ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 188   مرداد ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 188   مرداد ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
دادگستری قبل از انقلاب توسط فراماسون‌ها اداره می‌شد

گردآورنده: ساجدی
محمد باهری، وزیر دادگستری دولت اسدالله علم و از سران حزب رستاخیز چندی پیش در گفت‌وگو با «پروژه تاریخ شفاهی ایران - دانشگاه هاروارد» اظهار داشت: «وقتی آمدم دادگستری دیدم تمام دادگستری در دست فراماسونرها بود. رئیس تمام شعب دیوان عالی کشور، دادستان کل، معاونین و قضات دادگاه استانی همه فراماسونر بودند.» وی افزود: «یک فرقه در دادگستری مسلط بود و شرط ارتقاء هم فراماسونر بودن شده بود.»
اظهارات محمد باهری اشاره به واقعیتی است که گریبانگیر تمامی بخش‌های مدیریتی جامعه قبل از انقلاب بوده است.
تشکیلات فراماسونری در ایران سابقه‌ای طولانی دارد. در دوره پهلوی اول این تشکیلات حالتی مخفی و زیرزمینی داشت اما در دوره پهلوی دوم، وضعیتی عیان پیدا کرد و مشروعیت خود را نیز از شخص شاه می‌گرفت که ابتدا به صورت مخفی و سپس به صورت عیان به حمایت از تشکیلات فراماسونری و لژهای مرتبط با آن می‌پرداخت و حتی از لژسازی نیز حمایت می‌کرد.
بسیاری از چهره‌های سیاسی و مدیریتی در دوران حکومت محمدرضا پهلوی سابقه‌ عضویت در انجمن‌ها ولژهای فراماسونری داشتند. اعضای این لژها در حوزه‌های متعدد مدیریتی کشور حضور داشتند و فعال بودند. لژ بیداری، لژ اخوت، لژهای آلمانی وفا، صفا، مهر، آفتاب و گراندلژ و .... سازمان‌هایی بودند که ماسون‌های ایرانی را در خود جای داده و حلقه‌ اتصال نخبگان ایرانی به منابع قدرت حاکم بودند. این لژها شبکه‌ای از روابط درهم‌تنیده را ایجاد کرده بودند که می‌توانست ضوابط کسب و حفظ جایگاه‌های مدیریتی و دست یافتن به قدرت را تعریف نماید.
وابستگی جمعیت‌هایی چون کلوپ روتاری، باشگاه لاینز، دانیز کلوپ به لژها و وابستگی خود لژها به گراندلژهای خارجی، این شبکه‌ وابستگی را تقویت می‌کرد. در این ساختار افرادی مانند عبدالله انتظام، جعفر شریف امامی، سعید مالک، سید حسن امامی، حسین شقاقی، مصطفی تجدد و امیر سعید حکمت از سیاست‌گذاران و متنفذین حکومت پهلوی به ‌مثابه‌ رؤسای لژهای وابسته به انگلیس، اسکاتلند، فرانسه و آلمان محسوب می‌شدند[1] و بدین ترتیب، سپهر سیاست ایران را به عرصه‌ نفوذ قدرت‌های جهانی بدل می‌کردند.
در دوره محمدرضا پهلوی با گسترش روابط سیاسی با غرب، لژهای فراماسونری فراوانی در ایران تاسیس شد. در این دوره، اندیشه فراماسونری، به شکل بسیار نظام‌مند و هدفدار به کار خود ادامه داد، به گونه‌ای که فراماسون‌ها‌ در رأس حکومت قرار گرفتند. محمدعلی فروغی مشهور به ذکاء‌الملک که به عنوان نخست‌وزیر رضاشاه و اولین نخست‌وزیر محمدرضا شاه به شمار می‌رفت، خود از فراماسون‌های نامی آن دوران به شمار می‌رفت. سیدحسن تقی‌زاده نیز از فراماسون‌های پیشینه‌دار و از کسانی است که به لژ بیداری ایران پیوست و بعدها نیز از لژهای دیگری هم سر درآورد.
از چهره‌های شاخص فراماسونری در عصر پهلوی می‌توان «ارنست پرون» را نام برد. پرون خدمتکاری بود که در مدرسه «له روزه» در زمان تحصیل محمدرضا به کار مشغول شد وی که دارای معلومات بسیار بالایی در ادبیات و فلسفه بود به سرعت مورد توجه ولیعهد ایران قرار گرفت و با وی به ایران آمد. هرچند رضاشاه مخالف حضور وی در دربار ایران بود و وی را جاسوس می‌دانست ولی به خاطر دوستی او با ولیعهد، وی را به دربار ایران راه داد. پرون از بنیانگذاران لژ پهلوی بود که به گفته فردوست با اجازه محمدرضا پهلوی تاسیس شده بود. پرون در طول حضورش در ایران از فراماسون‌ها حمایت زیادی کرد.
با این همه اما، اوج‌گیری فراماسونری در ایران دوره پهلوی دوم را باید همزمان با اوج‌گیری محمدرضا پهلوی به قدرت دانست. محمدرضا شاه در واقع رهبر عالی فراماسونری ایران به شمار می‌رفت که حتی انتصاب جعفر شریف‌امامی در رأس تشکیلات ماسونی، به دستور او بوده است.
نفوذ بی‌حد و حصر فراماسونری در ایران، تنها در حصار نفوذ پادشاه و نخست‌وزیر مملکت محصور نماند، بلکه سایر ارکان کشور نیز به تبع از پادشاه خود، به گسترش این تفکر و تشکیلات دامن می‌زدند. حتی در مجلس فرمایشی زمان شاه نیز بیشتر نمایندگان مجلس و رؤسای کمیسیون‌های وقت، از بین فراماسون‌ها انتخاب می‌شدند.
غیر از مجلس، هیئت‌وزیران را نیز باید معرکه‌ای جهت جولان دادن فراماسونرها دانست، به ویژه آن‌که در کابینة دوم شریف‌امامی در تابستان 1357، حدود هفت وزیر از اعضای رسمی فراماسونری به شمار می‌آمدند. دوران سلطنت محمدرضا شاه را باید دورة اوج‌گیری و تسلط بی‌حد و حصر فراماسونرها در ایران دانست که دائره شمول آن از پادشاه مملکت تا نمایندگان مجلس را شامل می‌شد.
یکی از اشکال ارتباط محمدرضاشاه با مسئله فراماسونری در دوره پهلوی دوم را باید در ساختاری با عنوان «نوماسونی» جستجو کرد. نوماسونی اشاره به پیوند عمیقی دارد که میان صهیونیسم و مبانی فراماسونری ایجاد می‌شود و محمدرضا در این میان بازیگر نقش اول و قابلی بود.
«نوماسون‌ها» تلاش می‌کردند از طریق لژهای خود مسائل فرهنگی را با کمک فکری صهیونیست‌ها، برجسته‌سازی کنند و یکی از آنها اهمیتی بود که برای کوروش قائل بودند. لژهای نوماسون که مستقیما زیرنظر شاه بودند تلاش می‌کردند به عنوان حلقه واسطی در روابط فرهنگی میان ایران و اسرائیل عمل کنند.(2)
منوچهر امیدوار، سلیمان حییم، ابراهیم موره، موسی کرمانیان و عزری مهمترین افرادی بودند که در لژهای مرتبط با نوماسون‌ها فعالیت می‌کردند و به صورت دائم با شخص شاه نیز در ارتباط بودند.
از نیمه دوم دهه ۴۰ شمسی جنس ارتباطات محمدرضاشاه با تشکیلات فراماسونری مقداری عیان‌تر و آشکارتر شد و البته نقش ارنست پرون را در این برهه، جعفر شریف امامی برای شاه ایفا می‌کرد. شاه در سال ۱۳۴۷ دستور تشکیل «لژ بزرگ ایران» را داد. در دهم اسفند 1347 مجمع عمومی ماسون‌های ایرانی و خارجی با حدود سیصد نفر شرکت‌کننده در «هتل ونک» تهران به ریاست شریف امامی برگزار شد. در همین جلسه، شریف امامی با نظر و تائید مستقیم محمدرضا به ریاست لژ بزرگ ایرانیان انتخاب گردید.
شریف امامی از جمله فراماسون‌هایی بود که از تشکیلات فراماسونری حقوق دریافت می‌کرد و به‌عنوان استاد اعظم لژهای ایرانی با استادان اعظم لژهای جهانی رابطه داشت.(3)
فراماسون‌ها از حمایت سخت‌افزاری شاه نیز برخوردار بودند و ساختمان و تشکیلات به دستور شاه در اختیار آنها قرار می‌گرفت. وزرای شاه نیز به تاسی از شخص محمدرضا، حضور در تشکیلات فراماسونری را یک مزیت تلقی کرده و به سمت این تشکیلات سرازیر می‌شدند. به نحوی که هرچه به انتهای پهلوی دوم نزدیک می‌شدیم، فراماسونری از حالتی مخفی به حالتی عیان و بارز تغییر شکل می‌داد.
اردشیر زاهدی داماد محمد رضا پهلوی اطلاعات خوبی راجع به فعالیت فراماسون‌ها در ایران عصر پهلوی دوم دارد. وی می‌گوید در دوران سلطنت شاه لژهاي فرا‌ماسون منظم ايران به سه گروه عمده تقسيم مي‌شدند:
1. گروه لژهاي تابع فراماسون بريتانياي كبير: اين لژهاي فرا‌ماسوني در محل انجمن رازي واقع در خيابان شاهر‌ضا - خيابان انقلاب - جلسات خود را برگزار مي‌كردند و استاد اعظم آنها يك نفر انگليسي مرموز به نام «سر كريستوفر فراي» بود كه در تهران زندگي مي‌كرد و با اكثر رجال بلندپايه كشور دوستي و رفاقت صميمانه داشت. من بارها او را مي‌ديدم كه به كاخ سلطنتي مي‌آيد و بدون رعايت تشريفات به ديدن اعلي‌حضرت مي‌رود!
2. گروه لژهاي تابعه تشكيلات فراماسوني فرانسه: اين لژها جلسات خود را كاملاً سري و با رعايت كامل تشريفات در محل انجمن ابوعلي سينا در خيابان بهارستان پايين‌تر از دروازه شميران برگزار مي‌كردند و استاد اعظم آنها مدتها دكتر سعيد مالك و دكتر منوچهر اقبال بودند. متأسفانه در زمان استادي اعظم دكتر سعيد مالك كارهاي زشتي هم در اين كلوپ انجام مي‌شد و از جمله اعضاي جديد كه مي‌خواستند به عضويت لژ فراماسوني فرانسوي دربيايند بدون رعايت سن و سال و يا هر قيد و بندي بايد در جلسه‌اي با حضور شوراي عضوگيري حاضر شده و در ملأعام به شخصي كه توسط شورا به محل آورده شده بود (و او هم از اعضاي كلوپ بود) لواط بدهد!
اين افتضاح را دكتر سعيد مالك پايه‌گذاري كرده بود و از آن لذت زيادي مي‌برد. رسوايي كلوپ فرانسوي به جايي رسيده بود كه در محافل و مجالس آن زمان براي تخفيف دادن اشخاص و يا سر به سر گذاشتن از آنها مي‌پرسيدند آيا شما عضو كلوپ لژ فرانسوي هستيد؟! و يا مي‌گفتند خوب است شما با اين سر و شكلي كه داريد يك سري به لژ فرانسوي بزنيد، مطمئناً مورد توجه قرار خواهيد گرفت!
من اوايل اين حرف‌ها باورم نمي‌شد تا اينكه يك روز از ارنست پرون سوئيسي (كه او هم عضو لژ فرانسوي بود) در مورد اين شرط عجيب عضوگيري سئوال كردم. ارنست پرون كه خودش يك محفل همجنس‌بازي در ميان رجال و درباريان تشكيل داده بود مطلب را با آب و تاب فراوان برايم تعريف كرد، و معلوم بود از شرح اين اعمال قبيح لذت مي‌برد.
هويدا، دكتر غلامرضا كيانپور، برادر هويدا (فريدون)، عبدالمجيد مجيدي، ارتشبد نعمت‌الله نصيري، محمدعلي قطبي (دايي شهبانو فرح)، ارنست پرون سوئيسي، ارتشبد قره‌باغي، حسنعلي منصور، جواد منصور، منصور روحاني، سپهبد خسرواني و بسياري از ديگر رجال سياسي و نظامي متأسفانه به اين اخلاق زشت جنسي مبتلا بودند (و يا بهتر بگويم بيمار جنسي بودند) و بويژه در زمان رياست سرلشكر پاكروان بر ساواك گزارشات مستندي در مورد اعمال خلاف اخلاق و خلاف عرف و غيرمعمولي آقايان تهيه و به عرض اعليحضرت مي‌رسيد. سرانجام اعليحضرت خسته شدند و به پاكروان دستور دادند ساواك به جاي آنكه وقت خودش را مصروف زندگي خصوصي رجال كند فقط به فكر كشف توطئه‌هاي احتمالي سياسي باشد.
سرلشكر پاكروان از اين قبيل افراد خيلي تنفر داشت. من هم هميشه از مردي كه اخلاق زنها را داشته باشد و كارهاي خلاف طبيعت بشر بكند نفرت داشته‌ام. متأسفانه اطرافيان اعليحضرت يك چنين افرادي بودند و همين نامردها بودند كه با اعمال خلاف خود وجهه سلطنت پهلوي را خدشه‌دار و نهايتاً باعث شورش عمومي مردم شدند.
اعتراض اعليحضرت به لواط دادن رجال در لژ ابن سينا (فرانسوي) كه باعث بروز شايعات زشت و خردكننده‌اي در جامعه گرديده بود موجب گرديد دكتر سعيد مالك، كرسي استادي اعظم را به دكتر منوچهر اقبال واگذار كند و دكتر اقبال اين شرط ناپسند را از روي متقاضيان عضويت در لژ فرانسوي برداشت!
3. لژهاي فرا‌ماسوني تابعه آلمان: جلسات لژ آلمان در منزل شخصي به نام دكتر امير حكمت در قلهك انجام مي‌شد و كسي جز خودشان را به اين منزل راه نمي‌دادند و به همين خاطر از تصميمات و مذاكرات آنها كسي مطلع نمي‌شد. من شنيدم ساواك هم در نفوذ به محفل آنها درمانده شده بود.
در سال 1347 يكي از دوستان صميمي و قديمي اعليحضرت، رئيس‌جمهوري آمريكا شد و اين شخص كسي نبود مگر آقاي «ريچارد نيكسون» از حزب جمهوري‌خواه. آمريكايي‌‌ها فاقد هر نوع قيد و بندي هستند! نيكسون هم از اين قاعده مستثني نبود و در تهران با طبقات مختلف مردم رفت و آمد مي‌كرد و دوستان زيادي در جامعه ايراني داشت. او در تهران كه بود بعضي شب‌ها به هتل دربند در شمال تهران مي‌آمد و در كازينوي آن به بازي مي‌پرداخت. او با والاحضرت اشرف هم دوست صميمي بود و چون هتل دربند متعلق به والاحضرت اشرف بود و ايشان اكثراً براي سركشي به هتل مي‌آمدند گاهي به اتفاق آقاي ريچارد نيكسون ديده مي‌شدند.
با قرار گرفتن ريچارد نيكسون در رأس رهبري جهان غرب حس اعتماد به نفس به مردم آمريكا و متحدان آن كه در دوران حكومت كندي و جانسون تا حدود زيادي خدشه‌دار گرديده بود بازگشت و اعليحضرت كه بالغ بر دويست ميليون دلار به انتخابات رياست جمهوري آمريكا (به پرزيدنت نيكسون) كمك كرده بودند تصميم به محدود كردن عوامل خارجي در كشور گرفتند. بنده به عنوان دوست نزديك شاهنشاه از يك سو و آقايان ارتشبد نعمت‌الله نصيري و ارتشبد حسين فردوست به ايشان مشورت داديم و عرض كرديم كه اكنون رياست جمهوري آمريكا در دست جمهوري‌خواهان است و نيكسون دوست خوب شاه ايران است و موقعيت مناسبي است تا اعليحضرت مراكز متعدد قدرت را منحل سازند.
مذاكرات زيادي به عمل آمد و تصميمات زيادي گرفته شد كه مهم‌ترين آن سركوب باقيمانده مخالفان دهه 1330 و متمركز كردن كانون‌هاي فراماسونري بود. بدين ترتيب تصميم گرفته شد لژهاي پراكنده فراماسونري موجود در ايران در «لژ بزرگ ايران» ادغام شوند. براي نيل به اين هدف شريف امامي احضار شد و به او مأموريت داده شد تا «لژ بزرگ ايران» را تأسيس كند. شريف امامي فوراً فعاليت خود را آغاز كرد و با همكاري دكتر حسن امامي (امام جمعه تهران) و دكتر علي‌آبادي «لژ بزرگ ايران» را تشكيل داد. يادم هست كه پس از تشكيل «لژ بزرگ ايران» سه تن از استادان اعظم فراماسونري براي تقديس لژ ايران(!) به تهران وارد شدند. اين سه تن عبارت بودند از سر رينالد اوريوئينگ (استاد اعظم لژ بزرگ اسكاتلند) ارنست وان هك ‌(استاد اعظم لژ بزرگ فرانسه) و ورنر رومر (استاد اعظم لژهاي متحده آلمان)
در ميان اين سه نفر سر رينالد (استاد اعظم اسكاتلندي) شخصيت مقدس‌تر و با اهميت‌تري بود و از اعليحضرت تقاضاي شرفيابي كرد اما اعليحضرت كه مايل بودند شخصاً در رأس اين لژ جديدالتأسيس قرار بگيرند و استادي اعظم لژ بزرگ ايران را عهده بگيرند سر رينالد را به حضور نپذيرفتند و اين عمل باعث آشفتگي زياد سر رينالد شد. در اين موقعيت حساس كه مقاومت‌هاي آشكار و پنهان در برابر تأسيس لژ بزرگ ايران به وجود آمده بود اتفاق عجيبي افتاد كه هرگز ريشه‌هاي آن در آن زمان اعلام نگردید.
يك نفر به نام «اسماعيل رائين» كه خبرنگار يكي از خبرگزاري‌هاي خارجي در تهران بود با همكاري يك مؤسسه مطبوعاتي تهران سه جلد كتاب قطور حاوي اطلاعات و عكس‌هايي در مورد لژهاي فراماسونري فعال در ايران همراه با اسامي كليه اعضاي اين لژها منتشر كرد. انتشار اين كتاب‌ها مانند يك بمب عظيم در جامعه آن روز ايران صدا كرد و هر كس ديگري را متهم به خيانت و انتشار اين اسامي مي‌كرد. با توجه به اينكه «اسماعيل رائين» خبرنگار يك شبكه خارجي در تهران و از ژورناليست‌هاي شناخته شده بود، معلوم بود كه با ساواك ارتباط دارد و در صورتي كه مورد اعتماد و مورد وثوق ساواك نبود به او اجازه كار خبري نمي‌دادند. هر انسان كودن با كمترين بهره هوشي مي‌فهميد كه آن خبرنگار و اين مؤسسه انتشاراتي نمي‌توانسته‌اند به صلاحديد خود اين كار مخاطره‌آميز را انجام داده باشند. از همه مهم‌تر اينكه كليه آثار مطبوعه در ايران بايد از وزارت فرهنگ و هنر اجازه انتشار دريافت مي‌كرد و معلوم بود وزارت فرهنگ و هنر هرگز به كتابي كه در آن اسامي كليه مقامات بلندپايه و ميان پايه كشور همراه با اطلاعات شخصي آنها چاپ شده (و سمت آنها در لژهاي فراماسونري خارجي درج گرديده) اجازه انتشار نمي‌دادند، مگر آنكه پشت پرده دست فرد قدرتمندتري در كار باشد.
شريف امامي آدم سالوس و حقه‌بازي بود. از آن حقه‌هاي روزگار! وقتي «لژ بزرگ ايران» تأسيس شد نظر اعليحضرت اين بود كه شخصاً مقام استادي اعظم را عهده‌دار شوند. اما هيأت مقدسان (!) فراماسونري كه در مهرماه سال 47 به ايران آمدند، تا لژ بزرگ ايران را تقديس كنند و به كار آن رسميت بخشند، به اشاره و با شيطنت و تحريك شريف امامي با استادي اعظم اعليحضرت مخالفت كردند و گفتند شخص براي رسيدن به استادي اعظم بايد مراحل طولاني و مدارج گوناگوني را طي كند و عبوديت خود به آرمان جهاني فراماسونري را به اثبات برساند تا به استادي اعظم برسد و هر كس به پشتوانه قدرت سياسي نمي‌تواند يك شبه استاد اعظم شود!
اين برخورد براي اعليحضرت تكان‌دهنده بود. ايشان شخصاً به بنده فرمودند: «اردشير خان! پدر ما به منافع بريتانياي كبير خدمات ارزنده‌اي كرد و با ايجاد حكومت مقتدر پهلوي(!) جلوي حركت اتحاد شوروي به طرف هندوستان و خليج فارس را گرفت و كمونيست‌ها و انقلابيون را سركوب كرد. خود ما هم از اولين روزهاي سلطنت در جهت منافع حياتي انگلستان و متحدان آن حركت كرده‌ايم! اكنون آنها از استادي اعظم شريف امامي در برابر ما حمايت مي‌كنند و اين براي ما غيرقابل قبول است!»
بنده (زاهدي) عرض كردم: «حقيقت اين است كه خاندان امثال شريف امامي و سرشاپور ريپورتر و يا اسدالله خان علم در خدمتگزاري به تاج و تخت انگلستان و منافع بريتانياي كبير سابقه چند صد ساله دارند و نمايندگان رسمي ملكه انگلستان در ايران هستند و انگلستان كه اكنون از نزديكي زياد ايران و ايالات متحده آمريكا ناراضي است با حمايت از شريف امامي در برابر اعليحضرت جهت تصدي‌گري استادي اعظم خواسته است نارضايتي خود را نشان دهد...» مطالب ديگري ميان بنده و اعليحضرت رد و بدل شد و طي روزهاي بعد اعليحضرت با بعضي معتمدان ديگر خود هم مشاوره كردند و ما ناگهان مواجه با انتشار كتاب 3 جلدي فراماسونري آقاي اسماعيل رائين شديم. من تا آن روز عصبانيت شريف امامي و جسارت او را نديده بودم! او هميشه آدم خاضع و خاشعي در برابر اعليحضرت بود و دست ايشان را مي‌بوسيد و از ابراز كلمات و جملات ذليلانه در اثبات عبوديت و سرسپردگي خود كم نمي‌گذاشت. ولي پس از چاپ و انتشار سه جلد كتاب به هر كسي كه فكر مي‌كرد در انتشار اين كتاب افشاگرانه دست داشته است تلفن زده و او را به باد فحش و ناسزا گرفت تا ريشه اين اقدام را كه برخلاف منافع خود و بريتانياي كبير ارزيابي كرده بود پيدا كند! به من هم تلفن كرد و با تندي و خشونت گفت: «مسئله من و اعضاي فراماسونري در ميان نيست، انتشار اين كتاب اعلان جنگ با امپراطوري بريتانياي كبير مي‌باشد!» من از مطلب ابراز بي‌اطلاعي كردم و وقتي ديدم باور نمي‌كند سوگند خوردم و گفتم نه تنها از چگونگي موضوع بي‌خبر هستم، بلكه تا اين لحظه كتاب موصوف را هم نديده‌ام! شريف‌امامي كه مي‌كوشيد روابط گذشته‌اش را با پدرم و با من يادآوري كند و حس دوستي مرا تحريك نمايد اظهار داشت اين اطلاعات امروز بر عليه من و دوستانم منتشر شده است و چند وقت ديگر نوبت شما و پدرتان است!
من به فوريت منظور او را درك كردم. شريف امامي مي‌گفت: «جمع‌آوري اين اطلاعات نمي‌تواند كار يك نفر مخبر خبرگزاري (رائين) باشد و آمريكايي‌ها براي ضربه زدن به انگليسي‌ها وارد عمل شده و اطلاعاتي را كه در مورد فراماسون‌ها داشته‌ اند به ساواك داده و ساواك هم آنها را منتشر كرده است.»
بنده بدون اظهارنظر گفتم: «اگر شما چنين اطميناني داريد خوب است به ساواك مراجعه و تحقيق نمائيد.»
خلاصه مطلب اينكه شريف امامي تلفن را برداشت و با مراكز قدرت تماس گرفت و به ملاقات عده‌اي رفت و سرانجام به اين نتيجه رسيد كه اين اطلاعات به وسيله «سي ـ اي ـ ا» و «ساواك» جمع‌آوري شده و مؤسسه انتشاراتي بدون اجازه ساواك جرأت چاپ اسامي بلندپايه‌ترين مقامات مملكت را در ليست فراماسون‌ها نداشته است! (4)
1 - اسماعیل رایین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، تهران، انتشارات امیرکبیر، ، ج 3، 524 تا 526
2 - جمعی از نویسندگان، سازمانهای یهودی و صهیونیستی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۳، ص ۵۲۶.
3 - جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۵، ص ۴۶۸.
4 - 25 سال در كنار پادشاه، خاطرات اردشير زاهدي، تهران، 1381، انتشارات آشيانه كتاب، صص 259ـ245

این مطلب تاکنون 1507 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir