روزی که با دولتم در افتادم | .... در این روزها من مرتب با بختیار ملاقات میکردم و با شگفتی حرفهای او را درباره امکان سرکوبی انقلاب با استفاده از یک نیروی نظامی محدود میشنیدم. خوشبینی و اطمینان او به امکان موفقیتش مضحک به نظر میرسید. ظاهراً برژینسکی و همفکران او هم که با هایزر در تماس بودند همین اطمینان را داشتند. آنها فکر میکردند که یک نیروی ۴۰۰ هزار نفری به راحتی میتواند با یک جمعیت بدون اسلحه که به وسیله عدهای ملا هدایت میشوند، مقابله کند و مشکلی در این راه پیش نخواهد آمد. خود شاه هم که علیرغم نقشه های قبلی به جای اقامت یکروزه در آسوان مصر و عزیمت به آمریکا، برنامه سفرش را به آمریکا لغو کرد و در مصر ماند، چنین امیدی داشت و احتمالاً به وسیله اردشیر زاهدی از امکان یک حرکت نظامی برای سرکوبی انقلاب اطلاع یافته بود. دلیل لغو برنامه مسافرت آمریکا و ادامه توقف در مصر هم این بود که فکر میکرد به دنبال یک حرکت نظامی و سرکوبی انقلاب از طرف نیروهای مسلح، داستان سال ۱۹۵۳ (کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) تکرار خواهد شد و او یک بار دیگر پیروزمندانه برای تصاحب تاج و تخت خود به ایران باز خواهد گشت. این تصورات به نظر من بسیار غیر واقع بینانه بود. از این رو من ضمن پیامی که همان روزها به واشنگتن مخابره کردم نوشتم که «تعقیب این قبیل افکار پوچ و واهی برای ما گران تمام شد؛ زیرا انقلاب در آستانه پیروزی است و باید از هم اکنون برای حفظ منافع خود با انقلاب همراه شویم و خود را با شرایط تازه تطبیق دهیم.»
پاسخ این پیام یکی از تندترین و زنندهترین تلگرافهایی بود که از واشنگتن به دستم رسید. من انواع بی اعتناییها و پاسخهای سرد و نومید کننده واشنگتن را به گزارشها و پیشنهادهای قبلی خود تحمل کرده بودم ولی لحن توهینآمیز پیام اخیر واشنگتن فراتر از حد تحمل من بود و در واقع نوعی ابراز عدم اعتماد به من تلقی میشد. من مقام ارشد سیاسی آمریکا در این کشور بودم و انتظار داشتم نظرات و پیشنهادات من با دقت و حسن نیت بیشتری مورد مطالعه قرار گیرد و مخالفت با آن هم همراه با منطق و استدلال باشد. درباره این پیام توهینآمیز تلفنی با وزارت امور خارجه تماس گرفتم. به من گفته شد که مضمون این پیام از کاخ سفید دیکته شده است. به عبارت دیگر من دیگر نمیتوانستم نماینده مورد اعتمادی برای رئیسجمهور آمریکا در تهران باشم. نتیجهگیری آنی من این بود که از سمت خود استعفا دهم و از ادامه خدمت در این وضع نامطلوب خودداری کنم. وقتی این فکر را با همسر خود در میان گذاشتم، مسئله سرنوشت ۸ هزار نفر آمریکایی که هنوز در ایران باقی ماندهاند، مطرح شد. به این نتیجه رسیدم که استعفا و عزیمت من از ایران در این شرایط بحرانی با توجه به سرنوشت این عده، نامعقول و برخلاف وجدان است. پیشبینی میکردم با سیاستی که آمریکا در پیش گرفته، درگیری بین نظامیان و نیروهای انقلابی و بروز هرج و مرج و آشوب به دنبال آن اجتناب ناپذیر است. در چنین شرایطی اغتشاش و بی نظمی ابعاد وسیعتری مییافت و جان ۸ هزار نفر از آمریکاییان مقیم ایران در معرض خطر جدی قرار میگرفت. با در نظر گرفتن این خطر بود که خشم خود را فرو بردم و تصمیم گرفتم تا مرحله عبور از این بحران در پست خود باقی بمانم. با وجود این همسرم را قانع کردم که دیگر وقت خروج او از ایران فرا رسیده است و ترتیب مسافرتش را با یک هواپیمای نظامی که به آتن پرواز میکرد، دادم. از آن به بعد روابط من با دولت آمریکا آشکارا خصمانه بود. من اعتراف میکنم که کلمات و عباراتی که در این دوره در مکاتبات خود با واشنگتن به کار میبردم شایسته یک سفیر در رابطه با دولت متبوع و مقامات مافوق خود نبود. احساس من در آن زمان این بود که وقتی از اعتماد رئیس جمهوری و همکاران نزدیک و برخوردار نیستم و رفتار آنها با من هم در شأن یک سفیر نیست، اجباری ندارم که در گفتگو و مکاتبه با آنها خود را در قالب کلمات و عبارات فریبنده و احترام آمیز پنهان کنم. پیامها و گزارشات من به واشنگتن در این دوره نه فقط تند، بلکه تلخ و زننده بود.
واقعه عجیب و غیرعادی دیگری که در این مدت روی داد این بود که از واشنگتن پیامی مستقیماً به عنوان بختیار مخابره شد که او را از حمایت و اعتماد کامل دولت آمریکا مطمئن میساخت. این پیام مستقیم نشانه دیگری از عدم اعتماد واشنگتن به من و ظاهراً برای پیشگیری از فتنه انگیزی من در تهران بود. رونوشت پیام به من مخابره شد که متضمن دستوراتی در اجرای مفاد آن بود. من بر خلاف عقیده و احساس خود، در اجرای سوگند وفاداری که نسبت به رئیس جمهور در قانون اساسی آمریکا خورده بودم عمل کردم و به بختیار هم اطلاع دادم که در اجرای دستور دولت متبوع خود آنچه از دستم برآید، انجام خواهم داد. بختیار در نامهای به خط خود برای من نوشت که روابط من با او همیشه سرد بوده است. ولی واقعیت این است که من در آن شرایط، از تعقیب افکار و نظرات خود دست برداشته و فقط مجری دستورات واشنگتن شده بودم.
منبع: ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، انتشارات هفته، 1361، ص 169 تا 171
این مطلب تاکنون 1627 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|