دستوری که لغو شد | گردآورنده: ساجدی در یکی از آخرین روزهای شهریور سال 1357، در جریان دیداری که بین وزرای خارجه ایران و عراق در نیویورک در دوران تبعید امام صورت گرفت، تصمیم به اخراج ایشان از عراق گرفته شد. متعاقب این تصمیم، روز اول مهر 1357 منزل امام در نجف به وسیله قوای بعثی محاصره گردید. انعکاس این خبر با خشم گسترده مسلمانان در ایران، عراق و دیگر کشورها مواجه شد. «سعدون شاکر» رئیس سازمان امنیت عراق در دیدار با امام خمینی گفته بود که شرط ادامه اقامت ایشان در عراق دست کشیدن از مبارزه و عدم دخالت در سیاست است و امام نیز با قاطعیت پاسخ داده بودند که به خاطر مسئولیتی که در مقابل امت اسلام احساس میکنند حاضر به سکوت و هیچ گونه مصالحهای نیستند.
در پی فشارهای رژیم عراق، حضرت امام تصمیم به هجرت تاریخی خود گرفتند. هجرتی که تکمیل کنندۀ سیر طولانی و پرفراز و نشیب مبارزات آن حضرت بود. هجرتی که به گونهای شگفت انگیز در اندیشه امام خطور کرد و باعث شد تا آرمانها و فریاد حقطلبانه یک مرجع دینی و شیعی در قلب اروپا و جهان غرب نیز طنین افکن شود. امام خمینی از عامل این تصمیم چنین یاد میکنند: «... خیال ما هم این بود که به کویت و سپس به سوریه برویم ... هیچ برنامهای هم نداشتیم به پاریس برویم. شاید مسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت و هرچه بود – و از اول هم هرچه بود – اراده خدا بود... فقط خواست خدا بود که باید عملی می شد» از سوی دیگر بنا به اعتراف فرمانده هوانیروز کرمانشاه و همچنین اسناد موجود، ساواک به محض اطلاع از تصمیم امام مبنی بر ترک نجف، آماده شد تا در صورت ورود به مرزهای ایران، ایشان را ربوده و به مرکز منتقل و از آنجا به نقطه نامعلومی ببرند. ناصر مقدم، رئیس ساواک به ریاست ستاد مشترک ارتش امریهای را صادر کرد و نوشت: «نظر به اینکه احتمال دارد نامبرده بالا (روحالله خمینی) از طریق یکی از مرزهای هوائی یا زمینی وارد کشور گردد و در این صورت خود و همراهانش بایستی بلافاصله و بدون فوت وقت با هواپیما یا هلیکوپتر نظامی به مرکز اعزام شوند، خواهشمند است دستور فرمائید به فرماندهان پادگانهای نظامی و پایگاههای هوایی و فرمانداریهای نظامی شهرهائی که دارای مرز هوایی و زمینی می باشند اعلام نمایند تا در این زمینه هماهنگی لازم با سازمانهای اطلاعات و امنیت محل معمول دارند».
بعد از ملاقاتهای بدون نتیجه مسئولین سازمان امنیت عراق با امام، منزل ایشان در نجف توسط نیروهای بعثی محاصره شد. امام از مواضع خود عقب نشینی نکردند و سرانجام تصمیم شورای فرماندهی حزب بعث عراق مبنی بر اخراج امام از عراق ابلاغ گردید. حضرت امام تصمیم گرفتند به کویت عزیمت کنند. روز 12 مهر، امام خمینی نجف را به قصد مرز کویت ترک گفتند. دولت کویت با اشاره رژیم ایران از ورود امام به این کشور جلوگیری کرد. دولت کویت پس از ساعتها معطلی اجازۀ ورود نداد. امام و همراهان ناگزیر به بصره باز گشتند. قبلًا صحبت از هجرت امام به لبنان و یا سوریه بود اما اجازه ورود از سوی مقامات سوری و یا امکان فعالیت سیاسی در آنجا مشخص نبود. امام پس از مشورت با فرزندشان (حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی) تصمیم به هجرت به پاریس گرفتند. توقف کوتاه امام در فرانسه میتوانست فرصتی برای ابلاغ پیام امام به مسلمانان اروپا و تهیه مقدمات سفر به کشور بعدی باشد. امام پس از بررسی پیشنهاد و بحث در مورد وضعیت دیگر کشورها، تصمیم سفر به پاریس را اتخاذ کردند و سرانجام صبحگاه 13 مهرماه 1357 به همراه جمعی از یاران خویش بغداد را به سوی پاریس ترک نمودند. امام دو روز بعد در منزل یکی از ایرانیان در نوفل لوشاتو (حومه پاریس) مستقر شدند.
در بدو ورود به پاریس، نمایندگان کاخ الیزه با امام ملاقات کرده و پیام رسمی دولت را مبنی بر ممانعت از هرگونه فعالیت سیاسی ابلاغ کردند. امام در پاسخ با همان قاطعیتی که به مسئولین عراقی برخورد داشتند، فرمودند که این گونه محدودیتها خلاف ادعای دموکراسی است:
«ما فکر می کردیم که اینجا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را می زنم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند. ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد».
ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه در کتاب خاطرات خویش در زمینه اعمال محدودیت علیه امام چنین نوشته است:
« ....در اواخر نوامبر سفیر ایران به ما اطلاع داد که کاستهای پیام آیتالله همچنان به ایران فرستاده میشود. من به آقای "شایه" متصدی امور قراردادها در وزارت خارجه دستور دادم به نوفل لوشاتو برود و رسماً اخطار کند که دولت فرانسه این وضع را تحمل نخواهد کرد. روز ۴ دسامبر این دستور اجرا شد. روز دوشنبه کاستهای تازهای حاوی پیام آیتالله به تهران ارسال و پخش شد. تحمل این وضعیت دیگر امکان نداشت. در اینجا مسئله تنها مربوط به ایران نبود. احترام به قوانین پناهندگی فرانسه و نیز حیثیت کشورمان در میان بود. بی درنگ وزیر کشور را به الیزه (کاخ رئیسجمهور) احضار کردم و از او خواستم اقدامات و پیشبینی مقتضی به عمل آورد و در صورت صحت موضوع، ترتیب اخراج آیتالله را از کشورمان فراهم نماید. من تاکید کردم مقدمات مربوط به اخراج او را تا پایان هفته فراهم سازد. وزیر کشور احتمال واکنش و خطر ناشی از این تصمیم و نتایج آن را در تهران در رابطه با هموطنانمان در ایران و نیز منافع فرانسه تشریح کرد. من به او گفتم تصمیم خود را گرفتهام و خاطرنشان ساختم که نمیتوانم اجازه بدهم فرانسه صحنه آشوب و ناآرامی شود. چهارشنبه ترتیبات مربوط به اخراج برای صبح روز جمعه به من گزارش شد. آیتالله به الجزایر فرستاده میشد. همه اقدامات لازم برای عزیمت او انجام شده بود و من آن را تصویب کرده بودم. آخرین اقدامات ضروری آگاه ساختن شاه بود. توصیه کردم از طریق سفیرمان در ایران تصمیم ما در روز پنجشنبه به شاه اطلاع داده شود. این کار نیز انجام گرفت....»
در پی اخطار رئیس جمهور فرانسه، سیل تلگرافها و نامههای شخصیتهای سیاسی و مذهبی و جمعیتها و دانشجویان و علمای داخل و خارج کشور برای ژیسکاردستن رئیس جمهور و مقامات فرانسوی سرازیر شد که مصرانه خواستار آزادی عمل رهبر انقلاب بودند.
رئیس جمهور فرانسه در خاطرات خود چنین ادامه میدهد:
« ....کمی بعد به من گفته شد که باید با یک تلفن فوری در کاخ الیزه صحبت کنم. تلفن کننده شخص شاه بود. وی از اینکه او را در جریان تصمیم خود گذاشته بودیم تشکر کرد و گفت تصمیم به اخراج آیتالله مربوط به فرانسه است و دولت ایران هیچ گونه مسئولیتی به عهده نمیگیرد. ولی اگر پس از اخراج، چگونگی امر از وی سوال شود خواهد گفت با این اقدام موافق نبوده است....»
رئیس جمهور فرانسه آنگاه به بررسی علل و انگیزه شاه در مخالفت با اخراج امام خمینی می پردازد و در ادامه خاطرات خود مینویسد: «شاه نگران بالاگرفتن آشوب در تهران بود و قصد داشت مسئولیت اخراج آیتالله را برعهده نگیرد یا اینکه مرا از تصمیمی که اتخاذ کرده بودم منصرف سازد. ما نیز به این نتیجه رسیدیم که فرانسه نباید به تنهایی خطر انجام کار را بر عهده گیرد. توجیه اقدام دولت فرانسه در اخراج آیتالله خمینی بدون درخواست تهران در مقابل افکار عمومی ناممکن بود. بدین ترتیب بود که دستور مربوط به اخراج ایشان لغو شد....»
محبوبیت امام و فشار افکار عمومی سرانجام سبب شد تا مسئولین فرانسوی بدون آنکه رسماً موضع خود را اعلام کنند، در عمل از فشارهای خود کم کردند.
پس از این تحولات، فرانسویها یکبار نیز با طرح رژیم صهیونیستی برای ترور امام خمینی به دلایل ذکرشده، مخالفت ورزیدند. در آذر 1357 طرحي از طرف «رافائل ايتان» مشاور امور ضدتروريستي نخستوزير اسرائيل تهيه شد كه بر اساس آن امام خميني در پاريس ترور شود. سازمان «سيا» نيز موافقت خود را اعلام داشت تا يك تيم تروريستي اسرائيل به پاريس برود و امام را ترور كرده بازگردد.
براي حمله به اقامتگاه امام خميني در نوفل لوشاتو و ترور ایشان تيم كماندوئي سرهنگ «آصف هفتز» Assef Heftez رئيس گارد ويژه پليس ضدتروريسم اسرائيل در نظر گرفته شده بود. اين تيم مدعی بود که قادر است مأموريتي را كه برعهدهاش قرار ميگرفت با موفقيت اجرا كند و بدون برخورد با اشكال و مانعي به اسرائيل بازگردد. ولي موانع اجراي طرح جاي ديگري بود.
اوري لوبراني Uri Lubrani نماينده سياسي اسرائيل در ايران مأموريت يافت كه موضوع را با شاه در ميان بگذارد. شاه نیز به خاطر ترس از عواقب این حادثه بيتأمل مخالفت كرد و گفت اجازه نخواهد داد جوي خون در كشور جاري شود. او عقيده داشت بدون نياز به چنين اقدامي او قادر خواهد بود بر بحران غلبه كند.
لوبراني پس از ملاقات با شاه به سازمان اطلاعاتي اسرائيل اطلاع داد كه «نه شاه ديگر ميتواند در قدرت باقي بماند و نه ژنرالها قادر به كودتا هستند. كشور عملاً در اختيار رهبران مذهبي قرار گرفته است...»
حضرت امام در نوفل لوشاتو در حومه پاریس بجز ساعات محدودی، تمام وقت کار میکردند. در مدت اقامت چهار ماهه امام در پاریس، نوفل لوشاتو مهمترین مرکز خبری جهان بود و مصاحبههای متعدد و دیدارهای مختلف امام دیدگاههای ایشان را در زمینه حکومت اسلامی و هدفهای آتی نهضت برای جهانیان بازگو میکرد. به این ترتیب جمع بیشتری از مردم جهان با اندیشه و قیام ایشان آشنا شدند و از همین جا بود که بحرانی ترین دوران نهضت را در ایران رهبری کرد. مسائل ایران و انقلاب اسلامی در این ایام در صدر اخبار جهان قرار داشت.
منابع:
- مقدمه کوثر، انتشاراتمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) ص 46- 48
- حدیث بیداری (زندگینامه علمی و سیاسی امام خمینی از تولد تا رحلت)، دکتر حمید انصاری، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 101 – 102
- مظفر شاهدی، ساواک، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1386، ص 259 تا 264
- تاریخ بیست و پنج ساله ایران، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، جلد 2، ص 105 و 106
این مطلب تاکنون 1484 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|