ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 191   آبان ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 191   آبان ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
بیگانگی شاه و درباریان با مردم

یکی از مشکلاتی که شاه و تمامی دولتمردان اطراف وی با آن مواجه بودند، بیگانگی با مردم بود. حکومت پهلوی از درد و رنج مردم، از فقر و فلاکت آنان، از سفره‌هایی که روز به روز در کشورش کوچک‌تر می‌شد، از محرومیت‌ها و فشارهای اجتماعی، از خفقان و اختناق داخل جامعه، و به موازات همه آنها از فرهنگ و اعتقادات و باورهای دینی مردم خود بی اطلاع بود. شاه و درباریان با جامعه‌ای که بر آن حکومت می‌کردند، فاصله زیادی داشتند. به همین دلیل وقتی خاک ایران را تجزیه می‌کردند و بخشی از آن را به عرب‌ها هدیه می‌دادند، وقتی قانون منسوخ‌شده کاپیتولاسیون را احیا می‌کردند و دست آمریکایی‌ها را در ارتکاب هر جنایتی در داخل ایران باز می‌گذاشتند، وقتی برای اتخاذ هر تصمیم مهم سیاسی یا اقتصادی در سطح کلان کشور با مستشاران بیگانه مشورت می‌کردند و از سفرای انگلیس و آمریکا دستور می‌گرفتند، وقتی با معتادان به مواد مخدر مبارزه می‌کردند ولی خود با شبکه‌های جهانی مواد مخدر ارتباط داشتند و بزرگترین وارد کننده و توزیع کننده مواد در داخل کشور می‌شدند، برای دیدگاه مردم کمترین ارزشی قائل نبودند. میان آنان با مردم دیوار بلندی وجود داشت که مانع از آن می‌شد تا آنان بفهمند درد جامعه چیست و راه درمان آن کجاست. به همین دلیل بود که وقتی شاه در روز ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ تظاهرات میلیونی مردم را پس از برگزاری نماز عید فطر قیطریه از داخل بالگرد نظامی خود مشاهده کرد، در حیرت فرو رفت و مایل نبود آن را باور کند.
ویلیام شوکراس نویسنده و مفسر انگلیسی و خالق کتاب «آخرین سفر شاه» در سطرهای پایانی کتاب خود به عنوان نتیجه گیری از این مجموعه ۵۶۰ صفحه‌ای نوشت:
«...او (شاه) موضوع را درک نکرد. با اینکه بهترین فرصت‌ها را داشت. تا سال ۱۹۷۶ هرکس را که با شیوه‌های او مخالفت می‌کرد بی‌رحمانه مجازات می‌کرد. درک او از ملت خودش ضعیف بود و نتوانست دامنه نارضایتی‌های عمومی را که موجب روی کار آمدن حکومت روحانیون و نابودی خودش گردید، بفهمد. وقتی شاه سقوط کرد قاطبه ملت از فرط شادی به رقص آمدند. او همواره ارتباط‌های شخصی و بالاتر از هرچیز، خانواده فاسد و بی خاصیت خود را قبل از نیازمندی‌های ملت قرار می‌داد. به دنبال همین دلخوشی بی‌اساس بود که بی‌رحمانه ترین حملات به رژیم پهلوی آغاز گردید. سرنگونی او به این علت بود که متحدانش به ویژه آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها که ایران را سنگ زیربنای منطقه می‌دانستند او را در این اعتقاد تشویق کرده بودند که فقط شخصیت او در ایران اهمیت دارد. طبعاً او به این نتیجه رسید که آنان هیچ گاه وی را ترک نخواهند کرد. وقتی در نتیجه اشتباهاتش دنیا از او روی‌گردان شد واقعا گیج و حیران شد که چرا وفاداری‌های شخصی که آن همه رویش حساب می‌کرد ملاک عمل بیشتر سیاستمداران دنیا نیست...»
در اینجا به قضاوت یکی از مشاوران مورد اعتماد شاه راجع به علت وقوع انقلاب اسلامی ایران می‌پردازیم مقصود از نقل این قضاوت بیان این حقیقت است که اشخاص ذی‌نفوذ در دربار محمدرضا پهلوی چقدر از مرحله پرت بودند و تا چه حد با مردم و خواسته‌های آنان و دردها و مشکلاتشان بیگانه بودند.
ویلیام شوکراس در کتاب خود می‌نویسد: در سال ۱۳۵۷ وقتی جعفر بهبهانیان ۷۷ ساله که مشاور مالی شاه بود اطلاع یافت که شاه ایران را ترک کرده و موقتاً در آسوان مصر اقامت گزیده فوراً به سوی او شتافت و تلاش کرد که با ارائه مشاوره، مشکل شاه را حل کند و او را پیروزمندانه به سلطنت باز گرداند. تحلیل او از انقلاب این بود که شاه ضمن یک مصاحبه مطبوعاتی به کارگران انگلیسی توهین کرد و گفت که آنها به خوبی کارگران ایرانی نیستند. به خاطر همین توهین، انگلیسی‌ها او را از قدرت خلق کردند. او معتقد بود که تنها راه باقی مانده برای شاه، پوزش خواستن از انگلستان است. بهبهانیان سپس نقل می‌کند که چه مشاوره‌ای به شاه داده است:
«به او گفتم بلند شویم و از همین جا به مکه برویم شما در آنجا زیارت خواهید کرد و مردم خواهند فهمید که یک مسلمان واقعی هستید. ما از ملک خالد شاه عربستان وامی خواهیم گرفت و سپس عازم انگلستان خواهیم شد و مسائل خود را با دولت بریتانیا حل خواهیم کرد. ما می‌توانیم از اینکه به کارگران انگلیسی توهین کرده‌ایم پوزش بخواهیم و آنگاه با پشتیبانی انگلیسی‌ها به تهران باز گردیم...!»

منبع:ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، ۱۳۷۰، صفحات ۹۰ و ۵۴۳

این مطلب تاکنون 1471 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir