شنا، بر خلاف جهت آب
«....فشار عمومی از حد و مرز قابل تحمل گذشته است. حوادث بسیار کوچکتر میتواند آدمی را ناتوان سازد و زیر بار خود خرد کند. برای شناکردن بر خلاف جهت آب، باید بسیار بر خود مسلط بود و تمام شهامت ممکن را گرد آورد. چه جریانی! چه سیلابی! چه بهمنی!....»(1)
جملات فوق بخشی از اظهارات شاپور بختیار در دی ماه ۱۳۵۷ است که در ملاقات با شاه و در پاسخ به دعوت او از وی برای قبول منصب نخستوزیری بر زبان جاری کرد. بختیار در این اظهارنظر به سنگینیِ بار این مسئولیت اشاره کرد و دو نکته را مورد تاکید قرارداد: یکی قدرت خردکننده انقلاب و دیگری اعترافی صریح به این حقیقت که در چنین شرایطی پذیرش مسئولیت نخستوزیری به منزله «شناکردن بر خلاف جریان آب» است.
تصمیم شاپور بختیار در قبول منصب نخستوزیری آن هم هنگامی که شمارش معکوس اضمحلال و فروپاشی رژیم پهلوی شروع شده بود و حتی محمدرضاشاه با همه سماجت خود، امیدی به بقای سلطنت نداشت و مقدمات سفر بیبازگشت خود را تدارک میدید، یک «ریسک حساب نشده» بود. شناکردن بر خلاف جریان آب و ایستادگی در برابر طوفان سهمگین انقلاب که همه چیز را با خود می برد، سرانجامی جز شکست و نابودی نداشت و به منزله انتحار بود.
پس چه شد که بختیار این مسئولیت را پذیرفت؟
در ماههای نیمه دوم سال ۱۳۵۷ که حکومت پهلوی دوم شیب سقوط خود را میپیمود، دو رویداد عمده در کشور به وقوع پیوست که هر دو، نشانگر انفعال رژیم در برابر اراده مردم و به منزله دستوپازدن آن حکومت برای جلوگیری از فروپاشی نظام شاهنشاهی بود.
یکی از این دو رویداد، نامهای بود که شاه در ۱۵ آبان قرائت کرد. وی در این نامه که از رادیو و تلویزیون پخش شد، به خطاهای حکومت خود اعتراف نمود و وعده داد که این خطاها را جبران میکند. دیگری ۵۰ روز بعد بود که شاه ناامید از ادامه سلطنت خود، برای یافتن نخستوزیر بعدی دست به دامان «جبهه ملی» شد؛ جبههای که در تمام طول دوران حکومت خود از آن تنفر داشت.
در مورد رویداد اول، شاه با روی کار آوردن یک کابینه نظامی تلاش کرد به خود و حامیانش این دلخوشی را بدهد که هنوز اراده لازم برای حفظ شیرازه حکومت را از دست نداده است. اما این کابینه که بلافاصله متعاقب آن نامه معرفی شد، در معضلاتی درگیر گردید که هر یک ضربهای خردکننده برای شاه محسوب میشد. در دوره حکومت دوماهه ازهاری(۱۵ آبان تا ۱۱ دی) آمار فرار نظامیان از سربازخانهها افزایش یافت، کشتار مردم تهران در شب اول محرم (10آذر) سبب اوجگیری تظاهرات علیه رژیم شاه و دولت دست نشاندهاش شد، اعتصاب مطبوعات نیز آغاز گردید (۱۲ آذر). ادعای ازهاری نزد نمایندگان مجلس سنا که تکبیر شبانه مردم را «صدای بلندگو»، و جاری شدن خون ناشی از جنایات سربازانش علیه مردم در جویها را ناشی از «ریختن پودر قرمز» عنوان کرده بود (۱۵ آذر) عامل دیگری بود که برای وی و دولتش آبرویی بر جای نگذاشت. راهپیماییهای عظیم تاسوعا و عاشورای حسینی (۱۹ و ۲۰ آذر) نیز کمر دولت منتخب شاه را خرد کرد و اعدام دسته جمعی تعدادی از افسران بلندپایه دولت ازهاری در لویزان (20 آذر) تا سر حد امکان سبب انفعال و تضعیف روحیه وی و دولت نظامیش شده بود. از سوی دیگر دریافت خبرهایی در مورد تلاش شاه جهت یافتن جایگزینی برای ازهاری، مزید بر علت شد و وی را به شدت ناامید، بیمار و نهایتاً دچار سکته قلبی کرد.(25 آذر)
وقتی ازهاری خانهنشین شد، ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک در این مرحله به دستور شاه فعالانه وارد میدان شد تا اگر بتواند با یافتن نخستوزیر جدید، بحران جاری کشور را به سود خواسته شاه و سلطنت خاتمه بخشد. ظاهراً قصد بر این بود که به توصیه آمریکا و انگلیس، مهره بعدی از میان اعضای جبهه ملی انتخاب شود.(2) از این رو مقدم پس از دو تماس ناموفق با دو عضو جبهه ملی یعنی کریم سنجابی و غلامحسین صدیقی، اینبار به شاپور بختیار روی آورد. وی با هماهنگی قبلی، به منزل بختیار رفت(۶ دی) و پس از
|