ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 194   بهمن ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 194   بهمن ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
روزهای انقلاب به روایت ژنرال‌های شاه

از نخستین روز ورود امام خمینی به ایران و سخنرانی در فرودگاه و بهشت زهرا، مقامات مختلف رژیم در حال انقراض، با اعلام استعفا و همبستگی با امام خمینی نسبت به یکدیگر سبقت گرفتند. جواد شهرستانی، شهردار تهران، اولین مقام کشوری بود که به نشانه همبستگی با انقلاب استعفا کرد. سپهبد بازنشسته کمال نیز اعلام همبستگی نمود. (1)
تلاش در پیشی گرفتن اعلام همبستگی بین مقامات رژیم شاه، شتاب گرفت، و با اعلام نخست وزیری بازرگان، در همه ارگانهای مملکت گسترش پیدا کرد. نمایندگان مجلسین، یک شبه طرفدار انقلاب شدند. روز 18 بهمن 46 تن از نمایندگان مجلس شورای ملی استعفا کردند. اینان همان نمایندگان دوران «رستاخیزی» بودند که از غربال ساواک گذشته بودند و به دولت بختیار نیز رای اعتماد داده بودند!
سازمانهای دولتی، حتی کارمندان نخست‌وزیری، با صدور اعلامیه در روزنامه‌ها از دولت بازرگان پشتیبانی می‌کردند.کارکنان وزارتخانه‌ها در اعلامیه‌های خود، ضمن تایید بازرگان آمادگی خود را برای استقبال از وزیران کابینه او اعلام کردند.
سران ارتش، که تا چند روز پیش درباره کودتا و وادار ساختن هواپیمای امام خمینی به فرود اجباری، بحث و مذاکره می‌کردند، یکی پس از دیگری، با مقامات دولت بازرگان، برای اعلام همبستگی تماس می‌گرفتند. سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی ضمن دفاع در دادگاه انقلاب گفت «پنج شنبه 19 بهمن، برادرم آمد خانه ما...گفت اعلام همبستگی کن. گفتم چشم. تلفن را برداشتم و با جناب آقای عسگری، اعلام همبستگی کردم».(2)
تماس سران ارتش با نمایندگان امام خمینی، به منظور اعلام همبستگی از روزهای آخر اقامت ژنرال هایزر در ایران شروع شده بود. سپهبد ربیعی، در دفاعیات خود، از این ارتباط و تماسها پرده برداشت. بخشی از بیانات او به شرح زیر است:
«ربیعی: ...در جلسه سوم، بعد از اینکه هایزر اندکی نشست، گفت: «خوب، شاه هم که رفت » البته گفتار او حالت تحکم نداشت، بلکه حالت رفاقت آمیز، و حالت همگامی داشت. بعد از اتاق بیرون رفت و یک فهرستی با خود آورد که حاوی شماره تلفن نمایندگان حضرت امام بود. او آن را به ما داد.
رئیس دادگاه: چه کسی نامه را به هایزر داد؟
ربیعی: آن سرلشکری که رئیس مستشاری آمریکا در ایران بود. بایستی عرض کنم که رئیس مستشاری در ایران، یک سرلشکر بود و سه سرتیپ در سه نیرو فعالیت داشتند. آن سرلشکر رفت بیرون و بعد از اینکه با تلفن با شخصی تماس گرفت، آمد درون اتاق، بعد هایزر گفت «من فکر می‌کنم به صلاح ارتش باشد که با نمایندگان امام تماس بگیرد» حالا من فکر می‌کنم که تلفنهایی که به ما دادند، بیشتر از دو، تا سه شماره تلفن بود. من در آن موقع تازه تصمیم گرفته بودم که درباره مسائل فکر کنم. از چیزی که استنباط کردم فهمیدم هایزر دو هدف داشت، یا اینکه ارتش را به سمت نمایندگان امام ببرد و ارتش همبستگی خود را اعلام کند، یا اینکه ارتش باعث بشود که بختیار با نمایندگان امام با هم نزدیک بشوند. اما در عین حال هیچ وقت نمی‌گفت که از بختیار پشتیبانی نکنید. معمولا جمله‌ای را به کار می‌برد، منظورش این بود که بختیار بد عمل نمی کند.»
ربیعی، در مورد نقش قره‌باغی در تماسهای خود با نمایندگان امام خمینی چنین می‌گوید:
«...قره باغی، سه چیز از هایزر درخواست می‌کرد، اول اینکه حضرت امام را مجبور کنند اعلامیه کمتری بین مردم منتشر کند. دوم اینکه حضرت امام سفر خود را به ایران به تعویق بیندازند. سوم اینکه بی.بی.سی را ساکت کنند. این سه چیز را که من نمی‌دانم قره‌باغی با بختیار قبلا هماهنگ کرده بود یا نه؟ ....
هایزر گفت: من همین امشب با کارتر تماس دارم. به اطلاع او خواهم رساند. باید به عرض شما برسانم که هایزر جلسات خیلی بیشتری با قره‌باغی داشت که صبحها بود و این هفت یا هشت جلسه‌ای که من با او بودم، مجموعه گفتاری بود که عین واقعیت را گفتم، و به عرض می‌رسانم صحبت از اینکه ارتش را یکباره وادار به عملی بکند، به خدای یکتا، مطلقا در میان نبود. اصولا من نشنیدم. باور کنید هرگز مسئله کودتا مطرح نبود و هایزر هم بیشتر جنبه دوستانه و مشاوره را به خود گرفته بود. او می‌گفت، قره باغی هم یادداشت می‌کرد. البته مقدم (سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک) مشاور سیاسی قره‌باغی بود که جلسات دیدار با نمایندگان امام را، ایشان باید ترتیب می‌داد.
یک جلسه درباره جای ملاقات بحث شد و جلسات دیگر هم تشکیل شد.
رئیس دادگاه(3): در منزل چه کسی؟
ربیعی: در منزل آقای دکتر بهشتی.
رئیس: اصولا قره‌باغی نمی‌خواست برود آنجا؟
ربیعی: خیر، می‌گفت آنجا سالم نیست که رئیس ستاد ارتش برود.
رئیس: منظور او امنیت بود؟
ربیعی: بله...و قرار شد منزل قره‌باغی ملاقات صورت بگیرد و بعد ملاقاتهایی انجام شد، که من نمی‌دانم با آقای دکتر بهشتی شد، یا نشد. اما مطمئن هستم که این ملاقاتها با آقای بازرگان انجام شد. حتی روز یکشنبه 22 بهمن صبح من به خاطر دارم تلفنی داشتند صحبت می‌کردند و قرار ملاقات می‌گذاشتند با آقای بازرگان و تاکید می‌کردند که بختیار هم باید حضور داشته باشد و یکشنبه بعد از ظهر، برای تشکیل جلسه آنها هماهنگ و تایید شد. اما من نمی‌دانم آن طرف تلفن چه کسی بود که قره‌باغی برنامه‌ها را با او هماهنگ می‌کرد.»
سپهبد ربیعی، در جای دیگر می‌گوید:
«...مرتبا بین جلسات قره باغی و مقدم عضو سیاسی بودند، دائما می‌گفتند ما تماس داریم با نمایندگان امام، با جناب آقای دکتر بهشتی، مهندس بازرگان، جناب آقای سحابی و جناب آقای صباغیان. ما در حال صلح و مذاکره هستیم. ما فکر می‌کردیم که ارتش سرانجام صلح و مذاکره می کند...» (4)
سپهبد ربیعی در دفاعیات خود به واقعیتهای تلخی اعتراف می‌کند، از وابستگی شاه به آمریکا، بی‌خبری فرماندهان نیروهای مسلح از ماهیت ارتش شاهنشاهی و نقش «استعماری» آن. ارتشی که با رفتن شاه، دگرگون می شود و رئیس ستاد کل، بالاترین مقام فرماندهی به ژنرال آمریکایی می‌گوید «اعلیحضرت به ما گفت که به شما اعتماد کنیم و از شما اطاعت نماییم!» (5)
این نیز حقیقتی است که سپهبد ربیعی، با طی عالی‌ترین مدارج آموزشی و فرماندهی ستاد هوایی، عضو تیم اکروبات تاج طلایی و به عنوان یک فرمانده نیروی هوایی در سطح جهانی، که می‌توانست منشا خدمات بزرگی به کشورش شود، ندانسته، فدای سیستم و رژیمی شد که هیچ پیوندی با مردم ایران نداشت. ربیعی و امثال او، پس از رفتن شاه و مشاهده دگرگونی اوضاع، بیدار شدند و چه بسا، از نتیجه آن همه کار وکوشش گذشته، افسوس خوردند. به بیانات سپهبد ربیعی توجه کنیم:
«....ایشان (هایزر) اول نشست و گفت که ملت ایران و دنیا، دیگر سیستم فردی را نمی‌پسندد و دولت متبوع من، دیگر از شاه پشتیبانی نخواهد کرد و شاه بایستی برود. البته مذاکرات به این نحو بود که صحبتهای ایشان ترجمه می‌شد و به قره‌باغی داده می‌شد و ایشان آنها را در یک کتابچه قطور یادداشت می‌کرد. گفت که کشورهای اروپایی هم دیگر نمی‌توانند شاه را ببینند و شاه را در این سیستم بپذیرند و شاه باید برود.»
سپهبد ربیعی در پاسخ به سؤال رئیس دادگاه، که عکس العمل او در مقابل گفته‌های هایزر چه بود، جواب می‌دهد:
«درست مثل خمیری که وا برود. ما جمله‌ای نمی‌گفتیم، قره‌باغی می‌گفت و ما ترجمه می‌کردیم. در ارتش، اصولا آموزش سیاسی، به مولایم علی، به کسی داده نشده است. هایزر می‌گفت سفرش(شاه) هم از شمال آمریکاست - چون طیاره‌اش را من باید در نظر می‌گرفتم - اولش آن جملات، یعنی وقتی گفت شاه برود، برای خود بنده یک «شوک» بود، که مگر شاه ما را یک ژنرال آمریکایی می‌تواند بگوید باید برود.او (شاه) که می‌گفت من آخرین نفری هستم که کشته می شوم. من اولین نفر، کشته می شوم به همین سادگی! به مقدسات عالم در زندگی من بزرگترین ضربه است که تازه فهمیدم اصولا شاه مثل یک ساختمانی است که به یک چوب پوسیده لغزان سوار است. درست مثل اینکه دم موش را بگیرند و بیندازند بیرون...
رئیس دادگاه: من از فحوای گفتار شما این طور به نظرم رسید که یعنی شما، وابستگی شاه و نوکری او را که مثل یک موش، به تعبیر خودتان در اختیار آمریکا بود، تا این لحظه به هیچ وجه نمی‌دانستید؟
ربیعی: تا حدودی می‌دانستم همکاری دارد، اما واقعا نمی‌دانستم این قدر هیچ است. وقتی او اینقدر هیچ باشد، من که فرمانده نیروی هوایی هستم، هیچ ترم. نمی‌خواهم این را بگویم، ولی به خدا، اگر من هر کجای دنیا بودم، فرمانده نیروی هوایی بودم. الآن هر کجای دنیا باشم، 40 هزار یا 50 هزار تومان حقوق من است. در هر صورت به عقیده من، جملات آن شب هایزر، خیلی مسائل را روشن کرد...» (6) لزوم تماس با ارتش، از سوی مقامات سیاسی و مذهبی از اواخر دی، مورد تایید قرار گرفته بود. در کنفرانس مطبوعاتی که روز 5 بهمن 1357، با شرکت و حضور آیت‌الله مطهری، دکتر مفتح، مهندس محمد توسلی، مهندس بنی اسدی، دکتر ناصر میناچی، دکتر غلام عباس توسلی و دکتر قاسم صالح خو، در حسینیه ارشاد برگزار گردید. گفته شد:
«...لیدرهای سیاسی و مذهبی، با کسب اجازه، به اعتبار اینکه ارتش را از خودشان می‌دانند و ارتش این ملت است، نه به اعتبار اینکه ارتش خودش یک دولت است، بنابراین حق دادند به خودشان که با ارتش خودشان صحبت کنند، و این منافات با مسئله دولت و عدم شناسایی دولت از طرف ایشان ندارد...» (7)
تماس سران ارتش با رهبران سیاسی و مذهبی، همراه با تظاهرات همافران نیروی هوایی و اعلام وابستگی به انقلاب نشانه نزدیک شدن فروپاشی رژیم شاه و سقوط دولت بود و بختیار که خطر را احساس می‌کرد، در صدد برآمد به نحوی آبرومندانه، قدرت را به بازرگان واگذار کند. بدین منظور، در مصاحبه ای که روز 18 بهمن با رادیو لندن به عمل آورد گفت:
«حاضر به همکاری با طرفداران آیت‌الله خمینی است و نه تنها وزرای طرفدار امام خمینی را در یک دولت ملی خواهد پذیرفت، بلکه نقش آیت‌الله را در رابطه با حل و فصل مسائل اجتماعی و مذهبی نیز خواهد پذیرفت...»(8)
روز بعد، در کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت:
«....با مهندس بازرگان تماسهایی گرفته است. من برای بازرگان احترام زیادی قائلم. اگر او بخواهد با دولت تماس بگیرد و همکاری کند، من برای این کار حاضرم. بازرگان مردی وفادار است و ما، در بسیاری مسائل می‌توانیم به توافق برسیم. برای مذاکره با او، هیچ شرطی قائل نخواهم شد. اگر قانون اساسی بناست عوض شود، باید این امر به وسیله پارلمان باشد....» (9)
روز 19 بهمن گروهی از همافران و درجه داران نیروی هوایی در تظاهرات و راهپیمایی به طرفداری از انقلاب شرکت کردند. سپس به نشانه همبستگی با امام خمینی به اقامتگاه ایشان رفتند و در برابر امام رژه رفتند. این خبر و تصویر رژه در روزنامه‌های عصر آن روز انتشار یافت. (10)
درگیری مسلحانه بین مردم و نیروهای ارتش، از اواخر شب 20 بهمن در پادگان دوشان تپه شروع شد. در جریان نمایش فیلم مراسم استقبال امام خمینی، هنرجویان نیروی هوایی نسبت به امام ابراز احساسات می‌کنند. افراد گارد شاهنشاهی برای ساکت کردن هنرجویان و دیگر پرسنل نیروی هوایی مداخله می‌نمایند و کار به زد و خورد و تیراندازی می‌کشد. با انتشار خبر شورش افراد پادگان نیروی هوایی، مردم برای یاری آنها، به دوشان تپه روی می آورند و وارد پادگان می شوند. اسلحه‌خانه ها را باز می‌کنند و با استفاده از تفنگ و مسلسل به ساختن سنگرهای خیابانی و نبرد با افراد گارد شاهنشاهی می‌پردازند.
همزمان با زد و خورد در دوشان تپه، مردم به چند کلانتری نیز حمله کردند و با خلع سلاح افراد، نقاط دیگر حساس پایتخت نیز به تصرف مبارزان درآمد. شهربانی محاصره شد. فرماندار نظامی به منظور مقابله با انقلابیون، ساعات عبور و مرور را از ساعت 5/4 بعد از ظهر تا 5 صبح روز بعد اعلام کرد، ولی به فرمان امام خمینی، مردم به اخطار فرماندار نظامی اعتنا نکردند و به خیابانها ریختند.
برای توجیه آشفتگی ارتش و نگرانی فرماندهان یگانهای انتظامی، در روز 21 بهمن، بخشی از گفته های ارتشبد قره‌باغی را نقل می‌کنیم:
«...پس از صحبت با سپهبد رحیمی، به نخست‌وزیر تلفن زدم و اظهار داشتم درباره کلانتریها، سپهبد رحیمی اظهار می‌کند یکی دو کلانتری را بدون اطلاع و اجازه وی تخلیه کرده‌اند و اضافه می‌کند، چون کلانتریها را آتش زده بودند، پاسبانان چاره‌ای جز تخلیه نداشتند. به سپهبد بدره‌ای هم تلفن زدم نتیجه بررسی و اقداماتش را سئوال کردم. اظهار نمود: «مشغول هستیم، دستور دادم تعدادی ارابه جنگی آماده کنند تا برای کمک به سپهبد ریاحی به مرکز آموزش هوایی دوشان تپه بفرستیم» از سپهبد بدره‌ای سئوال نمودم نیروی زمینی نتوانست با گردان قزوین ارتباط برقرار نماید؟ جواب داد: نخیر.گفتم یعنی چه؟ اظهار کرد تیمسار نمی‌دانید وضع یگانهای نیروی زمینی چقدر خراب است! گفتم: من که بعد از شورا دستور دادم، اگر لازم شد از افراد گارد جاویدان استفاده کند. جواب داد: «سرلشکر نشاط، فرمانده گارد جاویدان موافقت ندارد و اظهار می‌کند که گارد جاویدان ماموریت مخصوص دارد! گفتم: تیمسار! سرپرستی گارد شاهنشاهی را هم شما به عهده دارید. خودتان دستور بدهید. مهمتر از این ماموریت چیست که مسلسل سازی به دست مخالفین نیفتد؟ جواب داد: «سرلشکر نشاط موافقت نمی‌کند، من چکار کنم!» و اضافه کرد: تیمسار: واقعا نمی دانم چه بکنم و جواب کی را بدهم...»(11)
در مورد آشفتگی و هرج و مرجی که در ارتش و نیروهای انتظامی وجود داشت، حرفی نیست، نکته اینجاست که قره‌باغی سعی دارد مسئولیت فروپاشی ارتش را به گردن دیگران بیندازد و خود را در نقش فرماندهی که وظیفه‌اش را تا آخرین لحظه انجام داده است بشناساند. قره‌باغی از مذاکرات پنهانی خود با مقامات سیاسی و مذهبی و هدف از این تماسها، سخنی به میان نمی‌آورد و علت «عدم اجرای دستورات را، همبستگی فرماندهان با کمیته امام» می داند و می‌گوید:
«....به دفتر گفتم شماره سرلشکر نشاط را بگیرند تا با من صحبت کند، به سرلشکر نشاط، وضع نیروی زمینی و جریان مسلسل‌سازی را گفتم و اضافه کردم که دستور بدهید 300 نفر سرباز در اختیار سپهبد بدره‌ای بگذارند.جواب داد «تیمسار، خوب می‌دانید که گارد جاویدان ماموریت مخصوصی دارد» گفتم: تیمسار نشاط، حالا وضعیت بحرانی است. اظهار نمود: «به سپهبد بدره‌ای هم گفتم که بر خلاف اوامر اعلیحضرت نمی‌توانم کاری انجام بدهم.» در صورتی که بعدا معلوم شد علت عدم اجرای دستورات اوامر اعلیحضرت نبوده، بلکه «اعلام همبستگی با کمیته امام» بوده که در همان روز 22 بهمن انجام داده بود.(12)
طی روز 21 بهمن، هفت کلانتری در تهران اشغال شد و افراد آن خلع سلاح شدند. در زد و خورد انقلابیون با نیروهای مسلح، در 22 بیمارستان تهران 175 تن کشته و 664 تن مجروح و بستری گردیدند. در سراسر کشور تظاهراتی به طرفداری از انقلاب برپا شد. در ورامین هنگام تصرف شهربانی، عده‌ای کشته و مجروح شدند. در شهرهای اصفهان، مشهد، قم، کرمانشاه، همدان، ساوه، رشت، کرج، برخوردهای شدید بین مردم و نیروهای ارتش روی داد و منجر به تلفات زیادی شد.
صبح روز 22 بهمن، نبرد با شدت بیشتری ادامه یافت. در نزدیکی تهران پارس، مردم راه را بر ستون زرهی بستند، چند ارابه جنگی را آتش زدند. سرلشکر ریاحی، فرمانده ستون کشته شد. دستور بختیار، در مورد بمباران تاسیسات تسلیحات و مسلسل‌سازی که در محاصره مردم قرار گرفته بود اجرا نشد. مقارن ظهر تعداد بیشتری از کلانتریهای شهر سقوط کرد. شهربانی نیز اشغال شد و سپهبد رحیمی دستگیر گردید. سپس نوبت به اشغال پادگانهای نظامی رسید. ناگفته نماند که در حملات به تاسیسات نظامی و غارت اسلحه‌خانه ها، افراد وابسته به چریکهای آموزش دیده وابسته به گروههای چریکی پیشگام بودند.
تصمیم درباره اعلام بی طرفی ارتش، امری غیر قابل اجتناب بود و عدم صدور این اعلامیه، تاثیری در سرنوشت نیروهای مسلح نداشت. از صبح روز 21 بهمن، فروپاشی ارتشی که سران و فرماندهان آن به تدریج روحیه خود را باخته بودند، شدت گرفت. افسران جزء، درجه داران و افراد، طی شش ماه حکومت نظامی و زد و خورد با مردم، و نیز تحت تاثیر تبلیغات، جنگ روانی، خسته و فرسوده شده بودند و از ادامه برادرکشی بیزاری می‌جستند. حادثه پادگان لویزان و کشته و مجروح شدن چند تن از افسران گارد شاهنشاهی، ضربه شدیدی به روحیه و توان ارتش و نیروهای انتظامی وارد ساخت و سرانجام، فرار شاه، راه را برای تجزیه و پراکندگی نیروهای مسلح، هموار ساخت.
ژنرال هایزر، به رغم خوش بینی نسبت به ارتش ایران در برآورد توانایی و کارآیی رزمی آن و نیز، ضعف اساسی و عمده سران ارتش و وابستگی آنها با یک فرد، یعنی شاه اشاره می کند و می گوید:
«...ضعف بزرگ آنها، در مقایسه با استانداردهای نظامی غرب، عمدتا وابستگی به یک رهبر مرکزی قوی بود. من به این حقیقت پی برده بودم که شاه افسران را از رده‌های پایین، تا بالاترین رده‌ها، بدین منظور تربیت کرده بود. ارتش ده روز پس از بازگشت [امام] خمینی و هفت روز پس از رفتن من سقوط کرد.چرا؟ به گمانم جناح مخالف به ضعف نیروهای مسلح پی برده بود....»(13)
شمارش معکوس برای متلاشی شدن ارتش از روز 12 بهمن، هنگام بازگشت امام خمینی به ایران، شتاب گرفت و روز 22 بهمن، انفجار رخ داد. در این فاصله، هیچ نیرویی، تاب تحمل و مقاومت در برابر طوفان سهمگین انقلاب را نداشت. تنها ساده لوحانی چون زبیگنیو برژینسکی در کاخ سفید، چشم امید به معجزه از سوی ارتش ایران آن هم به رهبری قره‌باغی دوخته بودند!
بختیار به طور حتم می‌دانست به ارتشی که در شرف متلاشی شدن است نمی‌تواند تکیه کند و با استفاده از آن با تظاهرات و اعتصابها مقابله نماید. تجربه پنج ماه گذشته در حکومت شریف امامی و ارتشبد ازهاری نشان داده بود که حتی با حضور شاه به عنوان فرمانده کل قوا، استفاده از ارتش برای سرکوب انقلاب، جز از طریق جاری شدن سیل خون، امکان نداشت.
صبح روز 22 بهمن، بختیار، سپهبد قره‌باغی را به نخست‌وزیری احضار می‌کند تا درباره علل اجرا نکردن دستور‌العمل او مبنی بر بمباران انبارهای اسلحه در کارخانه مسلسل سازی و انبارهای اسلحه، با او مذاکره کند. (14) در همین اوان، قره‌باغی فرماندهان و رؤسای سازمانهای ارتشی را برای تشکیل یک شورای ستادی به ستاد بزرگ دعوت می‌کند. در این جلسه اعلامیه بی طرفی ارتش صادر می شود:
«...به سرلشکر جناب رئیس دفتر ستاد بزرگ، ماموریت دادم فرماندهان و معاونین نیروها و رؤسای سازمانهای ارتش و ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران را تلفنی و فوری دعوت نماید که هر چه زودتر به ستاد بزرگ بیایند. آقای بختیار تلفن زده اظهار نمود: می‌خواستم که تیمسار ساعت 30/9 بیاید به نخست‌وزیری، ضمنا به سپهبد رحیمی هم گفته‌ام بیاید تا ببینیم چه کار باید بکنیم. گفتم: من فرماندهان و رؤسا را خواسته‌ام که به ستاد بیایند. تامل کنید تا ما آخرین ضعیت خصوصی و اشکالات نیروها را در شورای فرماندهان بررسی کنیم، پس از روشن شدن، به نخست‌وزیری خواهم آمد. اظهار کرد: بسیار خوب.» (15)
بختیار درباره احضار قره‌باغی به نخست وزیری می‌گوید:
«....صبح روز یکشنبه در ساعت هشت به نخست وزیری رفتم. با همه گرفتاریها و مشغله‌ها، تمام مدت با تعجب در فکر سکوت قره‌باغی بودم. در ساعت نه و بیست دقیقه گفتم به او تلفن کنند. به من گفتند در جلسه‌ای بسیار مهم است ولی بلافاصله پس از ختم آن، با هلیکوپتر می‌رسد. دقایق می‌گذشت و هر لحظه بیشتر به من ثابت می‌شد که این جلسه باید حقیقتا فوق العاده مهم بوده باشد. درباره چه می‌توانست باشد؟ در ساعت یازده، بالاخره تماس تلفنی با قره‌باغی برقرار شد. قره‌باغی به من می‌گوید که ارتش بی طرفی خود را اعلام کرده است. به او گفتم: حدس زده بودم! ....» در اینجا بختیار، به متزلزل شدن ارتش اعتراف می‌کند و می‌گوید:
«ارتش متزلزل شده بود، ارتش خیانت کرده بود. این قره‌باغی کذا، که شاه برای من به جا گذاشت و حسین فردوست (16) یکی از نزدیکان اعلیحضرت، با استفاده از مختصر همدستی رئیس ساواک، بیست و پنج امیر را در شورای عالی نیروهای مسلح، که موجودیت قانونی نداشت و فقط برای نیازهای ظاهری ابداع شده بود، گرد هم آورد و این شورا قطعنامه را صادر کرد....» (17)
ارتشبد قره‌باغی چگونگی گردهمایی صبح روز 22 بهمن و تصمیم درباره اعلام بی‌طرفی ارتش را بدین شرح روایت کرده است:
«....بتدریج که فرماندهان نیروها به ستاد می‌رسیدند، برحسب معمول می آمدند به دفتر من، ابتدا سپهبد مقدم آمد، سؤال کردم. طرحی که نخست‌وزیر دیشب در شورای امنیت ملی دستور داد اجرا شد؟ گفت «نخیر» اظهار نمودم چطور؟ جواب داد: «برای اجرای طرح خیلی دیر شده بود. مگر در آن آشوب دیشب شهر و وضع تخلیه کلانتریها مقدور بود که بشود کسی را دستگیر کرد.» سپهبد ربیعی آمد به دفترم. وضعیت نیروی هوایی را سؤال کردم، اظهار نمود «وضع نیروی هوایی بسیار خطرناک است، برای ما کمک نرسید. در اطراف مرکز آموزش هوایی جمعیت خیلی زیادی جمع شده‌اند، تیراندازی هم به شدت ادامه دارد...» در این موقع تلفن زنگ زد. آقای مهندس جفرودی بود که اظهار داشت «آقای نخست‌وزیر الآن تلفن کردند و قرار شد آن جلسه‌ای که قرار بود با حضور ایشان و آقای مهندس بازرگان و تیمسار تشکیل شود، امروز ساعت چهار بعد از ظهر در منزل من تشکیل می‌شود. از او خواستم به اطلاع تیمسار برسانم که آقایان ساعت چهار بعد از ظهر منتظر تیمسار خواهند بود» گفتم نخست وزیر در این مورد با من صحبتی نکرده است. اظهار کرد «خود آقای بختیار به تیمسار تلفن خواهند کرد» چیزی نگذشته بود که نخست‌وزیر تلفن زد و جلسه ساعت چهار بعد از ظهر منزل آقای جفرودی را تایید نمود. سپس آقای بختیار اضافه کرد «سپهبد رحیمی فرماندار نظامی را خواستم، می گویند در ستاد است. آیا آنجاست؟» جواب دادم در دفتر من نیست، ولی به طوری که گفتم، فرماندهان را خواسته‌ام، حتما در راه است. اظهار کرد «اجازه بدهید بیاید نخست وزیری» گفتم: بلافاصله بعد از آنکه سپهبد رحیمی وضعیت فرمانداری نظامی و شهربانی را در شورا تشریح کرد، او را می‌فرستم به نخست وزیری، سؤال نمود «حتما لازم است در شورا شرکت کند؟» اظهار کردم بلی. بر حسب معمول باید وضع یگانهای مامور به فرمانداری نظامی را تشریح نماید. آقای بختیار اظهار نمود «می‌خواستم که سپهبد رحیمی فورا بیاید اینجا» گفتم: بسیار خوب، به محض رسیدن به ستاد خواهم گفت که به نخست وزیری بیاید.» به گفته قره‌باغی، پس از آمدن سپهبد رحیمی او را به نخست‌وزیری می فرستد. چند تن از سران ارتش مانند ارتشبد طوفانیان، سپهبد آذر برزین به بهانه‌هایی، در جلسه شورا حاضر نمی شوند. در ساعت 30/10 روز 22 بهمن شورای عالی نیروهای مسلح، در تالار شورا، در مرکز ستاد کل، با حضور 27 تن فرماندهان، معاونین و رؤسا و مسئولان سازمانهای ارتش تشکیل می شود.
ارتشبد قره‌باغی پس از اعلام رسمیت جلسه می‌گوید: منظور از دعوت تیمساران، تشریح آخرین وضعیت نیروهای مربوط و توضیح مشکلات به وسیله فرماندهان و بحث و بررسی درباره آنهاست. سپس خبر مربوط به درگیریهای شب گذشته (21 بهمن) هنر جویان و همافران نیروی هوایی را در دوشان‌تپه با افراد گارد شاهنشاهی، شکستن در اسلحه‌خانه ها و غارت سلاحها را به وسیله مردم، تخلیه تعدادی از کلانتریها، محاصره و تیراندازی به تاسیسات مسلسل سازی و تسلیحات ارتش و دیگر رویدادها را به تفصیل توضیح می‌دهد. (18)
آنگاه سپهبد بدره‌ای فرمانده نیروی زمینی از کمبود نیروی ذخیره برای کمک به فرمانداری نظامی و جلوگیری از ورود گردان پیاده لشگر قزوین و ممانعت از حرکت ستون تانک در حدود تهران پارس و نامطلوب بودن وضع نیروی زمینی، صحبت می‌کند. سپهبد صانعی معاون نیروی زمینی، پس از تشریح امکانات نیروی زمینی می‌گوید: «وظیفه خود دانستم به اطلاع تیمسار برسانم که روی نیروی زمینی حساب نکنند.» سپهبد بدره‌ای گفته معاون خود را تایید می‌کند، فرمانده نیروی هوایی نیز با شرح حوادث شب پیش دوشان تپه می‌گوید با محاصره مرکز آموزش نیروی هوایی، قادر به انجام هیچ عملی نیست.
آنگاه، سپهبد محققی فرمانده ژاندارمری، سپهبد خواجه نوری رئیس اداره سوم ستاد، و سرلشکر پرویز امینی افشار، رئیس رکن دوم ستاد خبر قطع ارتباط واحدها با ستاد و فرار سربازان و محاصره مراکز و تاسیسات ارتش را گزارش می‌کنند.
در این موقع قره باغی به اطاق دیگری می رود تا با نخست وزیر بختیار با تلفن صحبت کند و به او وعده می‌دهد که پس از پایان جلسه، به نخست وزیری خواهد آمد.دنباله گفته‌های قره‌باغی بدین شرح است:
«...پس از مراجعت به اطاق شورا، سپهبد حاتم، جانشین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران چنین اظهار داشت:
به طوری که تیمساران ملاحظه می‌کنید، با توجه به آخرین وضعیت خصوصی یگانها، که فرماندهان نیرو تشریح کردند، به عللی که همه می‌دانیم، ارتش در موقعیت خاصی قرار گرفته است که نیروها، بنا به اظهار فرماندهانشان، قادر به انجام عملی نمی‌باشند.از طرف دیگر اعلیحضرت تشریف برده‌اند و بنا بر اظهار نخست‌وزیر، مراجعت نمی کنند. ماههاست که امور کشور تعطیل است، آیت‌الله خمینی خواهان جمهوری اسلامی است، تمام ملت ایران هم عملا در این مدت نشان داده‌اند که پشتیبان ایشان و خواستار جمهوری اسلامی هستند.آقای بختیار هم با توجه به اظهاراتش در مجلسین، حتی اظهارات دیروز در مجلس سنا و همچنین مصاحبه‌هایش می خواهد جمهوری اعلان کند ولی طرفداری در بین مردم ندارد. پیشنهاد من این است که در این مناقشه سیاسی هم ارتش خود را کنار کشیده و مداخله ننماید.» قره‌باغی می‌گوید:
«اظهارات و پیشنهاد سپهبد حاتم با توجه به اوضاع بحرانی آن روز کشور نیروهای مسلح شاهنشاهی و توضیحات فرماندهان نیرو و رؤسا، درباره حوادث و وقایع نیروها و امکانات آنها مورد استقبال و تایید فرماندهان و رؤسای سازمانهای نیروهای مسلح و ادارات که در جلسه حضور داشتند قرار گرفت.» قره‌باغی، برای توجیه تصمیم شورای افسران، نخست به دستور شاه در مورد پشتیبانی ارتش از دولت بختیار اشاره می‌کند. سپس با استناد به گفته سپهبد حاتم مبنی بر اینکه «چون بختیار خواستار رژیم جمهوری است ارتش وظیفه ندارد از دولت بختیار حمایت کند» می‌گوید:
«...در این موقع لازم دیدم اوامر اعلیحضرت را به تیمساران یاد‌آوری کنم، اظهار کردم به طوری که چند روز قبل، که غالب تیمساران حضور داشتند بیان نمودم، اعلیحضرت علاوه بر دستور جلوگیری از خونریزی که همیشه بر آن تاکید می‌نمودند، در جلسه‌ای با حضور نخست‌وزیر و فرماندهان نیروهای سه‌گانه، پشتیبانی ارتش از دولت قانونی را امر فرموده‌اند. علاوه بر این در یکی از جلسات شرفیابی «حفظ و تمامیت و وحدت ارتش شاهنشاهی» را تاکید فرمودند. سپهبد حاتم اظهار کرد «قطعا منظور اعلیحضرت در مورد پشتیبانی از دولت تا موقعی بوده که نخست‌وزیر پشتیبان قانون اساسی باشد، نه خواهان جمهوری. حالا که آقای بختیار مانند مخالفین می‌خواهد جمهوری اعلام کند، بنابر این دیگر ارتش وظیفه ندارد از ایشان پشتیبانی کند. ما باید به ملت بپیوندیم و اعلام همبستگی کنیم تا به این برادرکشی خاتمه داده شود. چون دیگر شاه به مملکت برنمی‌گردد و ما باید برای بقای ارتش و نگهداری آن تلاش کنیم.» (19)
در این موقع، سپهبد فیروزمند، سپهبد معصومی نائینی، سپهبد خلعتبری، سپهبد حسین جهانبانی، ارتشبد حسین فردوست، ارتشبد شفقت، از پیشنهاد سپهبدحاتم جانبداری می‌کنند، سرلشکر خسرو داد نیز طرفدار اعلام همبستگی بود، اینان امیرانی بودند که تا چند روز پیش درباره کودتا، طرح جلوگیری از ورود امام خمینی به ایران و فرود اجباری هواپیمای او بحث و گفتگو می کردند.(20)
«سناریو» به پایان خود نزدیک می شود. سخنان قره‌باغی را دنبال می‌کنیم:
«...به سپهبد حاتم گفتم: تیمسار، صورتجلسه شورا را بنویسید، وی ضمن مشاوره با تیمساران از جمله سپهبد فیروزمند و سپهبد رحیمی لاریجانی رئیس اداره یکم ستاد، شروع به نوشتن صورتجلسه کرد. بعد از مدتی نامبرده صورتجلسه شورا را قرائت نمود.پس از اظهار نظر اصلاحی چند نفر از تیمساران، سپهبد مقدم پیشنهاد نمود کلمه «با تمام قدرت» در آخر جمله اضافه شود. بعد از قرائت مجدد صورتجلسه و توافق نظر در متن اعلامیه ارتش به شرح زیر، فرماندهان و رؤسای آن را تایید و امضا نمودند.» (21)
متن اعلامیه که در ساعت یک و پانزده دقیقه روز 22 بهمن از رادیو پخش شد، بدین شرح است: 22/11/1357
اعلامیه ارتش
ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیر ایران را داشته و تاکنون درآشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی، این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 تشکیل و به اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر، بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن‌پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته‌های ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی می‌نماید.
قره‌باغی اعلامیه بی طرفی ارتش را یک اقدام و نتیجه‌گیری منطقی و مناسبترین راه حل برای اجرای دستورات شاه و حفظ تمامیت و وحدت ارتش و جلوگیری از جنگهای داخلی می‌داند و می‌گوید:
«...من، تصمیم شورای عالی ارتش را یک نتیجه‌گیری منطقی از اوضاع و احوال آن روز کشور، و امکانات نیروهای مسلح دانسته و مناسبترین راه حل برای ارتش تشخیص دادم، زیرا این راه حل مشمول دستورات اعلیحضرت و منطبق با وضع عمومی کشور (که آقای بختیار به وجود آورده بود) امکانات نیروهای مسلح، نظرات تمام فرماندهان و رؤسا و خواسته پرسنل نیروهای مسلح بود که ضمن حفظ تمامیت و وحدت نیروهای مسلح، از ادامه خونریری‌های بیهوده، طرد ارتش از طرف ملت و بروز جنگهای داخلی و برادرکشی جلوگیری و استقلال و تمامیت سرزمین کشور را تامین می‌نمود.» (22)
به اعتقاد ما، صدور اعلامیه بی‌طرفی ارتش، تنها راهی بود که در برابر سران ارتش وجود داشت، و صرفا بهانه‌ای بود برای پاسخگویی به اتهامات آنها در برابر دادگاههای انقلاب. از صبح روز 22 بهمن 1357 ارتش شاهنشاهی، نفسهای آخر را می‌کشید و در انتظار «تیر خلاص» بود. صدور اعلامیه «بی طرفی» و یا «همبستگی» از سوی 27 امیری که تا دیروز رجزخوانی می‌کردند و امروز به فکر فرار از مهلکه بودند، تاثیری در سرنوشت ارتش نداشت. سران و فرماندهان عالیرتبه ارتش، از روزهای پیش درصدد یافتن راهی برای نجات خود بودند. قره‌باغی از مدتی پیش با سران انقلاب در تماس بود. سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی، روز 19 بهمن همبستگی خود را اعلام کرده بود. سرلشکر نشاط، فرمانده گارد جاویدان، قدرتمندترین یگان زرهی ارتش، همراه با سرلشکر بیگلری، معاون فرمانده گارد شاهنشاهی روز 21 بهمن اعلام همبستگی کرده بودند، اینان در پیام خود که از رادیو، تلویزیون پخش شد گفته بودند:
«...نشاط می‌گوید، رفقا علیه ما، خبر دروغ منتشر کرده اند. خواهش می‌کنم هیئت منصفه ای بیاید وضع ما را ببیند. ما، روزی ناممان گارد شاهنشاهی بود، فردا نام دیگری که ملت به ما بدهد قبول می‌کنیم. به خدا، چهل و هشت ساعت پیش این پیشنهاد من بود که به ملت بپیوندیم. به کلام الله، ما کسی را فرستادیم پیش تیمسار قره‌باغی و مهندس بازرگان و گفتیم باید وحدت ارتش حفظ شود. بیایید آمار بگیرید، همه افراد در لویزان هستند. در آرامگاه همه تسلیم شده‌اند، در نخست‌وزیری تسلیم شده اند. ما حتی در سلطنت آباد و سایر جاها گفتیم به مردم تیراندازی نکنند.» (23)
سر لشکر نشاط، پس از دستگیری، در دفاعیات خود در دادگاه گفت:
«...من کسی هستم که یک روز قبل از آنکه ارتش اعلام همبستگی کند، اعلام همبستگی کردم.» (24)
در همان موقع که سران و فرماندهان ارتش در ستاد بزرگ سرگرم تهیه اعلان بی طرفی بودند، انقلابیون حمله به تاسیسات و پایگاههای ارتش را آغاز کرده بودند. ستونهای زرهی پراکنده شده بود، پادگانهای نیروی هوایی در دوشان تپه، به اشغال در آمده بود. مردم، بی اعتنا به تهدید بمباران تاسیسات اسلحه سازی، دیوارهای تسلیحات ارتش را با دیلم و کلنگ خراب کرده بودند، در پادگان عشرت آباد، نظامیان شورش کرده بودند و یگانهای لشکر گارد در آن پادگان سقوط کرده بودند. سلاحهای بیشماری به دست مهاجمین، مخصوص افراد وابسته به مجاهدین خلق و فدائیان افتاد.
فرماندهی لجستیکی نیروی زمینی در پادگان عباس آباد، یگانهای هوانیروز در باغشاه، دانشکده افسری، دانشکده پلیس، پادگان جی، پادگان قصر، و ستاد فرمانده نیروی دریایی، بدون کمترین مقاومتی، یکی پس از دیگری سقوط کردند. سپهبد رحیمی، رئیس شهربانی دستگیر شد. چند تن از امیران، از جمله سپهبد جعفریان، سرلشکر بیگلری کشته شده بودند. قرارگاه ستاد بزرگ در محاصره قرار داشت. چند ساعت بعد، سپهبد بدره ای فرمانده نیروی زمینی به قتل رسید و پادگان و قرارگاه لویزان اشغال شد.(25)
عصر 22 بهمن 1357 سازمانی به نام «ارتش شاهنشاهی» وجود نداشت. رژیم سلطنتی پهلوی، سقوط کرده بود....
پی‌نوشت:
1 - اعلام همبستگی افرادی چون شهرستانی و سپهبد کمال، جنبه اغفال و فریب داشت. شهرستانی شهردار تهران، از مداحان شاه بود، کمال نیز، از همکاران کودتاچیان 28 مرداد بود و سالها ریاست رکن دوم ستاد ارتش را بعد از کودتا، به عهده داشت. افراد دیگری بودند که در دو دهه و نیم قبل از انقلاب، با اعلام طرفداری از جنبش مردمی، خود را در صف ملت جای زده بودند و در حساسترین دوره مبارزه از پشت بر پیکر ملت ما، خنجر زدند. تعداد این فرصت طلبان فراوان است و نمونه مشخص آن مظفر بقائی، محسن پزشکپور، احمد بنی احمد هستند. اولی از پیشتازان نهضت ملی بود و در گرماگرم پیکار، به خدمت دشمن درآمد، دومی، پس از کودتای 28 مرداد، با انتشار روزنامه «خاک و خون» از شاه و انقلاب سفید دفاع کرد. سومی (بنی احمد) کودتای 28 مرداد را، رستاخیز ملت نامید و کتابی زیر عنوان «پنج روز رستاخیز ملت » منتشر کرد. پزشکپور و بنی احمد از نمایندگان دوره 24 مجلس شورای ملی بودند. اینان، همراه مظفر بقائی، در اوج پیروزی انقلاب، تظاهرات فریبنده‌ای به عمل آوردند که مورد توجه هیچ یک از جناحهای ملی و مذهبی قرار نگرفت.
2 - روزنامه اطلاعات، 21 فروردین 1358
3 - رئیس دادگاه انقلاب، حجت الاسلام خلخالی بود.
4 - روزنامه اطلاعات، 21 و 23 فروردین 1358
5 - Huyser;op.cit.,p.131.
6 - روزنامه اطلاعات، 23 فروردین 1358، مجله فرانسوی اکسپرس، 15 دسامبر 1979
7 - آخرین تلاش ها، در آخرین روزها، صفحات 185- 181
8 - کیهان هوائی، 18 بهمن 1357
9 - اطلاعات، 19 بهمن1357
10 - اطلاعات، 21 بهمن 1357
11 - اعترافات ژنرال، صفحات 338- 337
12 - همان، صفحه 339
13 - Huyser;Ibid.,pp.288 -289.
14 - حمله به کارخانجات اسلحه سازی در سلطنت آباد (انتهای خیابان پاسداران) از جمله هدفهای انقلابیون بود. بختیار برای جلوگیری از دستیابی مردم به سلاحهای فراوانی که در آن محل وجود داشت، دستور بمباران کارخانجات را صادر کرده بود.
15 - اعترافات ژنرال، صفحه 346
16 - در کتابی که در سال 1370 به نام: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست انتشار یافت و باید با احتیاط زیاد، مندرجات آن را باور کرد، فردوست مدعی است که افسران حاضر در جلسه شورا را وادار کرد به بی طرفی ارتش رای بدهند. وی می‌گوید: «....خطاب به حاضرین گفتم قانون وظیفه ارتش را مشخص کرده و آن عبارت است از حفاظت مرز و بوم ایران در مقابل ارتش متجاوز بیگانه و در وظیفه ارتش نوشته نشده که از نخست‌وزیر هم پشتیبانی کند، لذا تیمسارانی که موافقند دست خود را بلند کنند. همه بلند کردند و ربیعی هنگامی دست خود را بلند کرد که او را نگاه کردم! من امضا کردم و به ترتیب به امضای سایرین رسید. در این موقع قره‌باغی دوبار به اتاق مجاور رفت و به بختیار تلفن کرد. بار اول با عجله مراجعت کرد و گفت: «اگر این صورت جلسه امضا شود خواهد رفت» (خاطرات ارتشبد حسین فردوست، صفحات 626- 625) .
17 - یکرنگی، صفحات 230- 229
18 - اعترافات ژنرال، صفحات 347- 345
19 - همان کتاب، صفحه 360- 358
20 - سپهبد احمد علی محققی، رئیس ژاندارمری کل کشور که از امضاکنندگان اعلامیه بی‌طرفی ارتش در روز 22 بهمن بوده در جلسه شورای فرماندهان در ستاد بزرگ، مورخ 9 بهمن 1357 چنین گفته است: «...این رئیس دولت، اگر می‌خواهد حکومت بکند یک شب، چه فاسدین گذشته، چه مفسدین فعلی را، همه را مامورین بگیرند زندان کنند، آویزان کنند. تند و انقلابی جلو برویم، هیچ کس هم هیچ کاری نمی‌تواند بکند، همه بر می‌گردند به طرف ما، اگر این طور شل شلی برویم جلو، این که رفت، اصلا دیگر هیچ کس نمی‌آید و جرئت اینکه نخست‌وزیر شود ندارد. الآن 200 نفر آخوند که در دانشگاه تحصن کرده‌اند، و خوب حالا فرودگاه را باز کردیم. آقا تشریف می‌آوردند. توی هوا، آقا را بگیرند. آقا را، زندانش کنند با همه نفراتش. مگر افغانستان که کرد چطور شد؟ ....» (نگاه کنید به: مثل برف آب خواهیم شد.مذاکرات شورای فرماندهان ارتش، از انتشارات: نشرنی، 1365، صفحه 220) .
21 - ارتشبد شفقت وزیر جنگ، اندکی پس از امضای اعلامیه، به سپهبد فیروزمند معاون ستاد بزرگ مراجعه کرد و گفت: «من با بی طرفی ارتش موافقم، ولی چون وزیر هستم نباید در این تصمیم‌گیری شرکت می‌کردم» سپس امضای خود را خط کشید.
22 - اعترافات ژنرال، صفحات 364- 363
23 - روزنامه اطلاعات، دوشنبه 23 بهمن 1357
24 - روزنامه اطلاعات، 22 فروردین 1358
25 - روزنامه اطلاعات، 22 بهمن 1357

منبع:غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ج 2، ص 371 تا 394

این مطلب تاکنون 1610 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir