نامهای به مرکز! | سید مهدی فرخ (۱۲۶۵–۱۳۵۲) ملقب به متینالسلطنه دولتمرد ایرانی اواخر دوره قاجار و دوره پهلوی بود. او نزدیک به نیم قرن مشاغل و مقامات مختلف حکومتی و سیاسی داشت: هفت مرتبه استاندار و پنج نوبت وزیر و سه دوره سناتور و دو دوره نماینده مجلس و دو دفعه سفیرکبیر بوده است. متین السلطنه در ۱۳۱۹ استاندار فارس بود. او این سمت را در شهریور 1320 که ایران به اشغال قوای بیگانه در آمد حفظ کرده بود. متن زیر بخشی خاطرات او در دوران استانداری کرمان است:
....یکی از وکلای استان کرمان فامیلی داشت که حکمران منطقهای از کرمان بود. این خان حاکم در شعاع حکومت خود از وصول غله از افراد فامیل خودداری میکرد. من ناچار او را از محل حکمرانیش کنار زدم و کسی دیگر را به جای او گماردم و با این تفصیل حتماً میتوانید حدس بزنید که آقای وکیل چه وضعی با من پیدا کرده بود. در آن اوضاع و احوال مشغول پیاده کردن نقشه آبادانی شهر بودیم و قرار بود که در محوطه بازار کرمان ساختمانهای بانک ملی و بانک کشاورزی و یک مهمانخانه مجهز و یک سینمای بزرگ بنا کرده و مشغول آسفالت کردن شهر شویم که ناگهان به من خبر رسید که در بلوچستان اغتشاش شده و عدهای دست به بلوا و آشوب زدهاند. از این رو به اتفاق تیمسار سرلشکر کیکاووسی رئیس ژاندارمری کرمان و 60 نظامی دیگر از راه بم به طرف زاهدان حرکت کردیم.
برای بررسی اوضاع و احوال آن مناطق ناچار شدم که از اطلاعات شوکتالملک علم (استاندار وقت فارس) استفاده کنم و به همین جهت از ایشان خواهش کردم که به سیستان تشریف بیاورند و ایشان نیز با وجود اینکه از اسب زمین خورده و دستشان شکسته بود بر من منت نهاده به سیستان تشریف آوردند. برای اشاره به وضع سیستان ناچارم دو مورد را بازگو کنم و دست بر قضا این هر دو مورد را من شاهد بودم و شما میتوانید به آسانی قیاسی در مورد وقایع دو زمان به عمل بیاورید.
من در سال 1334 قمری سرحددار سیستان بودم و علاوه بر آن کار جمع آوری غله این منطقه نیز به من محول شده بود. خوب به یاد دارم که محصول سالانه این منطقه زرخیز 260 هزار خروار بود. در سال 1321شمسی که عازم بلوچستان بودم به اتفاق امیر شوکتالملک محاسبه کردیم و دیدیم که کل محصول سالانه سیستان فقط 60 هزار خروار است. لابد میپرسید دلیل این تنزل فاحش چه بوده است؟ تشخیص معما بسیار آسان است. دهقانان به جای آبیاری و بیل زدن در مزارع خود، زراعت را رها کرده و در راههای شوسه برای انگلیسیها عملگی میکردند و روزی سه تومان و دو قران مزد میگرفتند. با این وضع، نه متفقین از قحطی آینده ایران پروا داشتند، نه دولت مرکزی، این ماجرا چنان من و امیر شوکتالملک را متاثر کرده بود که در دم تصمیم گرفتیم زنگ خطر را برای رئیس دولت وقت به صدا درآوریم وچنین نیز کردیم.
این وضعیت یعنی عملگی زارعین سیستان برای قشون بیگانه و لاجرم تنزل فاحش محصول غله در سیستان چنان ما را متاثر کرد که همان لحظه تصمیم گرفتیم به هر تدبیری که هست از ادامه آن وضعیت جلوگیری کنیم. زیرا میشد تصور کرد که در پنج یا شش ماه آینده دچار قحطی وحشتناکی خواهیم شد. لذا با اطلاعاتی که امیر شوکتالملک از وضع سیستان داشت متفقاً گزارش مفصلی در 60 صفحه در مورد وضع غله در سیستان و بی اعتنایی زارعین و دولت نسبت به این محصول حیاتی و احتمال بروز قحطی و گرسنگی در آینده برای دولت وقت تهیه کردیم و من و امیر شوکتالملک و تیمسار کیکاووسی و رئیس کشاورزی استان و رئیس امور آبیاری منطقه پای آن گزارش 60 صفحهای را با هزاران امید و آرزو امضا کردیم و با سریعترین وسیلهای که در دست داشتیم به مرکز فرستادیم. تصور میکردیم که به موقع بر بالین این بیمار دم مرگ رسیدهایم و با یک حرکت سریع او را از مرگ نجات دادهایم. اما هیهات! آن بی مروتها حتی زورشان آمده بود که نگاهی به گزارش ما بیفکنند. روزی که من وزیر کشور کابینه سهیلی شدم با کمال حیرت دیدم که آن اوراق همانطور دست نخورده و صحیح و سالم در گوشهای افتاده است. در دلم گفتم که چشم آن دولت کور باد که نتواند راه و چاره خویش را بشناسد و بیچاره آن ملتی که دلش خوش است که آزادی را به دست آورده است و بیچاره من و امیر شوکتالملک که کشک میسائیدیم. منبع:خاطرات سیاسی فرخ «معتصمالسلطنه»، تاریخ پنجاه ساله معاصر ایران، سازمان انتشارات جاویدان، برگرفته از صفحات 501 تا 503 این مطلب تاکنون 1999 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|