تاملی در تحولات آن سوی مرزهای شمال غربی
فعل و انفعالهای تنشزایی که در آن سوی مرزهای شمال غربی کشورمان جریان دارد، از دو دیدگاه متمایز قابل بررسی است:
فرض اول که نگاهی سادهاندیشانه به نظر میرسد، آن است که این رویدادها را نتیجه ادامه بحرانهای قومی باقیمانده در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سابق تلقی کنیم. واقعیت این است که بسیاری از مناقشات خونباری که به ویژه پس از فروپاشی شوروی دامنگیر جمهوریهای مختلف آن کشور به ویژه در منطقه پرتنش قفقاز گردیده، ناشی از نوع سیاستها و رفتار بعضاً تبعیضآلود کرملین در این مناطق بوده است. ترسیم مرزهای ساختگی میان جمهوریهای فدرال و یا خودمختار شوروی سابق که بدون توجه به واقعیتهای فرهنگی، زبانی و قومی این مناطق صورت میگرفت، نابرابریهای اقتصادی میان روسیه و سایر جمهوریها با هدف وابسته نگاه داشتن آنها به روسیه و سرکوب شدن داعیههای استقلالطلبی، مذهبزدایی در نظام کمونیستی شوروی طی بیش از ۷۰ سال همراه با تلاشهای پیگیر برای ایجاد تفرقه در میان پیروان مذاهب گوناگون، کوچهای اجباری، تبعید، تحقیر و سرکوب شدید گروههای قومی، تحریک اقوام علیه یکدیگر، و .... مبنا و ریشه اصلی شکلگیری بسیاری از بحرانهای مرزی و قومی در منطقه به حساب میآید.
بدیهی است این بحرانها در محدوده قفقاز که بیش از ۵۰ نوع از اقوام و فرقهها را با زبانهای مختلف و فرهنگهای گوناگون در خود جای داده است، بیش از سایر نقاط قلمروی شوروی سابق سبب ایجاد بحران و تنش میشود. از این رو طی دهههای پس از فروپاشی شوروی این زخمهای کهنه سرباز زده و آتش بسیاری از تنشهای قومی را در این منطقه برافروخته است.
بحرانهای مرزی و قومی در چچن، قرهباغ، اوستیا، آبخازیا، و..... نمونههای این تنشها بودند. بنابراین اولین دیدگاه در بررسی بحرانها و تحرکات آن سوی مرزهای شمال غربی کشورمان را باید به حساب آثار و تبعات عملکرد شوروی سابق در عرصههای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و قومی در این مناطق گذاشت.
دیدگاه دوم، فتنهانگیزیهایی است که از آن سوی مرزها و از قلمروهای خارج از این منطقه برای تشدید تنشها سرچشمه میگیرد. ورود و فعالیت عناصر تکفیری و تروریست داعش در بحرانهای قفقاز، دخالتهای طمعکارانه ترکیه و مداخلات ماجراجویانه و شوم صهیونیستها در این تنشها، اضلاع مختلف فتنهای است که از بیرون از این منطقه برای برافروخته نگاه داشتن آتش اختلاف و بحران و تشنج در منطقه ریشه گرفته است.
شاید بتوان در برابر دیدگاه اول بیطرف ماند و تنها به ایفای نقش سازنده و میانجیگرانه برای فرونشاندن بحران و کاهش التهاب و تنش پرداخت؛ کما اینکه تاکنون نیز کم و بیش چنین بوده است. ولی در برابر دیدگاه دوم هیچ عقل سلیمی نسخه سکوت و نظارهگری و بی طرفی را نمیپیچد و در برابر نفوذ و تعرض بیگانگان و رژیمهای بیرون از این قلمرو ساکت نمینشیند.
واقعیت این است که آنچه اکنون در مرزهای شمال غربی ایران مشاهده میشود، شکلگیری یک اتحاد نامرئی بین ترکیه، آذربایجان، و رژیم صهیونیستی است و هدفگذاری آن نیز ایجاد یک تغییر ژئوپولیتیک با نتایج راهبردی به سود ترکیه و به زیان جمهوری اسلامی ایران است.
حذف خط 21 کیلومتری مرزی ایران با منطقه ارمنستان در این منطقه که احتمالاً با ایجاد تسهیلاتی برای ارتباط ارمنستان با منطقه ارمنینشین قرهباغ در آذربایجان از طریق باریکه موسوم به «دالان لاچین» صورت میگیرد، وضع ژئوپلیتیکی ایران در منطقه قفقاز را دچار مشکل میکند. با توجه به گرایشهای نژادپرستانه ترکیه و چشم طمع پانترکیستها به آبهای دریای خزر و نیز با توجه به نفوذ رژیم صهیونیستی طی سه دهه گذشته در جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان، که اکنون دارای ابعاد نظامی نیز شده و این رژیم منحوس را به یکی از طرفهای اصلی فروش سلاح به این دو جمهوری تبدیل کرده و حتی فروش تسلیحات آمریکایی به این دو دولت را منوط به خرید نظامی آنان از صهیونیستها کرده است، و با توجه به تلاش جدی آمریکا برای بحرانآفرینی در مرزهای جمهوری اسلامی، چشم بستن بر تحولات ژئوپلیتیکی شمال مرزهای ایران، خسارت و خطراتی را برای کشور ما در پی میآورد. به همین
|