یک راهزن به جای همه راهزنها! | ارومیه به اشغال روسها و قصرشیرین به اشغال انگلیسیها در آمد. در این سال قوای قزاق روس، شهرهای همدان و سنندج را به آتش کشیدند و قوای انگلیسی در قزوین مستقر شدند. در ۱۲۹۷ متعاقب وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه و عقبنشینی نیروهای آن کشور، انگلیسیها نیروهای خود را به رشت و انزلی گسیل داشتند. در ۱۲۹۸ انگلیسیها با انعقاد پیمان ۱۹۱۹ و دست اندازی بر امور مالی و نظامی ایران تلاش کردند کشورمان را تحت الحمایه خود درآورند. این پیمان بدون حضور مجلس شورای ملی تصویب شد و البته مجالس بعدی نیز از تایید آن امتناع ورزیدند.
در خلال این ۱۵ سال هر قوم و هر فرقه و هر اقلیتی برای رسیدن به قدرت و حکومت در ایران تلاش میکرد. اقتصاد کشور به هم ریخته بود. دولتها فلج، ضعیف و جامعه به شدت آشفته شده بود. به دفعات، استقلال و تمامیت ارضی کشور از شمال و جنوب توسط روس و انگلیس نادیده گرفته شد. مصالح ملی امری ناشناخته بود. هرکس هر چه به ذهنش میرسید اجرا میکرد و کاری نداشت که رفتارش با الزامات نظام مشروطه منطبق هست یا خیر. به قول کسروی و مخبرالسلطنه هدایت، هرکس بیشتر و بهتر فحش میداد، مشروطه خواهتر بود.(3) در دو سال پس از التیماتوم روسها جنگ داخلی سراسر کشور را در برگرفته بود. جای جای کشورمان عرصه تاخت و تاز گردنکشان و دزدان و راهزنان قرار داشت.
به ظاهر صاحب مجلس شورا بودیم ولی مجلس نیز از گزند این حوادث در امان نبود. اولین دوره مجلس که در 13 مهر 1285 گشایش یافت، در دوم تیر 1287 توسط روسها به توپ بسته شد. دومین دوره مجلس که پس از یک سال و 4 ماه فترت در 24 فروردین 1288 افتتاح شد، به دنبال اولتیماتوم دولت روسیه در 3 دی 1289 منحل شد. سومین دوره مجلس که پس از سه سال فترت در 14 آذر 1293 افتتاح گردید، با جنگ جهانی اول مواجه شد و بیش از یک سال دوام نیافت. از 21 آبان 1294 تا اول تیر 1300 که مجلس چهارم شکل گرفت، ناامنی و هرج و مرج به حدی بود که کشورمان نزدیک به شش سال فاقد مجلس بود.
این وضعی بود که بیگانگان به طور مستقیم و یا به کمک عوامل خود در ایران به وجود آورده بودند. با این حال آنان از یکطرف به خوبی میدانستند که هیچ وضعیتی در شرایط حضور قوای بیگانه در کشور مشروعیت ندارد و از جانب دیگر مایل نبودند پیش از روی کار آوردن یک حکومت خشن نظامی که بتواند امنیت مورد نظر آنان را در کشور تامین نماید دست از سر کشورمان بردارند. بدیهی است که بدون این هرج و مرج و ناامنی نمیتوانستند فردی مانند رضاخان را که ذاتاً با مجلس و قانون و ارزشهای برخاسته از مشروطه بیگانه بود، به قدرت برسانند.
همانگونه که پیشتر گفته شد، در آستانه کودتای رضاخان، وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه(۱۲۹۶) توانست به فعالیت قدرت رقیب انگلیسیها در ایران خاتمه بخشد و بریتانیا را یکهتاز میدان سیاست گرداند. انگلیسیها پس از آن انقلاب بود که به طور جدی تحقیقات خود را برای یافتن چهرهای که در غیاب آنان بتواند ثبات سیاسی و اجتماعی مورد نظرشان را در کشور برقرار سازد، آغاز کردند. آنان به رضاخان سرکرده قزاقها به تدریج اعتماد کردند. از نظر آنان رضاخان میتوانست به دزدیها و غارتگریها در کشور خاتمه دهد.
علاوه بر این برای انگلیسیها که همواره در صدد یافتن راهی برای امن کردن مرزهای غربی مستعمرات خود در هندوستان بودند و در تمام طول حکومت قاجار این دل نگرانی را با خود داشتند، کودتای رضاخان یک پیشامد مطلوب بود. برای آنان که چشم به نفت ایران دوخته بودند و تاثیرات این مایع حیاتی را در تامین سوخت نیروی دریایی خود در جنگ جهانی اول به عینه مشاهده کرده بودند، وجود رضاخان وفادار به انگلیس بسیار دلگرمکننده بود. روی کار آمدن رضاخان برای آنان جبرانی بر شکست قرارداد ۱۹۱۹ بود. کودتای رضاخان پایان بخش اضطراب انگلیسیها از خطر نفوذ بلشویسم در ایران نیز بود. از این رو آنان با آوردن رضاخان و تقویت و هدایت او به همه این خواستهها دست یافتند. آنان توانستند همه دزدها و راهزنها در کشور را به «یک دزد» تبدیل کنند و آن مقام انگلیسی که میگفت «در سراسر ایران فقط یک راهزن باید وجود داشته باشد» دقیقا از صفات روحی رضاخان خبر داشت. و الا رضاخان وقتی در اسفند ۱۲۹۹ کودتا کرد و سردار سپه شد و وقتی در ۱۳۰۴ به سلطنت نشست، نه ملکی داشت و نه کارخانهای و نه وجوه نقدی در بانکهای خارج. ولی روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ که به اجبار کنارهگیری کرد و تبعید گردید، به خاطر تملک حاصلخیزترین نقاط کشور در مازندران، گیلان، گرگان و سایر نقاط کشور، به «بزرگترین ملاک ایران» تبدیل شده بود و با در دست داشتن ذخایر نقدی در بانکهای انگلستان، آمریکا و آلمان یکی از ثروتمندترین مردان جهان به شمار میرفت.
رضاخان یک نظامی بود. ولی قدرت نظامیاش را علیه ملت به کار گرفت و در روز کارزار صحنه را ترک کرد و از میدان گریخت. وقتی هم که رفت، تا چند سال بعد که محاکمه کارگزاران دوران حکومتش جریان داشت، روزنامههای کشور مالامال از گزارشهای مستند در مورد دزدیها و جنایتهای دوران حکومتش علیه مردم بود.
پینوشت:
1- این روزنامه از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۳۴ به سردبیری جهانگیر تفضلی (۱۲۹۳ - ۲۹ آذر ۱۳۶۹) نویسنده، روزنامهنگار، دولتمرد و قانونگذار دوره پهلوی منتشر میشد.
2- دكتر سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، ج اول، ص 274
3- فصلنامه مطالعات تاریخی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد ۱۰، صفحه ۱۶
سردبیر
|
|
|