رضاشاه؛ تبلیغات و واقعیتها | گردآورنده: ساجدی تاريخ ايران در سالهاي 1299 تا 1320 شاهد فراز و فرود فردي است كه برخی او را «بنيانگذار ايراننوين» میخوانند. غير از روايت رسمي دوران پهلوي درباره رضاخان، آن چه مستند اقدامات او در پژوهشهاي تاريخي قرار ميگرفت، اسناد انگليس بود. اين اسناد به ويژه در دورة دوندگي رضاخان براي گرفتن همه اهرمهاي قدرت، مورد استناد تاريخپژوهان قرار گرفته است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي روايتهاي متعرض به قرائت رسمي از دوره پهلوي به فراواني عرضه شدند، اما در تحقيقات تاريخي، ديدگاه سنتي نسبت به دوره رضاشاهي، با تكيه بر اسناد انگليس ادامه يافت.
نسبت دولت انگليس با پهلوي اول، نسبتي نامعلوم و مبهم نيست. گره خوردن منافع انگليس به ايران و تسلط او در به خدمت گرفتن نهادها و رجال ايراني براي حفظ منافع خود، به طور طبيعي گرايش سندهاي تنظيم شده انگليس را به سود رضاخان سوق ميدهد؛ و اين چنين نيز بوده است؛ اما نگاه ديگر نمايندگان سياسي مستقر در ايران تاكنون ناگفته باقي مانده است: روسيه شوروي، تركيه عثماني، آمريكا.
اخيراً انتشار اسناد وزارت امور خارجه آمريكا، توانسته است ضلع ديگري از رخدادهاي اين دوره را به تصوير بكشد؛ و به بيان درستتر، قرائت جديدي از رويدادهاي يادشده ارائه دهد.(1) اين سندها، متعرض روايتهاي متداول و رسمي حاكم بر دوران رضاشاهي است. اسناد آمريكايي گواهي ميدهند كه رضاخان بركشيده بريتانياست؛ با كمك بريتانيا كودتا ميكند؛ با پشتيباني آن کشور آدم ميكشد؛ عشاير را سركوب ميكند؛ روزنامهها را ميبندد؛ تمامي كساني را كه در برآمدن او بسترساز بودهاند دستگير و با حبّ سفيد و جوخههاي مسمومسازي و آمپول هوا به ديار عدم ميفرستد؛ در گوهرشاد قتلعام ميكند؛ مدرس را تبعيد و به شهادت ميرساند؛ نفت را به تاراج ميدهد؛ تمامي سرزمينهاي مرغوب را به تملك خود درميآورد؛ و ثروتي انبوه از اموال منقول و غيرمنقول براي خود مياندوزد.
بايد توجه داشت كه حضور سياسي آمريكاييها در آن دوره، با دورههاي پسين، يكسان نيست. آمريكا در آن زمان در حال شناسايي، ارزيابي و تحليل ايران بوده است. نگاه او، نه از منظر يك قدرت سرمايهسالار حاكم، بلكه از زاويه آشنايي، درك و تجربه بوده است؛ كسب آگاهي براي آيندهاي كه در 37 سال حاكميت پهلوي دوم در ايران رقم خورد. از اين رو، نماينده سياسي آمريكا در ايران، بدون ملاحظه و يا نگراني از منافع و مصلحتهاي خود، اخبار ايران را به وزارت امور خارجه متبوع خود، آنچنان كه خودش دريافت کرده، فرستاده است.
از این رو با مطالعه اسناد وزارت خارجه آمریکا و دقت نظر در تاریخ تحولات کشور، به روشنی به این باور میرسیم که بسیاری از تبلیغات در مورد رضاشاه، متفاوت یا مغایر با واقعیتهای دوران او بوده است.
تبلیغات میگوید دوره رضاشاه پهلوي عصر پرافتخاري بود که در طول آن، به همت وی يک ارتش ملي جديد شکل گرفت که ايران را متحد ساخت و آن را از تجزيه نجات داد. اين ارتش ملي، عشایر و ایلات ياغي و فئودالهاي غارتگر را سرکوب و مطیع دولت کرد. اما واقعیت میگوید این ارتش که در خلال ۲۰ سال حاکمیت رضاشاه بیش از دو سوم بودجه کشور را به خود اختصاص داد، زمانی که ایران در شهریور ۱۳۲۰ آماج حملات و تجاوزات نیروهای روسیه و انگلیس قرار گرفت حتی نتوانست چند روز مقاومت کند و شهرهای بی دفاع و تحت بمباران ایران را به دشمنان متجاوز واگذار کرد.
تبلیغات می گوید تا پیش از «کشف حجاب»، زنان که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دادند به حساب نمیآمدند و «کشف حجاب» آزادی و شخصیت واقعی زن را به او باز گرداند. ولی واقعیت میگوید پدیده «کشف حجاب» سبب عصیان و تمرد و جدایی در کانونهای خانواده شد، میزان طلاق را بر اساس آمارهایی که بعد از شهریور ۱۳۲۰ منتشر شد افزایش داد و زمینههای فساد اخلاقی و ناهنجاری های اجتماعی را در جامعه به وجود آورد.
تبلیغات میگوید زنان عصر رضا شاه با آغوش باز از «کشف حجاب» استقبال کردند و آن را راهی به سوی تمدن و تجدد دانستند. ولی واقعیت میگوید برای اجرای طرح «کشف حجاب»، و «لباسهای متحدالشکل» خونهای فراوانی در شهرها و روستاها به زمین ریخته شد که فاجعه کشتار معترضان در مسجد گوهرشاد (تیر 1314) تنها یک نمونه آن است.
تبلیغات میگوید رضاشاه بانی تاسیس دانشگاه در کشور است ولی واقعیت میگوید اولین دانشگاه ایران که هنوز پابرجاست به نام جندی شاپور اهواز در عصر ساسانیان تاسیس شد. اگر مقصود از تبلیغات، دانشگاه مدرن امروزی است، مدرسه عالی دارالفنون از دید اکثر محققان اولین دانشگاه ایران به سبک مدرن به شمار میرود. در این دانشگاه که در زمان ناصرالدین شاه قاجار و به ابتکار میرزا تقیخان امیرکبیر تاسیس شد دروس پزشکی، مهندسی، جراحی، داروسازی، توپخانه، پیادهنظام، سواره نظام، معدن شناسی و .... تدریس میشد. در تدریس نیز علاوه بر فارسی، زبانهای فرانسه، روسیه و انگلیسی نیز مورد استفاده قرار میگرفت. در دوره ولیعهدی مظفرالدین شاه نیز «دارالفنون تبریز» ساخته شد که از آن نیز به عنوان مدرسه آموزش عالی در تاریخ معاصر ایران یاد میشود.
ذکر این نکته ضروری است طرح اولیه تاسیس دانشگاه تهران را یک تحصیلکرده قاجاری به نام دکتر «اسماعیل سنگ» فرزند معتصم الملک ارائه کرد و سپس دکتر عیسی صدیق، آن را مورد مطالعه قرار داد و نهایتاً این طرح در دوره رضاشاه به اجرا درآمد.
تبلیغات میگوید راه آهن ایران را رضاشاه ساخت. ولی واقعیت میگوید تا قبل از کودتای رضاخان ۷۲۰ کیلومتر راهآهن در ایران احداث شده بود. کار رضاشاه در توسعه راهآهن کشور با استفاده از تجارب کارگران ایرانی عصر قاجار صورت گرفت و مکمل آن تلاشها بود. با این تاکید که رضاشاه نمیتوانست جدا از پیشنهادات و رهنمودهای انگلیسیها اقدام به توسعه راهآهن در ایران و تعیین مسیرهای آن نماید.
تبلیغات تلاش دارد سلسله پهلوی را مدافع حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور معرفی کند. ولی واقعیت میگوید: رضاشاه در سالهای حکومت خود ارتفاعات آرارات در غرب کشور را به ترکیه، قسمتهایی از شرق ایران را به افغانستان و اروندرود را (منهای پنج کیلومتر از ساحل آبادان) به عراق ببخشید. این بذل و بخششها ظاهراً سبب استحکام قرارداد سعدآباد با کشورهای همسایه یعنی عراق، ترکیه و افغانستان نیز گردید؛ قراردادی که با پافشاری و کارگردانی انگلیسیها منعقد شد(تیر 1316). البته فرزند رضاشاه نیز وضعیتی بهتر از پدرش نداشت. محمدرضا شاه در آذر 1333 و در دوران نخست وزیری فضلالله زاهدی منطقه «فیروزه» در شمال استان خراسان شمالی را به روسها واگذار کرد و در اردیبهشت ۱۳۴۹ سرزمین زرخیز و ثروتمند بحرین را که «استان چهاردهم ایران» لقب گرفته بود، بی هیچ دلیلی به عربها بخشید. بنابر این اطلاق «مدافع تمامیت ارضی ایران» به سلسله پهلوی دروغی بیش نیست.
تبلیغات میگوید رضاشاه دست غارتگران و رشوهخواران و دزدان را از خزانه مملکت کوتاه کرد. ولی واقعیت میگوید او به هنگام استعفايش در سال 1320، بيش از 50 ميليون دلار در بانک ملي سپرده داشت. مبالغ هنگفتي نيز در بانکهاي خارجي ذخيره كرده بود. به گواه اسناد و مدارک وزارت امور خارجه و خزانهداري آمريکا، رضا شاه مبلغي بالغ بر 100 تا 150 ميليون دلار تنها در لندن داشت، که اين مبلغ باورنکردني در سال 1320 و زمان تبعید رضاشاه به پسر و جانشيناش، محمدرضا پهلوي، رسيد. همچنين به گواه اسناد و مدارک وزارت خزانهداري و بانک مركزي آمريکا، رضاشاه مبالغ هنگفتي نيز در بانکهاي سوييس و نيويورک داشت، که آنها را نيز فرزندانش به ارث بردند. بر اساس آمار داراييهاي خارجي در ايالات متحده (ژوئن 1941)، ميتوانيم حدس بزنيم که کل داراييهاي رضا شاه در آمريکا در حدود 18/5 ميليون دلار بوده است. اسناد و مدارکي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران افشا شد، نشان ميدهد که رضا شاه مناطق وسيعي از ايران، شامل بيش از 6000 روستا و آبادي، را به تملک خود درآورده بود. نقشهاي که سفارت آمريکا در دهه 1950 تهيه کرده، نشاندهندة وسعت زمينهاي غصبي رضا شاه است.(2)
بنابراين، پيداست که تعابيري چون اطلاق القابی چون «مصلح؛ معمارکبير ایران نوین و....» به رضاشاه و «طلايي» خواندن دوره تاريخي حکومت او اغراقی بیش نیست. این تبلیغات غیر واقعی و مشمئزکننده، توسط کسانی صورت میگیرد که در قالب «جنگ نرم» برای تطهیر دودمان منحوس پهلوی در حال تلاشی خزنده و برنامهریزی شده هستند. در این جنگ که به مدد تحلیلهای بی اساس، گزارشهای بدون منبع و ماخذ و فیلمهای تقطیع شده راجع به تحولات عصر پهلوی اول و دوم در فضای مجازی صورت میگیرد، تلاش شده تا زشتیهای حکومت پنجاه و چند ساله سلسله پهلوی و آنچه که دلایل اصلی انقلاب مردم ایران علیه آن حکومت در سال 1357 بوده به فراموشی سپرده شود.
پینوشت:
1 و 2 - رجوع کنید به کتاب «رضاشاه و بریتانیا»، بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، دکتر محمد قلی مجد، ترجمه مصطفی امیری، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
این مطلب تاکنون 1640 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|