ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 156   آبان ماه 1397
 

 
 

 
 
   شماره 156   آبان ماه 1397


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
یک راز


واقعیت امر با آنچه در تبلیغات و افسانه پیشرفت اقتصادی در دوران حکومت رضا شاه در طول تقریباً یک قرن انعکاس یافته کاملاً متفاوت است. اسناد وزارت امور خارجه آمریکا شامل گزارش‌های مفصلی درباره اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران در اواخر حکومت رضا شاه است. در سال 1941، ایران به سرزمینی ویران مبدل شده بود که مردمش حتی نان برای خوردن نداشتند. مردم تهران چندین بار در سال 1940 بر سر نان شورش کرده بودند. آنچه برای مورخان ایرانی جای شکر دارد این است که کنسول‌ها و کارمندان سفارت آمریکا در طول سال‌های 1940 و 1941 سفرهای زیادی به اقصي نقاط ایران کرده و مشاهدات خود را مفصلاً ثبت کرده‌اند. برخی از این گزارش‌ها را در کتاب آورده‌ام. مشاهداتی که این افراد در ارتباط با وضعیت اسف‌بار رعیت ایرانی دارند بسیار روشنگر است. شواهد موجود در این گزارش‌ها قطعاً صحت گفته میلسپو را تأیید می‌کند که: «رضا شاه بی‌رحمانه رعیت ایرانی را که توده مردم را تشکیل می‌دهد استثمار کرد.»
برای ناظران خارجی حاضر در ایران در سال 1941 دیگر سئوال این نبود که آیا رضا شاه باید برود، بلکه سئوال این بود که «چه وقت بايد برود؟». بوی انقلاب در فضای کشور پیچیده بود. یک دیپلمات انگلیسی در صحبت‌هایی که در سال 1941 با همکار آمریکایی‌اش داشت، گفته بود «شاه باید برود،» و افزوده بود که شاه در همه امور زیاده‌روی کرده است و باید برود. در ساعات اولیه روز 25 اوت 1941، نیروهای انگلیس و روس از غرب و شمال به ایران حمله کردند. ارتش ملی رضاخان، که به مدت 20 سال هر ساله حداقل نیمی از بودجه مملکت صرف آن شده بود- همان ارتشی که ظاهراً بخش عمده‌ای از درآمدهای نفتی ایران خرج آن شده بود؛ همان ارتشی که چنان رشادتی در سرکوب تظاهرکنندگان بی‌سلاح مشهد در سال 1935 نشان داده بود- به زحمت توانست کوچکترین مقاومتی در برابر مهاجمان از خود نشان بدهد. رضا شاه با خفت و خواری به فکر پناهندگی به سفارت انگلیس افتاده بود.
شکی نیست که مقاومت جانانه میهن‌پرستانی نظیر میرزا کوچک‌خان و صولت‌الدوله قشقائی در برابر مهاجمان انگلیسی بسیار مقتدرانه‌تر و افتخار‌آمیزتر از عملیات رقت‌بار ارتشِ به اصطلاح ملی پهلوی بود. رضا شاه فوراً تحت‌ حمایت انگلیسی‌ها سوار بر یک کشتی انگلیسی ایران را ترک کرد تا از ثروت نامشروعش استفاده کند و بدین ترتیب از خشم مردم جان سالم به در ببرد. در سپتامبر 1941 پسر رضاخان تقریباً به شیوه‌ای که یادآور وقایع سال 1925 و انتخاب رضاخان به پادشاهی «از سوی مردم» بود به سلطنت رسید. انگلیسی‌ها با خلع رضا شاه رژیم پهلوی را از سرنگونی نجات دادند. آنها امیدوار بودند که با نصب پسرش، وقایع هولناک سال‌های 1921 تا 1941 پنهان بماند و شواهد و مدارکی که نشان از همدستی انگلیسی‌ها داشت نابود شود. با وجود این، اوت 1941 آغاز روند افول سلطه انگلیس بر ایران بود. برای مردم ایران، این روند به معنای رهایی از کابوس حاکمیت انگلیس با دست‌نشاندگی رضاخان بود
به هنگام اشغال ایران توسط انگلیسی‌ها و روس‌ها، ترس رضاشاه از آنان نبود، ترس رضا شاه از مردم ایران بود، که اگر کوچکترین فرصتی دست می‌داد، تکه تکه‌اش می‌کردند.
دولت علی ‌منصور در تاریخ 25 اوت 1941 استعفا کرد. شخصی که انگلیسی‌ها برای اجرای نقشه‌هایشان انتخاب کرده بودند، محمدعلی فروغی، ذکا‌ءالملک، بود که در روز 28 اوت 1941 رئیس‌الوزرا شد. وزرای کابینه فروغی همگی قبلاً در پُست‌های عالی مملکتی تحت حکومت رضاشاه خدمت کرده و در آن ذینفع بودند. علی‌الظاهر، برای رضاشاه و فروغی این حلقه کامل بود. فروغی تقریباً در تمام کابینه‌های دولت که تا سال 1935 تحت حکومت رضاشاه تشکیل شده بود حضور داشت.
فروغی اولین رئیس‌الوزرای رضاشاه، و از قضا آخرین رئیس‌الوزرای او بود. او در پُست‌هایی نظیر وزارت جنگ، وزارت عدلیه، وزارت مالیه، وزارت خارجه، و سفارت ایران در ترکیه خدمت کرده بود. چنانکه موری اشاره می‌کند، روابط فروغی با رضاخان بسیار صمیمی بود. این روابط، و بدون شک روابط نزدیک فروغی با انگلیسی‌ها، او را از دچار شدن به سرنوشت هم‌قطارانش نجات داد.
انگلیسی‌ها می‌خواستند موقعیت خود را در ایران حفظ کنند و مطمئن باشند که سابقه نکبت‌بار بیست سال گذشته، غارت‌ها و وحشی‌گری‌ها، پاک می‌شود و یا تا آنجا که ممکن است پنهان می‌ماند. این کار فقط با برکنار شدن رضا شاه و نشستن پسرش بجای او ممکن بود. فروغی را انتخاب کردند که ابزار همین سیاست باشد؛ همانگونه که رضا شاه در سال 1921 بود.
انگلیسی‌ها مصمم بودند که با نجات رژیم پهلوی شریک قدیم‌شان را از انتقامجویی و مجازات به دست مردم ایران نجات بدهند. انگلیسی‌ها هنوز قصد نداشتند کسی را که این همه سال با وفاداری به آنها خدمت کرده بود کاملاً دور بیندازند. رضاخان را پس از اطمینان از اینکه حساب‌های بانکی‌اش در لندن صحیح و سالم و قابل استفاده است، مخفیانه به بندرعباس بردند و در آنجا با امنیت و خيال راحت از بابت ثروت هنگفتی که از مردم ایران دزدیده بود، بر یک کشتی انگلیسی سوار کردند.
انگلیسی‌ها که در سال 1921 خود را از کودتای رضاخان بی‌خبر نشان داده بودند، در سال 1941 هم سعی داشتند خود را یک ناظر بی‌گناه جلوه دهند. سر ریدر بولارد*، وزیرمختار انگلیس، در صحبت‌هایش با دریفوس، وزیر مختار آمریکا، برکناری رضا شاه و نشستن پسرش بجای او را به میل و اراده خودِ رضا شاه دانسته بود. تلگرام‌هایی که دریفوس درباره استعفای رضا شاه و جانشینی پسرش بجای او ارسال کرده است نشان می‌دهد که نه مردم ایران و نه فروغی دستی در این کار نداشتند. اصلاً چطور می‌توانستند دستی داشته باشند؟ ایران در اشغال کامل نظامی بود و دولت دیگر اقتداری نداشت. با فرار اکثر مسئولان دولتی و انحلال نیروهای مسلح، ژاندارمری، و حتی پلیس، دولت فروغی فقط بر روی کاغذ اعتبار داشت.
انگلیسی‌ها بودند که درباره تغییرات در سطوح بالا تصمیم می‌گرفتند. در شب 11 سپتامبر 1941، دریفوس با بولارد گفتگو کرد. تلگرامی که فردای آن روز فرستاد، مضمون گفته‌های وزیر مختار بریتانیا را در خود داشت:
...رئیس‌الوزرا شب گذشته به وزیر مختار بریتانیا اطلاع داد که مجلس قصد دارد طی نشست ویژه‌ای در روز شنبه مسئله اصلاح قانون اساسی را بررسی کند. او افزود که هر چند شاه چاره‌ای جز تصویب این اصلاحات ندارد ولی به موقع حساب آنهایی را که از اصلاحات حمایت می‌کنند خواهد رسید. او سپس با قاطعیت کامل این مطلب مهم را بر زبان آورد (و وزیر مختار بریتانیا احساس کرد که رئیس‌الوزرا به نمایندگی از هيأت دولت سخن می‌گوید) که به نظر او ایرانی‌ها دیگر باید از شرّ شاه خلاص شوند. او همچنین گفت که اگر ولیعهد مشاوران خوبی دور خودش جمع کند، مردم قبولش خواهند کرد. به عقیده وزیرمختار بریتانیا اگر مردم ایران به میل و اراده خودشان ولیعهد را بخواهند، احتمالاً دولت بریتانیا هم او را خواهد پذیرفت. به نظرم می‌رسد که با توجه اینکه عموماً ولیعهد را فردی ضعیف، بی‌کفایت، و طرفدار آلمان می‌دانند، بریتانیا هم اگر او را قبول کند فقط برای پر کردن خلأ و پرهیز از عواقب تحولات بنیادین در حکومت؛ و یا داشتن دست‌نشانده‌ای با مشاوران باکفایت است....
پس از ادعای [وزیرمختار انگلیس مبنی بر] اینکه فروغی پیشنهاد کرده است که ایرانی‌ها باید از شرّ شاه خلاص شوند، رادیو انگلیس گزارش‌هایی به زبان فارسی پخش کرد و در آن اظهار داشت که رضا شاه مبالغ هنگفتی پول در بانک‌های خارجی دارد و املاک ارزشمند فراوانی را دزدیده است. دریفوس در این باره می‌نویسد:
...مبارزه با شاه در برنامه فارسی رادیو لندن دیشب به اوج خود رسید. در این برنامه گفته شد که شاه بخش عظیمی از املاک ارزشمند کشور را بدون پرداخت هیچ پولی و یا با پرداخت کسر کوچکی از ارزش آنها دزدیده است؛ اینکه صاحبان این املاک را با تهدید به مرگ، حبس و یا بی‌آبرویی ناچار به فروش املاک‌شان کرده‌اند و کشاورزان فلاکت‌زده باید با عرق جبین خود جیب‌های شاه را پر از طلا بکنند. در آخر برنامه هم شعری پخش شد که گفتند مردی که هشت سال پیش به دستور شاه به زندان افتاده بود، سروده است. شاعر شاه را به ستمگر افسانه‌ای ضحاک تشبیه کرده و پرسیده بود کجایند مردانی مثل فریدون و کاوه که این ستمگر را به زیر بکشند....
برخلاف سال 1935 که انگلیسی‌ها سعی داشتند تعداد کشته‌های حرم امام رضا را کمتر از واقع نشان بدهند، در سال 1941 حرف‌های زندانیان سابق را پخش می‌کردند. بر اساس تلگرام دریفوس، «مجلس در نشست محرمانه‌اش در روز شنبه کمیته‌ای را انتخاب کرد که شخصاً از شاه بخواهد تا از حدود اختیاراتی که در قانون اساسی برای او تعیین شده تجاوز نکند، و کمیته مزبور هم شنبه شب پیام فوق را به عرض شاه رساند.»
با وجود این، در ساعت 9 صبح فردای همان روزی که دریفوس گزارش اقدامات کمیته مجلس را ارسال کرده بود، یعنی 16 سپتامبر، رضا شاه استعفا کرد؛ که موجب تعجب مجلس شد. دریفوس با ارسال تلگرامي فوری، خبر داد: «شاه همین الآن به نفع ولیعهد استعفا و به اصفهان فرار کرده است و گمان می‌رود که از آنجا به هند برود. نیروهای روسی از قزوین به طرف تهران حرکت می‌کنند و نیروهای بریتانیایی نیز به قم رسیده‌اند. هنوز هیچ جزییاتی در دست نیست.» در اصفهان، رضاخان تحت حمایت ارتش بریتانیا در امن و امان بود. دریفوس روز بعد خبر پذیرش استعفای رضا شاه و جانشینی پسرش را داد: «مجلس دیروز استعفای شاه را پذیرفت. شاه جدید اعلیحضرت همایونی محمدرضا شاه پهلوی نام دارد، و امروز بعد از ظهر طبق قانون اساسی در مجلس سوگند خواهد خورد.»
مثل 1925، جای خالی مردم ایران در فرایند تصمیم‌گیری بسیار پیدا بود. دریفوس متن استعفانامه رضا شاه را اینگونه خلاصه کرده است: «شاه سابق در استعفانامه‌اش گفته است «نظر به اینکه ناتوان شده‌ام و حس می‌کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه جوان‌تری به کارهای کشور که مراقبت دایم لازم دارد بپردازد و اسباب سعادت ملت را فراهم آورد بنابراین امر سلطنت را به پسرم تفویض می‌کنم.» ... رئيس‌الوزرا دیروز پیام‌ غیررسمی شاه جدید را برای مجلس قرائت کرد که مضمون آن به شرح زیر است: «ملت ایران بداند که من حاکمی تابع قانون هستم و اراده‌ام بر رعایت و حفاظت از قانون اساسی حاکم بر کشور و ملت ایران و تضمین روند عادی قوانینی است که مجلس به تصویب رسانده و یا به تصویب خواهد رساند. اگر در گذشته به حق ملت، چه جمعاً و چه فرداً و از هر منبعی تعدی و تجاوزی شده است، از صدر تا ذیل‌شان اطمینان می‌دهم که در این ارتباط اقدام خواهیم کرد و تا حد ممکن آن تجاوزات را بر طرف کرده و جبران خواهیم نمود.»
دریفوس همچنین خبر مراسم رسمی سلطنت محمدرضا شاه در 17 سپتامبر 1941 را اینطور گزارش می‌کند:
....شاه دیروز بعد از ظهر در مجلس سوگند یاد کرد. دولت ایران یک ساعت پیش از شروع مراسم، دعوت هيأت‌هاي دیپلماتیک به این مراسم را لغو کرد؛ زیرا انگلیسی‌ها و روس‌ها اطلاع داده بودند که با توجه به عدم دریافت دستورالعمل از طرف دولت‌هایشان تمایلی به شرکت در مراسم ندارند. وزیر مختار بریتانیا عدم دریافت دستورالعمل را تأخیر در سرویس تلگراف ذکر می‌کند و می‌گوید که از نظر او حضور نیافتن در مراسم به معنای عدم شناسایی شاه جدید نیست. شاه در نطقی که بعد از مراسم سوگند در مجلس ایراد کرد قول داد که دولت مشروطه‌اش از حقوق فردی حفاظت کند، و برنامه گسترده‌ای برای اصلاحات و همکاری با دولت‌هایی که منافع‌ مشترکی با ایران دارند داشته باشد. از قرار معلوم، علاوه بر اجرای اصلاحات، شاه عفو عمومی اعلام خواهد کرد و تمامی اموال پدرش را به دولت خواهد بخشید. مجلس نیز روز گذشته اعلام کرد که بلافاصله اقداماتی در ارتباط با موارد زیر انجام خواهد داد: تحقيق در خصوص جواهرات سلطنتی؛ حفاظت از حقوق و رفاه مردم؛ اعاده اموالی که شاه سابق مصادره کرده است؛ لغو چند قانون؛ کاهش بودجه و مالیات‌ها؛ آزادی زندانیان بی‌گناه؛ و لغو قانون فروش اموال مراکز مذهبی [اوقاف]. نیروهای انگلیس و روس در بیرون تهران توقف کرده و فعلاً قصد ندارند که وارد تهران شوند و یا از آن عبور کنند و یا مقامی، چه کشوری و چه لشگری، را از کار برکنار نمایند. تهران آرام است، و خیال مردم به خاطر اقدامات دولت، حضور نیرو‌های انگلیسی و اینکه روس‌ها وارد شهر نشده‌اند راحت است. تقریباً همه مردم با استعفای شاه نفس راحتی کشیده‌اند و خوشحالند که شاه ظالم رفته است و آنها بالاخره می‌توانند کارهایی بکنند که مدتها ممنوع بود و عقایدی را ابراز کنند که مدتها در سینه پنهان کرده بودند. سرخوردگی شدید آنها از اینکه هنوز یکی از اعضای خانواده منفور پهلوی بر تخت سلطنت نشسته با رضایت از اقدامات فعالانه شاه جدید در جهت رفع مفاسد و جبران اشتباهات قدری تخفیف یافته است. اگرچه آینده شاه به رفتار خودش و سیاست بریتانیا و روسیه بستگی دارد، شکی نیست که شروع عاقلانه و فعالانه‌ای داشته است....
همین قدر برای اثبات واهی بودن ادعای انگلیس مبنی بر اینکه شاه جدید «به میل و اراده آزادانه مردم ایران انتخاب شد» کافی است. با وجود این، «برکناری رضا شاه پهلوی به خودی خود ارزشی بي‌حساب داشت، که به خاطر همین خدمت رعایای سابقش باید شكرگزار باشند.»
دریفوس خبر بازداشت رضاخان در اصفهان و شناسایی شاه جدید از طرف بریتانیا و اتحاد شوروی را اینگونه گزارش کرده است: «شاه سابق را در اصفهان بازداشت کرده‌اند تا تکلیف واگذاری اموالش را روشن کنند. وزیرمختار بریتانیا به من اطلاع داد که او و سفیر شوروی دستورالعمل‌هایی مبنی بر موافقت با جانشینی شاه جدید، از دولت‌های متبوعشان دریافت کرده‌اند، که البته این موافقت‌ها مشروط به رفتار حسنه شاه در آینده است. موافقت دولتین انگلیس و روس و شرط آنها به دولت ایران ابلاغ شده است.»
چند روز طول کشید تا دولت آمریکا شاه جدید را به رسمیت بشناسد. کوردل هال، وزیر امور خارجه آمریکا با ارسال تلگرامی به دریفوس خبر داد: «از آنجایی که دولت‌های بریتانیا و شوروی شاه جدید را به رسمیت شناخته‌اند، وزارت امور خارجه هیچ دلیلی برای به رسمیت نشناختن شاه نمی‌بیند. اجازه دارید به صلاحدید خود اقدامات مقتضی را برای ابلاغ شناسایی شاه جدید از سوی این دولت [آمریکا] انجام دهید.» دریفوس گزارش می‌دهد که رضاخان در روز 28 سپتامبر 1941 به همراه یکی از همسرانش، شش پسرش، دو دخترش، یکی از دامادهایش (جم)، و یک منشی و یازده خدمتکار سوار بر یک کشتی انگلیسی از بندرعباس عزیمت کرد. فقط محمدرضا، اشرف و مادرشان در ایران ماندند.
دریفوس می‌افزاید که: «دولت ایران تلاش می‌کند توسط وزیر مختار ایران در واشنگتن [محمد شایسته] برای شاه و همراهانش ویزای ورود به آرژانتین را بگیرد، زیرا شاه این کشور را برای اقامتش انتخاب کرده است. هنوز مسیر و مقصد شاه معلوم نیست؛ ولی از قرار معلوم کشتیِ باندرا عازم موریس شده است.»
معلوم بود که اعلام نام آرژانتین وقتی که رضا شاه هنوز در ایران بود، خدعه‌ای بیش نبود. شاه سابق به محض رسیدن به موریس، به بهانة اینکه آب و هوای کانادا شبیه به بعضی مناطق ایران است درخواست رفتن به کانادا را کرد. احتمالاً درخواست او دلایل دیگری هم داشت که می‌توان به سپرده‌های رضاخان نزد رویال بانکِ کانادا اشاره كرد؛ و نيز اينكه در سال‌های واپسین حکومتش درآمدهای نفتی ایران از طریق کانادا به لندن و نیویورک راه می‌یافت.
تلگرام‌های دیپلماتیکی که درباره سفر [رضاخان] به کانادا بین لندن، واشنگتن، قاهره و تهران رد و بدل شده است، دربردارندة اطلاعات زیادی در این باره است. در تاریخ 17 دسامبر، سفیر آمریکا در لندن تلگرام سرّی زیر را برای هال، وزیر امور خارجه آمریکا، فرستاد: «شاه ایران هنوز در موریس است ولی قصد ماندن در آنجا را ندارد. فکر می‌کنم دلش می‌خواهد به کانادا برود و اگر کانادا موافقت کند بعید می‌دانم کسی مخالفتی داشته باشد. انگلیسی‌ها دوست ندارند [شاه سابق] به دست آلمان‌ها بیفتد؛ زیرا در این صورت مسلماً [آلمان‌ها] برای اهداف سیاسی‌شان از او بهره خواهند برد.
لطفاً این پیام را کاملاً محرمانه تلقی کنید. وینانت» در تاریخ 5 فوریه 1942، دریفوس پاسخ داد: «وزیرمختار بریتانیا به من اطلاع داد که دولتش به شاه سابق اجازه داده است که از طریق آفریقای جنوبی به کانادا برود.»
در راه کانادا، رضاخان و همراهانش در آفریقای جنوبی توقف کردند. در آنجا بیماری سختی بر شاه عارض شد و او را زمین‌گیر کرد. سفیر آمریکا در قاهره با ارسال تلگرامی به واشنگتن نوشت: «در ارتباط با گزارش‌های اخیر درباره بیماری شاه سابق ایران خبر موثق دارم که برغم تلاشهای مجدانه برای معالجه‌اش بعید است که بیشتر از شش دیگر ماه زنده بماند. کرک» رضاخان در تاریخ 26 ژوئیه 1944 در ژوهانسبورگ درگذشت.

منبع:دکتر محمد قلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1389، ص 39 و 475 تا 483

این مطلب تاکنون 2720 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir