سلطنت پهلوی تلفیق فساد و استبداد | رژیم های خودکامه و دست نشانده عموماً دارای دو خصلت استبداد و فساد میباشند. استبداد و فساد لازم و ملزوم یکدیگرند. اما هنگامی که فساد از استبداد پیشی میگیرد و خواستههای مشروع و منطقی بخشهای وسیعی از جامعه با بی اعتنایی روبرو میشود، فریاد اعتراض مردم به یک «حرکت» تبدیل میشود و چنانچه این حرکت به وسیله مردان شایسته و مورد اعتماد مردم رهبری گردد، به پیروزی منتهی میشود. تظاهرات مردم ایران در ماههای اول سال ۱۳۵۷ نخست جنبه اعتراض به روش کلی رژیم شاه داشت. سپس به خواسته های رفاهی سیاسی تبدیل شد، آنگاه به شکل حرکت تودهای در آمد و با رهبری آیتالله خمینی به شورش و انقلاب انجامید و با چنان شتابی به پیروزی رسید که مردم ایران و جهانیان را شگفت زده کرد.
رژیم شاه در اوایل دهه ۱۳۵۰ ظاهر استوار و نیرومندی داشت ولی از درون خراب بود و بسان سد خاکی میماند که دیر یا زود در برابر فشار امواج دریا فرو میریخت. فساد با ابعاد وحشتناکی در آن ریشه دوانده بود. انتقاد، نارضایی و سرخوردگی حتی در میان نخبگان سیاسی و دستاندرکاران اداره مملکت ظاهر شده بود پرویز راجی سفیر شاه در لندن در گفتگو با امیر اصلان افشار که او نیز سالها در آمریکا و کشورهای اروپایی سفیر بوده است از بیداد گری رژیم انتقاد میکند و میگوید: «چرا هر جا نام ایران به میان میآید بلافاصله کلماتی مانند ساواک شکنجه و فساد به دنبال آن گفته میشود؟ من از مشاهده این اوضاع احساس حقارت میکنم و نمیدانم تا چه حد در مقابل این گونه انتقادها میتوان خاموش ماند.» پرویز راجی در جای دیگری میگوید: «شایع است شاه هفتهای سه بار بعد از ظهر ها به منزل یکی از دوستان نزدیک خود می رود و تریاک میکشد.» امیر عباس هویدا وزیر دربار در دیدار خصوصی که روز ۱۲ مرداد ۱۳۵۷ با پرویز راجی داشته با لحنی تنفرانگیز از گستردگی فساد در میان طبقه سطح بالای ساواک، امرای ارتش و بعضی از افراد خانواده سلطنتی یاد کرده است.
یوری لوبرانی نماینده سیاسی اسرائیل در تهران روز دوم فروردین 1357پس از آنكه در جزيره كيش با شاه ملاقات كرد، با يكي از مشاوران وي روبه رو شد كه از او پرسيد: «آيا اعليحضرت همايوني را ديديد؟»
لوبراني پاسخ داد: «آري»
وي گفت: «آيا واقعاً آن جرثومة انحطاط ايران را ديدي؟»
لوبراني شگفت زده شده مي گويد: «نميتوانستم آنچه را كه ميشنيدم باور كنم. اين بدان معني بود كه مغز و ريشه دستگاهي كه شاه به آن متكي بود پوسيده و فاسد شده است.»
در سال 50 - 1349 درآمد نفت هزار و ۲۰۰ میلیون دلار بود این درآمد در سالهای ۵6 - ۱۳۵3 ناگهان افزایش یافت و به ۳۸ میلیارد دلار بالغ گردید که تنها ۲۰ میلیارد دلار از این درآمد مربوط به سال55 - ۱۳۵۴ میباشد و با مقیاس درآمد ۱۰ ساله ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۳ که جمعاً ۱۳ میلیارد دلار بود، این افزایش چشمگیر مشخص میشود. به بیان دیگر طی ۱۳ سال درآمد نفتی صادراتی دولت ایران ۵۱ میلیارد دلار بود که ۳۸ میلیارد آن طی سه سال56 - ۱۳۵۳ بوده است.
بخش عمده این درآمد صرف اجرای برنامههای رفرم «انقلاب شاه و ملت» گردید. محمدرضاشاه با ابداع طرحهای جاهطلبانه قصد داشت ظرف مدت کوتاهی ایران را به یک قدرت صنعتی مدرن تبدیل کند بی آنکه در صحنه سیاسی و آزادسازی کشور قدمی بردارد.
در این دوران همه ارکان قدرت در دست شاه بود. توسعه و پیشرفت تمایل و امر شخصی شاه شمرده میشد و «رسالت» یک فرد بود. طرحها و برنامهها تابع خواستهها و هوسهای او قرار داشت. مشاورانش تکنوکراتهایی بودند که عوامل ارباب را بی چون و چرا اجرا میکردند. به نظر شاه جامعه ایران ابزاری بود که باید در دستهای او به عنوان یک «شخصیت تاریخی» شکل میگرفت و در جهت تمدن بزرگ برای و رژیمش افتخار ابدی تضمین میکرد. خواسته و نظر مردم و مشارکت آنها در امور مملکت و برنامه توسعه و پیشرفت اهمیتی نداشت. ملت را باید به زور در جهتی که او انتخاب کرده بود به پیش میراند.
هر چند بخشی از درآمدهای حاصل از فروش نفت صرف اجرای برنامه توسعه و پیشرفت شد و در زمینه تولیدات صنعتی و رشد اقتصادی خدمات نوسازی و آموزش و پرورش و ایجاد مدارس عالی موفقیتهایی به دست آمد، ولی بخش عمده آن به مصرف خرید جنگ افزارهای مدرن که تهیه آن حتی برای کشورهای عضو ناتو دشوار بود، رسید. صدها میلیون دلار نیز حیف و میل شد و یا به جیب دستاندرکاران رفت. از دستگاه برنامهریزی کشور یک خوان یغما ساخته شده بود. هر کس به شاه و دربار دسترسی بیشتری داشت بیشتر از آن برخوردار بود. مجریان و دست اندرکاران برنامه ها، منابع مالی مملکت را دارایی شخصی خود میدانستند. خیل مقاطعه کاران خارجی و داخلی و دلالان و رابطین آنها که با افراد خانواده سلطنتی و مقامات ذینفع ارتباط برقرار کرده بودند از این خوان یغما بهره فراوان بردند. تعجب نداشت که بزرگترین موارد فساد، سوای اعضای خانواده سلطنتی در میان کسانی دیده میشد که به شاه و دربار نزدیکتر بودند. فساد از استبداد سبقت گرفته بود. حدود یک دهه و نیم پس از اعلام «انقلاب سفید» در ایران طبقه ثروتمند، حریص، بیعاطفه و فاسد به وجود آمد که تنها هدف آن نزدیک شدن به مرکز قدرت و مال اندوزی تا حد غارت مملکت بود. این طبقه تخم فساد بی ایمانی و نادرستی را در میان جامعه پراکنده و بارور ساخت و در نهایت رژیمی را که به آن وابسته بود بیش از پیش ضعیف و بی اعتبار کرد.
منبع: غلامرضا نجاتی، تاریخ بیست و پنج ساله ایران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، جلد دوم، ص 484 تا 487
این مطلب تاکنون 1771 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|