اعتراض اویسی به كم بودن تعداد كشتههاي قیام 15 خرداد! | ارتشبد غلامعلی اویسی از فرماندهان ارشد نظامی در دوره پهلوی دوم، در سال ۱۲۹۷ در یکی از روستاهای قم به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس قم گذراند و بعد از اتمام دوره دبیرستان وارد دانشکده افسری شد.
او توانایی و یا تبهر خاصی در امور نظامی نداشت و عملاً نیز در دوران آموزشی خود تلاشی برای یادگیری امور نظامی نشان نمیداد. فردوست در خاطرات خود با اشاره به این موضوع آورده است «اویسی از آغاز افسر کم سوادی بود و تا پایان نیز معلومات نظامی کمتر از متوسط داشت و مطلقا اهل مطالعه نبود. حتی در دوره دانشکده افسری در هیچ یک از دروس و تمرینات شرکت نمیکرد و در طول دو سال دانشکده انباردار گروهان بود، ولی او توانست با زدو بند و نزدیک کردن خود به محمدرضا ترقی کند و به مشاغل مهم برسد.» (1)
علیرغم این ضعفها اویسی توانست در سمتهای گوناگون نظامی به فعالیت بپردازد و توجه محمدرضا را به خود جلب نماید. هرچند تا سال ۱۳۳۲، سمت خاص و مهمی نداشت و مهمترین پست نظامی او فرماندهی هنگ ۱۶ کازرون بود. بعد از سال ۱۳۳۲ که قدرت شاه افزایش یافت، بسیاری از نظامیان توانستند به درجات نظامی بالایی ارتقا یابند. اویسی نیز از جمله نظامیانی بود که مشمول الطاف خاص شاهنشاهی قرار گرفت و از نظر نظامی ارتقا یافت. در مقابل، اویسی نیز برای نشان دادن وفاداری خود به شاه، نقش مهمی در تثبیت حکومت او ایفا نمود. اولین نقش اویسی در این مقام، مشارکت در عملیات سرکوب قیام ۱۵ خرداد 1342 بود. او همچنین پانزده سال پس از این قیام، از عاملان اصلی سرکوب قیام مردم در شهریور ۱۳۵۷ بود.
نقش اویسی در قیام ۱۵ خرداد و حوادث ۱۷ شهریور
غلامعلی اویسی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، فرماندهی گارد شاه را بر عهده داشت. او از جمله افرادی بود که با کنترل نظامی وسیع بر شهر قم، به سوی عده زیادی از تظاهرکنندگان آتش گشود و بسیاری از آنان را به قتل رساند. او عمیقاً معتقد بود که باید به تعداد گلولههای واگذارشده به سربازان، مخالفین کشته شوند.
در یکی از سندهای ساواک (به تاریخ ششم تیر ۱۳۴۲ - سه هفته پس از قیام 15 خرداد) میخوانیم:
«....پس از واقعه ۱۵ خرداد، تیمسار اویسی فرمانده لشکر گارد، افسران مأمور لشکر را جمع کرده و ضمن سخنانی به آنها گفته بود که در 15 خرداد، طی دو روز، دو هزار عدد فشنگ مصرف شده؛ پس چرا عده مقتولین کمتر از تعداد فشنگهای مصرف شده میباشد. یکی از افسران که دچار احساسات شده از جای خود بلند شد و گفت: تیمسار این مردم هموطنان ما هستند ما چگونه میتوانیم به تعداد گلولههای مصرف شده آدم بکشیم؟ از این بیان افسر مذکور، تیمسار اویسی عصبانی شده دستور در بازداشت او را صادر کرد و قرار است او را از ارتش نیز اخراج کند. در بین همه مردم صحبت از این است که تیمسار اویسی کراراً دستور داده بود که سینه مهاجمان و اجتماع کنندگان مورد هدف قرار گیرد و خصومت شدیدی نسبت به به او در مردم به وجود آمده است....»(2)
نقش اویسی در کشتار مردم در آن روز به حدی کلیدی و پررنگ بود که در آن زمان به «قصاب ایران» معروف شد. او به پاس خدمات خود در این رویداد درجات سرلشگری و سپهبدی را از آن خود کرد و سپس در سال ۱۳۴۴ به عنوان فرماندهی ژاندارمری کل منصوب شد. اویسی در حوادث شهریور 1357 نیز نقش مهمی در سرکوب مردم انقلابی ایران ایفا نمود.
بعد از آنکه در شانزده شهریور حکومت نظامی اعلام شد، شاه برای نشان دادن اهمیت و جدی بودن حکومت نظامی، فرماندهی نظامی پایتخت را به اویسی واگذار کرد.(3) تفویض این مقام به اویسی نشان از اعتماد کامل شاه به اویسی و جدی بودن او در سرکوب هر نوع جنبش اعتراضی داشت. روش اویسی در مقابله با اعتراضات، توسل به خشونت و سرکوب بود. او هیچ امتیازی به مخالفان نمیداد و بعد از آنکه شریفامامی در سال 1357 به سیاست آرامسازی اوضاع با دادن امتیاز به مخالفان روی آورد، اویسی از جمله افرادی بود که نتوانست امتیاز دادن شریف امامی به مطبوعات و پارلمان را هضم کند.(4) سرسختی اویسی در مماشات با مخالفان باعث شده بود تا شاه بعد از شریف امامی او را برای احراز مقام نخستوزیری در نظر بگیرد.
چرا اویسی نخستوزیر نشد؟
در برخی از منابع آمده است که شاه بعد از شریفامامی به اویسی برای نخستوزیری نظر داشت؛ اما برخی از افراد جمله فرح مانع از این انتخاب شدند. احمدعلی مسعودانصاری پسرخاله فرح در این رابطه آورده است.
«من شخصاً از تیمسار اویسی و همچنین از نزدیکان او شنیدم که نظر شاه بر نخستوزیری اویسی قرار داشت، اما فرح مخالف بود و او و یارانش ازهاری را برای تصدی دولت نظامیپیشنهاد کردند.» (5)
اما برخی هم معتقدند که علت عدم انتخاب اویسی به عنوان نخستوزیر شخص شاه بود. چرا که شاه بر این باور بود که اویسی را سفرای انگلیس و آمریکا انتخاب کرده بودند. طبعاً شاه واهمه آن را داشت که انگلیس و آمریکا درصدد جایگزینی اویسی به جای شاه باشند. اما بر اساس دیدگاهی دیگر، آمریکا و انگلیس با انتخاب اویسی به نخستوزیری مخالف بودند؛ زیرا به زعم آنان شیوه اویسی در برخورد با مخالفان خشونتآمیز است و این کار را مشکلتر خواهد کرد. بر همین اساس فرح نیز معتقد بود که باید با تظاهرکنندگان با ملایمت رفتار شود.(6)
در هر صورت بعد از رد شدن اویسی به سمت نخستوزیری، او کشور را به بهانه معالجه خود ترک کرد. برخی گفتهاند همانهایی که با نخستوزیری او مخالف بودند، همانها هم باعث رفتن او شدند. اما واقعیت آن است که اویسی بعد از مشاهده اوضاع سیاسی و ناامید شدن از حفظ حکومت، کشور را ترک کرد. اویسی معتقد بود حفظ حکومت پهلوی تنها از طریق رفتن شاه حتی به قیمت کودتای نظامیان و یا عدم پشتیبانی آمریکا و انگلیس از شاه میسر است.
پارسونز آخرین سفیر انگلیس در ایران قبل از انقلاب اسلامی در خاطرات خود راجع به یکی از ملاقاتهای خود با اویسی آورده است: «ما به او گفتیم که شایعاتی در میان افسران ارتش منتشر شده دائر بر اینکه انگلیس و آمریکا از یک کودتای نظامی با تشکیل یک دولت نظامی در ایران حمایت میکنند. منظور ما از این ملاقات تکذیب این شایعه و تاکید بر بیاساس بودن آنست. ما همچنین تاکید کردیم که شایعات مربوط به کاهش پشتیبانی انگلیس و آمریکا از شاه حقیقت ندارد. ژنرال اویسی تذکرات ما را بسردی و با ناخشنودی استقبال کرد.» (7)
با این حال اویسی توانست از کشور فرار کند و این در حالی بود که به اعتقاد بسیاری در دوران فعالیتهای نظامی خود از راههای ناصواب ثروت زیادی اندوخته بود. فردوست در رابطه با فسادهای اخلاقی و مالی اویسی مینویسد: «زمانی که فرمانده ژاندارمری بود، سهم خود را از تریاکهای وارده از افغانستان و ترکیه برمیداشت و زنش در کرمان تشکیلات سازماندهی فرم تریاک در خانه داشت. او تریاکهای مکشوفه را نیز برای خود ضبط میکرد و آنها را میفروخت... اویسی از این طریق، طی چندسالی که در ژاندارمری بود، حداقل پنج میلیارد تومان دزدید و همه را دلار کرد و به خارج برد.» (8)
اویسی بعد از خروج از ایران، فرانسه را به عنوان محل زندگی خود انتخاب نمود. او در سال ۱۳۶۲ در پاریس به همراه برادرش ترور شد.
پینوشت:
۱. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه اطلاعات، ۱۳۷۰، ص ۲۶۵.
2. آرشیو اسناد موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
3. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، ۱۳۹۲، صص ۶۳۵- ۶۳۶.
4. دزموند هارنی، روحانی و شاه، ترجمه کاوه باسمنجی و کاووس باسمنجی، تهران، انتشارات کتابسرا، ۱۳۷۷، صص ۱۷۶- ۱۷۷.
5. احمدعلی مسعود انصاری، من و خاندان پهلوی، تنظیم و نوشته محمد برقعی و حسین سرفراز، تهران، نشر فاخته، ۱۳۷۱، چاپ دوم، صص ۱۰۰- ۱۰۱.
6. محمدعلی علمی و سعید قانعی، نخستوزیران ایران از در مشروطه تا فروپاشی دولت بختیار، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۹۱، ۷۱۳- ۷۱۵.
7. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه دکتر منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران، چ دوم، ۱۳۶۳، ص ۱۳۲.
8. فردوست، همان، ص ۲۶۵.
منتخبی از مقالات موجود در پایگاه موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
این مطلب تاکنون 1457 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|