امیرکبیر؛ زمامدار دردآشنا | روز ۱۸ دی سال ۱۲۳۰ هجری شمسی، میرزا تقیخان امیرکبیر صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین شاه قاجار، به دستور شاه به قتل رسید. امیرکبیر لایقترین صدر اعظم در عصر قاجار بود. او در سال 1187 شمسی در روستای «هزاوه» در اراک به دنیا آمد. پدرش در دربار قاجارها آشپز بود و به همین واسطه با مقامات حشر و نشر داشت.
میرزا تقیخان تحصیلات مقدماتی را زیر نظر پدرش آموخت. او در اوایل جوانی در سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول شد و مورد عنایت این رجل سیاسی دانشمند قرار گرفت و بعدها در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی سیاسی به روسیه فرستاد و در نامهای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقیخان چنین نوشت: «خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.»
میرزا تقیخان در این ماموریت که برای عذرخواهی از قتل الکساندر گریبایدوف دیپلمات روس در ایران انجام شد، طوری عمل کرد که مورد تایید و پسند تزار روسیه و دربار ایران قرار گرفت. امیرکبیر در سفر به روسیه شیفته مؤسسات فرهنگی، نظامی و اجتماعی آنجا شد و به این نتیجه رسید که راه ترقی ایران نیز داشتن دانشگاه و تشکیلات نظامی و فرهنگی منظم است.
دومین ماموریت وی ریاست هیات سیاسی ایران در سفر به ارضروم برای حل اختلاف مرزی بین ایران و امپراتوری عثمانی بود. در این ماموریت که نزدیک به دو سال طول کشید وی توانست اختلاف مرزی را به نفع ایران پایان دهد و محمره (خرمشهر) و اراضی وسیع طرف چپ شطالعرب (اروندرود) را که مورد ادعای عثمانیها بود به ایران ملحق کند. در همین ماموریت بود که اقدامات و پیشنهادهای مفید امیرکبیر، مورد عناد و حسادت حاج میرزا آقاسی قرار گرفت.
میرزا پس از مراجعت به پیشکاری ولیعهد منصوب شد. در همین زمان بود که محمد شاه قاجار درگذشت. ناصرالدین میرزا که قصد حرکت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت نمیتوانست حتی هزینه سفر خود و همراهان را به تهران تهیه کند؛ امیرکبیر که آن زمان در تبریز و ملقب به امیرنظام بود با ضمانت شخصی پولی فراهم کرد و ناصرالدین شاه را به تهران آورد. اینگونه بود که وی مورد توجه ناصرالدین میرزا که حالا ناصرالدین شاه شده بود قرار گرفت و با اینکه درباریان حتی مهدعلیا - مادر ناصرالدین شاه که در زد و بندهای سیاسی خارجی دست داشت - مخالف وی بودند، هر روز بر مرتبه و مقامش در دستگاه ناصری افزوده میشد. ناصرالدین شاه در هجدهم ذیقعده سال 1264 هجری قمری به تهران رسید و در شب 22 ذیقعده مقام صدارت عظمایی را به میرزا تقیخان اعطا کرد. اینچنین بود که وی در زمانی کوتاه ملقب به امیرکبیر شد و از سوی ناصرالدین شاه به مقام صدراعظمی نایل آمد.
امیرکبیر در دوره کوتاه صدراعظمی با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهنپرستی خود، توانست برنامههایی را پیش ببرد که اهمیت آنها در راه پیشرفت ایران و ایرانی غیرقابل کتمان است. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز شد و تا پایان حکومتش که 39 ماه (3 سال و 3 ماه) به طول انجامید، ادامه یافت. وی در این مدت نخست به امنیت داخلی پرداخت و در اولین گام، محمدحسنخان سالار را که در خراسان گردنکشی میکرد و از جانب روسها و انگلیسیها حمایت میشد، سرکوب کرد. او پس از برانداختن سالار، اوضاع خراسان، فارس و بلوچستان را آرام کرد و در همه مناطق عشیرهنشین و هر جا که ممکن بود آشوبی برخیزد قراولخانه ایجاد کرد و در سراسر مملکت امنیت را برقرار کرد. آنچنان که در دوره صدارت امیرکبیر ترکمانان که از مدتها پیش از آن به نقاط دور و نزدیک مناطق اطراف خود حمله میکردند، به هیچ اقدام خلافی دست نزدند. در این دوران کشور در اوج فلاکت بود و سران مملکتی مشغول حیف و میل اموال بیتالمال بودند. در اثر بیکفایتی حاج میرزا آقاسی خزانه مملکتی با ضعف شدید روبرو شده بود. امیرکبیر در این وهله با پی بردن به وضع ناهمگون کشور، شروع به تصفیه دستگاه دولتی و عزل و نصب ماموران لشگری و کشوری کرده و سعی کرد برای مشاغل مختلف افراد شایسته را بر سر کار آورد. وی با لغو برخی از مالیاتهای اضافی، دریافت مالیاتها را دارای نظام منسجم و مشخصی کرد. او همچنین حقوق گزاف درباریان را کاهش داد و از بذل و بخششهای بیدریغ در حوزه بودجه مملکتی جلوگیری کرد.
امیرکبیر علاوه بر ایجاد امنیت و استقرار دولت، قشون ایران را به سبک اروپایی سر و سامان داد، برای اولین بار کارخانههای اسلحهسازی در ایران تاسیس کرد، امور قضایی را اصلاح کرد، به جرح و تعدیل محاضر شرع پرداخت و چاپارخانهها را بنیان گذاشت. معافیت کشاورزان از پرداخت مالیات و تشویق صنایع و تولیدات کشاورزی داخلی به افزایش تولید، اصلاح امور مالی، تلاش برای رواج خودکفایی ملی، گسترش فعالیت های علمی و تأسیس مؤسسات آموزشی، مبارزه با عقاید و انحرافات مذهبی، بی اعتنایی به خواسته ها و تهدیدات قدرت های خارجی و حکومت های استعماری، از جمله دیگر اقدامات امیرکبیر در حوزه سیاست داخلی بود. امیرکبیر همچنین در حوزه سیاست خارجی نیز دست به اصلاحات فراوانی زد که به انتصاب افراد شایسته به عنوان سفیر در کشورهای دیگر انجامید. وی موسس مدرسه دارالفنون بود که برای آموزش علوم و فنون جدید، به فرمان او در تهران تأسیس شد. علاوه بر اینها انتشار روزنامه «وقایع اتفاقیه» نیز از جمله اقدامات ارزشمند امیرکبیر به حساب میآید.
اصلاحات امیرکبیر اما بر درباریان و کشورهای دیگر گران آمده بود. برخی از سفارتخانهها و همچنین درباریان وجود او را تاب نیاوردند و خواستار عزل وی شدند. اصلاحات امیر موقعیت مالی و نفوذ اجتماعی این دسته از رجال سیاسی و سفارتخانهها را به خطر انداخته بود و حضورش در دربار ناصرالدین شاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهدعلیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت. برخی از درباریان که امیرکبیر را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد. آنان ناصرالدین شاه را فریب دادند و با این استدلال که امیر قصد توطئه علیه شاه را دارد وی را به عزل امیرکبیر ترغیب کردند. تحریکهای مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر در روز 19 محرم سال 1267 هجری قمری به وی ابلاغ شد. بدین ترتیب با جو سازی و شایعه پراکنی دولت های استعماری و ایادی داخلی آنان علیه امیرکبیر، ناصرالدین شاه وی را از صدارت خلع کرد و فقط عنوان فرمانده کل قشون را برای او باقی گذاشت. چند روز بعد، شاه، امیرکبیر را به حکومت کاشان منصوب کرد و وی را به طرف کاشان حرکت دادند که در حقیقت، تبعید او به کاشان بود. امیرکبیر دو روز پس از عزل در 25 محرم سال 1268 هجری قمری به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار، احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت امیرکبیر در کمین نشسته بودند، از ترس تغییر نظر شاه و عفو امیرکبیر، دست به دست هم دادند و حکم قتل او را از شاه گرفتند. چهار روز پس از آن، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد.
سرانجام با توطئۀ درباریان از جمله مهدعلیا مادر شاه، امیرکبیر را در هجدهم دی ماه 1230 هجری شمسی در حمام فین کاشان با بریدن رگ دستانش به قتل رساندند. به روایت میرزا محمدجعفرخان، حقایقنگار خورموجی در کتاب مشهور «حقایقالخبار ناصری» پیکر امیر را روز بعد از قتل ابتدا در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن کردند اما چند ماه بعد، با تلاش همسرش عزتالدوله، پیکر امیرکبیر را به کربلا حمل کردند و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین (ع) باز میشود به خاک سپردند.
از عجایب روزگار این که ناصرالدین شاه قاجار کسی بود که در ۱۶ سالگی به همت امیرکبیر به سلطنت رسید همانند پدرش محمد شاه قاجار که با تلاش قائم مقام فراهانی و سپس و پس از غلبه بر مدعیان سلطنت به تخت پادشاهی نشست این هر دو پادشاه سپس عامل به تخت نشاندند خود را صدر اعظم کردند و سپس آن را به قتل رساندند.
امیرکبیر چون از طبقات پایین جامعه بود درد قشر ضعیف را به خوبی درک میکرد. او از پدیده «آقازادگی» نفرت داشت. در کتاب «داستانهایی از زندگی امیرکبیر» آمده است: «امیر در کودکی ناهار فرزندان قائم مقام فراهانی را میآورد و سپس برای بردن ظروف آن در کنار در ورودی حجره میایستاد و آنچه را که معلم به فرزندان قائممقام میآموخت فرا میگرفت. روزی قائم مقام به آزمایش پسرانش آمد. هر چه از آنان پرسید، دانستند ولی امیر جواب میداد. قائممقام از امیر پرسید: تو کجا درس خواندهای؟ عرض کرد هر بار غذا می آورم کنار در میایستم و درسها را ایستاده میشنوم. قائممقام انعامی به او داد ولی او نگرفت و گریه کرد. فرمود چه می خواهی؟ گفت به معلم امر فرمایید همان درسهایی را که به آقازادهها میدهند به من هم بیاموزد. قائم مقام را دلسوخت و معلم را دستور داد تا به او نیز از همان درس بیاموزد...»
امیرکبیر چون از طبقات پایین و محروم جامعه بود از درد مردم خبر داشت و با خواستهها و افکار مردم آشنا بود. طبعا ریشه مشکلات مردم و مملکت را به خوبی میدانست. به همین دلیل درباریان و قشر مرفه جامعه از یک سو و قدرتهای بیگانه از سوی دیگر در جهت هدم وی همت گماشتند زیرا وجود او را برای رفاهطلبی خود مزاحم میدیدند.
منابع:
- خبرگزاری تسنیم: ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۷:۴۳
- روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، انتشارات پیام مهدی(عج)، 1379، ص 491
- دکتر موسی نجفی – موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
این مطلب تاکنون 1299 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|