سیمای سیاسی شهید مصطفی خمینی | فعالیت سیاسی حاج آقا مصطفی خمینی(ره) از آن جهت شایان بررسی است که ایشان بهتر از هر کس دیگری روح نهضت امام خمینی(ره) یعنی براندازی رژیم سلطنتی ایران و استقرار حکومت اسلامی را دریافته بود. بهتر از هر کس دیگری در مقابل حکام رژیمهای پهلوی و بعث عراق موضعگیری مناسب میکرد. بهتر از هر کس دیگر مبارزان انقلابی را در حضور و غیاب امام راهنما و هدایتگر بود. بهتر از هر کس دیگر با طرد عناصر غیر صالح و مظنون، نهضت اسلامی را از خطر آسیب نفوذیها مصون نگاه میداشت و بهتر از هر کس دیگری تا پای جان برای نهضتی که پدر بزرگوارش بنیان نهاده بود ایستادگی کرد و سرانجام نیز جان خویش را نثار احیای انقلاب کرد و خاموشی چراغ عمرش به سرعت، روشنایی شعلههای برافروخته انقلاب اسلامی ایران را به همراه آورد.
گرچه حاج آقا مصطفی (ره) در طول دوران مبارزاتی خود بخش عمدهای از عمر پر برکتش را در زندان، تبعید، مسافرت، برگزاری جلسات ، انجام مکاتبات، رایزنیهای گوناگون و ملاقاتهای وقت و بیوقت گذرانید لیکن هیچگاه از مسیر علم و تقوا فاصله نگرفت. ایشان در عین حال که مبارزی خستگی ناپذیر قلمداد میشد، عالم و مجتهد بود، مفسر قرآن و اسلام شناسان بود، اسوه زهد و معلم اخلاق بود و از مدرسین والا مرتبه حوزه علمیه نجف اشرف محسوب میشد.
برجستهترین نقطه زندگانی این عالم شهید، پیروی بیچون و چرای ایشان از رهبری انقلاب بود. مرحوم حاج آقا مصطفی همانگونه که خود اظهار داشته بود چند صباحی بیشتر و آن هم در اوان جوانی تقلید نکرد و پس از آن به مرتبه والای اجتهاد نایل آمد. با این حال تبعیت از امام خمینی(ره) را حتی آنجا که مخالف رأی و نظر خود مییافت، واجب میشمرد و بدان ملتزم بود.
از برخی از یاران امام نقل شده است که حاج آقا مصطفی در پارهای از مسائل سیاسی اجتماعی نظری بر خلاف نظر امام داشت و به خصوص در چگونگی اداره بیت حضرت امام در نجف اشرف خردهگیریهایی به وضع موجود آن زمان میکرد ولی هیچگاه دیده نشد که بر خلاف نظر امام اقدامی انجام دهد یا سخنی بر زبان آرد و یا اعمال سلیقه بکند.
فعالیت سیاسی حاج آقا مصطفی از آغاز تا واقعه کاپیتولاسیون
چهره مبارز و خروشان آیتالله شهید حاج آقا مصطفی از اوایل نهضت امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی نمایان شد، هر چند وی پیش از نهضت امام نیز تا حدی در جریانهای سیاسی و مبارزاتی وارد بود. و با برخی از رهبران فداییان اسلام دوستی و همفکری داشت. آن زمان که لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تصویب شد (16 مهر ماه 1341) و بر اساس آن محمدرضا پهلوی رسما توطئه اسلام زدایی خود را آغاز کرد، مبارزات بی امان امام خمینی نیز علیه ظلم و فساد سلطنت پهلوی به طور رسمی شکل گرفت. از ابتدای سال 1342 و حمله ددمنشان رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه (دوم فروردین 1342)، ایشان همانند یک سرباز مطیع و فداکار در خدمت نهضت اسلامی و رهبر آن کمر همت بست و از آن پس مردم را به مبارزه علیه شاه فراخواند. حضور مداوم و فعال حاج سید مصطفی در کنار پدر باعث شده بود تا فولاد وجودش آبدیده شود. او از اوایل مبارزات عمومی علیه رژیم پهلوی معنای عمیق مبارزه را درک کرد و تا آنجا پیش رفت که خود یکی از رهبران این حماسهآفرینیها شد.
پس از حماسه 15 خرداد 42 که به دستگیری امام خمینی(ره) انجامید، این طور پنداشته میشد که نهضت اسلامی رو به افول خواهد گذاشت و خروش مردم در گذران زمان خاموش خواهد شد. اما تعلیمات و زمینههایی که رهبری نهضت در نهاد شاگردان و پیروان خود به وجود آورده بود باعث شد که بسیاری از آنان از میان مردم برخیزند و اهداف 15 خرداد را تداوم بخشند. از جمله این افراد مرحوم حاج آقا مصطفی بود که با گردآوری مردم پراکنده و پاشیدن بذر امید در دلهای شیفته آنان موجب شد تا فشار افکار عمومی برای رفع بازداشت از امام روز به روز بیشتر شود و در نهایت موجبات آزادی ایشان فراهم گردد.
خطابهها و سخنان محکم آن عالم ربانی پس از بازداشت امام خمینی به گونهای بود که اغلب میگفتند این آتش ظلمبرانداز حاج آقا روحالله است که از درون آقا مصطفی زبانه میکشد. انگار این صدای امام بود که دیوارهای ظلم را با طنین رسایش فرو میریخت و این نبود جز اینکه ایشان با درک عمیق از چند و چون نهضت اسلامی امام، خوب میدانست که چه باید بگوید و مردم را به کدام جهت راهنما باشد. مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی(ره) درباره برادر بزرگوار خود چنین نقل کرده است:
«.... در آغاز مبارزات بسیاری از مسئولیتهای پخش اعلامیهها و رساندن اخبار به امام، جمع و تشکل دوستان از سراسر کشور و به طور کلی مسائل حساس مبارزه به دست ایشان انجام میگرفت. او همیشه سعی میکرد واقعیات را به امام برساند تا ایشان در فرصت مناسب تصمیمات لازم را در زمینههای مختلف اتخاذ فرمایند.»
به دنبال حمله وحشیانه مأموران رژیم شاهنشاهی به مدرسه فیضیه در دوم فروردین 1342 که در پی آن جیرهخواران مزدور به فرماندهی سرهنگ مولوی به ضرب و شتم طلاب مدرسه پرداختند، حجرهها را غارت کردند و کتابهای مذهبی را آتش زدند و از آن مکان مقدس جز مخروبه و از ساکنان خداجوی آن جز مقتول و مضروب چیزی و کسی باقی نگذاشتند، امام خمینی(ره) پس از موضعگیریهای قاطع، اعلامیهای صادر کردند که بعدها به عنوان اعلامیه «شاهدوستی یعنی غارتگری» مشهور شد. امام طی این اعلامیه حمله به فیضیه را محکوم، رژیم را رسوا و آمادگی خود را برای شهادت اعلام کردند.
رژیم پهلوی که دریافته بود امام در افشاگری، شخص شاه را نشانه رفته است، در صدد توطئه و پرونده سازی علیه ایشان برآمد. زمانی که مأمور ابلاغ برای تسلیم احضاریه به بیت حضرت امام مراجعه کرد، ضمن تماس با حاج آقا مصطفی، مأموریت خود را برای ایشان بازگو کرد و ملاقات با امام (س) را خواستار شد تا بدین وسیله احضاریه را به معظم تسلیم کند. اما حاج آقا مصطفی که با درایت خاص خود متوجه توطئه دستگاه وابسته قضایی شاه شده بود و حاضر نبود به هیچوجه این احضاریه به دست امام برسد، به بهانه اینکه امام احضاریه را نخواهد پذیرفت درخواست مأمور را رد کرد. مأمور ابلاغ اظهار داشت که اجازه دهید من احضاریه را به ایشان ارائه دهم، لیکن حاج آقا مصطفی (ره) اجازه این کار نیز به او نداد و با پذیرفتن هرگونه مسئولیتی از ناحیه این برخورد، تأکید کرد که من صلاح نمیدانم شما به حضور ایشان بروی و میتوانی به مقامات مربوطه گزارشدهی که من مانع انجام مأموریت شما شدهام.
گرچه این اقدام برای رژیم پهلوی نتیجهای به بار نیاورد و دستگاه قضایی دیگر آن احضاریه را پیگیری نکرد اما برخورد آن شهید عالیمقام نشانه درایت و شجاعت هر چه بیشتر او بود که عمق توطئه را احساس کرد و آنگاه برخورد مناسب و لازم با آن را بدون هیچگونه ترس و تردیدی عملی ساخت.
ایام محرم فرا رسید و امام با الهام از درسهای عاشورای حسینی(ع) به بسیج و آگاه ساختن هر چه بیشتر مردم پرداختند. ایشان اعلام کردند که به مناسبت عاشورا در حرم حضرت معصوم(س) نطق مهمی را ایراد خواهند کرد. با انتشار این خبر جمعیت فراوانی که در آن ایام طبق سنوات قبلی از اقصی نقاط کشور به منظور عزاداری به شهر قم آمده بودند و همچنین روحانیون و مردم انقلابی قم به صحن مطهر و اطراف آن هجوم آوردند.
امام خمینی(ره) در سخنان روز عاشورای خود محمدرضا پهلوی را خطاب قرار داده و ضمن نصیحت به وی هشدار دادند که از عاقبت پدرش درس بگیرد. امام فرمودند: «چه ارتباطی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید و از اسرائیل هم صحبت نکنید؟!» این سخنان که به مثابه جام زهرآلود بر کام شاه و اربابان آمریکاییش فرو ریخت آنان را از خواب غفلت بیدار کرد و به خود آورد. برای آنان سخت بود باور کنند که در جامعه خفقانزده ایران پس از 28 مرداد کسی در ملا عام و با حضور گسترده مردم به خود جرأت دهد و شاه را به طور مستقیم مورد خطاب قرار دهد و بی محابا از بدبختی و بیچارگیش سخن براند اما این واقعیتی بود که به وقوع پیوست و آنان چارهای جز باور آن نداشتند. به هر حال سخنرانی حماسی امام رژیم را متقاعد ساخت که امام خمینی(ره) دیگر ساکت نخواهد نشست و این موج قطعا امواج گستردهای در پی خواهد داشت. از این رو در صدد برآمد تا نورالهی را خاموش کند و فریاد حق طلبانه نهضت را در گلو خفه سازد و مردم را از رهبریهای داهیانه رهبر خویش محرم کند. بر این اساس دو شب پس از ایراد آن سخنرانی مأموران ساواک به منظور دستگیری حضرتش شبانه به منزل ایشان یورش بردند معظم له را دستگیر و پس از اعزام به تهران به زندان فرستادند.
مرحوم حاج آقا مصطفی که آن شبها از پدر محافظت میکردند پس از دستگیری امام به همراه انبوه جمعیتی که از این حادثه مطلع شده بودند، به طرف صحن مطهر حرکت کردند و آنگاه که به چهار راه بیمارستان رسیدند با گروهی از مأمورین پلیس رو به رو شدند که با بلندگو از مردم میخواستند متفرق شوند ولی چون با عکس العمل شدید حاج آقا مصطفی و مردم خشمگین مواجه شدند پا به فرار گذاشتند.
مردم قم به رهبری فرزند امام از خیابان ارم وارد میدان آستانه و صحن مطهر شدند و از بلندگوی صحن که صدای آن تقریبا به همه محلههای اطراف حرم میرسید به دادن شعار پرداختند. رژیم شاه ابتدا با تانک و توپ و مسلسل خونریزی بی سابقهای را به راه انداخت و چون دید نمیتواند مردم غیور شهر قم را سرکوب سازد هواپیماهای بمب افکن را روانه قم کرد. این هواپیماها وارد آسمان قم شدند و با شکستن دیوار صوتی و مانورهای هوایی کوشیدند اهالی شهر را مرعوب سازند. علما و روحانیونی که در صحن مطهر گردآمده بودند با دیدن برخورد خصمانه و وحشیگریهای رژیم با مردم قم دریافتند که دیگر ایستادن بیفایده است و رژیم شاه برای حفظ تاج و تخت خود از کشتار هزاران انسان هم دریغ نخواهد کرد. خشم و ابراز احساسات تودههای مردم به حدی بود که کسی جرأت نمیکرد از آنان بخواهد دست از تظاهرات بردارند ولی حاج آقا مصطفی به خاطر موقعیت ویژه خویش این رسالت را به عهده گرفت و طی نطق کوتاهی مراتب سپاسگزاری و قدردانی خود را از وفاداری فداکاری و حق شناسی ملت نسبت به امام خمینی (ره) اعلام کرد و گفت «هیأت حاکمه با ایستادن در برابر اراده ملت، این مردم را به مبارزه قهرآمیز میکشاند.» آنگاه از هیأت حاکمه خواست تا پدر پیر او را که نیمه شب ربوده و به مکان نامعلومی برده بودند، هر چه زودتر بازگردانند و عامه مردم را از نگرانی بیرون آورند و نیز از مردم خواست که دست از تظاهرات بردارند و به خانههای خود بروند و یک ساعت قبل از غروب آفتاب که علما بار دیگر به صحن مطهر میآیند آنان نیز اجتماع کنند تا تصمیم قاطعی اتخاذ شود.
پس از واقعه 15 خرداد 42 و بازداشت حضرت امام فعالیت حاج آقا مصطفی از یک سو بر آزادی امام و از دیگر سو بر در اهتزاز نگهداشتن پرچم مبارزه و رهبری آن متمرکز شده بود. ایشان اعلامیههایی را تهیه میکرد و برای روحانیون میفرستاد و دستورهای امام (س) را که از داخل زندان به انحاء مختلف برایش میرسید به مورد اجرا میگذاشت. امام توانسته بودند به واسطه بعضی از افسران متعهد و مسلمانی که در ارتش بودند از زندان با ایشان ارتباط برقرار کنند و بنابر نقل حاج آقا مصطفی اولین چیزی که از زندان از سوی امام خمینی به دستشان رسید، وصیتنامه امام بود. ساواک قم که پس از بازداشت امام خمینی حاج آقا مصطفی را زیر نظر داشت فعالیتهای ایشان را مورد به مورد گزارش میکرد.
با گذشت ایام ، در مرداد 1342 امام را از زندان به منزلی خصوصی در قیطریه و تحت نظر ساواک منتقل کردند و حاج آقا مصطفی از آن تاریخ تا حدود پنجماهی که پدر بزرگوارش در آنجا به سر میبرد در خدمت ایشان بود و به طور مستقیم نقش رابط بین رهبر و ملت مسلمان ایران را ایفا می کرد. مرحوم حاج سید احمد آقا (ره) از اولین برخورد برادر شهیدش با امام در آن مقطع چنین گفته است:
«... هنگامی که امام را از زندان به خانه محصوری در تهران منتقل کردند، من به اتفاق ایشان (حاج آقا مصطفی) به تهران آمدم و خدمت امام رسیدیم. شهید حاج آقا مصطفی در اولین برخورد سؤال کردند: "حالا تکلیف چیست؟ به اعتقاد من، ما باید از همین امروز شروع کنیم تا مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند قضیه تمام شده است." و دقیقا همین جایگاه و موقعیت خطیر حاج آقا مصطفی موجب نگرانی ساواک شد تا آنجا که در صدد جلب و تهدید کردن ایشان برآمد. روزی سپهبد نصیری، مرحوم حاج آقا مصطفی را احضار کرد. ولی ایشان نزد او نرفت. عصار نامی که از افسران ارتش و مراقب امام در آن منزل بود، نزد حاج آقا مصطفی آمد و اصرار کرد که من خودم شما را نزد سپهبد نصیری میبرم و برمیگردانم . بعد از چند بار آمد و رفت او ایشان با نظر و مشاوره امام تصمیم گرفت که پیش نصیری برود. عصار میخواست ایشان را با ماشین شخصیش ببرد و ایشان نپذیرفت و گفت باید ماشین رسمی شهربانی باشد. بالاخره یک جیب شهربانی آوردند و مرحوم حاج آقا مصطفی سوار آن شد. خود ایشان میگفتند که عصار در بین راه از من پرسید: "چه نکتهای وجود دارد که شما با ماشین شخصی من نیامدید و حاضر شدید با ماشین شهربانی بیایید ؟" حاج مصطفی گفت: "میخواستم ثابت شود که از روی اجبار میآیم، اگر با ماشین شخصی شما میآمدم حاکی از این بود که ما با تفاهم و توافق میرویم ..." نصیری که در آن موقع رئیس شهربانی کل کشور بود به ایشان گفته بود ما نمیخواهیم وضعی پیش آید که شما را دستگیر کنیم. گزارشهای مرتبی میرسد که شما با عناصر ناراحت و اخلالگر رابطه دارید، اگر این برنامه را ادامه دهید ناچاریم شما را دستگیر کنیم.»
کاپیتولاسیون و دستگیری حاج آقا مصطفی خمینی
هنوز بیش از چند روز از احیاء و تصویب کاپیتولاسیون نگذشته بود که بولتن داخلی مجلس شواری ملی، متن کامل سخنرانیها و گفت و گوهایی را که میان نمایندگان مجلس شورا و رئیس دولت در این زمینه به عمل آمده بود منعکس کرد. یک نسخه از این بولتن به دست حضرت امام رسید و ایشان با مطالعه آن دریافت که رژیم پهلوی بار دیگر چه ضربه خانمانسوزی بر پایه استقلال و عظمت ایران زده و به ملت مسلمان و آزاده این کشور چه خیانت بزرگی کرده است.بر این اساس معظمله تصمیم به ایراد سخنرانی میگیرد تا با افشاگریهای خود عمق خیانت شاه را برای مردم بازگو نمایند. روز چهارم آبان برای این منظور تعیین میشود و خبر آن خیلی زود انتشار مییابد .
رژیم پهلوی از این اقدام امام خمینی(ره) سخت به وحشت افتاد و از طرفی میدانست که با ارعاب و تهدید نمیتوان ایشان را از تصمیمش بازداشت. ناگزیر درصدد برآمد غیر مستقیم و به اسم نصیحت ایشان را از حمله علیه آمریکا بازدارد و برای این منظور یکی از عناصر مورد وثوق دستگاه حاکمه را که تا حدودی هم دارای وجبهه ملی و بیطرفی بود (حسن مستوفی پسر خاله امام خمینی) را روانه قم ساخت. وی چند روز قبل از موعد سخنرانی امام وارد قم شد و پس از کوشش زیاد از آنجا که موفق نشد با امام ملاقات کند، در دیداری با حاج آقا مصطفی، امام را از هر گونه حمله آمریکا برحذر داشت و هشدار داد امام در صورت موضعگیری علیه آمریکا با واکنش شدید رژیم مواجه خواهد شد. حاج آقا مصطفی با قاطعیت پاسخ داد که امام به وظیفه خودشان به هر نحو که صلاح بدانند عمل میکنند و اینگونه حرفها هم نمیتواند ایشان را در اجرای وظیفه و رسالتی که به عهده دارند به تجدید نظر وادارد.
به هر حال روز چهارم آبان ماه 1343 که مصادف با خجسته میلاد بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه (ع) بود فرا رسید و امام به ایراد مهمترین سخنرانی خویش پرداختند. در بخشهایی از سخنان امام چنین آمده است:
«... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. برای اینکه میخواستند وام بگیرند آمریکا خواست این کار انجام شود... اگر نفوذ روحانیون باشد توی دهن این دولت میزند، توی دهن این مجلس میزند وکلا را از مجلس بیرون میریزد... اگر نفوذ روحانیون باشد نمیگذارد یک دست نشانده آمریکایی این غلطها را بکند از ایران بیرونش می کنند... ما این قانون را که به اصطلاح خودشان گذرانیدهاند قانون نمیدانیم ما این مجلس را مجلس نمیدانیم ما این دولت را دولت نمیدانیم، اینها خائنند خائن به کشورند...»
از آنجا که خفاشان شب پرست نتوانستند وجود خورشید فروزان انقلاب را تحمل کنند در تاریخ 13 آبانماه 1343 امام خمینی(ره) را شبانه دستگیر و با عجله به ترکیه تبعید کردند. حاج آقا مصطفی از این اقدام ناشایست رژیم که نمونه آن را در 15 خرداد 42 به چشم دیده بود سخت برآشفت و به خیابان آمد و همراه با سیل خروشان روحانیون و مردم قم و به منظور گفتگو با آیات عظام و علمای اعلام رهسپار بیوت آنان شد و بدین ترتیب همگام با مردم قهرمان و با فریاد اعتراضآمیز خویش، جو ارعاب و وحشت را شکست و از مراجع خواستار اقداماتی برای آزادی رهبر انقلاب شد.
ساواک که سابقه مبارزاتی و رهبری حاج آقا مصطفی را در 15 خرداد دیده بود و یقین داشت که در صورت آزاد گذاشتن وی خشم مردم به قیام عمومی تبدیل خواهد شد و چه بسا که اوضاع کشور از تسلط آنان خارج شود، مقدمات دستگیری ایشان را فراهم آورد و آن زمان حاج آقا مصطفی در بیت مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی با ایشان به گفت گو مشغول بود، به آنجا یورش برد و ایشان را دستگیر کرد. مرحوم حاج آقا مصطفی که همانند پدر خویش ذرهای ترس در وجودش نبود بدون هیچ واهمهای مسیر قم تهران را با کمال آرامش طی کرد. وی را یکسره به قزل قلعه تهران انتقال دادند و ضمن بازجویی اولیه و تشکیل پرونده به دادستانی ارتش معرفی کردند.
از آنجا که تا تاریخ 30/9/43 امام خمینی(ره)از بازداشت فرزندشان هیچ اطلاعی نداشتند و تنها در آن تاریخ توسط سید فضلالله خوانساری (که به ملاقات ایشان در ترکیه رفته بود) از دستگیری حاج آقا مصطفی با خبر شدند. لذا به گمان اینکه فرزندشان در قم است، در تاریخ 19/8/43 طی نامهای ایشان را به عنوان وکیل تام الاختیار خود تعیین کردند تا وجوه شرعیه را دریافت کند و شهریه حوزههای علمیه را بپردازد. معظمله پس از اطلاع از بازداشت فرزندشان اظهار رضایت کردند و آن را برای سازندگی هر چه بیشتر ایشان مفید دانستند.
آزادی حاج آقا مصطفی و اقامت چند روزه در قم
طی دو ماهی که از بازداشت مرحوم سید مصطفی خمینی میگذشت خلاء چشمگیری در رهبری نهضت پس از تبعید امام مشهود بود. مبارزان و یاران امام پس از تبعید رهبر خود بیشترین اتکا را در رهبری مبازه با حاج آقا مصطفی داشتند. لیکن در مدت بازداشت ایشان از این نقطه اتکا نیز محروم بودند. بر همین اساس مراجع عظام قم، علمای اعلام و شخصیتهای انقلابی برای آزادی حاج آقا مصطفی میکوشیدند تا با وجود ایشان اعتراض مردم نسبت به تبعید رهبری انقلاب، از انسجام بیشتری برخوردار باشد.
گرچه این ضرورت را حاج آقا مصطفی بیش از همه احساس کرده بود لیکن فکر پدر در تبعید و اطلاع از سلامت ایشان یک آن فرصت نمیداد تا به چیزی دیگر بیندیشد. لذا از یک سو در خارج از زندان به مراجع عظام پیغام میدهند و استمداد میجویند تا خبری از سلامت امام کسب کنند و از سوی دیگر خود پیشنهاد میدهند تا به ترکیه بروند و از احوال پدر کسب اطلاع کنند. به گزارشی در این خصوص توجه فرمایید:
با نظریه ساواک، رژیم پهلوی به این نتیجه میرسد که حاج آقا مصطفی را با پای خود و بدون هیچ سر و صدا و جنجالی به ترکیه نزد پدرش تبعید کند و برای همیشه از ادامه رهبری نهضت اسلامی توسط حاج آقا مصطفی (ره) در امان باشد. ساواک همچنین وانمود کرد که ایشان به میل و علاقه خود به ترکیه رفته است. بر اساس این محاسبات سرهنگ مولوی رئیس ساواک استان مرکزی در زندان نزد حاج آقا مصطفی رفت و اظهار داشت که شما میتوانید نزد پدرتان بروید و چون از تمایل و آمادگی ایشان اطمینان یافت و نقشه ساواک را در این مرحله موفق دید فورا از ایشان خواست تا رسما از شهربانی تقاضای گذرنامه و صدور برگ خروج کند تا ایشان نیز اقدام لازم را انجام دهد.
پس از طی تشریفات لازم سرهنگ مولوی ضمن آزادی حاج آقا مصطفی با ایشان قرار گذاشت که اولا بدون سر و صدا وارد قم شود و جنجالی به پا نکند، ثانیا تاریخی را مشخص کند تا ایشان درتهران حاضر باشد و از طرف دیگر طی تلگرافی آزادی وی را به ساواک قم اطلاع داد و خوستار مراقبتهای لازم شد. مردم و روحانیون قم پس از اطلاع از آزادی فرزند بزرگوار رهبرشان سراسیمه به حرم مطهر هجوم بردند و ایشان را همانند نگین انگشتری در میان گرفتند و تا منزل همراهی کردند. یکی از شاهدان آن روز میگوید: ما خودمان در صحن مطهر ساعت ده صبح نشسته بودیم که حاج آقا مصطفی از تهران وارد شد و یکسره به طرف در حضرت آیت الله العظمی نجفی حرکت کرد. خدا میداند وقتی که آقای نجفی ایشان را دیدند دیگر طاقت نیاوردند و از منبر پایین آمدند و او را در بغل گرفتند و هایهای گریه کردند. گریه این دو نفر مردم حرم و صحن را به گریه آورد. حاج آقا مصطفی پیشاپیش جمعیت و طلاب به طرف خیابان ارم و منزل خودشان در یخچال قاضی حرکت کردند. مردم در خیابان و اطراف به قدری متراکم بوند که تمام خیابان مسدود شده بود.
تبعید حاج آقا مصطفی به ترکیه
در حالیکه ساواک طبق برنامه قبلی خود در صدد فراهم آوردن مقدمات سفر حاج آقا مصطفی به ترکیه بود ایشان در دید و بازدیدهایش با علمای طراز اول قم، آنان را از قصد سفر خود به ترکیه مطلع کرد. لیکن با مخالفت جدی علما مواجه شد و آنان این امر را توطئهای از سوی ساواک قلمداد کردند و رفتن ایشان را به هیچ وجه صلاح ندانستند. از این رو ایشان در موعد مقرر به تهران نرفت و آنگاه که مأمورین ساواک علت تأخیر را جویا شدند، به اطلاع آنان رساند که از رفتن به ترکیه منصرف شده است. روز بعد سرهنگ مولوی شخصا تلفنی با ایشان تماس گرفت و علت تأخیرش را پرسید. ایشان جواب داد من در اینجا (قم) آن پیشنهاد را بررسی و با علما مشورت کردم و به این نتیجه رسیدم که رفتن من از قم به صلاح نیست سرهنگ مولوی با عصبانیت شروع به توهین و جسارت به ایشان و سایر علما کرد. حاج آقا مصطفی نیز قاطعانه و به مراتب شدیدتر جواب او را داد تا حدی که مولوی مجبور شد تلفن را قطع کند.
از آن پس پیگیریهای ساواک مرکز شدیدتر شد و مرتب از ساواک قم میخواست ایشان را راضی کند و به تهران بفرستد و پس از آنکه مأیوس شد طی تلگرافی دستور بازداشت ایشان را صادر کرد. ساواکیها به منزل آن عالم عالیقدر حملهور شدند و ایشان را دستگیر و روانه تهران کردند. این یورش آن چنان وحشیانه بود که موجب شد همسر حاج آقا مصطفی سرکار خانم معصومه حائری که باردار بود دچار ناراحتی شده و بچه خود را سقط کند و به کسالت ممتدی دچار شود.
حاج آقا مصطفی (ره) آن شب را در باشگاه نخستوزیری گذراند و برای رفع نگرانی مادر و همسر خود که شاهد دستگیری ایشان بودند، نامهای را برای هر دو نوشت او در این نامهها ضمن توصیف محل استقرار خویش سفارشاتی در خصوص فرزندانش به حاج سید احمد آقا کرد. سرانجام در تاریخ 13 دیماه 1342 حاج آقا مصطفی (ره) به ترکیه و نزد پدر بزرگوارش تبعید شد و سرهنگ مولوی خود را در این ماجرا پیروز یافت .ایشان طی مدتی که در ترکیه و نزد امام به سر میبرد همواره انیس و همدمی خدوم برای امام بود و لحظهای از مواظبت ایشان غفلت نورزید.
تبعید حاج آقا مصطفی به عراق
تبعید حاجآقا مصطفی به عراق به طور طبیعی به تبع تبعید امام بزرگوار به آنجا صورت گرفت، از این رو قبل از تبیین این بخش، پرسشهایی که درباره انتقال تبعیدگاه مطرح است بیان میشود:
1. رژیم پهلوی چه مشکلاتی در ادامه تبعید در ترکیه داشت که در صدد تغییر آن برآمد ؟
2. آیا رژیم ترکیه دیگر حاضر به همکاری نبود و یا خود امام خمینی اصرار بر این تغییر جا داشت؟
3. چرا رژیم پهلوی، عراق را برای این منظور انتخاب کرد؟ آیا این کار بر اثر تبانی با رژیم عراق انجام شد؟
4. آیا افکار و رفتار امام نسبت به رژیم پهلوی در تبعیدگاه ترکیه تغییر کرده بود؟
5. و مهمتر از همه اینکه چرا رژیم پهلوی دیگر به هیچوجه حاضر نشد امام به ایران بازگردند؟
پاسخ به این پرسشها هر چه باشد، مسلم است که امام نه هیچگاه اصراری نسبت به ترک ترکیه داشتند و نه پیشنهادی درباره اقامت در عراق و نه حتی تا ساعاتی قبل از هجرت به آنجا از این موضوع اطلاع داشتند و هنگامی که در تاریخ 13 مهر ماه 1344 این پدر و پسر ترکیه را به قصد عراق ترک میکردند، نمیدانستند سالیان طولانی را باید در عراق سپری نمایند. حاج آقا مصطفی طی اقامت دوازده ساله خود در نجف اشرف از یک سو در سنگر تحصیل، تدریس، تحقیق و تألیف علوم حوزوی پیشگام بود و به حق در این زمینه گوی سبقت را از همقطاران خود ربود و از دیگر سو محوری در مبارزات امام خمینی(ره) شمرده میشد. به طور کلی فعالیتها و مبارزات این عالم مجاهد را در آن روزگار میتوان در چند محور شمارش کرد:
الف . اقدام برای نشر افکار انقلابی امام(ره) از طریق توزیع رساله علمیه، اعلامیهها، نامهها و نشر بیانات ایشان به ایران و دیگر کشورها.
ب. راهنمایی یاران امام، طرف مشورت قرار گرفتن با آنان و رابطی امین بین آنها و امام بودن.
ج. ارتباط با ایرانیان مبارز خارج از کشور و با نهضتهای آزادیبخش اسلامی
د. تأمین هزینههای روحانیون و فضلایی که در راه اهداف عالیه امام و یا اهداف دیگر انقلاب به نجف اشرف میرفتند و مسافرت به کشورهایی نظیر سوریه، لبنان ، عربستان و کویت برای انجام مأموریتهایی که از سوی امام به ایشان واگذار میشد و یا به منظور هر گونه تماس با انقلابیون.
ز. گذراندن دورههای آموزش نظامی و تشویق فضلای حوزه به گذرانیدن اینگونه دورهها
با توجه به فعالیتهای مبارزاتی حاج آقا مصطفی در نجف و با آن سابقهای که رژیم پهلوی از زندان و تبعید و برخوردهای ایشان در اختیار داشت، نه تنها طبیعی بود که اعمال و رفتارش حتی در نجف توسط مأموران ساواک کنترل شود و مراتب مورد به مورد به اطلاع تهران برسد بلکه ساواک نسبت به اشخاصی که به گونهای با ایشان در تماس و ارتباط بودند حساس میشد و موضوع را با تمام جزئیاتی که به دست میآورد گزارش میداد.
برخورد حاج آقا مصطفی با حزب بعث عراق
بخشی از فعالیتهای سیاسی اجتماعی مرحوم حاج آقا مصطفی در ارتباط با حزب بعث عراق شکل گرفته است. پس از تقویت حزب بعث در عراق و روی کار آمدن احمد حسن البکر به عنوان رئیس جمهوری (1347) شاه ایران در اوایل سال 48 قطعنامه 1316 را یکطرفه ملغی اعلام کرد و در پی آن اروند رود را منحصرا در اختیار خود گرفت. کارگزاران حزب بعث ابتدا خدمت امام خمینی رفتند و از ایشان که سابقه مبارزه علیه رژیم شاه را داشت درخواست کردند تا با صدور بیانیهآی اعمال دولت ایران را محکوم نماید. لیکن امام به این دلیل که اختلاف ما با دولت ایران یک اختلاف اساسی و عقیدتی است و بر طرف شدنی نیست، اما اختلافی که اکنون بین دولتهای ایران و عراق بروز کرده موسمی و زودگذر است، از مداخله در این امرخودداری کردند و حاضر نشدند علیه ایران موضعگیری کنند و یا از رژیم عراق به عنوان سکویی برای ادامه مبارزه خویش استفاده نمایند. حزب بعث پس از چشمداشتی که به امام خمینی داشت سراغ دیگر مراجع نجف خصوصا مرحوم آقای حکیم رفت و از ایشان استمداد کرد. وی با وجودی که از اقدامات بیرحمانه بعثیها در اهانت، غصب اموال و ضرب و شتم مسلمانان ایرانی مقیم عراق به شدت ناراحت بود درخواست عراقیها را پذیرفت. لیکن پس از بروز مسائل بعدی نظیر جوسازی روزنامههای عراقی علیه ایشان و بازداشت سید مهدی حکیم فرزند معظم له توسط حزب بعث عراق، ایشان به کلی خانه نشین و در واقع در خانه خود محبوس شد.
در شرایط موجود و زمانی که کسی جرئت نمیکرد به بیت مرحوم آقای حکیم نزدیک شود حاج آقا مصطفی از نخستین شخصیتهایی بود که پس از بازگرداندن آقای حکیم از بغداد به کوفه به دیدار ایشان رفت و از این طریق هم از وی تکریم کرد و هم فضای رعب و وحشت تماس با ایشان را تا حدودی از بین برد. این دیدار که تنها یک روز پس از بازگرداندن آقای حکیم انجام گرفت به حزب بعث بسیارگران آمد و باعث دستگیری حاج آقا مصطفی شد. در روز 21/3/1348 رئیس سازمان امنیت و فرماندار نجف به حضور امام رسید و اظهار داشت که از شورای فرماندهی حزب بعث مأموریت دارد که آقای سید مصطفی را به بغداد اعزام کند و برای این انجام این مأموریت از معظمله اجازه خواست. حضرت امام پاسخ دادند: «اگر اعزام او به بغداد منوط به اجازه من است، من هرگز چنین اجازهای نمیدهم و اگر مأمور به جلب او هستید که خود میدانید.» آنگاه که مقامات یاد شده مأموریت خود را در جلب ایشان به طور ضمنی اعلام کردند امام خمینی فرزندشان را به حضور طلبیدند و او را از جریان امر آگاه ساختند و بدین گونه حاج آقا مصطفی به همراه چند تن از مقامات امنیتی عراق به بغداد گسیل داده شد و لحظهای نگذشت که خبر آن در حوزه علمیه نجف انعکاس یافت و نگرانی شدیدی در مجامع حوزوی به وجود آورد. امام خمینی(ره) که هیچگاه از بازداشت، زندانیشدن و تبعید خود و یا اطرافیانشان واهمهای از خود نشان نمیدادند و هیچ وقت دیده نشد حالت وقار و ابهت ایشان تبدیل به زبونی شود، پس از دستگیری حاج آقا مصطفی بدون آنکه تغییری در برنامه روزمره خود ایجاد کنند به درس و بحث و نماز و ملاقات و دیگر برنامههای خود پرداختند.
سرکردگان حزب بعث عراق خصوصا احمد حسن البکر رئیس جمهوری کوشیدند حاج آقا مصطفی را راضی نمایند علیه رژیم ایران موضعگیری و با حزب بعث همکاری کند اما پس از آنکه انعطاف ناپذیری او را دیدند و از فریفتن ایشان مأیوس شدند هشدارهای لازم را نسبت به ملاقات وی با مرحوم آقای حکیم دادند و ایشان را آزاد کردند. به گزارش جالبی از سفارت ایران در عراق در این خصوص توجه فرمایید:
وزارت امور خارجه 51574/4/48
بازگشت به نامه سری شماره 1/3/8538 مورخ 31/3/48 راجع به دستگیری سید مصطفی خمینی اشعار میدارد «موضوع مورد تأیید میباشد و از قرار شایع سرهنگ علی هادی وقوت پس از چند روزی که به استانداری کربلا منصوب شده بود از آیتالله خمینی درخواست مینماید که علیه دولت شاهنشاهی فتوا صادر نماید و نامبرده با پرخاش و پرت کردن گذرنامه خود میگوید من وطن خود را به عراق نمیفروشم و هر کاری میخواهید بکنید و از شرکت در نماز جماعت هم به عنوان اعتراض خودداری مینماید. عراقیها به تصور اینکه سید مصطفی پس مشارالیه تلقیناتی کرده است چند روزی وی را توقیف میکنند ولی بعدا تغییر جهت داده و به تصو اینکه با تحبیب سید مصطفی بیشتر بتوانند در روحیات پدرش نفوذ پیدا نمایند نامبرده را از زندان آزاد میسازند - سفیر شاهنشاه آریامهر - عزت الله عاملی
به نظر میآید رژیم بعث عراق با دستگیری حاج آقا مصطفی (ره) اهداف ذیل را دنبال میکرده است:
1. با ایجاد جو رعب و وحشت هر اقدامی را برای از انزوا خارج کردن مرحوم آقای حکیم خنثی کند.
2. با جدیت تمام به حاج آقا مصطفی هشدار داده و ایشان را از مخالفت علنی با حزب بعث باز دارد.
3. به خیال واهی خود توسط ایشان با امام خمینی(ره) ارتباط پیدا کند.
4. با این اقدام اولا ضربهای به امام وارد کنند و ثانیا آنگاه که به گمان خود امام درخواست آزادی فرزندشان را کردند از معظم له اقدامی را جهت محکوم کردن دولت ایران خواستار شود.
5. و بالاخره به همگان بفهماند که حزب بعث حتی با مخالفان شاه ایران هم برخورد میکند تا چه رسد به موافقان و طرفداران آن رژیم! لیکن زمانی که از یکسو با انعطاف ناپذیری حاج آقا مصطفی مواجه شد و از دیگر سو با بیاعتنایی امام روبرو گردید، دریافت که به هیچ یک از اهداف خود در دستگیری حاج آقا مصطفی دست نیافته است. به هر حال اینگونه سرسختیهای شهید بزرگوار و مجاهد خستگی ناپذیر حاج سید مصطفی خمینی ادامه یافت تا آنجا که وجود این فرزانه مبارز برای رژیمهای استبدادی پهلوی ایران و بعث عراق غیر قابل تحمل شد و در صدد نابودی او برآمدند و توطئه خود را در شب اول آبان ماه 1356 عملی ساختند.«مکر و مکرالله والله خیر الماکرین»
مجله گذرستان، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، به نقل از ماهنامه «شاهد یاران»، شماره 12
این مطلب تاکنون 1023 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|