ريشهيابي واژه «تاريخ»
درباره ريشه و اشتقاق واژه تاريخ اتفاق نظر وجود ندارد. در حالي كه برخي گزارشهاي كهن، واژه تاريخ را مصدر برساخته از كلمة «مورّخ» دانسته و آوردهاند كه اين كلمه خود معرب تركيب فارسي «ماه روز» است و برخي از لغتشناسان هم آن را غير عربي خواندهاند ولي بعضي ديگر آن را از ماده عربي «الأرخ» يا از «اَرَخَ» و «وَرَخَ» دانستهاند.
به عقيده اصمعي،برخي از تيرههاي بزرگ عرب، شكلهايي از اين واژه را براي بيان زمان به كار ميبردند. اما بايد گفت كه تداول شكلهايي از اين واژه در عربي، دليل بر عربيت آن نيست؛ چنان كه برخي محققان احتمال دادهاند كه واژة تاريخ وامواژهاي مأخوذ از «أرخو»ي اكدي و يا «يرخ» عبري به معناي ماه (قمر) يا ماه (شهر: مجموعة 30 روزه يا اندكي بيشتر و كمتر) به واسطة زبان حبشي يا گويش عربي جنوبي باشد. گفتهاند كه در كتيبههاي باقيمانده از اين گويش دو شكل «ارخ» يا «ورخ» به كار رفته است و عرب از بسياري از حوادث و مراسم خود با قيد تاريخ ياد ميكرد. به هر حال اگر هم واژة «تاريخ» و مشتقات آن در ميان عرب پيش از اسلام وجود داشته، دستكم ميتوان گفت كه در عربستان مركزي رواجي نداشته است. در روايت بخاري دربارة تقويم اسلامي هم به جاي «ارخ»، از «عد» استفاده شده است.
مبدأ تاريخ: تاريخ به معناي لغوي و اصطلاحي آن در اينجا، به طور مستقيم با وضع مبدأ تاريخ در اسلام مرتبط است. در اين باره روايات مختلف است. غالب گزارشها بر آناند كه تا روزگار عمر بن خطاب، مبدأي ثابت براي محاسبة تاريخ وجود نداشت و عمر در 17 ق / 638 م، بنا بر ضرورتهايي، به دنبال مشورت با اصحاب بلندپايه، سال هجرت پيامبر(ص) به مدينه را ـ از محرم سال اول هجري، نه ربيعالاول كه هجرت در آن ماه اتفاق افتاده بود ـ مبدأ محاسبة تاريخ قرار داد. از مجموع روايتها برميآيد كه تا آن زمان نامهها نيز تاريخ نداشت و نخستين بار يعلي بن اميه ـ امير يمن ـ نامة تاريخدار به مدينه فرستاد، ولي از مبدأ اين تاريخ ياد نشده است. «تاريخ» در لغت عرب به معناي صريحِ «تعريف وقت» (تعيين زمان)، اثبات چيزي، و به طور كنايي غايت و نهايت چيزي، و در اصطلاح يعني بازشناساندن حوادث و زمان وقوع آنها نسبت به مبدأي زماني است برحسب همين معناي اصطلاحي، از اوايل سدة 2 ق، كتابهايي كه مشتمل بر حوادث و احوال، با تعيين زمان آنها تدوين ميشد، «تاريخ» نام ميگرفت؛ در حالي كه پيش از آن واژة «خبر» (اخبار) بر همان مفهوم و انديشهاي اطلاق ميشد كه بعداً به «تاريخ» تعبير شد.
كتاب التاريخ از عوانة بن حكم در نيمة اول سدة 2 ق، ممكن است نخستين اثر با اين عنوان باشد با آنكه از شيوة تنظيم كتاب عوانه اطلاعي در دست نيست، ولي گفتهاند: كتابهايي كه از زمان حدوث وقايع سخن نميگفت، «تاريخ» نام نميگرفت نخستين اثري كه ذكر زمان در آن اهميت داشت و ظاهراً سالشمارانه و برحسب توالي زماني تدوين شده بود، كتاب التاريخ علي السنين از هيثم بن عدي است. از آن پس عنوان «تاريخ» به تدريج بر همين گونه آثار اطلاق گرديد و البته گاه آنها را ـ مانند دورة پيشين ـ «اخبار» نيز ميناميدند؛ اما بايد گفت «اخبار» بيشتر بر آثاري اطلاق ميشد كه امروزه با تكنگاري قابل مقايسه است، مانند اخبار زياد بن ابيه از هيثم ابن عدي، يا اخبار العباس از هشام كلبي، و اخبار ابي طالب و ولده از مدائني در حالي كه «تاريخ» بيشتر بر حوادث عامتر و مشتمل بر ذكر زمان وقوع آنها اطلاق ميگرديد، مانند كتاب التاريخ و المبعث و المغازي از واقدي كه كتاب المغازي او كه اينك در دست است، جزئي از آن به شمار ميرود.
موضوع و مفهوم تاريخ معناي تاريخنگاري: موضوع تاريخ يعني آنچه از عوارض ذاتي آن بحث ميكند، بررسي حوادث و تحولاتي است كه در انديشه و حيات آدمي رخ ميدهد؛ و مفهوم تاريخ،يعني مجموع صفاتي كه تصور «تاريخ» حاوي آن است، دربردارندة مجموع خصايص و صفات همان حوادث و تحولاتي است كه موضوع «تاريخ» به شمار ميآيد.
|