، الان فکر می کنم که حکومت نظامی اعلام کنیم که مردم راحت بشوند. اعلیحضرت همایونی قلبا متمایل نیستند حکومت نظامی اعلام شود و به نظر هیات دولت گذاشته اند و می فرمایند کار حکومت نظامی بکنید ولی حکومت نظامی اعلام نکنید، اما به نظر من حکومت نظامی جنبه های منفی و مثبت دارد. جنبه مثبت این است که مردم راحت می شوند ما هم مسلط تر می شویم . جنبة منفی آن، این است که در دنیا بگویند اوضاع مملکت آرام نیست، پیشنهاد می کنم حکومت نظامی را اعلان بکنیم به استانداران هم تلگراف کردم که در صورت لزوم حکومت نظامی اعلام کنند. » در این مذکرات که علم شرح ماوقع می دهد، از قیام با نام بلوا یاد می کند و با اعلام تردید شاه در موضوع حکومت نظامی، خود را به عنوان تصمیم گیرندة قاطع امور نشان می دهد. و عجیب تر این که در گزارشش افراد شرکت کننده در قیام را جزء مردم نمی داند. زیرا مرتب ذکر می کند اگر حکومت نظامی اعلام کنیم مردم راحت خواهند بود! پس با ذکر این مطلب که علم قیام 15 خرداد را یک رخداد مردمی نمی داند و برای این حرکت مذهبی مردمی، تشکیلات و کمک و پول خارجی قائل است. برای شرح بیشتر حضور و نقش این نخست وزیر پر تزویر و خدعه به سراغ یادداشت هایش می رویم:
در اولین یادداشت ها از 15 خرداد 1342 این گونه یاد می کند: « به عنوان مثال وقتی من نخست وزیر بودم تساوی حقوق زنان را اعلام کردیم. یک سال تمام شکایت روحانیون مرا به ستوه آورده بود تا اینکه شاه قدرت نمایی کرد و آنها را سرجایشان نشاند. من دستور دادم بعضی از آنان را زندانی و بعضی را تبعید کنند و چند آشوبگر را هم به جوخة اعدام بسپارند. » آن چه از این مکتوب استنباط می شود این است که علم در سرکوب روحانیون نقش ویژه ای برای خود قائل است. همچنین از مفاد ضد دینی اصلاحات و انقلاب سفید چیزی نمی گوید و در این یادداشت بر آن است تا آیندگان را نسبت به روحانیون بدبین کند و با پیش کشیدن حق رای زنان از گفتن جزئیات خوداری می کند. دیگر این که از اعتراض های گسترده و مستدل روحانیون به عنوان " شکایات" یاد می کند و باز هم از شرح جریان تلگراف ها و سخنرانی ها و مطالبات حق خواهانۀ مراجع خودداری می کند و با روایتی جاه طلبانه و دلخواه به کتمان حقیقت می پردازد. در ادامه نیز سرکوب قدرتمندانۀ این قیام را به شاه نسبت می دهد و دستور تبعید و اعدام آشوبگران را از آن خود می داند. به همین سادگی با روایتی نادرست و جعلی سعی در نشان دادن خود به عنوان مهره ای مترقی و قدرتمند و روشنفکر دارد.
اما آن چه که از اسناد و روایت های تاریخی بر جا مانده حاکی از آن است که جناب نخست وزیر در سال 1342 جواب اعتراض مراجع را به بندهای ضد دینی اصلاحات ارضی با گلوله پاسخ داده است، شخصیتی که به روایت تاریخ - که در آن خود نقش مزورانه ای دارد- خود را به آیندگان شخصی آزادیخواه و وطن دوست می شناساند، سیاستمداری سنگدل است که در یادداشت هایش به صراحت به این سنگدلی و قساوت خود اعتراف می کند. و این یادداشت گواه این ادعاست:
«در التزام رکاب شاه به مشهد رفتم. سالروز شهادت امام رضا (ع) بود و صحن مملو از جمعیت عزاداران بود. همین که شاه در جای خودش قرار گرفت. ناگهان تعداد جمعیت که به 6000 نفر می رسید، به جای عزاداری، نسبت به شاه ابراز احساسات کردند. به یاد سال 1314 افتادم که همین صحن شاهد تضاهرات علیه رضاشاه بود و مردم از کشف حجاب توسط او به خشم آمده بودند. اما امروز همه اینها فراموش شده است. اکنون مردم اعمال خشونت رضاشاه را بخشیده و فهمیده اند که نه برای مقاصد شخصی بلکه خیر و صلاح مملکت بوده است. اگر 2000 نفر هم کشته شده بودند، این کارها درست بود. همان طور که وقتی خود من نخست وزیر بودم، دستور کشتار مخالفان را در خرداد 1342 دادم و 90 نفر جانشان را از دست دادند. ولی این مقدار بی اهمیت بود. من مصمم بودم مقاومت کنم چون بقای کشورم در میان بود.»
در این یادداشت علم دیگر به نقش محمدرضا شاه اشاره ای نمی کند و خود را مجری همه جریانات خشونت بار 15 خرداد عنوان ¬می ¬کند و حتی در این مطلب خود را با رضاشاه مقایسه می کند و با این ادعا که این کشتار به خاطر کشور بوده، سعی دارد خود را به آیندگان فردی وطن دوست بنمایاند. این ادعای وطن دوستی برای توجیه کشتار مردم! بارها در این یادداشت ها تکرار می شود. وی سعی دارد رضاخان را سیاستمداری مفید برای کشور معرفی کند، این امر برای علم به عنوان فردی که در دستگاه پهلوی مطیع و چاکرانه خدمت می کند، چندان دور از ذهن نیست. به همین دلیل با وجهه ایی که برای رضاخان متصور است، در مقام مقایسة عملکرد جبارانة خود با وی برمی آید که تا حدودی بی تناسب نیست، در 1314 ه.ش رضاخان چنگیزوار مردم بی پناه را می¬کشد و در 15 خرداد نیز علم با حیله و تزویر کشتار می کند. سفاکی و دورویی علم از آنجا عیان می شود که برای کشتار مردم مظلوم توجیه می آورد؛ ولی آیا شخصی که به راحتی هموطنانش را می کشد می تواند به بقاء کشورش بیاندیشد؟ ضمن این که با این مقایسه تاریخی آدمکشی خود با رضاخان به نوعی، خود را دنباله رو سیاست های دیکتاتوری و ضد¬¬ مذهبی رضاخان قلدر معرفی می کند و از افشای این منش و سیاست باکی ندارد. اما همگان می دانند که برخلاف تصور علم، مردم نه کشتار رضاخانی و نه قیام و کشتار 15 خرداد را فراموش کردند و سالها بعد از این قیام به ظاهر خاموش شده، مبدائی برای حرکت مردم جهت انقلاب 1357 شد. در این یادداشت علم به تنهایی خود را مسبب شدت عمل و فرماندهی قیام 15 خرداد می داند. که با توجه به تائید کسانی که در آن موقع در کنار وی مشاهده گر سرکوب مردم در قیام بودند، چندان ادعای بی اساسی نیست. از جمله ویلیام شوکراس در این مورد به تفضیل به نقش علم پرداخته است. وی ابتدا به صحبت های جعفر بهبهانیان که در آنروز در کنار علم بوده است اشاره می کند: « وی بعدها تعریف کرد که شاه به علم گفته بود، که مردم را نکشد. اما علم پاسخ داده بود که: « ... شما شاه هستید و من نخست وزیرم. من مسؤل امنیت هستم و به هر طریقی که بتوانم مردم را ساکت خواهم کرد. اگر موفق شدم شما همچنان شاه خواهید بود. اگر شکست بخورم می توانید مرا دار بزنید و باز همچنان شاه خواهید بود. » این نقل قول ها به نقش اصلی علم در کشتار مردم صحه می گذارد. ضمن این که با توجه به شخصیت ضعیفی که از شاه در کودتای 28 مرداد 1332 و نیز با توجه به کنایه های خود علم در گفتگوهایش با شاه ترسیم شده است و تحلیل سفیران و مورخان آمریکایی و انگلیسی این قاطعیت نخست وزیر چندان بعید و دور از ذهن نیست. باز هم برای صحت این مدعا که دال بر شخصیت مستاصل شاه در نقاط حساس تاریخی و در بحران های سیاسی است به یادداشت دیگری از علم رجوع می کنیم: « ... کرمیت روزولت، عامل سیا که در سرنگونی دکتر مصدق در مرداد 1332 دست داشت در نظر دارد کتابی درباره کودتا منتشر کند. گزارش دادم که کتاب را بررسی کرده و آن را بسیار نامطلوب یافته ام. شاه را به عنوان شخص متزلزل به تصویر در می آورد، که تحت فشار روزولت مجبور به گرفتن تصمیمات حیاتی شد، به عنوان مثال در مورد انتصاب سرلشکر زاهدی به مقام نخست وزیری ...» این یاداشت تنها به قسمتی از ضعف شخصیتی شاه در برهه ایی از تاریخ ایران اشاره می کند، که به صراحت لهجه یک عامل سیا از وقایع ایران تاکید دارد. البته این یکی از بسیار ترس و ضعف شاه در صحنه سیاست است. با توجه به گفتگوهای شاه و علم تزلزل محمدرضا پهلوی در لابه لای این سطور به وضوح قابل لمس است. و صد البته این یادداشت روایت علم از گذشته است. با توجیه و تفسیر خودش که تنها به نکات مختصری از حادثه مهم تاریخی می پردازد، اما شاید این مطلب برای ترسیم چهرة پر ترس و ضعیف محمدرضا پهلوی در ذهن خوانندگان آینده بسیار مؤثر باشد. عالیخانی نویسندة مقدمة یادداشت های اسدا... علم نیز به موضوع ضعف شاه در تصمیم گیرهای سریع در بحران ها اشاره دارد: « علم احساس می کرد که شاه آن چنان که می بایست مصمم نیست و به همین دلیل دست و پا می کرد که خود اختیار هرگونه اقدام لازم را داشته باشد. شاه که همواره به ویژه در شرایط سخت، گریز از مسؤلیت را هنر می دانست به آسانی درخواست علم را پذیرفت و همة نیروهای انتظامی پایتخت را در اختیار نخست وزیر قرار داد.. » ضعف بی مسؤلیتی و ترس شاه دیگر بر کسی پوشیده نیست. هر کس که به نحوی با دربار سر و کار دارد، یا تنها بخشی از سیاست گذشته شاه را می داند، بر این موضوع صحه می گذارد.
در ادامه با ارائه یادداشت دیگری، در گفتگویی با شاه باز هم راجع به 15 خرداد 42 در زمانی که دیگر بر مسند نخست وزیری نیست، خوش خدمتی خود را به اربابش یادآور می شود و در لفافه خود را ناجی شاه و کشور می خواند: « و یادآوری کردم که چطور آخوندها و سایر دشمنانمان را در زمان نخست وزیری خود من از میدان به در کردیم چه کسی غیر از اعلیحضرت شجاعت این را داشت که از من حمایت کند؟ او اعتراف کرد که، هیچکس. وقایع 1342 را، که به نارامیهای خشونت آمیز 15 خرداد در پی دستگیری [ آیت ا... خمینی] منجر شده بود و شاه به من تلفن کرده بود تا قصد دارم چه اقدامی بکنم، یکبار دیگر یادآوری کردم. گفتم: بخاطر دارید که به اعلیحضرت عرض کردم که به نقطۀ حساشان خواهم زد و وقتی گفتم دمار از روزگارشان در خواهم آورد شما خندیدید. چارۀ دیگری نبود. اگر ما عقب نشینی کرده بودیم، نارامی به چهارگوشۀ ایران سرایت می کرد و رژیم ما با شرایط ننگ آوری سقوط می کرد. در آن موقع حتی این را به شما عرض کردم که، اگر خود من هم از مسند قدرت به زیر کشانده شوم، شما همیشه می توانید با محکوم کردن و اعدام من به عنوان مسبب آنچه واقع شده، خود را نجات دهید. از سوی دیگر، اگر من موفق شوم، ما برای همیشه از دست جنگولک بازیهای روحانیون و دخالتهای خارجی خلاص می شویم. شاه گفت، بله، خوب به یاد دارم. هرگز خدمات شما را فراموش نمی کنم ... » در این مکالمه که بین محمدرضا پهلوی و علم گذشته است، و نخست وزیر سفاک چهرۀ خود را عریان می کند؛ که از جمله یادداشت هایی است که خوش خدمتی هایش را برای شاه راجع به خونریزی و کشتار بازگو می کند. این شخص برای بقا در قدرت و خشنودی شاه دست به آدمکشی می زند و صراحتا به این موضوع اعتراف می کند و تمام مسؤلیت ها را به عهده می گیرد. طنز پنهان این یادداشت در این است که علم به شاه می گوید چه کسی غیر از اعلیحضرت شجاعت این را داشت که از من حمایت کند؟! وی از چیزی دم می زند که مطلقا شجاعت نیست و ترس شاه باعث شد که پشت علم مخفی شود. مابقی متن یادداشت ها این ادعا را ثابت می کند. همچنین به علت محبوبیت آیت ا... خمینی پیش بینی می کند که اعتراض های وسیعی رخ دهد، برای همین به فکر تدارک نیروی نظامی می باشد و همراهی شاه را می طلبد. ضمنا برای این که، اربابش را بیشتر با خود همراه کند همۀ مسؤلیت ها را به عهده می گیرد و تصمیم دارد به شدت مردم و اعتراض آنان را خاموش کند تا در سلطنت دیکتاتورانه شاه سهمی داشته باشد. علم می داند در صورتی شاه با وی خواهد ماند که وی را با خوشبینی و با قبول مسؤلیت با خود همراه کند.
این گفتگو نشانگر شناخت علم از روحیه و شخصیت شاه است و این که علم با تبحر و ترفند بتواند ابتدا ترس را از شاه دور کند و سپس با نوید به بقا در سلطنت وی را با خود به عنوان شاهنشاه همراه کند. دلیل همراهی شاه با علم این جملات نهفته است: « شما همیشه می توانید با محکوم کردن و اعدام من به عنوان مسبب آنچه واقع شده، خود را نجات دهید. »
در ادامه یادداشت های علم به مرور به ترس شاه از توطئه و دخالت های خارجی در صفحات متعدد یادداشت هایش اشاره می کند و گاهی از آن به توهم توطئه یاد می کند، در روزهای بحرانی 15 خرداد با توجه به نزدیکی و شناختی که بین علم و شاه است، دست بر نقطه ضعف شاه می گذارد و با نسبت دادن همراهی دشمن خارجی با روحانیت هیچ جای شکی برای همراهی و سپردن فرماندهی بحران به خود از سوی شاه باقی نمی گذارد. آنجا که از علم به عنوان نخست وزیر مکار و حیله گر یاد می شود، بی تناسب با این ترفند و دودوزه بازی های وی نیست که سعی دارد با قرار دادن خارجی ها در کنار روحانیون حرکت اعتراضی و قیام مردم را بدنام کند. و این توهم خائنانة خود را سالها بعد از قیام اصیل و مردمی 15 خرداد مصرانه تکرار می کند. اما با این حال تلویحا به این نکته معترف است که قیام گسترده ایی در راه است و طرفداران روحانیون در چهار گوشۀ ایران هستند، و اگر مهار نشوند احتمال سقوط رژیم هست. نخست وزیر به ظاهر فدایی شاه سعی دارد با نشان دادن وخامت اوضاع و با ترسیم سقوط رژیم و از دست رفتن سلطنت، بیشترین امکانات را از شاه بگیرد و با یکته تازی در میدان و کینه ایی که از روحانیون به دل دارد، زهره چشمی از مخالفان سرسخت و مصمم خود بگیرد. و به خیال خود آنان را به هر نحوی از سر راه بردارد. اگر چه انتظار می رفت بعد از رشادت ها و خونریزی های علم در 15 خرداد سالها در مسند نخست وزیری باقی بماند. اما این طور نشد و نخست وزیری علم علی رغم سرسپردگیش طولی نکشید. بعدها دکتر میلانی در توجیه تشکیل کانون مترقی و وارد شدن گروه جوان حسنعلی منصور به عرصة سیاست این چنین نوشت: « اما به دلیل سرکوبگری ها و نزول حمایت مردم از شاه، اربابان خارجی وی تصمیم گرفتند تا شاه را وادار به برکناری علم کنند و شخص جوان و جدیدی به میدان سیاست پهلوی وارد شود تا بتواند در میان طبقه متوسط برای شاه جایگاهی دست و پا کند. طبق همین گفتگو و نقش پررنگ علم در کشتار مردم، برای وجهه بخشیدن به رژیم صلاح در این بود که علم مدتی در مسند نباشد و از پایتخت نیز دور شود.» آری پست نخست وزیری به علم چندان وفا نکرد و پس از آن جانفشانی های ناروا برای بقای سلطنت و رفع سیاهی از چهرة سلطنت مصلحت نبود که بیش از این در قدرت بماند. و شاه نیز به سادگی و برای بقای خودش پستی را که علم به قیمت خون های زیادی بر آن تکیه زده بود به دیگری بخشید. اگر علم حیله گرانه و وحشیانه قیام مردم را به خاک و خون نکشیده بود، چه بسا که کار شاه تمام بود. گواه بر این مدعا و عظمت این قیام تفسیر سپهبد حسین فردوست است، که این چنین می نگارد: « اگر تظاهرات مردم رهبری می شد و مردم به سمت کاخ شاه هجوم می بردند، محمدرضاشاه مانند سال 1332 از ایران می ¬گریخت.» این اظهارنظر دوست شاه حاکی از آن است که ضعف شاه بر نزدیکان و دوستان وی آشکار شده بود، و هم این که حسین فردوست نیز به مانند نخست وزیر معتقد است که اگر قیام سرکوب نمی شد، موجودیت رژیم شاه به خطر می افتاد. دیگر آنکه این گفتۀ سپهبد با متن یادداشت های علم که خطر سرایت این قیام را به چهار گوشۀ ایران ذکر کرده بود، هم خوانی دارد. سیاستمداران دیگری از جمله داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی نیز نسبت به عملکرد علم اظهارنظر مشابه فردوست دارد: « وی نقش قاطع علم در پایان دادن به قیام خرداد را مورد تصدیق قرار می دهد و نتیجه می گیرد که اگر آن هنگام ثبات و قاطعیت شخص اسداله علم نبود چه بسا رژیم پهلوی با خطر سقوط مواجه می شد. »
نه تنها ایرانیان بلکه تحلیل گران سیاسی خارجی نیز بر این عقیده اند، ماروین زونیس در این زمینه می نویسد: « ... شاه پس از بازگشت از آمریکا، اسدا... علم را به نخست وزیری برگزید. وی از نزدیکان و یاران شاه محسوب می شد، و بیش از همه اطرافیان شاه در کنار او بود... وی تا هنگام مرگ دوست مورد اعتماد شاه به شمار می رفت و در واقع تنها فرد ایرانی بود که شاه می توانست، در مقام مشاور وفادار و همچنین مجری سرسخت و مصمم توصیه های خود، به او متکی باشد. از این رو، بهترین فرد برای تصدی پست نخست وزیری در دوران بحرانی پس از برکناری امینی محسوب می شد. او می توانست با اجرای برنامه های شاه، مخالفین را نیز به شدت سرکوب کند. علم در جریان 15 خرداد 1342 اهمیت وجودی خود را به شاه ثابت نمود و بزرگترین خدمت دوران سیاسی خود را به رژیم پهلوی انجام داد. هنگامی که شاه برای به کارگیری نیروهای مسلح و نیروی زور تردید داشت، علم این تردید را از بین برد و سرکوب قیام را تنها راه اعاده ی نظم دانست و نقش عمده ای در این قیام ایفا نمود. » علم در کنار شاه در کسوت نخست وزیری قدرتمند و نیرنگ باز ظاهر شد و با حضوری پررنگ قیامی را که می رفت، سلطنت را به دردسر اندازد، به خاک و خون کشاند.
در صفحات دیگر باز هم علم در گفتگویی با شاه به ذکر جزئیات بیشتری از این روز می پردازد. اما هنوز هم روایت درباری اسدا... علم با بازیگر محوری نخست وزیر اسبق ادامه دارد و هنوز با گذشتن مدتی از این قیام، مرد پر دسیسة دربار پهلوی همچنان بر صفحات تاریخ رندانه قلم می زند. علم در بازی که در آن حسرت پست نخست وزیری پنهان است، شاه را با بیان سیاست بازی های خود بارها به گذشته می کشاند. از جمله این گفتگو، که در 15 آذرماه 1352 شکل گرفته 10 سال از سرکوب قیام 15 خرداد گذشته و علم در سمت وزیر دربار قصد دارد یکه تازی و دلاوری خودش را به شاه گوشزد کند: « عرض کردم در جریان 15 خرداد و اغتشاشات تهران و ایران که غلام نخست وزیر بودم جز ارتشبد نصیری که آن وقت رئیس شهربانی بود بقیه تقریبا دست و پای خود را گم کرده بودند و بدین جهت من ناچار شدم نخست وزیری را ترک کرده و تقریبا تمام روز را در شهربانی در ستاد عملیات باشم که اینها دستپاچه نشوند. [شاه] فرمودند: من هم در آن موقع ناچار شدم چندین دفعه به شدت به اویسی که آن وقت فرمانده گارد بود بگویم مجبورید تیراندازی کنید. عرض کردم از نخست وزیری دستور کتبی هم گرفتند و باز هم ترسیدند و دائما به من می گفتند: باید دید ریشه این کار کجاست. در صورتی که نظامی هیچ لازم نیست که ریشه کار را جستجو کند. » آنچه در این یادداشت در خور اهمیت است، اشاره به نقش ارتش و اظهارنظر علم در مورد این ارگان در حضور شاه است. و مهمتر این که حتی ارتش نیز چندان در سرکوب قیام با علم همراه نیست که حضور علم در ستاد فرماندهی عملیات، این عدم اعتماد به سران ارتش و شهربانی را تائید می کند. تا آنجا که مقام های نظامی به علم می گویند باید ریشه این کار را جست! حقیقت موضوع این است که فلسفه این کشتار را تنها شخص نخست وزیر می داند و این کشتار ریشه در کینة وی از شرکت کنندگان در قیام بخصوص روحانیون دارد. و از این که دیگران بخصوص نظامیان بخواهند به وی به عنوان نفر دوم کشور اظهارنظر بکنند، سخت برآشفته می شود. برای همین، اظهار نظر نظامی ها را برنمی تابد و با گزارش این نوع صحبت سران نظامی به شاه قصد دارد وی را از اتکای کامل به نیروی نظامی بازدارد. در این یادداشت صحبت از ترس و دستپاچگی ارتش است که شاه نیز این موضوع را نفی نمی کند. ضمنا با تکرار وقایع آنروز در مقام نخست وزیر اعمال خود را بارها به عنوان سند افتخارآمیز برای شاه بازگو می کند و قصدش این است که به شاه بفهماند وی فرد شایسته تری برای پست نخست وزیری و روزهای بحرانی است و این لیاقت را در سال ها پیش در شرایط حساس به ثبت رسانیده است.
در منابع دیگر از جمله خاطرات علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد وقت، این گفتمان علم راجع به این که شخص نخست وزیر در کلانتری ها و ستاد عملیات حضور مستمر داشته، را تائید می کند. عالیخانی درباره آن روز این طور می گوید: « علم در روزهای حساس قیام 15 خردا فعالیت خستگی ناپذیری داشت و با مقام های نظامی پیوسته در تماس بود و خود از کلانتری های مناطق حساس شهر سرکشی می کرد و به مسولان هشدار می داد خود را برای رویارویی برای آشوبی بزرگ آماده کنند. به این سان هنگامی که در بامداد 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علم آمادگی کامل داشت و به رئیس شهربانی وقت سپهبد نصیری تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخست وزیر می دهد و نامة مؤید این دستور را نیز بی درنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود. این خونسردی و قاطعیت علم اثر بسیار مثبتی داشت و مسؤلان انتظامی توانستند در چند ساعت به این قائله پایان دهند و تظاهرکنندگان را به شدت سرکوب کنند. » گرچه اظهار نظرهای وزیر اقتصاد دولت علم چندان بی کینه نیست و وی علم را در سرکوب و کشتار مردم در این قیام به علت قاطعیت و خونسردی تحسین می کند. شاید این تحسین خشونت با کار کردن در اداره ساواک و آمد و شد با ماموران شکنجه گر بی¬ تاثیر نبوده است. عالیخانی نیز چون دیگر دولتمردان از این قیام به اسم آشوب یاد می کند و این نامگذاری به دلیل ایستادن مردم دوستدار مذهب در مقابل دولتی است که وی در خاطراتش از آن با آب وتاب سخن می گوید. ویراستار یادداشت ها ضمن ستایش برخورد قاطعانه نخست وزیر که بر تردید سپهبد نصیری به تیراندازی به تظاهر ات کنندگان فائق می آید و در ظرف چندین ساعت بر اوضاع مسلط می شود، را توصیف می کند. اما منابع دیگر چنین سرعتی را در خاموش کردن قیام با دیدة شک می نگرند! تحسین سرکوب قیام و آشوب نامیدن یک حرکت مردمی از نوع نگاه آقای عالیخانی به جریان 15 خرداد به عنوان وزیر اقتصاد یک کشور اسلامی سرچشمه می گیرد. وی درباره این قیام با نوعی سردرگمی و عدم شناخت مردم کشورش می گوید: « برای من و طرز فکر من، این حوادث فوق العاده ناراحت کننده بود و فکر می کردم چطور در کشوری که چنین اصلاحاتی می کنند یک عده در خیابان می ریزند و کار به اینجا می رسد... » وزیر در این چند جمله همة آن چه را که درباره مردم مملکتی که به آن خدمت می کند، را بیان می کند!
آقای محمود طلوعی نیز در کتاب چهره واقعی علم، این نوع اظهارنظر عالیخانی را راجع به قاطعیت و سرعت عمل نخست وزیر در سرکوب قیام 15 خرداد 1342 را به دیدة شک می نگرد: « البته وسعت و اهمیت واقعه به مراتب بیش از آن بود که نویسندة زندگینامه علم وانمود می کند. نیروی شهربانی از عهده سرکوب تظاهرات برنیامد و از ظهر پانزدهم خرداد نیروی ارتش نیز با تانک و زره پوش وارد میدان شد، ولی روز بعد هم انتظار حوادثی می رفت...» سند این مدعا می تواند دستور علم به استانداری و فرمانداری کل باشد که جهت رونوشت هم به سازمان اطلاعات و امنیت کشور و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران ارسال می گردد و اعلام می دارد: « ممکن است فردا اربعین و همچنین یکشنبه 23/تیرماه بمناسبت چهلم اشخاصی که کشته شده اند ماجراجویانی قصد تولید اختلال و اغتشاش داشته باشند. باید قبلا مراقبت کافی بفرمائید و همچنین به عموم مردم ابلاغ کنید اگر کسی تظاهر بکند از اخلالگران 15 خرداد محسوب و جدا مورد تعقیب قرار خواهد گرفت. با رؤسای شهربانی و ژاندارمری و ساواک و مخصوصا فرماندهان واحدهای نظامی مسائل را بررسی کرده و همکاری دقیق باید بفرمائید.» در این سند نخست وزیر نگران با برچسب زدن به معترضان 15 خرداد آنان را اخلالگران ماجراجو می نامد و تمام نیروهای نظامی را به دقت و نظارت دقیق فرا می خواند. این دستور با گذشت 40 روز از قیام صادر شده که نشان از پریشانی نخست وزیر به ظاهر برنده دارد و هم از نظارت پی گیر بر امور و دفع هر گونه اعتراض دارد. علم در پی انجام لایحه انجمن های ایالتی ولایتی موجب تقابل روحانیون با دربار و سپس رویارویی مردم با شاه شد و موجب گردید که چهره¬ ایی خونبار از پهلوی به نمایش گذاشته شود. و پس از آن در بیشتر یادداشت های خود اعلام کرد که شورش روحانیون را مقتدرانه سرکوب کرده است، اما باز هم یادداشت ¬های این وزیر و سیاستمدار و حیله گر پهلوی این ادعا را زیر سؤال می برد و شرح می دهد: « پس از سرکوب ملاها در سال 42، استمزاجی [بررسی] کردم تا ببینم کدامیک از آیت ا... ها حاضر است تا حدودی با ما همکاری کند؟ در پاسخ آیت ا... شریعتمداری پیشنهاد کرد علی الحساب معادل هشت هزار دلار به او بدهم و در آینده اگر خبری بود، خودش با من تماس خواهد گرفت ». این یادداشت حاکی از نگرانی های علم از اتحاد روحانیون و ایجاد قیامی دیگر است. هم این که وی چه با خشونت و چه با پول در صدد دفع هر گونه اعتراض است. وی با مهره های بسیاری که در همه جا دارد به شدت اوضاع را تحت نظر می گیرد و این نظارت را گاه با خشونت و گاه با مکر و رشوه و به شیوه های گوناگون انجام می دهد. ضمن این که نوشتن این یادداشت نشان دهندة نگرانی و دغدغة فکری علم، علیرغم سرکوب وحشیانه قیام 15 خرداد است. پس شعارهای جناب نخست وزیر در یادداشت های قبلی فقط ژستی توخالی است که خودش به آن اعتقاد چندانی ندارد. شاید هم بیشتر برای خالی نبودن عریضه و ارائه چهرة یک سیاستمدار قدرتمند به نوشتن سطوری جاه طلبانه و موفق اقدام کرده است. در حالی که یادداشت بالا نشان می دهد که علم علیرغم ژست های فاتحانه اش، حتی پس از سرکوب قیام 15 خرداد، هنوز به دنبال تفرقه و اطلاعات گیری و رخنه کردن در میان روحانیون و بی اثر کردن نهضت آنان است؛ و در عین حال هنوز از خنثی شدن آثار نهضت و قیام آنان ترس دارد و چاره را در رسوخ کردن و یافتن مهره ایی در میانشان جستجو می کند. علم با این یادداشت به خوبی ترس خود را از اتحاد و همبستگی و تداوم اقدام های روحانیون نشان می دهد زیرا داوم و بقای خود را در زیر نظر گرفتن تشکیلات روحانیون می بیند. و گرنه چه دلیلی دارد که در پی ارتباطی مخفی با روحانیونی که به گفتة خودش به شدت سرکوب شده اند، باشد.
در این صفحات به تفصیل به یادداشت ها و انگیزه های امیر اسداله علم در سرکوب قیام 15 خرداد سخن رانده شد، آن چه عجیب می نماید نتیجه گیری و پیش بینی وی در پایان دوره وزارت دربار، راجع به عاقبت سلطنت پهلوی است که به صراحت به آن اشاره می کند زمانی که ماه های پایانی عمرش را می گذراند. پیش بینی عمیق سیاستمداری کهنه کار که تعجب همگان را برمی انگیزد. وی در یادداشتی پس از گفتگو با عبدالمجید مجیدی رئیس برنامه و بودجه این سطور را می نگارد: « افکار پیچیده و دور و درازی می کردم، ولی مطلبی که مرا بیشتر تحت تاثیر داشت مذاکراتی بودکه دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم، چون چند تا پروژه مورد علاقه شاهنشاه را باید با او مذاکره می کردم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن می گفت که بی نهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتا باید به انقلاب بینجامد. » این یادداشت فصل الخطاب نخست وزیر اسبق و وزیر دربار پر نفوذ محمدرضا پهلوی است، که با احاطه کامل بر تمام امور کشور چنین پیش بینی را برای شاهنشاه محبوبش رقم می زند. وی در زمان های متفاوت به شاه بابت ارائه حداقل دموکراسی در جامعه تاکید می کند، اما اتفاقات سال57 نشان می دهد، که شاه به پیشنهادها و نامه هایی که علم بابت تغییر و تحولات در کشور می دهد، اعتنایی نمی کند و باعث سقوط رژیم پهلوی می شود.
نتیجه:
اسدا... علم با ایفای مجریگری اصلاحات ارضی ، روحانیون را در نقطه مقابل سلطنت قرار داد و به واسطة بی اعتنایی به تذکرات آنها و نادیده گرفتن دین و احساسات مذهبی مخالفت روحانیون شدیدتر گشت. و اگر به شاه روش مماشات با روحانیون را پیشنهاد می داد، فجایع 15 خرداد رخ نمی داد و از وجهة مذهبی و محبوبیت شاه در میان مردم کاسته نمی شد و به بروز شعارهای ضد شاهی منجر نمی شد؛ و اما شدت عمل شخص علم بر این اشتباهات صحه گذاشت. پس از این اعمال به دور از انعطاف و مردم داری رویه اختناق مطبوعاتی باعث افزایش مخالفان نخست وزیر شد، عدم انعکاس اخبار روحانیون و تقاضاهای آنان به شخص شاه، علاوه بر روحانیون برخی از سیاستمداران برجسته کشور را نیز متاثر کرد. آنها طی دیدارها و مکتوباتی به شاه این رویة علم را نامتناسب و حتی خطرناک به حال کشور و شخص شاه قلمداد کردند. و وی را از ادامة حمایت و نخست وزیری علم بر حذر داشتند. با این همه هنوز امید آن می رفت که شاه به دور از مشاورت علم به دلجویی از روحانیون بپردازد. زیرا وقایع 15 خرداد چهرة وحشتناکی از حکومت پهلوی ارائه داد و باعث شد که مردم بر علیه شاه شعار دهند. ارائه چنین چهره ایی دیکتاتور و خونریز برای شاهنشاهی که داعیة سلطنت بر مسلمانان و منطقه را داشت و هماره خود را به عنوان شاه کشوری باثبات در مکاتبات و دیدارهای نشان داده بود، که با مردم داری حکومت می کند، چندان مطلوب نبود. همراهی تامل برانگیز اسدا... علم در سمت نخست وزیر در کنار شاه و نقش وی در سرکوب قیام و تبعات آن باعث شد، که اربابان خارجی برای اصلاح چهرة پهلوی به حضور مهره ایی نو در پست نخست وزیری ابراز تمایل کنند. زیرا حتی اربابان محمدرضا پهلوی نیز دشمنی آشکار شاه با مقدسات را صلاح نمی دانستند. با این همه اگرچه علم در نقش سرکوبگر حوادث 15 خرداد سفاکانه ایفای نقش کرد؛ اما منش و شیوة حکومت محمدرضا پهلوی نیز باعث شد تا در 15 خرداد در اطرافش افراد خیرخواه و شجاع و قاطع -که دلسوز شاه و کشور باشند- پراکنده شوند و عده ای سودجو و متملق گو برای حفظ مقام خود و در اثر بی سیاستی و دشمنی کورکورانه با مقدسات، کشور را به تباهی کشاندند.
از این دورنما چنین برمی آید که پس از 15 خرداد با توجه به مسایلی ( اصلاحات ارضی، موقوفات، دادن حق رای به زنان، رکود اقتصادی، عدم رونق بازار، شدت عمل ماموران اجرا، فقدان تدبیر و سیاست ) که رخ داد باعث شد شاه با تکیه بر نیروی نظامی خود و با ایجاد جو خفقان سیاسی بخصوص در مطبوعات و احاطه کامل بر اظهارنظرها و گفتمان های حزب های فرمایشی خود به سلطنت ادامه داد. این بر مسند نشستن از مهار قیام 15 خرداد نشات گرفت، ونقش علم از میان تفسیرهای داخلی و خارجی مشهود گشت. اما این رفع خطر که با سیاست و سرعت عمل علم میسر شد، تنها سقوط رژیم پهلوی را چند سال به عقب انداخت. زیرا محمدرضا پهلوی سیاستمدار با درایتی نبود تا با عبرت گرفتن از این قیام به سلطنت خود ادامه دهد. گرچه پس از قیام خرداد با قدرت بیشتری حکومت کرد و با گردآوردن مهره هایی نه چندان کارآمد در عرصة سیاست به سلطنت پرداخت. اما همین غوطه ور شدن در ظواهر و دور شدن از مردم به مرور باعث سقوط وی – که اکنون چهرة ضد دینی اش برای مردم مبرز گشته بود- شد. با توجه به عدم ثبات سیاسی شاه در میان مردم و فسادی که در ارتش رخنه کرد سبب گشت که شاه در وضعیت مناسبی به سر نبرد. اما وی یا این موضوع را یا در نمی یافت یا تمایلی به درک این موضوع نداشت. علاوه بر این شاه با توجه به حمایت آمریکا از اعمال خشونت ها به مردم ستمدیده باکی نداشت. اما نمی دانست روزی فرا خواهد رسید که قدرت های خارجی نیز قادر به حمایت وی به عنوان یک پادشاه سرکوبگر نخواهند بود. و شاه فراموش کرده بود که که زمانی که دوستان وی در عراق و افغانستان و یونان سرکوب شدند، عوامل استعمار از آنها حمایت نکرده است. شاه که در این سال ها با دست چین کردن سیاستمداران مطیع جا را برای هر گونه انتقاد و مخالفتی خالی کرده بود، در صدد بود با قدرت بیشتر به سلطنت بی چون و چرای خود بدون هیچ مزاحمت داخلی ادامه دهد. او حتی لحظه ای به آن چه که اتفاق افتاد، فکر نکرد و نخواست تا با فکری روشن و عقلی سلیم در سیاست خود تجدید نظر کند.
اما علم در تمام یادداشت هایش سعی دارد با اشاره به شورشی کوچک و سرکوب مقتدرانه آن از ارزش این قیام بکاهد. اما دغدغه های وی در یادداشت های بعدی و زیر نظر گرفتن کوچکترین فعالیت روحانیون و نیز شرح و توضیح معاصران وی این توهم وی را بی اثر می کند. و هم با مرور اقتدار خود در خاموش کردن قیام خود را به عنوان سیاستمداری با درایت و قدرتمند به آیندگان معرفی کند. بر کناری نخست وزیر پس از این قیام که برای ترمیم چهرة شاه انجام گرفت، نشان داد که قیام به ظاهر کوچک 15 خرداد علم را از ادامة پست دلخواهش بازداشت و باعث شد که وی همیشه با حسرت تکیه طولانی بر صندلی نخست وزیری در یادداشت هایش اشاره کند و هماره در پی تکرار پرسشی مکرر راز صدارت طولانی هویدا را جویا شود! این محرومیت از نخست وزیری باعث شد وی همیشه به نخست وزیران بعد از خودش به دیدة تحقیر بنگرد.
------------------------
منابع:
شوکراس ویلیام، آخرین سفیر شاه، عبدالرضا هوشنگ مهدوی،تهران، نشر البرز،چاپ دوم، 1369
فردوست حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،ج اول، تهران، اطلاعات 1371
مؤسسه بررسی اسناد انقلاب اسلامی، سند 116223
باقی عمادالدین، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، قم، نشر تفکر، 1373
افخمی غلامرضا، خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی،1381
امام خمینی، صحیفة نور، جلد اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361
عالیخانی عالیخانی، یادداشت های محرمانه اسداله علم، تهران، طرح نو، 1380
اسداله علم، گفتگوهای من با شاه، مترجمان طرح نو، تهران، طرح نو، چاپ سوم1371
سررید ویلیام بولارد، خاطرات سررید ویلیام بولارد،غلامحسین میرزاصالح، چاپ دوم،تهران، طرح نو، 1378
طلوعی محمود، چهره واقعی علم،تهران، نشر علم، 1381
میلانی عباس، معمای هویدا،تهران، اختران، 1385.
بهنود مسعود، از سیدضیاء تا بختیار ( سوم اسفند 1299تا 22 بهمن 1357)، تهران، جاویدان، 1366ُ
زونیس ماروین، شکست شاهانه، ترجمه اسماعیل زندی و بتول سعیدی، تهران، نشرنو،1371
شاهدی مظفر، مردی برای تمام فصول،تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379،منبع:فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 40 این مطلب تاکنون 3009 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|