ريشههاي تجزيه خاك ايران در ادوار گذشته | از ابتداي قرن نوزدهم ميلادي تا انقلاب اسلامي تماميت ارضي ايران بارها نقض شد و هر بار قدرتهاي بزرگ جهاني گوشهاي از اين سرزمين پهناور و كهن را از آن جدا كردند، بدون اينكه واكنش مناسب و درخور توجهي از سوي حكومتهاي مركزي انجام گيرد. نخستين دورهاي كه بخش وسيعي از خاك كشور از دست رفت، مربوط است به زمان جنگهاي روسيه عليه ايران در سالهاي 1218 تا 1228 و 1241 تا 1243 قمري كه به تجزيه قفقاز و ماوراي قفقاز منجر شد. دو عهدنامه ننگين گلستان و تركمانچاي نه تنها بر اين فاجعه مهر تائيد نهادند، بلكه با تعهد حمايت دربار روسيه از ادامه سلطنت در نسل عباسميرزا، دخالت آشكار روسيه در امور داخلي كشور را رسميت بخشيدند. در دوره سلطنت ناصرالدينشاه قاجار به سال 1273 قمري بر اساس عهدنامه پاريس و با دسيسه انگليس، افغانستان با هدف مقابله با نفوذ روسيه در هندوستان و همچنين به منظور ايجاد كمربند امنيتي براي اين مستعمره بسيار مهم بريتانيا، از ايران جدا شد. هنوز چيزي از اين ماجرا نگذشته بود كه بار ديگر روسها وارد ميدان شدند، اين بار براي نزديكتر شدن به سرحدات هند، و هم مرز شدن با چين، بخش مهمي از آسياي ميانه طبق عهدنامه آخال از پيكره تنومند اين سرزمين جدا گرديد. فرايند كاهش جغرافياي ايران بر اساس استراتژي انگليس در كوچك كردن كشورهاي اسلامي و كاستن اهميت ژئوپوليتيك ايران در خاورميانه، در ادوار بعد هم ادامه يافت، دسيسههاي استعماري براي دست يافتن به نفت ايران و نيز مناسبات قدرتهاي بزرگ سبب شد تا تماميت ارضي و سياسي كشور بارها و بارها مورد تعدي و تجاوز قرار گرفت، در كليه اين تحولات زمامداران نالايق و وابسته كه بقاي خويش را مرهون بيگانه بودند، نتوانستند مانع اين درازدستيها شوند. بارزترين اين تحولات مربوط است به ماجراي جدائي بحرين از ايران به سال 1348 شمسي، اين موضوع به دنبال مناقشه هاي فراوان بين بريتانيا و ايران از سوئي و حكومت محلي بحرين از سوي ديگر روي داد، انگليسيها صراحتاً اعلام ميكردند بحرين به نوعي تحت قيموميت آنها قرار دارد و به همين دليل از گرايشهاي جدائيطلبانه شيوخ آنجا حمايت ميكند.
اگر چه حفظ همين مقدار از ايران نيز در عصر تكاپوي استعمار و در شرايطي كه كشورهاي بزرگي همچون هند به كلي استقلال خود را از دست داده بودند و قدرتهاي اروپايي مانند اتريش و فرانسه نيز تجزيه شده بودند، اهميت زيادي داشت. اما چرايي از دست رفتن بخشهاي گستردهاي از خاك ايران نيز جالب توجه است و از آن مهمتر، اين موضوع قابل بررسي است كه چرا قلمرو سياسي ايران در محدوده حوزه فرهنگي و تمدني آن تثبيت نشد و هيچگاه به حدود باستاني آن نيز نرسيد.
در جستجوي پاسخي به اين پرسشها ميتوان به شش موضوع ذيل اشاره كرد:
1. وسعت قلمرو فرهنگي و تمدني ايران
حوزه فرهنگي و تمدني ايران از آنچنان وسعتي برخوردار است كه براي هر پادشاهي بسيار سخت بوده كه همه گسترة تمدن ايران را در قلمرو سياسي خود ادغام نمايد. از اين رو حتي در عصر ساساني نيز قلمرو سياسي ايران، سرتاسر ايران فرهنگي را دربر نگرفت. براي آينده ايران نيز بايد با تفكيك ميان قلمرو سياسي و حوزه تمدني ايراني، راه را بر يگانگي فرهنگي ميان همه اندامان گستره تمدني ايران گشود.
2. گسستهاي فرهنگي
در شرايطي كه صفويه با دفاع از مذهب تشيع و رسميت بخشيدن به آن، يكپارچگي و استقلال ايران را حفظ كردند، يورش ازبكها به مرزهاي خاوري و شمال خاوري ايران، منجر به شكاف مذهبي ميان ساكنان باختر و مركز ايران با ايران خاوري گرديد و زمينه براي جدايي قطعي سمرقند و بخارا از قلمرو سياسي ايران فراهم شد.
3. يورش اقوام غيربومي
با يورش اقوام غيربومي به برخي از مناطق سرحدي ايران و دگرگوني جمعيتي در اين مناطق، زمينه براي افزايش گسستهاي فرهنگي در آنها و در نتيجه تجزيهشان از قلمرو سياسي ايران فراهم آمد. نمونه بارز اين چنين شرايطي، هجوم ازبكها و تركمنها به مرو و كوچ اجباري شيعيان و قزلباشهاي ساكن اين ايالت بود كه زمينه لازم را براي جدايي مرو از قلمرو ايران فراهم كرد.
4. تجاوز نظامي همسايگان
تجاوزهاي پياپي به قلمرو ايران از سوي برخي از همسايگان و اشغال مناطق سرحدي ايران، زمينه را براي تجزيه اين مناطق از خاك ايران فراهم كرد. نمونه آشكار اين وضعيت، اشغال دياربكر و سرزمينهاي كردنشين و نيز عتبات عاليات به دست عثماني، و جدايي قفقاز در اثر شكست از روسيه و انتزاع قهرآميز اين مناطق از خاك ايران بود. مناطقي كه از همگي جنبههاي فرهنگي، تمدني و تاريخي جزء لاينفك از خاك ايران به شمار ميروند و تنها به دليل تجاوز روسيه و عثماني بود كه اين مناطق از خاك ايران جدا شدند.
5. دخالت بيگانگان
روس و انگليس عاملان اصلي جدايي قفقاز، آخال، ابيورد، هرات، سيستان و قندهار از خاك ايران به شمار ميروند. استعمار انگليس همچنين مانع از اعمال حاكميت ايران بر بلوچستان انگليس گرديد و در راه اعمال حاكميت ايران بر ساحل شمالي خليج فارس و جزاير آن كارشكني كرد و در نتيجه مقدمات تجزيه بحرين از ايران را فراهم كرد. استعمار انگليس همچنين از عثماني در اختلافات ارضياش با ايران پشتيباني كرد.
6. ضعف دولت مركزي
همگي عوامل پنجگانهاي كه به آنها اشاره شد، در سايه ضعف دولت مركزي منجر به تجزيه خاك ايران گرديد. فقدان يك ساختار منظم و نظاممند، جنگهاي جانشيني پياپي پس از درگذشت شاهان، اختلافات داخلي كه نماد بارز آن رقابت شاهزادگان با يكديگر در جنگهاي ايران و روس بود، فقر مالي دولت مركزي ايران، به ويژه در دوران استعمار و نيز نظام ملوكالطوايفي حاكم بر ايران، همه دست به دست دادند تا دولت مركزي نتواند به شايستگي در برابر بحرانها از آب و خاك ايران پاسداري نمايد.
پس از اينكه مرزهاي ايران به حدود كنوني رسيد، باز تهديدات بر جاي بود و امكان تجزيه بيشتر ايران ميرفت، ولي يك عامل جديد به ميدان آمد و در برابر همگي تهديدات از حدود و ثغور ايران پاسداري كرد. آن عامل، اهميت يافتن مقولهاي به نام افكار عمومي و نيروي ملت بود. به شهادت تاريخ تنها دورهاي كه ايران جنگي نابرابر را پشت سرگذاشت و نه تنها تماميت ارضي خويش را با رهبري امام خميني (ره) و خون جوانان برومند اين مرز و بوم صيانت كرد و وجبي از خاك خود را از دست نداد؛ بلكه پس از جنگ قدرتمندتر از هميشه سر بلند كرد و عزت و عظمت كشور را در سراسر جهان به منصه بروز و ظهور رسانيد و الگوي مقاومت در جهان شد، دوره جنگ تحميلي رژيم صدام حسين بود كه با وجود حمايتهاي قدرتهاي بزرگ بين المللي شرق و غرب و با وصف تحريمهاي همهجانبه سياسي و اقتصادي دشمنان، سرافكنده و تهيدست از ميدان نبرد خارج شدند. منبع:محمدعلي بهمنيقاجار ، تماميت ارضي ايران ، مؤسسه مطالعات وپژوهشهاي سياسي ، ج اول ، ص 11 ، 12 ، 17 تا 19 این مطلب تاکنون 3605 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|