سير جمهوريخواهي در عصر قاجار | براي پاسخ دادن به اين سؤال كه انديشه جمهوريخواهي در عصر قاجار، چه سيري داشته، بايد به موارد زير اشاره كرد:
الف: زمينههاي پيدايش اين انديشه در ايران (دورة فتحعليشاه و آغاز ارتباط ايرانيان و اروپاييان).
ب: وقايع پس از مرگ محمدشاه قاجار.
پ: دورة ناصرالدين شاه و استفاده از لفظ «جمهوريت» براي سركوب هر نوع مخالفتي با قدرت مستبده حكومت.
ت: جمهوريخواهي در همدان پس از مرگ ناصرالدين شاه.
ث: در درگيريهاي قبل از انقلاب مشروطه از لفظ «جمهوريت» چه استفادههايي ميشد؟
ج: جمهوري گيلان در نهضت جنگل.
چ: جمهوريخواهي «سردار سپه» در سال 1303.
الف: زمينههاي پيدايش اين انديشه در ايران
فتحعليشاه قاجار در آستانة قرن 19 م مقارن با سال 1212 ق. به حكومت رسيد. در سالهاي اول حكومت وي، ناپلئون بناپارت در فرانسه به عنوان امپراتور تاجگذاري كرد. (1219) و الكساندر تزار مقتدر روس به حكومت روسيه رسيد (1215). در همين زمان انگلستان بر رقيباني كه در زمينة تسلط بر هند داشت، فائق آمد. اين امر موجب تحريك ناپلئون و الكساندر شد و دربار فتحعليشاه مورد توجه سه قدرت روس، انگليس و فرانسه قرار گرفت. مورخ دربار قاجار اين امر را دليل بر مجد و عظمت فتحعليشاه ميداند.1
ناآشنايي فتحعليشاه به مسائل سياست جهاني در مقايسه با حريفاني مانند ناپلئون و الكساندر، مصائب بسياري به دنبال داشت.
در ايران، حاكم از لحاظ نظري، قابل قدرت شريعت بود؛ ولي در عمل، وسيلهاي براي اعمال اين نظارت وجود نداشت. ادعا ميشد پادشاه سايه خدا در زمين است و مشروعيت حكومت وي نيز از اين مسئله توجيه ميشد. به اين دليل؛ اطاعت مطلق از شاه واجب و لازم بود. فتحعليشاه در مشاجرهاي كه با سرگور اوزلي دارد، قدرت مستبده خود را بسيار برتر از قدرت محدود و مشروط پادشاه انگليستان ميشمارد.2
رفت و آمد سفراي اروپايي به ايران و رفتن مأموران سياسي ايران به اروپا، موجب آشنايي ايرانيان با افكار اروپاييان شد. عدهاي از ايرانيان به تفاوتهاي بين خود و اروپاييان پي بردند (سؤال عباس ميرزا از ژوپر در همين رابطه). مسيو هانري دوبرن از همراهان ژنرال گاردان مينويسد: «ايرانيان مردماني باهوشند؛ ولي از اوضاع جهان و تحولات قرن اخير بيخبرند... وقتي من از انقلاب كبير فرانسه و اصول جمهوريت و حقوق بشر براي بعضي از رجال مهم دولت صحبت ميكردم، آنها بسيار شگفتزده ميشدند. همين رابطه با رجال و سخن از افكار نوين بود كه شاه را نگران كرد.»3
ب: وقايع پس از مرگ محمدشاه قاجار
عباس ميرزا در ادامة جستوجوي راهحلي براي هوشيار كردن ايرانيان و علل عقبماندگي ايران، به اعزام گروههايي از دانشجويان در چند نوبت به اروپا اقدام كرد. با مرگ عباس ميرزا، در دورة محمدشاه هر چند افكار انقلابي با تحول عمدهاي همراه نبود، ولي دستپروردگان عباس ميرزا به اقدامات خود ادامه ميدادند. پس از فوت محمدشاه، عدهاي زمزمة جمهوريخواهي را مطرح كردند. در اين امر از نصرالله ميرزا صدرالممالك نام برده ميشود.
جهانگير ميرزا، او و اطرافيانش را متهم ميكند كه معتقد بودهاند: «دولت ايران را بايد جمهوري نموده، امورات دولتي را منوط به مصلحت ديد جمعي» كرد.4 ولي سپهر علت مخالفتهاي صدرالممالك را مخالفت شخصي وي با حاج ميرزاآقاسي و تلاشي ميداند كه وي براي رسيدن به مقام صدراعظمي داشته و موفق نشده است.5 او از جمهوريخواهي وي ذكري به ميان نميآورد.
پ: دورة ناصرالدين شاه و استفاده از لفظ «جمهوريت» براي سركوب هر نوع مخالفتي با قدرت مطلقة حكومت
در عصر حكومت ناصرالدين شاه، به مقصران سياسي عمدتاً تهمت بابيگري و فساد عقيده زده ميشد؛ ولي مواردي هم ديده شده كه از جمهوري طلب بودن به عنوان حربهاي براي سركوب مخالفان استفاده شده است. ظلالسلطان، حاكم اصفهاني زماني كه از توقف ملكالمتكلمين در تهران و اقدامات وي نگران بود، عدهاي را در اصفهان واداشت تا تلگرافها و نامههايي به روحانيان و رجال تهران بنويسند و توقف او را در تهران براي ملك و ملت مضر و خطرناك گوشزد كنند. حتي او را طرفدار انقلاب و جمهوري و عقايد باطله و بيديني بخوانند.6
ناصرالدين شاه از آشنايي ايرانيان با حكومتهاي غير مطلقه وحشت بسيار داشت؛ به طوري كه مسافرت اتباع ايران به كشورهايي كه داراي حكومت ملي بودند و بخصوص ممالك جمهوري ممنوع بود و معيرالممالك، داماد شاه براي رفتن به اروپا ابتدا به عتبات سفر كرد و از آنجا به طور ناشناس به اروپا رفت و همين امر نيز باعث شد كه مدتها مورد بيلطفي شاه قرار گيرد.7
ناصرالدين شاه به يك معلم فرانسوي كه كلاس آموزش زبان فرانسوي داير كرده بود، اخطار داد كه در خارج از دارالفنون مجاز به اين كار نيست و كلاس او را تعطيل كرد؛ به اين دليل كه: «در حين تدريس ممكن است از مملكت جمهوري فرانسه مذاكراتي شود.»8
ت: جمهوريخواهي در همدان پس از مرگ ناصرالدين شاه
در سال 1314 ه .ق به دنبال مرگ ناصرالدين شاه، در شهر همدان شورش جمهوريخواهي به پا ميشود. مردم اين شهر ده سال قبل از تجربة مشروطه، دعوت به جمهوري شدند. در اين ماجرا، شيخ احمد كرماني دست داشت. وي در سال 1308 ه .ق، به دنبال دستور ناصرالدين شاه در دستگيري گروهي تحت عنوان بابيگري همراه با حاج سياح و ميرزا رضا كرماني دستيگر شد. ميرزا احمد در سال 1310 ه .ق از زندان آزاد شد. چند روز قبل از قتل ناصرالدين شاه در شاه عبدالعظيم با ميرزارضا ملاقات كرد. (ميرزارضا هر گونه ارتباط او با قتل شاه را منكر شد). سپس در دهة عاشوراي 1314 ه.ق به همدستي شخصي به نام سيد حسن صاحبالزماني از ماجراي كشته شدن شاه استفاده كرد و با توجه به اينكه ميرزااحمد سخنران ماهري نيز بود، به مردم القا كرد كه چون ديگر شاهي نمانده، اينك وقت جمهوري است و مردم بايد به خود آيند و از فرصت استفاده كنند. قبل از اين تاريخ نيز در همدان شورشهاي ضد حكومتي و اربابي بر پا شده بود. به دنبال اين شورش، اين دو نفر دستگير و به تهران فرستاده ميشوند. مظفرالدين شاه به شفاعتها براي آزادي احمد اهميت نميدهد و ميگويد: «اگر اين دو تن را رها كنم، تخم قاجاريه را از روي زمين برميدارند.»9
ث: در درگيريهاي قبل از انقلاب مشروطه، از لفظ جمهوريت، چه استفادههايي ميشد؟
در سالهاي اول حكومت مظفرالدين شاه به دنبال تشكيل انجمن معارف و تلاشهايي در جهت نوآوري در امر تعليم و تربيت، به انجمن معارف از سوي مخالفان تهمت «جمهوريطلبي» و ضديت با استقلال سلطنت زده ميشود.10
در همين زمان در رسالهاي خطي مربوط به سال 1315 ه. ق 11 از حكومت مطلقه دفاع و در مقابل، جمهوريت رد ميشود. نويسنده معتقد است كه: «فرانسويان اين لفظ را در ايران، باب كردهاند تا براي خود شريك و همراه پيدا كنند؛ وگرنه در ايران كسي از اين آگاه نبود؛ تا اينكه معلمان فرنگي برخي را اغفال كردند.» نويسنده اين شيوة حكومتي را به دليل عدم اقتدار بر زير دستان، عدم هراس رعيت از رئيسجمهور، دلسوز نبودن رئيسجمهور براي كشور رد ميكند.
در اين زمان، مواردي هم ديده شده است كه از جمهوريت به عنوان شيوة خاص حكومتي صحبت نميشود و اين لفظ و به هر نوع مشورت و نيز تأمين حقوق عمومي اطلاق شده است. در نامهاي در عهد مظفرالدين شاه از سوي علماي شيراز به وليعهد ذكر شده است كه ايران، دولت مطلقة مستبده نيست؛ بلكه جمهوري اسلامي است. «چه از عهد سلف تا حال خلف، علما و ملت هر شهري به حكومت شورش كردند و دولت با مصلحت جمهور، حاكم را عزل فرموده... به اين معني باز يك جمهوري ما رشك فرانسه و آمريكا است.»12
در ماجراي عزل مسيو نوز، از قول مجدالاسلام، مدير روزنامة «ادب» ذكر شده است: اگر چه در خيال آقاي طباطبايي، جمهوريت دولت ايران است، لكن با مقصود ما منافاتي ندارد؛ چه ما اجزاي قانون اسلام و تنظيم ادارة دولت را خواهانيم و اين در ضمن جمهوريت و مشروطيت هر دو حاصل است.
«جمهوريت از افراد مشروطيت است.» مقصود ما رفع ظلم و استبداد است؛ خواه به عنوان جمهوريت باشد و خواه به عنوان مشروطيت.13
اين روزنامه به علت نوشتن مقالاتي مشتمل بر الفاظ سلطنت مشروطه و جمهوري و آزادي و مساوات و برابري، به امر علاءالدوله، حاكم تهران توقيف ميشود.14
در ماجراي مهاجرت علما به قم، در مقابل تزلزل مظفرالدين شاه، عينالدوله و ديگران ميگفتند: «ما اگر امروز مشروطه بدهيم، فردا هم جمهوري ميخواهند و شاه را از ميان برخواهند داشت.15
سيد محمد طباطبايي در 14 جماديالاول سال 1324 ه .ق بر منبر گفت: «ما از دولت جز عدل چيزي نخواستهايم. حالا بعضي ميگويند ما مشروطهطلب يا جمهوريطلب ميباشيم... ما تنها عدالتخانه ميخواهيم. مجلسي كه جمعي در آن باشند و به درد مردم برسند... درمان خودكامگي، شور و مشاورت است.16
ناظمالاسلام كرماني هم نوشته است: مردم ايران هنوز به آن درجه تربيت نشدهاند و قابل مشروطيت و جمهوريت نميباشند.17
ج: جمهوري گيلان در نهضت جنگل
در جنبش ميرزاكوچك و يارانش در جنگل، جمهوريت به عنوان شيوة خاص حكومتي مطرح است و نه به عنوان حربهاي در دست دولت براي سركوب مخالفان. به دنبال پياده شدن نيروهاي ارتش سرخ روسيه در انزلي، در تعقيب ژنرال دنيكين و افرادش «ضد انقلابيون روسيه)، تماسي بين ميرزاكوچك و نيروهاي ارتش سرخ گرفته شد. در پي مذاكرات بعدي دربارة مساعد بودن زمان براي برپايي انقلاب در ايران، قرار شد كه در گيلان، حكومت جمهوري انقلابي موقت تشكيل شود و پس از فتح تهران و تشكيل مجلس مؤسسان، نمايندگان ملت نوع حكومت بعدي را تعيين كنند. در 20 رمضان سال 1338 ه .ق اعلاميهاي از طرف نهضت صادر شد كه در آن، پس از بندهايي درباره تساوي ابنا بشر، لزوم مقابله با استبداد داخلي و استعمار انگلستان اعلام شده بود. جمعيت انقلاب سرخ ايران:
1. اصول سلطنت را ملغي و جمهوري را رسماً اعلان كردند.
2. حكومت موقت جمهوري، حفاظت جان و مال عموم افراد را بر عهده گرفتند و... 18
ميرزا كوچك خان با استفاده از ضعف و ناتواني دولت مركزي، ادارات دولتي گيلان را تصرف كرد و كمي بعد، قلمرو حكومت خود را تا مازندران بسط داد. اين «جمهوري بلشويكي» داراي نيروي منظمي به تعدا هشت هزار و پانصد نفر و مجهز به توپخانة صحرايي و مسلسل و ساير سلاحهاي مؤثر بود.19
جمهوري گيلان به كلية سفارتخانههاي خارجي غير از سفارت انگلستان موجوديت رژيم جديد را اعلام كرد و دولت مركزي را به علت عقد قرارداد «1919» غير رسمي قلمداد كرد. ولي اين حكومت دوام نياورد. به دنبال اختلافات داخلي ميرزا با بلشويكهاي ايراني و درگيري بين آنها و شكست نيروهاي جنگل از نيروهاي قزاق و تحولات سياسي در سطح جهاني، جمهوري جنگل از هم پاشيده شد.
چ: جمهوريخواهي «سردار سپه» در سال 1303
حدود سه سال پس از شكست جمهوريخواهان جنگل، بار ديگر زمزمة استقرار رژيم جمهوري در تهران و بعضي از شهرستانها شنيده شد؛ با اين تفاوت كه اين بار انگليسيها و مستبدان شاهپرست داخلي بيش از همه، سنگ جمهوريطلبي را به سينه ميزنند. به دنبال مسافرت احمدشاه به اروپا و انتشار شايعة استعفاي او از سلطنت و با توجه به مخالفت سردار سپه با سلطنت قاجار، وي تصميم گرفت كه به وسيلة ايجاد جمهوري دست قاجار را از حكومت ايران كوتاه كند.20
بلشويكها در روسيه، در اين جريان «عليه سلطنت و علما از رضاخان پشتيباني كردند.»21 سردار سپه از ميليون خوشنام براي تبليغ استفاده ميكند. در واقع برخي ميدانستند كه جمهوري رضاخان نخستين گام براي تأسيس سلسلة پهلوي است.22 در مجلس، نمايندگان جمهوريطلب به سركردگي تدين در مقابل مخالفان آن به سركردگي سيد حسن مدرس قرار ميگيرند. پس ا انتشار اعلاميههاي روحانيون و علماي قم در مخالفت با جمهوري و مبارزه شديد بعضي از جرايد و به دنبال درگيريهايي در بيرون و داخل مجلس، طرفداران سلطنت بر جمهوريخواهان غلبه كردند و سردار سپه از اين امر صرفنظر كرد.23
زيرنويس:
1. محمداسماعيل رضواني، انقلاب مشروطيت ايران (تهران: شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1345)، ص 6، به نقل از «عبدالرزاق بيك دنبلي» در «مآثر سلطانيه».
2. محمداسماعيل رضواني، پيشين، ص 10، به نقل از محمود محمود، روابط ايران و انگليس، ج 1، ص 136.
3. مهدي ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج 1 (تهران: علمي، 1358)، صص 83 ـ 82.
4. محمداسماعيل رضواني، پيشين، ص 12، به نقل از تاريخ نو جهانگير ميرزا، ص 217.
5. محمدتقي لسانالملك سپهر، ناسخالتواريخ، ج 3، مصحح حميد كيانفر، (تهران: اساطير، 1377، ج 1)، ص 932.
6. مهدي ملكزاده، پيشين، ص 159.
7. همان، ص 84.
8. يحيي دولتآبادي، تاريخ معاصر ـ تاريخ يحيي، ج 1، (تهران: ابنسينا، 1362)، ص 230.
9. پرويز اذكايي، «داستان جمهوري همدان»، آينده، شماره 10 (1366)، ص 839 ـ 835.
10. يحيي دولتآبادي، پيشين، ص 230.
11. فريدون آدميت ـ هماناطق، افكار سياسي و اجتماعي و اقتصادي در آثار منتشر نشده دوران قاجار، (تهران: آگاه، 1356، ج 1)، به نقل از تشكيلات ملت متمدن از حسين بن محمود الموسوي، ص 74 ـ 71.
12. ناظمالاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام سعيدي سيرجاني، بخش اول، ج 2، (تهران: بنياد فرهنگ ايران؛ 1346)، ص 156 ـ 157.
13. ناظمالاسلام كرماني، پيشين، ج 1، ص 33.
14. همان، ج 2، ص 131.
15. احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، (تهران: صداي معاصر، 1378، ج 2)، ص 165.
16. احمد كسروي، پيشين، ص 151.
17. ناظمالاسلام كرماني، پيشين، ج 2، ص 201.
18. ابراهيم فخرايي، سردار جنگل، (تهران: جاويدان، 1362، ج 10)، ص 290 ـ 233.
19. علياصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، (تهران: مدبر، 1378، چ 8)، ص 597.
20. يحيي دولتآبادي، پيشين، ج 4، ص 345.
21. علياصغر شميم، پيشين، ص 643، به نقل از ديلي تلگراف، مهر 1304 ش.
22. محمدعلي كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا سقوط رضاشاه، ترجمه محمدرضا نفيسي، (تهران: پاپيروس، 1366)، ص 126، به نقل از ديوان ملكالشعراي بهار، ج 1:
«در پرده جمهوري كوبد در شاهي
ما بيخبر و دشمن طماع زرنگ است.»
23. علياصغر شميم، پيشين، ص 642 ـ 640 و يحيي دولتآبادي، پيشين، ج 4، ص 352 ـ 345.
منبع:رشد، آموزش تاريخ، سال سوم، بهار 1381، شماره 9 این مطلب تاکنون 3947 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|