نقش شاه در سقوط سلطنت | فریدون هویدا: شاه در سرنگون ساختن سلطنتش نقش پرداز اصلي بود
در اين مساله هرگز نمي توان ترديد داشت كه شاه در سرنگون ساختن سلطنتش نقش پرداز اصلي بوده است. با قبول اين حقيقت چنانچه بخواهيم باز هم عوامل خارجي را در سقوط شاه موثر بدانيم چاره اي نيست جز آنكه باور كنيم تمام حركات و سكنات شاه توسط خارجي ها از راه دور هدايت مي شده است. ولي از مقولات شايعات و مسموعات گذشته وقوع انقلاب در ايران واقعا اجتناب ناپذير بود. چون شاه در طول دو ساله آخر سلطنتش به قدري نسبت به قوانين و ضوابط اجتماع و نيز در مورد عادت و رسوم و سنن مردم سهل انگار شده بود كه گاهي حتي آن ها را به مسخره نيز مي گرفت. شاه گرچه مي توانست ادعا كند كه در فاصله سال هاي 1965تا1977 دستاوردهاي محسوسي داشته است ولي طبقه مردم پايين هرگز نمي توانستند براي اقدامات رژيمي ارزش قائل باشند كه در راس آن شاه دوستان و بستگانش را آزاد گذارده بود تا با اطمينان خاطر كليه امور تجارتي كشور را به خود اختصاص دهند و صرفا به فكر پر كردن جيب هايشان باشند. در اين مورد حتي طبقات مرفه نيز اكثرا از رفتار شاه و مواضع سياسي وي آشكارا انتقاد مي كردند و روي هم رفته وضع به جايي رسيده بود كه با گسترش سايه ديكتاتوري بر تمام شئون جامعه هر مساله نامطلوبي در هرجا به چشم مي خورد همگي آن را به شاه نسبت مي دادند و همين نكته است كه مي تواند علت اصلي نفرت عمومي ايرانيان را از شاه در سال1978 به خوبي آشكار سازد.
فريدون هويدا ، سقوط شاه ، انتشارات اطلاعات ، ص 221 و 222
-----------------------------------------
احسان نراقي : ناداني شاه دليل سقوط او بود
در روزهای پایانی عمر رژیم پهلوی، شاه تلاش کرد که با مشورت با چهرههایی که تا آن زمان کمتر به آنها روی خوش نشان داده بود چارهای برای مهار بحران بیابد. یکی از این چهرهها احسان نراقی بود. وی سالها به عنوان مشاور فرح دیبا به فعالیت پرداخته و به سبب انتقادات تند از شخص نخست مملکت به اتهام ضدیت با اصل سلطنت روانه زندان شده بود. با این حال آن زمان که میل همایونی بر مشورت با منتقدان قرار گرفت آنقدر دیر شده بود که عملا چارهای برای بقای شاه نمانده بود.
احسان نراقی در گفتوگو با ماهنامه "نسیم بیداری" گفته است: محمدرضا پهلوی گوش شنوایی برای شنیدن انتقاد مخالفان و حتی توصیه دلسوزان خود نداشت و همیشه با نوعی تکبر و بیاعتمادی به آنها نگاه میکرد.
نراقی در پاسخ به این سوال که اطرافیان چقدر میتوانستند در کم کردن تاثیرات ندانمکاری شاه نقشآفرینی کنند، گفت: هیچ، وقتی من میگویم که محمدرضا بیمنطق و مغرور بود باید بدانید که چنین آدمی به حرف دیگران گوش نمیداد و خود را دانای کل میدانست. در حالی که رفتار و تصمیماتش نشان میداد که نه تنها از سیاست هیچ نمیدانست بلکه غرق در غرور بود و به جز خود هیچ کس را قبول نداشت.
وی افزود: چهرههایی که میتوانستند شاه را ملاقات کنند دو دسته بودند؛ یکی افرادی چون مصدق یا افراد دیگری که در مقام نخست وزیری یا منصبهای دولتی با شاه دیدارهایی داشتند. دسته دیگر آدمهایی بودند که فقط به منافع خود فکر میکردند و به همین دلیل بر خلاف گفتههای شاه چیزی را نمیگفتند و با علم بر اشتباهات محمدرضا همه نتیجهگیریهای او را تایید میکردند تا از طریق مجیزگویی به شاه مملکت نزدیکتر شده و در نهایت بتوانند از این رابطه به نفع خود سوء استفاده کنند.
وی در پاسخ به این سوال که عدهای اذعان دارند که شاه قدرتش را از حمایت خارجیها داشت، گفت: همه میدانند که شاه چند بار به بن بست خورد و با حمایت و البته با کودتای خارجیها توانست به کشور برگشته و سلطنت کند. به همین دلیل محمدرضا همیشه به آنها توجه میکرد و حتی در خیلی از موارد خارجیها را به داخلیها ترجیح میداد تا به خیال خود به حفظ تاج و تختش کمک کند.
نراقی در پاسخ به سوالی در خصوص سکوت شاه در برابر اقدامات خواهرش اشرف و تاثیر آن بر عاقبت نظام پهلوی گفت: وقتی که محمدرضا شاه در جوانی به پادشاهی رسید از جرات کافی برای خیلی از کارها محروم بود و به همین دلیل اشرف که شهامت و جرات بیشتری داشت در اوایل سلطنت بارها در دیدار با علما، مسوولان و شخصیتهای مختلف اشتباهات شاه را لاپوشانی کرده بود، به همین خاطر شاه تا روزهای آخر نگاه ویژه ای به اشرف داشت و حتی به نوعی خود را مدیون او میدانست. البته از کارهايش خبر داشت و میدانست که اعمال او آسیب رسان است اما به دلایلی که گفتم نمیتوانست به او نصیحت کند.
وی در خصوص نقش فرح در آن روزها خاطرنشان کرد: نمیتوان فرح را با اشرف مقایسه کرد. او زنی بود که همیشه تعادل را حفظ میکرد و تا جائی که میتوانست از اشتباهات شاه جلوگیری میکرد.
نراقی در پاسخ به این سوال که شاه چطور حاضر به رفتن از کشور شد، گفت: اصولا آدمی نبود که توان مقابله با مشکلات را داشته باشد و با کوچکترین بحرانی خود را در بن بست میدید. شاه شجاعت رویارویی با مشکلات را نداشت و به همین دلیل مثل چند بار گذشته رفت تا شاید با کمک خارجی ها برگردد که این بار برگشتی در کار نبود. شاه توسط خود او سرنگون شد . واقعا نباید تردیدی داشت که نادانیهای شاه دلیل اصلی سقوط او بود. منبع:ماهنامه «نسیم بیداری»، سال دوم، شماره 13، بهمن 1389 ، صفحه 132 این مطلب تاکنون 2703 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|