تاثیر رابطه غیر اخلاقی فرح در تشدید بیماری شاه |
مسئلهای كه هنگام اقامت شاه در مكزيك پيش آمد و فوقالعاده موجب تكدر و افسردگي بيش از پيش ايشان شد، ماجراي روابط فرح و جوادي بود كه از پرده بيرون افتاد و به گوش شاه رسيد.
حقيقت اين است كه از سالها پيش درباره روابط عاطفي اين دو گفتگوهايي در بين بود و من مخصوصاً نسبت به اين مسئله حساسيت زياد داشتم، در همين نوشتهها يك بار توضيح دادم كه حتي جريان را با تلخي به خانم ديبا گفتم و بر سر همين مسئله هم روابط من با فرح شكر آب شد و شكر آب ماند. در مكزيك هم باز اين مسئله اسباب ناراحتي من بود. فرح هم اين نكته را ميدانست و مراقب بود كه وقتي من پهلوي شاه و در خانه آنها هستم سر و كله جوادي آن طرفها پيدا نشود.
درباره اين رابطه يكبار تيمسار «ع ...» كه زماني از فرماندهان گارد بود، براي خود من حكايت كرد كه در شكارگاه خجير يكي از سربازان گارد فرح و جوادي را در حال نامناسبي ديده بود و ظاهراً چون آدم متعصبي بوده طاقت نميآورد و نزد تيمسار مزبور ميآيد و ضمن بازگفتن ماجرا ميگويد: ما خيال ميكرديم كه از يك زن عفيفه نگهباني ميكنيم و نميدانستيم كه اين طور مسائلي هم در ميان هست. در آن موقع البته كسي جرأت آفتابي كردن قضيه را نداشت و لاجرم سرباز گارد را هم تهديد ميكنند و هم تحبيب. به اين معني كه ميگويند اگر موضوع درز كند سر خود را به باد ميدهد. ضمناً چون نامحرم هم تشخيص داده شده بود او را از گارد اخراج ميكنند. سرمايهاي هم به او ميدهند و برايش يك دهنه مغازه ميخرند كه به كسب و كار مشغول باشد و صدايش هم در نيايد.
در مكزيك اما وضع به گونهاي ديگر درآمده بود و نزديكان شاه و مخصوصاً خدمه شخصياش طاقت نميآوردند. يك روز الياسي پيشخدمت مخصوص و ماساژور او ميرود پيش شاه و به او ميگويد: اعليحضرت اين درست است كه شهبانو دوست پسر داشته باشد. شاه هم طبق معمول سرخ ميشود و چيزي نميگويد. اما جريان را با فرح در ميان ميگذارد و فرح هم الياسي را بيرون ميكند.
آفتابي شدن اين جريان تأثيرش را بر روحيه شاه باقي گذاشت و مخصوصاً غرور اورا در آن شرايط روحي ناشي از سقوط و غربت بيش از پيش جريحهدار كرد. احتمالاً اين مسئله درتشديد بيماري او كه منجر به سفر نيويورك شد بيتأثير نبود.
در مورد اين رابطه بايد اين را هم بگويم كه اطلاع شاه از جريان باعث قطع آن نگرديد، و تا زمان مرگ شاه ادامه يافت (و بعد از آن را والله اعلم). به طوري كه بعدها از شخص موثقي شنيدم. در همان ايامي كه شاه در بيمارستان معادي قاهره بستري و درحال مرگ بود، جوادي و فرح شبها در اتاق انتظار خصوصي بيمارستان با هم به سر ميبردند بدين ترتيب كه اطاق انتظار دو قسمت داشت اطاق خواب كه فرح در آن ميخوابيد و تنها درش به اطاق كوچك جلوي آن باز ميشد كه جوادي در آن ميخوابيد. با بستن در اين اطاق كوچك در شبها آن دو تنها در آن فضا ميماندند. راستش را بخواهيد اين خلاف انتظار هم نبود زيرا خود من هم از مدتها قبل اساساً از جريانهاي خلاف اخلاقي كه شاهد بودم به شدت كلافه شده بودم. مخصوصاً در مكزيك كه خدمه شاه ميدانستند من از جريانات چقدر ناراحت هستم هميشه پيش من گله و شكايت ميكردند كه در اينجا دوستان زن شهبانو دست به كارهايي ميزنند كه آبروي ما ميرود. من هم بالاخره يك روز طاقت نياوردم و ماجرا را با فرح در ميان گذاشتم و گفتم خانه شاه حرمت دارد و براي حفظ حريم اين خانه به دوستانتان بگوئيد جلو خود و كارهايشان را بگيرند. اما با كمال تعجب ايشان جواب دادند كه اينها اختيار پائينتنه خودشان را دارند و به كسي مربوط نيست! البته بايد اضافه كنم كه خود شاه هم تا زماني كه حالش به وخامت گرائيد هنوز همان روحيه زنبازي را حفظ كرده بود ومعروف است كه در پاناما، «نوريهگا»ي معروف در مقام رئيس سازمان امنيت پاناما كه مسئول محافظت از جان شاه بود براي او خانم هم ميآورد. منبع:پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوي در دوران آوارگي، خاطرات احمد علي مسعود انصاري، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، بهار 1385، ص 170 تا 172 این مطلب تاکنون 2135 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|