یک راهزن به جای همه راهزنها!
روزنامه "ایران ما" از نشریات منتشره پس از شهریور ۱۳۲۰، (1) در شماره ۵۴۷ خود طی مقالهای با عنوان «مقامات مسئول چه میگویند؟» از قول یکی از نمایندگان مجلس انگلستان که سفری تحقیقاتی به ایران داشته، نوشت: «رضاشاه دزدان و راهزنان را از سر راههای ایران برداشت و به افراد ملت خود فهماند كه از این پس در سرتاسر ایران فقط یك راهزن باید وجود داشته باشد».(2)
در آستانه وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هیچکس به اندازه انگلیسیها نسبت به رضاخان و روحیات و منش و رفتارش شناخت نداشت. به همین دلیل بود که کارگزاران نظامی و سیاسی انگلیس در تمام طول زمستان سال ۱۲۹۹ با رضاخان در تماس مستقیم بوده و مرحله به مرحله او را به انجام کودتایی که در سوم اسفند آن سال شکل گرفت، تشویق کردند. انگلیسیها عمیقاً به این باور رسیده بودند که رضاخان همان کسی است که در فضای پر از آشوب بعد از شکلگیری مشروطه و بهخصوص در اوضاع پس از انقلاب بلشویکی در روسیه و حذف رقیب بریتانیا از میدان رقابتهای استعماری در ایران میتواند حافظ منافع انگلیسیها در ایران باشد.
کودتای رضاخان در حقیقت دستاورد تلاش برنامهریزیشده، طولانی و هدفمند انگلیسیها و روسها برای برچیدن بساط مشروطه بود. زیرا آنچه که در سالهای پایانی عمر سلسله قاجاری سبب قیام عمومی مردم و شکلگیری نهضت مشروطه شد، اعتراض به بیکفایتی و سرسپردگی قاجارها و موروثی شدن حکومت در میان آنان بود. مردم احساس میکردند برای متوقف ساختن ظلم و تعدی حاکمان قاجار و خاتمهدادن به امتیازگیریها و باجخواهیهای پایانناپذیر استعمارگران از سلسله قاجارها نیاز به مدنیت و مجلس و قانون اساسی و ساختارهای نوین کشوری و حکومتی دارند. بدیهی است این پدیده، خوشایند قدرتهای استعماری آن زمان نبود. زیرا آنان سالهای طولانی در ایران برای خود میبریدند و میبافتند و امتیاز میگرفتند و کشورمان را به حوزه نفوذ استعماری خود تقسیم کرده بودند و برای تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران ارزشی قائل نبودند.
به همین دلیل طی ۱۵ سال حدفاصل قیام ضد استعماری مشروطه تا وقوع کودتای رضاخان، کشور ما مشحون از جنایت، مداخلات بیگانگان، ناامنی، غارتگری و هرج و مرج بود؛ وضعیتی که هم دستاوردهای مشروطه را از بین میبرد و هم زمینه را برای انجام کودتایی که در غیاب حضور بیگانگان بتواند امنیت مورد نظر آنان را در کشور تامین نماید مهیا میکرد.
مروری بر فهرست مهمترین حوادثی که در این ۱۵ سال در ایران رخ داد و بستر آن کودتا را فراهم ساخت، میتواند ابعاد این نقشه شیطانی را بهتر بنمایاند.
مشروطه در ۱۲۸۵ با تشکیل مجلس شورا به ثمر نشست. در ۱۲۸۶ میرزا علیاکبرخان اتابک رئیس الوزرا به قتل رسید. در ۱۲۸۷ ساختمان مجلس توسط روسها به توپ بسته شد و صدها کشته و زخمی برجای گذاشت. در ۱۲۸۸ تبریز صحنه جنگ داخلی گردید. در ۱۲۸۹ قوای ستارخان و باقرخان که قهرمانان مشروطه بودند، در جریان توطئهای در تهران قلع و قمع و نابود شدند و آیتالله سید عبدالله بهبهانی از رهبران مشروطه نیز ترور شد و به شهادت رسید. در ۱۲۹۰ روسها تهدید کردند اگر مورگان شوستر آمریکایی از ایران اخراج نشود نیروهای خود را تا تهران پیش خواهند آورد. قوای روس سپس از رشت و تبریز به راه افتادند و در قزوین مستقر شدند. این تهدید نهایتاً با تسلیم مجلس لغو گردید و شوستر اخراج شد. در همین سال در شهر اشغال شده تبریز رهبران آزادیخواه از جمله ثقةالاسلام تبریزی توسط روسها به دار آویخته شدند. در سال ۱۲۹۱ روسها حرم مطهر حضرت ثامنالائمه را به توپ بستند و صدها نفر را به شهادت رساندند. در سال ۱۲۹۲ تهران شاهد جنگ داخلی میان نیروهای دولتی با قوای بختیاری بود. در ۱۲۹۳ قوای مشترک انگلیسی و هندی شهر آبادان را اشغال کردند. در ۱۲۹۴ روسها شهرهای کرج، اصفهان، ساوه، قم، کاشان و.... را تصرف کردند و انگلیسیها نیز بوشهر را به اشغال خود درآوردند. در ۱۲۹۵ دولت ایران در برابر تعرضات فزاینده روس و انگلیس، استقرار و فعالیت «قوای قزاق» در شمال و «قوای پلیس جنوب» در مناطق جنوبی کشور را به رسمیت شناخت. گروه تروریستی «کمیته مجازات» نیز در همین سال در ایران تشکیل شد و ترورهای خونینی را به راه انداخت. در سال ۱۲۹۶
|