ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 153   مرداد ماه 1397
 

 
 

 
 
   شماره 153   مرداد ماه 1397


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
راهپیمایی‌های انقلاب
تاکتیک مؤثر در فروپاشی نظام شاهنشاهی(قسمت دوم)

در شماره قبلی مجله الکترونیکی «دوران» فهرست مهمترین راهپیمایی‌های دوران انقلاب اسلامی را از ابتدای شکل‌گیری انقلاب تا راهپیمایی 16 شهریور تشریح نمودیم. اکنون ادامه بحث:
راهپیمایی 16 شهریور
راهپیمایی بزرگ روز پنج شنبه 16 شهریور، سه روز پس از راهپیمایی روز عید فطر برگزار شد و هدف این بود که فاصله راهپیمایی‌های بزرگ و تعیین‌کننده از یکدیگر حتی‌المقدور کوتاه باشد تا دوره‌های فترت پیش نیاید. دلیل اعلام شده این راهپیمایی نیز «اعتراض به کشته شدن تنی چند از افراد بی گناه در شبهای آخر ماه مبارک رمضان در خیابان شهدا» بود. شهید فضل‌الله محلاتی در این خصوص می‌نویسد:
«بعد از راهپیمایی‌ عید فطر به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدیم‌ که‌ این‌ کار باید با نظم‌ و ترتیب بیشتری‌ ادامه‌ یابد. جلسه‌ای‌ گرفتیم‌ و از صبح‌ تا غروب‌ دور هم‌ بودیم‌ و تصمیم‌ گرفتیم‌ که‌ روز پنج‌شنبه‌ (16 شهریور) راهپیمایی‌ دیگری را برگزارکنیم‌.»(1)
شهید بهشتی‌ نیز در جامعه‌ روحانیت ‌استدلال‌ می‌کرد که‌ «بعد از راهپیمایی‌ عید فطر حالا که‌ مردم‌ به میدان آمده‌اند، نباید در این‌ حرکت ‌مردمی‌ فترت‌ ایجاد شود»‌(2) لذا از مردم‌ برای راهپیمایی‌ دیگری دعوت‌ شد. نقطه شروع راهپیمایی نیز از قبل، اراضی قیطریه تعیین شده بود؛ ولی نظامیان از نخستین ساعات صبح در این اراضی مستقر شده بودند تا مانع شکل‌گیری جمعیت شوند. در نتیجه مردم با مشاهده آنان، از مسیر خیابان کوروش کبیر(شریعتی فعلی) حرکت بزرگ خود را به طرف جنوب آغاز کردند.(3)
به نوشته کیهان، «با فرارسیدن‌ سحرگاه‌ روز 16 شهریور سیل‌ جمعیت‌ از گوشه‌ گوشه‌ی‌ تهران‌ جاری‌ شد. تهران‌ یک‌پارچه‌ تعطیل‌ و تظاهرات‌ شده بود. صدها هزار تظاهرکننده ‌در خیابان‌های‌ تهران‌ راهپیمایی‌ کردند. راهپیمایان‌ برای‌ سربازان‌ دست‌ تکان‌ می‌دادند و گل‌ پرتاب‌ می‌کردند. ناظران‌ تعداد راهپیمایان را تا یک‌ میلیون‌ نفر تخمین‌ زدند. طول‌ صف‌های‌ راهپیمایان‌ به‌ چند کیلومتر می‌رسید. در این‌ راهپیمایی‌ زنان‌ با چادر سیاه‌ جلو جمعیت‌ در حرکت‌ بودند و موتورسواران‌ با فاصله‌ 100 و 200 متری‌ جلوتر از همه ‌حرکت‌ می‌کردند تا هم‌ راه‌ را باز کنند و هم‌ به‌ راهپیمایان‌ آب‌ و غذا برساندند.»(4) روزنامه‌ اطلاعات‌ نیز گزارش‌ داد:
«جمعیت‌ راهپیمایی‌ در پایان‌ به‌ صدها هزار نفر رسید. مردم‌ بر سر راهپیمایان‌ گلاب‌ می‌ریختند. ابتدا مأموران‌ کوشش‌ کردند جلو راهپیمایی‌ را بگیرند، اما بعد راه‌ را باز کردند و به‌ دنبال‌ جمعیت‌ به‌ حرکت‌ درآمدند. صدها موتور سوار با شعار و تابلو جلوی‌ جمعیت ‌حرکت‌ می‌کردند. کامیون‌های‌ میوه‌ که‌ هر لحظه‌ خالی‌ و پر می‌شدند جمعیت‌ را همراهی‌ می‌کردند.»(5)
ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست، نصرٌ من الله و فتح قریب، مرگ بر این سلطنت پر فریب، ما بت شکنیم شیشه شکن نیستیم، برادر ارتشی چرا برادرکشی، حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله، و.... نمونه‌هایی از شعارهای در دست مردم در راهپیمایی روز 16 شهریور 1357 بود.(6)
شهید محلاتی‌ که‌ در آن‌ روز از طرف‌ جامعه‌ روحانیت‌ مسئول‌ ستاد برگزاری‌ راهپیمایی‌ بود، چنین‌ گزارش‌ کرده است:
«...ارتش‌ با وسایل‌ زرهی‌ در سراسر خیابان‌ انقلاب‌ فعلی‌ مستقر شده‌ بود. با این‌ حال‌ ملت‌ از شمیران‌ حرکت‌ کردند به‌ طرف‌ پایین‌. ما رابط‌ داشتیم‌ که‌ مرتب‌ به‌ ما خبر می‌دادند. هنگام‌ ظهر آیت‌الله بهشتی‌ در خیابان ‌انقلاب‌ نزدیک‌ پیچ ‌شمیران‌ به‌ نماز ایستاد، خبر آوردند آخر صف‌ نماز حدود چهارراه‌ قصر است‌. بعد از نماز، جمعیت‌ را به‌ طرف‌ میدان‌ شهیاد (آزادی‌) حرکت‌ دادیم‌. شعارها را کنترل‌ می‌کردیم‌. شعارها از جلو تعیین‌ می‌شد. عصر به‌ میدان‌ آزادی‌ رسیدیم.‌ قرار شد آیت‌الله بهشتی‌ برای‌ جمعیت صحبت کند و آقای‌ ناطق ‌نوری‌ که‌ لباسش‌ را عوض‌ کرده‌ و لباس‌ شخصی‌ پوشیده‌ بود، قطعنامه‌ را بخواند. به‌ روایت‌ آقای‌ ناطق‌ نوری‌، نزدیک‌ به‌ غروب‌ بود که‌ جمعیت‌ به‌ میدان‌ آزادی‌ رسید. کامیون‌های‌ ارتشی‌ داخل‌ میدان ‌آزادی‌ استقرار یافته‌ بودند. مردم‌ به ویژه خانم‌ها با شعارهای‌ خود سربازان‌ و درجه‌داران‌ را منقلب‌ کردند و آن‌ها را به‌ گریه‌ انداخته‌ بودند. آیت‌الله بهشتی‌ تصمیم‌ گرفت‌ برای‌ جمعیت‌ سخنرانی‌ کند. از او دعوت‌ کردند روی‌ یک‌ اتومبیل‌ پارک ‌شده‌ برود. وی‌ این‌ اقدام‌ را بدون‌ اجازه‌ صاحبش‌ غاصبانه‌ شمرد و امتناع‌ کرد. بشکه‌ای‌ پیدا کردند و ایشان‌ روی‌ آن‌ ایستاد و سخنرانی‌ کرد. آقای‌ ناطق‌ نوری‌ هم ‌چون‌ تحت‌ تعقیب‌ بود، با لباس‌ شخصی‌ و عینک‌ دودی‌ قطعنامه‌ را قرائت‌ کرد...»(7) این قطعنامه به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده بود.(8)
بنا بر گزارش‌ ساواک‌، «‌تظاهرات‌ 16 شهریور از منطقه‌ قیطریه‌، ونک‌، پهلوی‌ (ولی‌عصر) ژاله‌ و مناطق‌ جنوب‌ شهر شروع‌ شد و جمعیت‌ها در شاهرضا (انقلاب‌) و آیزنهاور(آزادی‌) به‌ هم‌ پیوستند و ساعت 18:30 به‌ میدان‌ شهیاد (آزادی‌) رسیدند... مردم‌ تابلوهای‌ خیابان‌ شاهرضا (انقلاب اسلامی) را محو و روی‌ آن‌ نوشتند: "‌خیابان ‌خمینی"‌. مردم‌ در خیابان‌ آیزنهاور مرتباً اعلام‌ می‌کردند که‌ جمعیت‌ فردا صبح‌ در خیابان‌ شهدا ـ نامی‌ که‌ تظاهرکنندگان‌ به‌ خیابان‌ ژاله‌ داده‌اند ‌ـ اجتماع‌ کنید...»(9)
راهپیمایی‌های 13 و 16 شهریور 1357 حکومت شاه را به وحشت انداخت. سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک پس از این دو راهپیمایی به دیدار شاه رفت و با اشاره به تبعات سوئی که این گونه اجتماعات سیاسی می‌توانست برای ارکان حاکمیت به بار آورد، به نظرات کارشناسان ساواک و اداره دوم ارتش استناد کرد و توانست موافقت شاه را برای برقراری حکومت نظامی در تهران و برخی شهرها به دست آورد. در نتیجه دولت شریف امامی در شامگاه روز 16 شهریور 1357 در تهران و 11 شهر دیگر اعلام حکومت نظامی کرد. مقرراتی که از ساعت 6 بامداد فردا 17 شهریور لازم الاجرا بود.
با این اقدام و فرصت بسیار محدودی که برای اطلاع‌رسانی درباره حکومت نظامی وجود داشت زمینه‌های لازم برای یک فاجعه بزرگ انسانی فراهم شد. فاجعه موسوم به «جمعه خونین 17 شهریور» که فردای آن روز در میدان ژالۀ (شهدا) تهران رقم خورد ...
جمعه خونین 17 شهریور
رژیم‌ شاه‌ بعد از راهپیمایی‌ بزرگ 13‌ و16 شهریور 1357 به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ باید بر شدت‌ سرکوب‌ بیفزاید تا بتواند‌ بحران‌ را مهار کند. به‌ روایت‌ فریدون‌ هویدا، پس‌ از راهپیمایی ‌روز 16 شهریور، فرماندهان‌ نظامی‌ به‌ شاه‌ فشار آوردند که‌ هرچه‌ زودتر در تهران‌ حکومت‌ نظامی‌ اعلام‌ کند و خواسته‌ خود را نیز چنین‌ توصیه‌ کردند: «در راهپیمایی‌ امروز سیل‌ جمعیت‌ به‌ راحتی‌ می‌توانست‌ عمارت‌ مجلس‌ و تأسیسات‌ رادیو ـ تلویزیون‌ را به ‌تصرف‌ خود درآورد. شاه‌ بعد از چند ساعت‌ تردید و دو دلی‌ با سفرای‌ انگلیس‌ و آمریکا به‌ تبادل‌ نظر پرداخت‌ و تصمیم‌ گرفت‌ تسلیم‌ نظر فرماندهان‌ ارتش‌ شود.»(10)
ارتشبد فردوست‌ نیز در این خصوص به حمایت قاطع آمریکا و انگلیس از برقراری حکومت نظامی اشاره کرده، می‌نویسد: «....کمتر از دو هفته پس از نخست وزیری شریف امامی، او مجبور به اعلام حکومت نظامی در 12 شهر کشور شد. آمریکا و انگلیس حمایت خود را از حکومت نظامی اعلام داشتند و محمدرضا را به مقاومت تشویق نمودند. در دوران دولت شریف امامی من نیز تصوری از سقوط قریب الوقوع رژیم نداشتم و نسبت به آینده محمد رضا اطمینان داشتم. بخصوص حمایت محکم آمریکا و انگلیس سبب می‌شد که نسبت به آینده خوش بین باشم...»(11) فردوست‌ در جای دیگری در باره افرادی که با حکومت نظامی موافق بودند، می‌گوید:
«... من‌ در جلسه‌ فرماندهان‌ نظامی‌ با حکومت‌ نظامی‌ مخالفت‌ کردم‌، ولی‌ بقیه‌ از جمله‌ ازهاری‌ رئیس‌ ستاد ارتش‌، صمدیان‌پور رئیس‌ شهربانی‌، مقدم‌ رئیس‌ ساواک‌ و قره‌باغی‌ (وزیر کشور) صراحتاً گفتند که‌ حکومت‌ نظامی‌ دستور صریح‌ محمدرضاست‌.»(12)
به هر حال شریف‌امامی‌ اراده شاه‌ مبنی‌ بر حکومت‌ نظامی‌ را مغتنم‌ شمرد و شبانه‌ از اعضای‌ شورای‌ امنیت‌ ملی‌ دعوت‌ کرد. جلسه‌ در ساعت‌ 20 روز 16 شهریور با حضور نخست‌وزیر، امیرخسرو افشار وزیر امور خارجه‌، ارتشبد غلامرضا ازهاری‌ رئیس‌ ستاد ارتش، سپهبد ناصر مقدم‌ رئیس‌ ساواک‌، سپهبد احمدعلی‌ محققی‌ فرمانده ‌ژاندارمری‌، سپهبد صمدیان‌پور رئیس‌ کل‌ شهربانی‌، سپهبد برومند جزی‌ رئیس‌ اداره دوم ارتش‌، سپهبد خواجه‌نوری‌ رئیس‌ اداره‌ سوم‌ ارتش‌ و ارتشبد قره‌باغی‌ وزیر کشور تشکیل‌ شد. ابتدا سپهبد مقدم‌ گزارشی‌ از چند روز اخیر داد و مدعی شد:
«قرار است فردا در مملکت آشوب بپا بکنند و مملکت را بهم بزنند. من مراتب را به عرض اعلیحضرت رساندم که به نظر من ضرورت دارد اعلام حکومت نظامی بشود.»(13) رئیس اداره دوم و سوم ارتش هم که در این جلسه شرکت کرده بودند به برقراری حکومت نظامی تأکید کردند. همه‌‌ اعضای‌ جلسه‌ بر ضرورت‌ برقراری حکومت‌ نظامی‌، تأکید کردند و بلافاصله‌ شریف‌امامی‌ اعضای‌ دولت‌ را احضار و هیئت‌ دولت‌ با اعضای‌ شورای‌ امنیت‌ جلسه‌ مشترک‌ تشکیل دادند. نظر شورای‌ امنیت‌ به‌ تصویب‌ هیئت‌ دولت‌ رسید. جلسه‌ در ساعت‌ نزدیک‌ به‌ 24 خاتمه‌ یافت‌ و شریف‌امامی‌ نتیجه‌ را تلفنی‌ به‌ اطلاع‌ شاه‌ رساند و تأیید نهایی را از او گرفت. سپس‌ ارتشبد ازهاری‌ با شاه‌ صحبت‌ کرد و بنا به‌ تصویب‌ وی ارتشبد غلامعلی‌ اویسی‌ فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌ به‌ فرمانداری‌ نظامی‌ تهران‌ و حومه‌ انتخاب‌ شد.(14)
برقراری حکومت نظامی در تهران و 11 شهر کشور، دومین مقررات حکومت نظامی در ایران طی سال 1357 بود. دولت آموزگار در 25 مرداد 1357 در اصفهان، نجف آباد، شهرضا و همایون‌شهر (خمینی‌شهر فعلی) حکومت نظامی و منع رفت و آمد اعلام کرده بود.(15)
در همان جلسه شورای امنیت برای تعدادی از شهرها فرمانداران‌ نظامی‌ منصوب‌ شدند: سرلشکر عبدالرضا اسفندیاری‌ (شیراز)، سرلشکر رضا ناجی‌ (اصفهان‌)، سرلشکر بیدآبادی‌ (تبریز)، سرتیپ‌ عبدالرحیم‌ جعفری‌ (مشهد)، سرتیپ‌ شمس‌ تبریزی‌ (اهواز)، سرتیپ‌ جهانگیر اسفندیاری‌ (آبادان‌)، سرلشکر کمال‌ نظامی‌ (قم‌)، سرتیپ‌ غفاری‌ (کازرون‌)، سرتیپ‌ شاپور میرهادی‌ (کرج‌)، سرتیپ‌ نعمت‌الله معتمدی‌(قزوین‌)، سرتیپ‌ نادور (جهرم‌).(16)
سردمداران‌ رژیم‌ از حرکت‌ مردم‌ چنان‌ به‌ وحشت‌ افتاده‌ بودند که‌ جرأت‌ به‌ تأخیر انداختن‌ یک‌ روز حکومت‌ نظامی‌ را برای‌ مطلع‌ کردن‌ مردم‌ نداشتند. نیمه‌های‌ شب،‌ دولت‌ اطلاعیه‌ای‌ تنظیم‌ کرد که‌ رادیو در اخبار صبحگاهی‌ ساعت 6 بامداد آن‌ را قرائت‌ کرد؛ امّا اکثر مردم ‌از آن‌ بی‌خبر ماندند. خصوصاً که‌ آن‌ روز جمعه‌ بود و روزنامه‌ صبح‌ هم‌ منتشر نمی‌شد.
صبح روز 17 شهریور 1357 مردم تهران بی‌خبر از برقرار شدن حکومت نظامی، طبق قرار روز قبل، دسته دسته به طرف میدان شهدا رهسپار شدند. آنها واحدهای نظامی را در تمامی خیابانهای اصلی منتهی به میدان شهدا می‌دیدند، ولی این استقرار برای آنها معنای شرایط ویژه را نداشت؛ فلذا بی اعتنا به راه خود ادامه‌ می‌دادند. حدود ساعت‌ 7:30 صبح‌ بود که‌ جمعیت‌ در میدان‌ ژاله‌ و خیابان‌های ‌منتهی‌ به‌ آن‌ مستقر شدند. چند تن‌ از فرماندهان‌ نظامی‌ با بلندگو به‌ مردم‌ اخطار کردند که‌ حکومت‌ نظامی‌ است‌؛ چرا تجمع‌ کرده‌اید؟ یکی‌ از روحانیون‌ مردم‌ را به‌ نشستن‌ دعوت کرد. جمعیت‌ روی‌ زمین‌ نشست؛ ولی‌ ظواهر امر نشان‌ می‌داد که‌ نیروهای‌ فرمانداری‌ نظامی‌ قصد متفرق کردن‌ مردم‌ را ندارند. آنان راه‌ عبور را از چهار طرف‌ بر روی‌ مردم‌ بستند. (17) «آنها در حال آماده باش نظامی کامل بودند. در ساعت 8 و 30 دقیقه صبح جمعیت میدان شهدا از هوا به وسیله بالگردهای نظامی به گلوله بسته شدند. انگار یعنی شروع کنید. انگار از روز قبل برنامه‌ریزی شده بود. بعد از آنکه چند گلوله از بالا شلیک کردند، از پایین مردم را به رگبار بستند.»(18)
در مدت‌ چند دقیقه‌ صدها نفر در خاک‌ و خون‌ غلطیدند. مردم‌ بی‌محابا مجروحان‌ و شهدا را بر روی‌ دست‌ به‌ سوی‌ بیمارستان‌ها حمل‌ می‌کردند. اتاقها، راهروها و حیاط‌ بیمارستان‌ها مملو از مجروح‌ و جنازه‌ بود. مردم‌ ساکن اطراف‌ بیمارستان‌ها، خانه‌های‌ خود را برای‌ پذیرش‌ مجروحان‌ مهیا می‌کردند. هر کس‌ هر چه‌ از لوازم‌ پزشکی‌، پنبه‌، پانسمان‌ و ملافه‌ داشت‌ به‌ بیمارستان‌ می‌آورد. نفرت‌ مردم‌ به‌ اوج‌ خود رسیده‌ بود. خبر قتل‌عام‌ مردم‌ در میدان‌ ژاله‌ در تهران‌ پیچید و سرتاسر تهران‌ به‌ جنب‌ و جوش‌ درآمد.
طبق‌ گزارش‌ ساواک‌، تظاهرات‌ از میدان‌ ژاله‌ به‌ ‌خیابان‌های‌ دیگر کشیده‌ شد، سپس‌ تظاهرات‌ به‌ جنوب‌ تهران‌، خیابان‌های ‌مولوی‌، میدان‌ خراسان‌، میدان‌ شوش‌ و میدان‌ راه‌آهن‌ سرایت‌ کرد و در مدت‌ کوتاهی‌ خیابان‌های‌ فردوسی‌، منوچهری‌، سعدی‌ شمالی‌، نظام‌آباد، ‌فرح‌آباد (پیروزی فعلی)، منطقه‌‌ نارمک‌، میدان‌ سپه‌، خیابان‌ لاله‌زار، به‌ صحنه‌ درگیری‌ تبدیل‌ شد.(19) در این مناطق چند سینما و بانک و اماکن دولتی نیز مورد حمله مردم قرار گرفت.(20)
تظاهرات‌ و درگیری‌ تا پاسی‌ از شب‌ ادامه‌ داشت‌. روزنامه‌ اطلاعات در فردای‌ آن‌ روز با اشاره به آمار فرمانداری نظامی تهران اعلام‌ کرد: در واقعه‌ 17 شهریور، 58 نفر کشته‌ و 205 نفر مجروح‌ شده‌اند. این روزنامه بدون‌ پرداختن‌ به‌ چگونگی‌ درگیری‌‌ها نوشت: «78 نقطه تهران به آتش کشیده شد.»‌(21)
دو روز بعد دادگستری‌ اعلام‌ کرد تعداد کشته‌شدگان‌ به‌ 95 نفر رسید. گرچه‌ تعداد شهدای‌ آن‌ روز رسماً اعلام‌ نشد، ولی‌ آگاهان‌ آمارهای وحشتناکی‌ را از شهدای‌ 17 شهریور ارائه‌ کرده‌اند. پارسونز سفیر انگلیس‌ تعداد قربانیان را «صدها نفر»‌ ذکر کرده‌ می‌نویسد: «بدون شک صدها نفر با شلیک منظم مسلسل‌های دستی سربازان بر زمین افتادند.»(23) سولیوان‌ سفیر آمریکا نیز گزارش‌ می‌کند که‌ در میدان‌ ژاله ‌‌بیش‌ از دویست‌ نفر از تظاهرکنندگان‌ کشته‌ شده ‌بودند.(24)
«جان دی. استمپل» که خود از مسئولین رده بالای سفارت ایالات متحده آمریکا در ایران بود،‌ بعدها کتابی منتشر کرد و در آن درباره واقعه میدان شهدا نوشت:
«...بلادرنگ پس از آغاز برخورد در میدان ژاله، مجروحین حادثه به سه بیمارستان منتقل شدند. منابع بیمارستانی کشته شدگان را بین 200 تا 400 نفر برآورد کردند. در ابتدا دولت مدعی شد که مقتولین 58 نفر بوده‌اند، اما در عرض یک هفته این رقم به 122 نفر افزایش یافت که به این رقم بین 2000 تا 3000 زخمی نیز افزوده گردید. در نیمروز 8 سپتامبر (17/6/57) رقم مقتولین اعلام شده از طرف مخالفین 400 تا 500 نفر بود،‌ اما طی 24 ساعت تا حدود 1000 نفر بالا رفت ... قبرستان بهشت زهرا تنها محل رسمی دفن مردگان در تهران به کنترل مخالفین درآمد و نیز تحریکات قابل توجهی درباره ثبت ارقام قبور مقتولین از هر دو طرف به عمل آمد. پزشکانی که مدت 36 ساعت کار کرده بودند عقیده داشتند که رقم 300 تا 400 کشته و 3000 تا 4000 مجروح که در بیمارستانها و مراکز درمانی درمان سرپایی شده‌اند برآوردی منطقی است...»(25)
در کتاب «انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی»، نوشته سیروس پرهام، نویسنده ادعا دارد که آمار ارائه شده از سوی گورستان بهشت زهرا تعداد کشته شدگان 17شهریور تهران را بیشتر از 4280 نفر نمی‌داند ولی سخن از دفن 600 جسد در جای دیگر به میان آورده است.(26)
آمار پزشکی قانونی تهران نیز حاکی است: «تعداد کشته شدگان جمعه سیاه که جمع زیادی از آنان زن و کودک بودند 4290 می‌باشد. اما از آنجا که عده زیادی از کشته شدگان و زخمی‌ها توسط کامیون‌های ارتشی از صحنه بیرون برده شدند تاکنون رقم دقیقی از شمار شهدای این روز به دست نیامده است.»(27)
خبر فاجعه ‌قتل‌ عام‌ مردم ‌در میدان‌ ژاله(شهدا‌) تهران به ‌سرعت‌ در جهان‌ منتشر شد. در نتیجه سیاست‌مداران‌، دولت‌مداران،‌ خبرگزاری‌ها و محافل‌ بین‌المللی‌ را وادار به‌ عکس‌العمل‌ کرد؛ امّا هیچ‌ عکس‌العملی‌ زشت‌تر از واکنش دولت‌ آمریکا نسبت‌ به‌ این‌ قتل‌عام‌ فجیع‌ نبود. در پی این فاجعه جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا با شاه‌ تلفنی‌ صحبت‌ کرد و حمایت خود را از اقدامات وی اعلام کرد. سولیوان سفیر آمریکا در تهران در این باره می‌نویسد:
«.... سپس‌ كارتر با شاه‌ تلفنی‌ صحبت‌ كرد و ‌پشتیبانی‌ آمریكا را از وی‌ در اقداماتی‌ كه‌ برای‌ برقراری‌ نظم‌ به‌ عمل‌ می‌آورد، تأیید كرد. شاه نیز در گفت‌و‌گو با جیمی كارتر واقعه 17 شهریور را طرحی از سوی كسانی دانست كه از برنامه ایجاد فضای باز كشور بهره‌مند شده و از آزادی‌های اعطا شده علیه وی سوءاستفاده كرده‌اند. او در همین تماس خواستار ادامه حمایت‌های آمریكا شد. كارتر نیز در پاسخ به درخواست‌های شاه او را از جهات گوناگون مطمئن ساخت و حمایت صریح خود را از اقدامات سركوبگرانه شاه اعلام كرد... شاه پس از تماس تلفنیِ دلداری دهندۀ كارتر، كمی سبك شده بود. تلفن رئیس جمهور آمریكا به شاه در آن شرایط بهترین تقویت روحی برای او بود و بعد از آن دیگر هرگز از شاه نشنیدم كه سازمان سیا را متهم به تضعیف قدرت خود بكند.»(28)
گزارش تماس تلفنی کارتر با شاه بعداً در 19 شهریور نیز طی بیانیه‌ای رسمی از سوی کاخ سفید منتشر شد. در این بیانیه تأکید شده بود: «رئیس جمهور روابط نزدیک و دوستانه بین ایران و آمریکا و اهمیت اتحاد ادامه‌دار ایران با غرب را دوباره تصریح کرد.»(29)
امام‌ خمینی‌ به مناسبت جنایت 17 شهریور در پیامی به‌ ملت‌ ایران‌ فرمودند:
«ای کاش‌ خمینی‌ در میان ‌شما بود و در کنار شما در جبهه‌ دفاع‌ برای‌ خدای‌ تعالی‌ کشته‌ می‌شد... شاه‌ با حکومت‌ آشتی‌ ملی‌ می‌خواست‌ روحانیت‌ شریف‌ ایران‌ و سیاسیون‌ محترم‌ را در کشتار خود سهیم‌ گرداند؛ ولی‌ فریب‌ او خیلی‌ زود برملا گردید. إنّ‌ّ کیدَ الشیطانِ‌ کان‌َ ضعیفاً‌.»(30)
امام‌ خمینی‌ بار دیگر از ارتش‌ خواستند به‌ مردم‌ بپیوندند و خطاب‌ به ‌علما فرمودند:
«در این‌ موقع‌ حساس‌ نه‌ تنها باید استقامت‌ کنید، بلکه‌ روحیه‌ عالی‌ مقاومت‌ جامعه‌ را هر چه‌ بیشتر تقویت‌ کنید و هر چه‌ بیشتر صفوف‌ خود را برای‌ مقابله‌ با دشمن‌ مردم‌ ایران‌ متشکل‌تر کنید.»(31)
«جمعه سیاه» در میان وقایع سال آخر حکومت پهلوی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. با این کشتار، راه مخالفان و مبارزان برای همیشه از حکومت جدا شد و درست در زمان کابینه آشتی ملی، امکان هرگونه آشتی میان حاکمیت و مردم ناممکن گردید. احساسات عمومی نسبت به شاه بیش از پیش تحریک شد و موقعیت میانه‌روهایی که به دنبال نوعی مصالحه و سازش بین انقلابیون و سلطنت‌طلبان بودند، تضعیف شد. جنایت رژیم پهلوی در17 شهریور 1357 و به خاک و خون کشاندن راهپیمایی مسالمت آمیز مردمی را که به ظلم و استبداد ستم شاهی با دستان خالی اعتراض داشتند، نمی‌شد نادیده گرفت و لاپوشانی کرد به همین دلیل علی‌رغم تمام تلاش‌هایی که برای سانسور ابعاد گسترده آن صورت گرفت، بازتاب وسیعی در جهان یافت و رسوایی جهانی شاه و رژیم پهلوی و متولیان کاخ سفید را که پرچم حقوق بشر در دست گرفته بودند، در پی داشت. در همان زمان نمایش یک فیلم 50 دقیقه‌ای از این فاجعه در سینماهای اروپا و آمریکا، دنیا را در بهت و اعجابی تأثر انگیز فرو برد.(32)
آتش سوزی مسجد جامع کرمان
از آتش‌سوزی مسجد جامع کرمان، باید به عنوان یکی از مهم‌ترین فرازهای انقلاب اسلامی در سال 1357 یاد کرد. این رخداد که خشم مراجع را برانگیخت(33) ، تأثیر مستقیمی بر جریان مبارزات مردم کرمان داشت. شش روز پس از اربعین شهدای 17 شهریور تهران و در آستانه اولین سالگرد شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، حدود 20 هزار نفر از مردم کرمان به دعوت علما و روحانیون در مسجد جامع این شهر در 27 مهر ماه 1357 اجتماع کردند. بازار و مغازه‌ها تعطیل شده بود؛ اما این اجتماع با حمله گروهی از کولی‌های اجیر شده اطراف شهر به مسجد جامع این شهر و آتش زدن آن به خاک و خون کشیده شد.
مهاجمان که از طرف مأموران دولتی حمایت می‌شدند با در دست داشتن چوب و میله آهنی و در حال سردادن شعار به طرفداری از شاه، به مسجد حمله کردند. در این حمله خونین که منجر به مجروح شدن عدۀ زیادی شد، اثاثیه، فرش‌ها، زیلوها و قسمتی از ساختمان مسجد به آتش کشیده شد و قرآن‌های داخل مسجد آتش گرفت. کولی‌ها، دوچرخه و موتور افرادی را که داخل مسجد بودند، روی هم انباشتند و به آتش کشیدند. عده‌ای از مهاجمان با شعار «جاوید شاه» به پشت بام مسجد رفته، با كندن آجر و پرتاب آنها، به جمعیت حمله کردند.(34) به دنبال این حادثه، عده‌ای از مردم داخل مسجد به ‌طرف آنها به ‌راه افتادند. از طرف پلیس تیراندازی آغاز شد و مردم دوباره به داخل مسجد برگشتند. جمعیتی که در صحن مسجد بودند، به داخل شبستان هجوم آوردند و درهای شبستان را برای جلوگیری از هجوم مهاجمان بستند. طولی نکشید فضای شبستان را گازهای خفه‌کننده پر کرد. درهای بسته شبستان شکسته شد. 200 چماق به دست، وارد شبستان شدند و مردمی را که در مسجد بودند، زدند و از مسجد بیرون کردند.
آیت‌‌الله صالحی كرمانی و آیت‌الله رخشاد نجفی نیز در اثر پخش گاز بیهوش شدند و مردم آنان را روی دست از مسجد خارج كردند. سپس مهاجمان در میدان فابریك (میدان امیرالمؤمنین) اجتماع كردند و در حالی كه شعار‌هایی به نفع رژیم می‌دادند از چندین خیابان گذشتند. آنان در مقابل مسجد صفا تجمع کردند و مجدداً به طرف میدان مشتاقیه آمده، از دو طرف به مسجد جامع حمله كردند. آن‌گاه به طرف میدان ارك رفتند و سه فروشگاه بزرگ را كه میلیون‌ها تومان اتومبیل و دوچرخه و موتورسیكلت در آنها بود، به آتش كشیدند. این در حالی بود كه اتومبیل‌های آتش‌نشانی پشت سر آنها حركت می‌كرد. سپس وارد بازار شده، مغازه‌هایی را كه متعلق به معتمدین شهر بود غارت كردند. به طور كلی اهداف مهاجمان از قبل مشخص بود. آنها به مغازه‌هایی حمله می‌کردند كه متعلق به متدینین بود و یا تصویر‌هایی از امام خمینی را پشت شیشه‌های مغازه خود نصب كرده بودند. هدف رژیم شاه از ایجاد این بلوا توسط کولی‌ها و طرفداران خود، بر هم زدن اتحاد بزرگی بود که بین مردم ایران علیه شاه ایجاد شده بود. همچنین ایجاد رعب و وحشت در بین مردم، از طریق چماقداران طرفدار رژیم بود.
در تظاهراتی که پس از حادثه 24 مهر 1357 در کرمان رخ داد، مردم این شهر و بسیاری از شهرهای دیگر در راهپیمایی‌های خود شعار می‌دادند: «مسجد کرمان را، کتاب قرآن را، شاه به آتش کشید...»
روزنامه کیهان، تعداد زخمی‌های این حادثه را بیش از 200 نفر و کشته‌ها را 5 نفر گزارش کرد؛ اما مقامات شهری کرمان تنها از کشته شدن یک نفر خبر دادند.(35) روزنامه اطلاعات نیز در باره حوادث شهرهای دیگر در روز اربعین شهدای 17 شهریور تهران نوشت: در جریان ناآرامی‌های شهرهای مختلف دهها بانک و مؤسسات دولتی به آتش کشیده شد. به نوشته این روزنامه در دزفول پنج نفر، در میناب سه نفر، در زنجان دو نفر و در اندیمشک یک نفر جان خود را از دست دادند.(36)
تظاهرات بزرگ و خونین 13 آبان 1357
از دیگر تظاهرات‌های بزرگ و ماندگار مردم در دوران انقلاب، اجتماع عظیم آنان در دانشگاه تهران و خیابان‌های اطراف در روز شنبه 13 آبان 1357 بود؛ اجتماعی که تا ساعات پایانی شب ادامه یافت و با یورش نظامیان به شکلی خونین خاتمه یافت. راهپیمایی روز سیزدهم آبان در تهران تنها محدود به دانشگاه تهران و خیابان‌های اطراف آن نبود؛ بلکه در اغلب خیابان‌های تهران، دانش‌آموزان، مدارس را رها کرده و به سطح خیابان‌ها آمده بودند.
از نخستین ساعات روز 13 آبان تعدادی از دانش‌آموزان چند دبیرستان كه هنوز فعال بودند، مدارس خود را تعطیل كرده، به سوی دانشگاه تهران تظاهرات كردند.(37) آنها در سر راه خود دیگر دبیرستانها را نیز تعطیل كردند. با افزایشِ جمعیتِ دانش‌آموزان، سربازانِ ارتش، وارد عمل شدند و با شلیك تیر هوایی و انفجار گاز اشك‌آور به مقابله با دانش‌آموزان پرداختند و آنها را متفرق كردند. با شدت یافتن درگیری بین سربازان و دانش‌آموزان، شعارهای «مرگ بر شاه» و «معلم بپا خیز محصلت كشته شد» از هر گوشه خیابان، بپا خاست.
دانشگاه تهران كه از مدتی پیش به محل گردهمایی دانشجویان مخالف رژیم تبدیل شده بود، در این روز شاهد یكی از گسترده‌ترین تجمعات دانشجویان و دانش‌آموزان بود. عده‌ای شعار می‌دادند، گروهی بحث و تبادل نظر می‌كردند و برخی نیز سخنرانی كرده، یا اعلامیه می‌خواندند.
«...در مسیر حركت دانش‌آموزان به سوی دانشگاه، مردم نیز با آنها همراه شدند و پس از ورود به دانشگاه به تجمع دانشجویان پیوستند. دانشجویان سپس به مسجد دانشگاه رفتند و از طریق بلندگوی مسجد، شعارهای تندی علیه رژیم سر دادند. آنها كه قصد داشتند از دانشگاه تا خانه آیت‌الله سید محمود طالقانی ـ كه به تازگی از زندان آزاد شده بود ـ تظاهرات كنند، هنگام خروج از دانشگاه با مأموران حكومت نظامی روبه‌رو شدند. صدای تیراندازی و انفجار گاز اشك‌آور، جمعیت را پراكنده كرد. به ناچار عده‌ای به داخل دانشگاه بازگشتند و با بستن درهای دانشگاه به شدت شعار می‌دادند. عده‌ای دیگر كه در بیرون از دانشگاه مانده بودند به خیابانهای اطراف رفتند. دانشجویان به سمت دانشكده پزشكی در حركت بودند كه نظامیان وارد محوطه دانشگاه شده، دوباره شروع به تیراندازی و پرتاب گاز اشك‌آور كردند. دانش‌آموزان و دانشجویان برای خنثی كردن آثارِ گاز اشك‌آور، شاخه‌های درختان را شكسته، آتش زدند. با خروج مأموران از محوطه دانشگاه، مجروحین به بیمارستانهای اطراف دانشگاه منتقل شدند و فریاد الله اكبر دانش‌آموزان و دانشجویان شدت یافت. گروه دیگری از تظاهركنندگان كه در خیابانهای اطراف دانشگاه پراكنده بودند، با روشن كردن آتش و حركت به سمت خیابان‌های آناتول فرانس (قدس فعلی) و بزرگمهر، شیشه‌های ساختمان نشریات حزب رستاخیز و نگهبانی برق دانشگاه را شكستند و اثاثیه آنها را بیرون ریختند. در خیابان تخت‌جمشید (طالقانی فعلی) نیز بانك صنایع و معادن مورد حمله تظاهركنندگان قرار گرفت. ساعاتی بعد، تظاهرات اطراف دانشگاه به سطح شهر و دیگر خیابان‌ها كشیده شد. تظاهركنندگان با در دست داشتن پلاكاردهایی نظیر «دانشگاه شهید داد» و با اعلام شهادت دهها نفر در دانشگاه، واقعه امروز را به اطلاع مردم رساندند. درباره تعداد شهدا و مجروحانِ حادثۀ 13 آبان، مقامات فرمانداری نظامی تهران اعلام كردند كه برخلاف شایعات منتشره هیچ‌كس كشته نشده؛ تنها سه نفر مجروح شده‌اند. روزنامه كیهان به نقل از رادیو ایران، نوشت كه تا ساعت 12 شب، دوازده نفر از مجروحانی كه به بیمارستان پهلوی منتقل شده بودند درگذشته‌اند و حال دو نفر دیگر از آنها وخیم است...»(38)
روزنامه اطلاعات تعداد تلفات را از قول منابع دانشجویان 65 نفر اعلام کرد و نوشت: بازار تهران با اعلام عزای عمومی تعطیل شده است.(39) به نوشته روزنامه اطلاعات در اعتراض به مداخله نظامیان در محیط دانشگاه، دکتر ابوالفضل قاضی وزیر علوم و آموزش عالی از مقام خود استعفا کرد و دکتر عبدالله شیبانی رئیس دانشگاه تهران نیز از این مداخله اظهار تأسف نمود.(40)
آنچه كه موجب بازتاب واقعه 13 آبان در جامعه شد، پخش فیلم درگیری‌های این روز از تلویزیون بود. كاركنان سازمان رادیو و تلویزیون در اقدامی بی‌سابقه، فیلم وقایع امروز دانشگاه را در بخش خبری ساعت 21:30 به نمایش گذاشتند. در این فیلم كه صدای تیراندازی، انفجار گاز اشك‌آور و شعارهای تظاهركنندگان ضبط شده بود، صحنه تیر خوردن یكی از دانشجویان، هر بیننده‌ای را متأثر ساخت.
نتایج حادثۀ سیزدهم آبان در تهران
حادثه 13 آبان 1357 پیامدهای بسیار گسترده‌ای برای رژیم شاه داشت. فردای آن روز تعدادی از ساختمان‌های دولتی، تأسیسات و اتوبوس‌های شركت واحد به آتش كشیده شد كه گفته می‌شود بسیاری از این رخدادها توسط عمال حكومت وقت و به منظور زمینه‌سازی برای روی كار آوردن دولت نظامی ازهاری صورت گرفته بود. كابینه شریف امامی با عنوان دولت آشتی ملی كه در اولین ماه زمامداری خود، كشتار 17 شهریور 1357 را به پا كرده بود، با واقعه خونین 13 آبان مجبور به استعفا شد و جای خود را به دولت نظامی غلامرضا ازهاری داد. شاه نیز در پیامی ترحم‌برانگیز كه در 15 آبان از تلویزیون پخش شد، بابت خطاهای گذشته از ملت عذر خواست و متعهد شد كه در رفع خرابیها و مفاسد سیاسی و اقتصادی بكوشد. او گفت: «من صدای انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.» اما مردم انقلابی این پیام فریبکارانه را نپذیرفتند و با برپایی راهپیمایی‌های گسترده‌تر عزم جدی خود را برای سرنگونی حکومت شاه به نمایش گذاشتند.
امام خمینی در 14 آبان ـ یک روز پس از جنایت در دانشگاه تهران ـ طی پیامی به ملت ایران، واقعۀ دانشگاه را محكوم كرد و شاه را مسئول تمام خرابیها و خیانت‌ها دانست. ایشان ضمن دعوت از مردم به صبر فرمود:
«من از این راه دور چشم امید به شما دوخته‌ام و آنچه كه در قدرت دارم در خدمت به شما كه به حق است، نثار می‌كنم و صدای آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی شما را به گوش جهانیان رسانده و می‌رسانم.»(41)
در مقابل، دولت آمریکا از اقدامات شاه و حتی از روی کار آوردن دولت نظامی ازهاری که بلافاصله پس از کشتار 13 آبان صورت گرفت حمایت کرد. در یکی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا که دو روز پس از روی کار آمدن دولت ازهاری صادر شده به نقل از سخنگوی وزارت خارجه آمریکا آمده است:
«...ما از شاه در تصمیماتش حمایت می‌کنیم، شاه یک دولت نظامی زیر نظر خود منصوب کرده، زیرا دولت غیر نظامی نمی‌توانسته نظم را اعاده کند...»(42)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به پاسداشت شهدای دانش‌آموز، روز 13 آبان به نام «روز دانش‌آموز» نام‌گذاری شد. همچنین نام برخی از مدارس، مجموعه‌های ورزشی و خیابان‌ها را در سراسر کشور سیزده آبان گذاشتند.
تظاهرات خونین روز اول محرم 1399 (یازدهم آذر 1357)
شب اول محرم سال 1357 بانگ رسای الله اکبر از کوچه‌ها و خیابان‌های تهران آغاز شد و به پشت بام‌ها رسید. این شگرد جدیدی در مبارزه بود. روزهای قبل از محرم همه معتقد بودند که در این ماه کار رژیم تمام است. در این شرایط دیدگاه امام به مناسبت فرا رسیدن محرم منتشر شد که مردم را به گسترش تظاهرات و اعتصاب‌ها و حضور در خیابان‌ها و کوچه‌ها و بیان خواسته‌های خود با هر وسیله ممکن در این ماه دعوت می‌کرد.(43)
در شب اول محرم در تهران از یک سو با وجود حکومت نظامی و مقررات منع آمد و شد از ساعت 9شب، هزاران نفر در مناطق جنوب و مرکزی به خیابان‌ها آمدند و از سوی دیگر میلیون‌ها نفر بر پشت بام‌های شهر بانگ الله اکبر سر دادند. روز اول محرم قرار بود مردم از خیابان ری به سمت سرچشمه راهپیمایی کنند، اما رژیم شاه گویی تاب تحمل تظاهرات روز اول محرم را نداشت. لذا سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به مأموران خویش حکم تیر داد.(44)
در روز اول محرم، جمعیت زیادی سیاهپوش با شعارهای الله اکبر و یاحسین(ع) از خیابان ری شروع به تظاهرات کردند. در مقابل بازارچه نایب‌السلطنه و سه راه امین‌حضور مأموران برای متفرق کردن مردم، با آنان درگیر شدند؛ اما جمعیت به راه خود ادامه داد. حدود ساعت 9 تا 10 صبح مردم از چهارراه سرچشمه گذشتند و در حد فاصل سرچشمه و پامنار قرار گرفتند. حدود ساعت 10صبح خودروهای نظامی از سمت پامنار و سرچشمه مردم را محاصره کردند و نظامیان پیاده به سمت جمعیت رفتند و موضع گرفتند. عده‌ای از تظاهرکنندگان که از حکم تیر سپهبد رحیمی خبر نداشتند، گفتند: نترسید این‌ها گاردی نیستند و تیراندازی نمی‌کنند. ساعت 10:30 افسر فرمانده مرتب جمعیت را تهدید می‌کرد که جلو نیایند، ولی مردم توجه نمی‌کردند. حدود ساعت 10:30 او با کلت کمری خود یک تیر هوایی شلیک کرد و به این ترتیب به سربازان فرمان آتش داد. چیزی نگذشت که شلیک آغاز شد. اوج تیراندازی مقابل بانک ملی رو به روی پامنار بود. پیر و جوان همچون برگ خزان به زمین می‌ریختند. آنان راه فرار نداشتند؛ لذا زنده‌ها نیز کنار شهدا روی زمین یا در داخل جویها دراز کشیده بودند. رگبار که قطع شد زنده‌ها بلند شدند تا فرار کنند و بعضی‌ها هم شهدا و زخمی‌ها را برداشته بودند که با خود ببرند. سربازان پیاده بدون اخطار مجدداً مردم بى‏دفاع را به مسلسل می‌بستند. یک شاهد عینی می‌گفت در كنار او با یك رگبار، 25 تا 30 نفر به زمین افتادند. وی افزود: در ابتداى كوچه ارژنگى مقابل سراى ناهید، بیش از ششصد جفت كفش زنانه و مردانه و بچگانه متعلق به شهدا و مجروحین و كسانى‏ كه موفق به فرار شده بودند پراكنده شده بود. یكى از كشته‏شدگان بنام «اصغر استاد بنا» راننده اتوبوس دو طبقه در پشت فرمان كشته شد. مردم جنازه او را كه داراى پنج فرزند بود به مسجد فائق در خیابان شهباز(17 شهریور فعلی) آوردند. گلوله درست به سر او اصابت كرده بود و مغز او را متلاشى كرده، به دیواره اتوبوس چسبانده بود.(45)
نیم ساعت بعد، تعدادی آمبولانس آمد و مجروحان را برد و آن‌گاه چند کامیون ارتشی از راه رسید و بقیه اجساد را روی هم ریخت و برد. سراسر خیابان و جوی‌ها پوشیده از خون بود و کنار کوچۀ زغالی‌ها کوهی از کفش روی هم انباشته شده بود. آن محل تا شب در قرق مأموران بود و به کسی اجازه نزدیک شدن نمی‌دادند. بعدازظهر، چند ماشین آب‌پاش آمد و خون‌ها را شست.
آنتونی پارسونز تعداد کشته‌های مردم در شب اول محرم57 را نزدیک به 500 نفر برآورد کرده است. وی می‌نویسد:
«دقیقاً سر ساعت ۹ دسته عظیمی از مردم مخصوصاً در نواحی اطراف بازار برای تظاهرات به خیابان‌ها ریختند. در خیابان‌ها و به روی پشت بام خانه‌ها، مردم حکم و قانون حکومت را به مبارزه می‌طلبیدند. ارتش به این مبارزه‌طلبی با شدت پاسخ داد و تا حدود نیمه شب، صدای غرش تفنگها، مسلسلها و حتی گلوله‌های توپ که ظاهراً از تانک شلیک می‌شد، با غریو الله اکبر مردمان سرکش تهران در هم پیچیده و به گوش می‌رسید. ما در تاریکی (کارکنان اداره برق دوباره برق را قطع کرده بودند) در مقابل در سفارت ایستاده و به این موج خروشان و گیج کنندۀ اصوات، گوش می‌کردیم. دسته‌ای از سربازان که از ما محافظت می‌کردند، عصبی بوده و افسر جوانی که فرمانده آنان بود، مضطرب به نظر می‌‌رسید. گهگاه یک تانک از مقابل‌مان رد شده و به سمت بازار می‌رفت ... روز بعد رادیو که توسط دولت کنترل می‌شد، اعلام کرد که در جریان حوادث شب قبل، هفت نفر کشته (البته رقم کشته‌شدگان را متعاقباً افزودند)، 24 نفر زخمی و صد نفر هم دستگیر شده اند. ولى وقتی ما تعداد کشته‌شدگان را در صحبت با همکاران‌مان و دیگران محاسبه کردیم، به رقمی نزدیک به پانصد نفر رسیدیم.»(46)
امام خمینی در پیامی که به مناسبت جنایت رژیم شاه در اول محرم 57 انتشار دادند، حکومت شاه را اموی، یزیدی و ابوسفیانی خواندند و از همۀ سربازان خواستند که از سربازخانه‌ها فرار کنند. امام تصریح کردند این وظیفه‌ای است شرعی که نباید در خدمت ستمکار بود.(47)
بعد از آن، تظاهرات در شبهای دیگر محرم نیز ادامه یافت. دیگر کسی بخصوص در جنوب تهران مقررات منع آمد و شد شبانه را رعایت نمی‌کرد. تظاهرات شبانه و شعار بر فراز بام‌ها به سایر شهرها هم سرایت کرد تا اینکه تاسوعا و عاشورا فرا رسید و راهپیمایی‌های عظیم آن، مقبولیت جهانی رژیم پهلوی را یکسره از میان برد.
راهپیمایی تاسوعای حسینی
راهپیمایی بزرگ تاسوعای حسینی در 19 آذر سال 1357 از جمله بزرگترین راهپیمایی‌های دوران انقلاب اسلامی به شمار می‌رود. جمعیت این راهپیمایی را در سراسرِ کشور، حدود 15 میلیون نفر تخمین زده‌اند که سهم تهران، متجاوز از سه میلیون نفر بود.(48) در تهران مسیر حد فاصل میدان امام حسین تا میدان آزادی، یکپارچه مملو از جمعیت بود. جمعیتی که از تمامی اقشار جامعه در میان آنان دیده می‌شد.(49)
این راهپیمایی که در زمان دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری و با دعوت روحانیت صورت گرفت، به منزلۀ یک همه‌پرسیِ آشکارِ مردمی نسبت به حکومت شاه بود. در آن زمان یك‌ ماه از تشكیل دولت نظامی ‌می‌گذشت. تظاهراتِ همه روزه، تعطیلی بازار، دانشگاه، مدارس و اعتصاب در كارخانه‌ها و اداره‌ها همچنان ادامه داشت. حکومت نظامی کم و بیش برقرار بود و در طرز عمل و روش فرمانداری نظامی ‌تغییری حاصل نشده بود. افزون بر این، با شروع ماه محرم، مراسم عزاداری مذهبی بیشتر از سال‌های قبل گسترش پیدا كرده بود. مردم با استفاده از ایام عزاداری تظاهرات خود را با مراسم مذهبی همراه كرده بودند. سران و دست‌اندركاران رژیم و به ‌خصوص دولت ازهاری در سر دو راهی قرار گرفته بودند. این موضوع، مسئلۀ مهم روز دولت نظامی شده ‌بود و بحث بر سر این بود كه آیا به دسته‌های عزاداری و مخالف، اجازه‌ راهپیمایی در روزهای ‌یادشده داده شود ‌یا نه؟
روز پنجشنبه 16 آذر 1357 نخست‌وزیر، شورای امنیت ملی را به‌ منظور بررسی این مسئله به دفتر نخست‌وزیری دعوت كرد. قره‌باغی مخالف برگزاری تظاهرات بود و آزادی آن را خلاف هدف تشكیل حكومت نظامی دانست. برخی گفتند كه اگر مخالفت شود مخالفان آن را به مخالفت با مذهب تعبیر خواهند كرد. در این میان سپهبد حاتم موافق آزادی تظاهرات و راهپیمایی بود و استدلال می‌كرد كه غیبت و فرار سربازان زیاد شده و سربازان آمادگی رو در رو شدن با مردم را ندارند؛ لذا ممكن است از فرمان تیراندازی به سوی مردم سرپیچی كنند و به آنها بپیوندند. در نهایت بعد از مدتی بحث بین موافقان و مخالفان نتیجه‌ای گرفته نشد و ارتشبد ازهاری نتوانست تصمیمی ‌بگیرد. بنابراین قرار شد كه وی با محمدرضا پهلوی دیدار و قضیه را مطرح كند. در تماس‌ها و مذاكراتِ ازهاری با محمدرضا سرانجام اعلام شد كه اجازه‌ راهپیمایی روز عاشورا داده شده است. همچنین مقرر شد حركت دسته‌ها در جنوب خط شرقی و غربی، كه به موازات خیابان شاه‌رضا (انقلاب) از سیدخندان و سه‌راه ضرابخانه است، صورت گیرد و مأموران نظامی، از این خط به بالا را با نهایت دقت كنترل و مراقبت نمایند تا مردم به طرف شمال شهر حركت نكنند.(50) در حقیقت دولت نظامی از بیم آنکه مردم در روز تاسوعا به کاخ‌های شاه در شمال تهران حمله کنند، یک دیوار دفاعی نظامی در مرز شمال و جنوب شهر تهران ایجاد کرد و راهپیمایی را در بخش جنوبی محدود ساخت.
در روز تاسوعا مردم ایران در کنار عزاداری برای شهادت امام حسین(ع)، علیه نظام شاهنشاهی راهپیمایی کردند. راهپیمایی عظیمی که با انضباط و یکپارچگی کامل برگزار شد. در این راهپیمایی نیز حضور انبوه زنان، بسیار چشمگیر بود. عباراتی چون «انتقام کشته‌شدگان 17 شهریور را می‌گیریم»، «حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی، خواست همه ملت است»، «توپ، تانك، مسلسل دیگر اثر ندارد، حكومت نظامى دیگر ثمر ندارد.»، «مرگ بر این یزید قانون شكن»،«خمینى بت‏شكن، رهبر دور از وطن» و «سكوت هر مسلمان، خیانت است به قرآن» در تابلوها و پارچه‌نوشته‌های در دست مردم حمل می‌شد. همچنین محور شعارهایى که مردم با مشت‌هاى گره کرده و فریادهاى خشم آلود سر مى‌دادند بر «رهبرى حضرت امام خمینى»، «بر چیده شدن بساط شاه و رژیم سلطنتى» و «برقرارى حکومت عدل اسلامى»، استوار بود. صدها خبرنگار خارجی از این راهپیمایی گزارش و فیلم و عکس تهیه کردند. تظاهرات تاسوعای 1357 در رسانه‌های خارجی یک اجتماع مسالمت آمیز توصیف شد. بعدها افراد بسیاری که شاهد این راهپیمایی بودند در باره اهمیت آن اظهار نظر کردند. از جمله آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در ایران نوشت:
«...هر دو روز [تاسوعا و عاشورا] از ساعت 9 صبح تا وقت ناهار من در پشت پنجره اتاق خود صفوف راهپیمایانی را كه از خیابان فردوسی می‌گذشتند، نظاره می‌كردم. در مدت سه تا چهار ساعت عرض این خیابان و پیاده روها مملو از جمعیتی بود كه برای پیوستن به صفوف سایر راهپیمایان در حركت بودند و سیل جمعیت تا آنجایی كه چشم كار می‌كرد، موج می‌زد. این خیابان فقط یكی از مسیرهای راه پیمایی بود و من ارقام یك میلیون تا یك میلیون و پانصد هزار نفر جمعیت را كه درباره تعداد شركت كنندگان در این راهپیمایی منتشر شد اغراق آمیز نمی‌دانم.»(51)
راهپیمایی تاسوعای حسینی در ساعات بعد از ظهر و متعاقب سخنرانی چند نفر از رهبران مذهبی، در میدان آزادی خاتمه یافت. در این روز اعلام شد که در روز عاشورا نیز راهپیمایی بزرگی در تهران و همه شهرها صورت خواهد گرفت. همچنین اعلام شد که قطعنامۀ راهپیمایى، فردا ـ روز عاشورا ـ اعلام خواهد شد.(52)
عصر روز تاسوعا خبرگزاری‌ها اعلام کردند که میلیون‌ها نفر با وجود حکومت نظامى در راهپیمایى تاریخى تاسوعا شرکت کردند. بر اساس این خبرها همزمان با تهران، در تمام شهرهاى ایران نیز راهپیمایی‌هاى گسترده‌اى برپا بود و در بعضی شهرها از جمله مشهد، مجسمه‌های شاه از میادین اصلی شهر پایین آورده شد.(53)
ادامه دارد
پی نوشت:
1 - تاریخ شفاهی ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری:
http://oral-history.ir/show.php?language=2
2 - تاریخ شفاهی ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری:
http://oral-history.ir/show.php?page=post&id=1236
3 - کالبدشکافی یک واقعه، 17 شهریور 1357، نشست تخصصی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند ساواک ص59
4 - روزنامه کیهان 16/6/1357
5 - روزنامه اطلاعات 16/6/1357
6 - راهپیمایی‌های دوران انقلاب از 13 شهریور 57 تا22 بهمن 58، اداره کل تبلیغات و انتشارات وزارت ارشاد ملی، ص 11 و 12
7 - سایت مشرق نیوز، مقاله «17 شهریور 57 در تهران چه گذشت؟»، ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، کد خبر: 628335
8 - سند شماره 1 پیوست
9 - کالبدشکافی یک واقعه، 17 شهریور 1357، نشست تخصصی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند ساواک، ص62 و 63
10 - فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات اطلاعات، تهران 1365، ص 49
11 - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1393، ج1، ص580
12 - ظهور و سقوط، همان، ص581
13 - هدایت الله بهبودی، اسنادي چند، از واقعه 17 شهريور، مجله گذرستان، شماره 38:
http://gozarestan.ir/show.php?id=1052
14 - سایت مشرق نیوز، همان
15 - روزنامه اطلاعات 25 مرداد 1357
16 - همان
17 - همان
18 - کالبدشکافی یک واقعه، همان، ص 16
19 - کالبدشکافی یک واقعه، همان، ص 66 تا 68
20 - سند شماره 2 پیوست
21 - روزنامه اطلاعات، شنبه 18 شهریور 1357
22 - روزنامه اطلاعات 20شهریور 1357، ص اول
23 - آنتونی پارسونز، همان، ص 119
24 - ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، همان ص 114
25 - کالبدشکافی یک واقعه، همان، ص 56
26 - مدنی، دکتر سید جلال‌الدین ، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، تابستان 1387، ج 2 ص 352، به نقل از سیروس پرهام، در انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی، ص 44
27 - راهپیمایی‌های دوران انقلاب از 13/6/1357 تا 22/11/1358، شرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد ملی، صفحه 15
28 - ویلیام سولیوان، همان، ص 115
29 - اسناد لانه جاسوسی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پاییز 1390، کتاب اول، ص 301، سند شماره 5
30 - صحیفه امام، ج 3، ص 460
31 - همان
32 - درآمدی تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران، دفتر نشر معارف، ویراست دوم، ص 100
33 - سند شماره 3 پیوست
34 - روز شمار انقلاب اسلامي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، مدخل 24 مهر 1357
35- روزنامه کیهان 25 مهر 1357
36 - روزنامه اطلاعات 25 مهر 1357
37 - سند شماره 4 پیوست
38 - دايرة‌المعارف انقلاب اسلامي، سوره، حوزه هنري، 1389، ج 2، ص 319
39 - روزنامه اطلاعات، یکشنبه 14 آبان 1357
40 - روزنامه اطلاعات، همان
41 - صحیفه امام، ج 4، ص 310
42 - اسناد لانه جاسوسی، همان، ص 307، سند شماره 10
43 - صحیفه امام، ج 5، ص 146
44 - مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مقاله «حماسه شب و روز اول محرم سال 57»
45 - روزشمار انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 8 ، مدخل 11 آذر، ص 159
46 - آنتونی پارسونز، همان، ص 166
47 - صحیفه امام، ج 5، ص 152 و 153
48 - راهپیمایی‌های دوران انقلاب، همان، ص 20
49 - سند شماره 5 پیوست
50 - اعترافات ژنرال: خاطرات ارتشبد قره‌باغی، تهران، نشر نی، ص69-72
51 - آنتونی پارسونز، همان، ص 169
52 - پرتال امام خمینی، مقاله «رفراندوم تاسوعا و عاشورای 57، سند سقوط شاه»، کد مطلب: 53084
53 - روزشمار انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد 8












این مطلب تاکنون 2808 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir