مست هوشيار و هوشيار مست | نقل مي كنند در اواخر دوره سلطنت احمدشاه قاجار شهر تهران حاكمي داشت به نام حاجبالدوله . او يك روز كه مطابق معمول سرگرم انجام امور روزمره در مقر حكومتي بود فراشها جواني را به جرم نوشيدن شراب نجس و تظاهرات مستانه گرفته و خدمت حاكم آوردند تا دستور مجازاتش را صادر كند. «حاجبالدوله» چون به قيافه آنها دقيق ميشود ميبيند كه مرد مستي كه به گفته فراشها در خيابان تلوتلو ميخورده و روي پا بند نبوده، داراي لباسي تميز و گيوهاي سفيد بدون ذرهاي گل است و حال آنكه فراشهاي حكومتي كه مست نبودهاند به لحاظ فصل زمستان و بارندگي و وجود گل و شل در معابر تا كمر گلي و خيس هستند! «حاجبالدوله» از تماشاي جوان مست و فراشهاي هوشيار با ظواهري كه شرح آن رفت متعجب شده و از جوانك مست ميپرسد: جوانك، تو چطور مستي هستي كه حتي گيوههايت هم به گل و شل آلوده نشدهاند؟ جوان مست پاسخ ميدهد: قربان، علت اين است كه چاكر باريك باريك راه ميروم! «حاجبالدوله» از اين پاسخ كه ميشنود بيشتر متعجب شده ميپرسد: باريك باريك راه رفتن چه صيغهاي است؟! مرد جوان متعاقب اين گفته حاكم تهران،گفت : اجازه مي دهيد تا باريك باريك راه رفتن را نشان دهم ؟ حاكم با كنجكاوي موافقت كرد . سپس جوان به نرمي شروع به راه رفتن كرده و از كنار گل و لاي حياط دارالحكومه ميگذرد و از در خروجي هم خارج شده و متواري ميگردد! «حاجبالدوله» از هوشياري جوان مست و مدهوشي فراشان هوشيار! خود كه به سختي غرق تماشاي راه رفتن جوان شده، به طوري كه حتي جلوي فرار او را هم نگرفتند متغير گرديده ميگويد: اين نوكرهاي پدرسوخته را بخوابانيد و يكي بيست ضربه شلاق به آنها بزنيد تا مستي از سرشان بپرد! وي گفت « اين فراشان دارالحكومه اند كه مستند ، نه آنهايي كه توسط اينان به مستي متهم ميشوند ....»
روايت فوق ، شاهدي است بر مستي حاجبان و دربارياني كه به هشياري شهره اند و هشياري متهماني كه به جرم مستي به بند كشيده مي شوند . و از اين امثال در تاريخ فراوانند .منبع:هزار و يك حكايت تاريخي این مطلب تاکنون 3623 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|