حاشیهای بر یک قضاوت
"فرانسیس آنتونی بویل" استاد دانشکده حقوق دانشگاه «ایلی نویز» آمریکا میگوید: بر اساس بند ۵۱ منشور ملل متحد، سیاستهای دولت آمریکا عامل اصلی گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران بوده است. ماده ۵۱ ، به دولتهای عضو سازمان ملل این اجازه را داده است تا هنگامی که «شورای امنیت»، اقدام لازمی را در جهت حل و فصل یک بحران انجام نداده است؛ از خود «دفاع» کنند و منتظر تصمیم و اقدامهایِ زمانبر شورای امنیت نمانند.
واقعیت این است که تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام تبلور نفرت ملی ایرانیان از سیاستهای برونمرزی آمریکا بود. بلکه بالاتر، سقوط این سفارتخانه واکنشی تاریخی به دست اندازی های ۲۰۰ ساله جهان غرب به فرهنگ، سیاست، مرز و شخصیت ایران زمین محسوب میشود. اگر از این منظر به حادثه ۱۳ آبان ۱۳۵۸ نگاه شود میتوان گفت که ساختمانها و محوطه وسیع واقع شده در تقاطع روزولت - تختجمشید، و یا مفتح - طالقانی، پیش از آنکه محل اقامت دیپلماتهای آمریکا و بنا بر سنت سیاسی، بخشی از خاک آن کشور در تهران محسوب گردد، و قبل از آنکه مرکزی برای رفت و آمد اطلاعات سیاسی منطقه و ایران باشد و پیش از آنکه مکانی برای حضور نیروهای سازمان اطلاعاتی آمریکا برای ایجاد ارتباط با افراد و رابطین خود به شمار آید، که همه اینها کم و بیش نانوشته و ناپذیرفته، عرف سفارتخانهداری به شمار میرود، بارانداز کینهای کهنه از دو سده تحقیر و تخفیف بوده است. آنان که با کنشهای جوامع آشنا هستند میدانند که دردی چنین متراکم از آُنِ هر جامعهای باشد نمیتواند تا ابد پشت سد زمان بماند. سرازیر شدن این نفرت ملی در محور مختصات حرکتهای تاریخ، امری طبیعی است.
طرح موضوع تصرف سفارت آمریکا از این چشم انداز به معنای عبور از مناسبات و قوانین پذیرفته شده دیپلماتیک نیست، بلکه تاکید بر واکنشهای قهری اجتماع در برابر سلطه بلندمدت دولتهای زورمند بر ملتهای ستم کشیده است.
وقتی برگبرگ حوادث تاریخ معاصر ایران را مرور میکنیم با پدیده شومی رو به رو میشویم که زخمهای عمیقی بر استقلال، حیثیت و منافع ملی ایران وارد کرده است: استعمار. این پدیده مشئوم، سراسر این دوره تاریخی را آلوده خود نموده است. استعماری که گریبان ایران را در چنگ خود گرفته بود گاهی خصلتی رقابتی و چند وجهی داشت. کشمکش قطبهای رقیب استعمار در جغرافیای ایران میزان آسیبهای وارده را دو چندان کرده بود. ایران گاهی طعمه مشترک روس و انگلیس بود، و گاهی طعمه انگلیس و آمریکا. در ایران برای سالهای طولانی، قدرت تلفن سفارتخانههای آمریکا و انگلیس از حاکمان کاخ نیاوران بیشتر بود. با این حال دردو دهه پایانی عمر ۵۰ ساله پهلوی، این یکهتازی استعماری آمریکا بود که توانسته بود سایه سنگین خود را بر سراسر ایران بگستراند؛ سایهای که با فریب و تحمیل و زور و اختناق توام شده بود.
سیاستورزان غربی به ویژه آمریکایی بنا بر مشی آقابالاسر دانستن خود هرگز به وارسی موضوع از این منظر نپرداختند و به احتمال زیاد نخواستند که از این رهگذر اشارهای به حقوق منکوب شده مردم ایران کنند. حکمرانان حوزه تاریخ و سیاست آنان نتوانستند ریشه اقدامی را که در پاییز ۱۳۵۸ در پایتخت ایران رخ داد شناسایی کنند. آنچه برای آنها مهم مینمود بهرهمندی سیاسی و تبلیغاتی علیه ایران از قِبَل این «اقدام غیر دیپلماتیک» بود. البته سالها بعد مقامات آمریکا بدون اشاره به علت حقیقی تصرف سفارتخانهشان، با اعتراف به مشارکت در طراحی و اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خواستند به دخالتهای گذشته خود در امور داخلی ایران اذعان کنند. اما آیا این اعتراف آمریکا به عنوان وارث جهان غرب میتوانست پاسخی قانعکننده برای چندین بار اشغال وطن، تقسیم ایران به مناطق تحت نفوذ، سیطره بر معادن نفت، غارت میراث باستانی، احیاء پدیده منسوخ کاپیتولاسیون، نگاه سراسر تحقیر مستشاران چشم آبی، تحمیل حاکمان مستبدِ بیگانهِ خودخواهِ امتیازده و دهها مورد دیگر که هر کدام تنهای مشابه و یا
|