ارزیابی مدیریت شاه بر ارتش ایران و پیامدهای آن | شاه مثل پدرش ارتش را مهمترین پایه حکومت خود میدانست و به صراحت میگفت تا مدتهای مدید هنوز ارتش است که فاکتور قطعی در سرنوشت ملل امثال ماست. او باور داشت که باید کشور از لحاظ نظامی قوی باشد و به وعده و وعیدهای دیگران گوش نکند. از این رو اولویت شاه در صرف بودجه مملکت همواره مصارف نظامی بود. یکبار رئیس سازمان برنامه نزد وزیر دربار از این تخصیص ناموزون بودجه گلایه میکند و میگوید «بودجههای عمرانی ارتش ۳۰۰ درصد برای سال آینده (سال ۱۳۵۲) اضافه شده و مخارج مستمر آنها ۲۰۰ درصد، و حال آنکه ۳۸ میلیارد ریال کسری بودجه سال آینده است.» اما وقتی از آن سال قیمت نفت شروع به افزایش کرد هزینههای نظامی ایران نیز به شدت رو به فزونی گذاشت تا اینکه در سال ۱۳۵۶ هزینه نظامی ایران معادل 10،6 درصد از تولید ناخالص ملی رسید در حالی که این میزان در فرانسه فقط 3،9 درصد در انگلستان 4،8 درصد، در ترکیه 5،5 درصد و در عراق 8،7 درصد بود. شاه دلیل توجه ویژه به ارتش را چنین توضیح میداد: «سازمانهای بینالمللی نشان دادند که در هیچ موقع به درد هیچ کس نخوردند. آنکس که زد میزند و آنکس که خورد میخورد. همین. به همین جهت من میل ندارم از کسی کتک بخورم.» این نوع نگاه شاه دلیل اشتهای سیری ناپذیر وی برای خرید تجهیزات نظامی بود.
در سال ۱۹۶۹ پس از افتضاحی که دولت آمریکا در ویتنام به بار آورد راهبرد نظامی خود را تغییر داد و تصمیم گرفت که به جای درگیری مستقیم نظامی بخش عمده مسئولیتهای دفاعی و امنیتی خود را به دوستان و متحدان خود در جای جای جهان واگذار نماید. این طرح جدید را «دکترین نیکسون» میخوانند. بر اساس این دکترین بود که دولت نیکسون به شاه چراغ سبز نشان داد تا بتواند از تجهیزات و فناوری پیشرفته نظامی آمریکا خریداری کند و در عوض منافع غرب را در منطقه پاس دارد. این دکترین کاملاً در جهت منافع آمریکا طراحی شده بود. زیرا بدون صرف هزینههای سرسام آور مانند آنچه در ویتنام هزینه شد این کشور میتوانست با فروش تجهیزات نظامی به قیمتهای کلان در عین اینکه منافع نظامی و راهبردی خود را توسط متحدانش حفظ میکرد منافع اقتصادی زیادی را نیز تحصیل کند. اعلام این دکترین با بالا رفتن قیمت نفت همزمان شد. اینک شاه هم پول بیحساب داشت، هم چراغ سبزی برای خرید پیشرفتهترین فناوریهای نظامی را دریافت کرده بود و هم انگیزه بالایی در حد جنون داشت که بتواند هر آنچه که میخواهد خریداری کند. نتیجه جمع شدن این عوامل در کنار یکدیگر قابل پیشبینی بود: «قراردادهای نظامی ایران و امریکا از ۵۰۰ میلیون دلار در ۱۹۷۲ به دو و نیم میلیارد دلار فقط در ۱۹۷۳ افزایش یافت» با سرازیر شدن درآمدهای نفتی میزان خریدهای نظامی هم افزایش یافت تا آنکه در ۱۹۷۶ شاه سفارش بیش از ۱۱ میلیارد دلار از پیشرفته ترین جنگ افزارهای موجود در زرادخانه آمریکا را داد و بیش از این مبلغ از رقبای اروپایی ایالات متحده اسلحه خرید. البته میتوان حدس زد که بخشی از این مبالغ به جیب دلالان فاسد آمریکایی، اروپایی و ایرانی سرازیر میشده است.
به این صورت بود که ارتش شاهنشاهی با پول مردم ایران و در جهت تامین منافع غرب سازمان یافت. شرکت در عملیات ظفار و سرکوب مخالفان سلطنت عمان یکی از خدماتی بود که ارتش ایران به غرب ارائه داد. همچنین ایران ۳۵ فروند هواپیمای اف۵ را در اختیار ارتش آمریکا گذاشت تا از آن برای سرکوب مردم ویتنام استفاده کند. چنین خدماتی به غرب توام با فسادهایی که در مسائل مالی روی میداد مایع ایجاد نوعی سرخوردگی و نفرت از غرب در میان پرسنل ارتش ایران شده بود. از اینجاست که قره باغی آخرین رئیس ستاد مشترک ارتش دو موضوع سوء جریانات مالی و عدم رعایت قانون و عدالت در امور پرسنلی و مسائل رفاهی و اجتماعی را عامل اصلی نارضایتی در میان ارتشیان میدانست و به ویژه نابرابری سطح زندگی پرسنل ایران را با مستشاران آمریکایی از عوامل نارضایتی پرسنل تلقی میکرد. اما نکتهای که بیشتر توجه هایزر را جلب میکرد این بود که میگفت آن بخشی از ارتش ایران که بیشتر به آمریکا نزدیک بود زودتر از دیگران دست به شورش است. چرا که ناآرامیهای ۲۱ بهمن که به پیروزی انقلاب منجر شد از نیروی هوایی شروع شد. نیروی هوایی جایی بود که ما حتی انتظار کمترین ناآرامی را از نیروهای آن نداشتیم. زیرا سطح آموزش نیروی هوایی بالا بود و از نظر فرماندهی و آموزش با آمریکا ارتباطی نزدیک داشت. ولی گویا همین ارتباط نزدیک بیشتر به شعله خشم انقلابی دامن زده ابتدا به بروز شکاف و سستی در ارتش و سپس به سقوط کل رژیم پهلوی انجامید.
شاه که نگران وقوع کودتا از جانب یکی از اعضای خانواده سلطنتی و فرماندهان ارتش بود ساختار مدیریتی نیروهای مسلح را طوری تنظیم کرد که همکاری افقی میان ردههای نظامی بی اندازه دشوار باشد. فرماندهان یاد گرفته بودند که هر چیزی را به شخص شاه گزارش دهند و او بود که در نهایت تصمیمها را میگرفت رئیس ستاد مشترک ارتش و فرماندهان نیروهای مختلف همه چیز را فقط به شاه گزارش میدادند و از او دستور میگرفتند. شاه گاهی فرماندهان را دور میزد و با ردههای پایین نیروهای نظامی تماس میگرفت و مستقیماً به آنان دستور میداد. حتی گاهی میان فرماندهان نظامی اختلاف ایجاد میکرد تا آنها مجبور باشند همواره از او دستور بگیرند. با اعمال چنین روش مدیریتی شاه مطمئن بود که کسی نمیتواند با به کار گرفتن جمعی از فرماندهان نظامی ضد وی کودتا کند. روزی او به اسدالله علم میگوید: «وقوع کودتا در ایران امکان ندارد زیرا مگر امرای ارتش من به یکدیگر اعتماد دارند؟ یا اگر اعتماد کنند مگر همدیگر را قبول دارند؟» همین روش مدیریتی شاه بود که وقتی در بحبوحه انقلاب، ایران را ترک کرد پس از او هیچ مقامی در ارتش وجود نداشت که قدرت تصمیمسازی داشته باشد. ارتش شاهنشاهی به کلی توان عملیاتی خود را از دست داد و نتوانست جلوی امواج سهمگین انقلاب مقاومت کند.
منبع:محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران، تهران، نشر نی، چاپ ششم، ۱۳۹۹، صفحه 535 تا 537 این مطلب تاکنون 1427 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|