سقوط رضاشاه از نگاهی دیگر | سقوط ناگهانی رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ در وهله نخست بر اثر فشار مقاومتناپذیر نظام جهانی بر وی، و در مرحله بعد حاصل تضادهای ناشی از سبک حکومت خودکامه او بود. وقتی در شهریور ۱۳۱۸ جنگ جهانی دوم درگرفت، ایران اعلام بی طرفی کرد. وابستگی ایران به داد و ستد با آلمان موجب شد تا دولت رضاشاه به تصمیم انگلیس مبنی بر جلوگیری از رابطه بازرگانی آلمان با کشورهای بیطرف اعتراض کند. در دوره بعد از قرارداد شوروی - آلمان نازی (اول شهریور ۱۳19 به بعد) ایران از آزادی عمل نسبی برخوردار شد. چون توانست از طریق شوروی به داد و ستد با آلمان نازی ادامه دهد. با انتصاب علی منصور از طرفداران آلمان به نخست وزیری ایران در تیر ۱۳1۹، بر نفوذ آلمان در ایران افزوده شد و عناصر طرفدار آلمان در ارتش ایران به نحو قابل توجهی افزایش یافتند.
ناگهان معادله جهانی به زیان ایران برهم خورد چون آلمان هیتلری در اول تیر ۱۳۲۰ به شوروی حمله برد. ایران بار دیگر بیطرفی خود را در ۵ تیر اعلام داشت. منتها این بی طرفی چندان واقعی و صمیمانه نبود. در ایران همدلی گسترده با آلمانها وجود داشت و از پیروزی آن کشور بر انگلیس و شوروی قلباً احساس رضایت می شد. رژیم رضاشاه احساس میکرد خطر تهدید شوروی برطرف شده است. اما شوروی و انگلیس صمیمانه متحد شده بودند و فشار زیادی بر رضاشاه وارد میآوردند تا چند صد آلمانی مقیم ایران را از کشور اخراج کند. در ۲۸ تیر متفقین رسماً از ایران چنین تقاضایی کردند و ایران ده روز بعد طی یادداشتی ضمن اعلام نیاز به تکنسینهای آلمانی در صنایع خویش، درخواست متفقین را رد کرد و در عوض وعده داد مراقب تمامی آلمانیهای مقیم این کشور باشد. البته شوروی و انگلیس از قبل تدارک مداخله نظامی در ایران را دیده بودند و میخواستند به آن وسیله از منافع خود (انگلستان از منابع نفتی خوزستان، و شوروی از منابع نفتی باکو) در برابر آلمان دفاع کنند. علاوه بر اینها شوروی و انگلیس میخواستند خط امن تدارکاتی و ارتباطی ایران را در دست داشته باشند این ملاحظات باعث شد که در اوایل مرداد برنامه تهاجم دولت به ایران تهیه شود. تصمیم قطعی در اواخر مرداد گرفته شد.
رژیم رضاشاه در آن مقطع در بنبست بدی گرفتار شده بود. انگلیس و شوروی از وی میخواستند علیه آلمان دست به اقدام خصمانه بزند. حال آنکه آلمان در حال درهم شکستن ارتش شوروی و پیشروی به سوی مرزهای ایران بود. آلمان هم از آن طرف فشار وارد میآورد که دولت ایران شهروندانش را اخراج نکند و به تقاضای متفقین که جاپاهای محکمی در ایران داشتند، وقعی ننهد. گره مشکلات ایران هنگامی کورتر شد که متفقین طی دومین یادداشت خود در ۱۵ مرداد ۱۳۲۴ خواهان اخراج آلمانها شدند و همزمان، هیتلر در نامهای از رضاشاه خواست مقاومت کند و وعده داد که آلمان تا پاییز آن سال تمامی جنوب شوروی را به تصرف خود در خواهد آورد.
سرانجام در ۳۱ مرداد رضاشاه دولت دستور داد عناصر غیرضروری آلمانی را از ایران اخراج کنند اما این اقدام بسیار دیر و بسیار اندک بود و نتوانست متفقین را از تهاجم به ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ بازدارد. ارتش ایران مقاومت چندانی نشان نداد و به سرعت در هم شکست. به فاصله یکی دو روز جنگ ایران با متفقین پایان یافت و در روز ۱۰ شهریور ارتش ایران کاملاً از هم پاشیده شد. رضاشاه باورش نمیشد و میپرسید چرا متفقین از همان آغاز به من نگفتند که خط تدارکاتی نیاز دارند و وقتی از رادیو آلمان شنید که ایران قاطعانه در برابر متفقین مقاومت میکند به روزنامهها دستور داد این گزارش را تکذیب کنند. اما طوری نباشد که موجب ناخشنودی آلمانها گردد.
اینکه چرا انگلیس و شوروی رسماً از ایران درخواست خط تدارکاتی نکردند چون اگر ایران مخالفت میکرد مجبور بودند به این کشور حمله ببرند و اگر موافقت میکرد با یک ارتش تقریباً هوادار آلمان که دست خورده باقی مانده بود سروکار داشتند.
روز ۱۶ شهریور ارتشهای متفقین به سوی تهران پیشروی کردند و از ایران خواستند هرچه سریعتر نفرات جبهه محور آلمان و متحدان جنگیاش را اخراج کند. روز بعد مجلس به بررسی لایحهای پرداخت که رضاشاه را از فرماندهی کل قوا عزل میکرد این اقدام مشروعیت او را شدیداً خدشهدار کرد. شاه برای نشان دادن خشم خود را نسبت به متفقین در روزنامه اطلاعات اعلام کرد نمیخواهد سفارتخانههای کشورهای «محور» در ایران را ببندد و روابط سیاسی را با دولتهای محور قطع کند و ادامه داد: «مأموریت ما در پایتختهای کشورهای محور مانند گذشته ادامه خواهد یافت و ما به روابط دیپلماتیک با آنها ادامه خواهیم داد.» با این اقدام متفقین تصمیم گرفتند رضاشاه را از سلطنت کنار بزنند. روز ۲۳ شهریور بی بی سی در برنامه فارسی خود به رضاشاه حمله کرد و او را جبار و دزد خواند و اعلام کرد که «مشروعیت او از بین رفته و جبران شدنی نیست.» نمایندگان مجلس حاضر نشدند گفتار بیبیسی را رد کنند و اعلام کردند: «بی بی سی حقیقت را گفته است و در ایران دموکراسی وجود ندارد.» دفاع رضاشاه از ادامه رابطه با دولتهای محور، با تهدید ارتش سرخ به اشغال تهران همراه شد. رضاشاه بهتر آن دید که به نفع پسرش محمدرضا از سلطنت کنارهگیری کند. روزهای ۲۵ و ۲۶ شهریور مراسم انتقال قدرت انجام شد. قوای روس و انگلیس در ۲۶ شهریور به تهران وارد شدند و رضاشاه از تهران عازم تبعیدگاه خویش گردید. سلطنت او - و نه سلسلهاش - به پایان غم انگیز خود رسیده بود.
ورود متفقین مهر تاییدی بر وابستگی مداوم ایران در عصر رضاشاه زد. تمدید قرارداد امتیاز نفت در خرداد ۱۳1۲ به مدت ۲۸ سال دیگر بهترین نشانه این وابستگی بود. رضاشاه با مداخله قدرتهای خارجی سرنگون گردید. او در معادله آلمان – شوروی – انگلیس دچار اشتباه محاسبه شد و نتوانست خود و دولتش را از جاذبه آلمان دور نگه دارد. اینها سقوط وی را گریزناپذیر ساختند. بر این همه باید سبک حکومت خودکامهای را نیز افزود. مشاورانش جرات مخالفت با نظرات وی را نداشتند و نمیتوانستند اطلاعات حساس را در اختیار وی قرار دهند. رضاشاه در آخرین دیداری که با کابینهاش داشت، به آنان گفت: «در رابطه با برنامهها و اندیشههایم، راز موفقیتم آن بود که هرگز با کسی مشورت نکردم.» این یکی از دلایل سقوط وی در سال ۱۳۲۰ بود. شاید رضاشاه میتوانست بر قدرت باقی بماند به شرط اینکه از حداقل پایگاه اجتماعی یا مشروعیت در داخل کشور برخوردار باشد و چون چنین نبود، تضادهای نظام جهانی که زمینه حکومتش را در ۱۲۹۹ فراهم ساخته بود، زمینههای سقوطش را نیز در ۱۳۲۰ تدارک دید.
منبع: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، جانفوران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ نوزدهم، 1399، ص 380 تا 383
این مطلب تاکنون 1242 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|