لحظههای شکست یک تجاوز از زبان متجاوز | صبح روز 5 اردیبهشت 1359 منابع خبری داخل کشور از شکست یک عملیات نظامی آمریکا در پیاده کردن قوای نظامی در صحرای طبس خبر دادند. نظامیان آمریکایی قرار بود در طرحی برنامهریزی شده اقدام به آزادی کسانی کنند که از 13 آبان 1358 در سفارت آمریکا در تهران به جرم جاسوسی گروگان گرفته شده بودند. ولی عملیاتشان شکست خورد، تعدادی از آنان جانشان را از دست دادند، هواپیما و بالگردهای نظامیشان در آتش سوخت و باقیمانده نیروهایشان در تاریکی شب از کشور گریختند.
گزارش حاضر بخشی از خاطرات هامیلتون جوردن رئیس ستاد کاخ سفیددر دوران ریاست جمهوری جیمیکارتر از روز حادثه است:
.....صبح آن روز(روز حمله به طبس) رئیس جمهور از من خواست به دفتر مخصوص ریاست جمهوری بروم. بعد گفت: «تلفن ناراحتکنندهای داشتم مبنی بر اینکه یکی دو تا از هلیکوپترهای ما در صحرای طبس گویا از کار افتادهاند.»
پرسیدم: از جزئیات خبری دارید؟ گفت: «هنوز نه ولی به هر حال برای این نبود که میخواستم تو را ببینم. موضوع این است که سایروس ونس (وزیر خارجه) در اعتراض به این عملیات تصمیم به استعفا گرفته است.»
من حیرت کردم. هلیکوپترها از کار افتادهاند، ئنس میخواهد استعفا دهد، ... اینها برایم قابل هضم نبود. رئیس جمهور از من خواست راجع به این موضوع اصلاً با کسی حرفی نزنم. با هم به اتاق کابینه رفتیم. در آنجا والتر ماندیل (معاون رئیس جمهور)، سایروس ونس (وزیر خارجه) برژینسکی (مشاور امنیت ملی) و جودی پاول(منشی مطبوعاتی رئیس جمهور) منتظر ما بودند. هارولد براون (وزیر دفاع) گزارش داد: «فقط 6 فروند از 8 فروند هلیکوپترهای ما مشغول انجام عملیات در کویر شماره یک ایران هستند و اگر هیچگونه نشانهای از آمادهباش نظامی محلی در کار نباشد از دست دادن این دو هلیکوپتر را به راحتی میتوان نتیجه یک نقص فنی دانست و به ماموریت ادامه داد.»
سقوط یا از کار افتادن هلیکوپترها میتوانست معنای مرگ و یا افشاء ماموریت و آسیب وارد آمدن به افراد عملیات را به همراه داشته باشد. من و ماندیل به اتاق کار او رفتیم تا به یکدیگر دلداری و اطمینان دهیم. او هم مانند من به شدت از دریافت این گزارشهای منفی و ناامید کننده ناراحت بود.
جلسه همیشگی فعالیتهای انتخاباتی ما بعداز ظهر آن روز در اتاق قراردادهای کاخ سفید که در طبقه اقامتگاه اختصاصی ریاست جمهوری واقع شده بود تشکیل شد. تازه وارد بحث شده بودیم که تلفن زنگ زد. فیلوایز (منشی ملاقاتهای کاخ سفید) تلفن را پاسخ داد و سپس رئیس جمهور را صدا زد که با تلفن صحبت کند. من مراقب کارتر بودم و سعی داشتم از چهرهاش به عمق افکارش پی ببرم. او چیزی نگفت و گوشی را گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
ده دقیقه بعد مجدداً تلفن به صدا در آمد. تلفنچی گفت: «آقای جوردن، رئیس جمهور با شما کار دارند.» جلسه را واگذار کردم و رهسپار اتاق رئیس جمهور شدم. میدانستم خبر خوشی در کار نیست. وقتی وارد اتاق شخصی پرزیدنت شدم، او پشت میز ایستاده بود، کتش را درآورده بود آستینهایش را بالا زده بود و دستهایش را به کمر گذاشته بود. برژینسکی هم کنار وی ایستاده بود. رئیس جمهور به ما گفت: «خبر بدی دریافت کردم و ناچار شدم ماموریت نجات را متوقف کنم.» او گفت: «دو فروند از بالگردهای ما هرگز به کویر طبس نرسیده و یک بالگرد دیگر نیز دچار نقص فنی شده و ما با 4 بالگرد باقیمانده قادر به انجام این عملیات نیستیم.»
من با شتاب پرسیدم: «نظر بکویت (فرمانده عملیات) چیست؟» و رئیس جمهور گفت «او هم مایل به توقف عملیات است.» وی افزود: «حداقل خوب است که هیچ آمریکایی صدمه ندیده است.» احساس کردم رئیس جمهور در صدد توجیه این شکست است و وضع روحی او بهتر روحیه خراب ما نیست. در همیناحوال تلفن دوباره زنگ زد و ژنرال جونز از پنتاگون خبر تازهای داد. رئیس جمهور چشمانش را روی هم گذاشت، گونههایش آویزان شد و رنگ از صورتش پرید. فهمیدم اتفاق وحشتناکی رخ داده است. رئیس جمهور با دلهره سئوال کرد: «کسی هم کشته شده؟» پس از چند لحظه با گفتن اینکه «میفهمم» گوشی را گذاشت و گفت یک بالگرد دیگر به هنگام برخاستن با یک هواپیمای سی – 130 که اعضای تیم در آن بودند برخورد کرده و عدهای از نیروهایمان جان خود را از دست دادهاند.
هیچ کس چیزی نگفت. تنها فکری که به همه ما رسوخ کرد یک شکست هولناک بود با مرگهای فجیع و غمانگیز . ما به اتاق کابینه رفتیم و در آنجا بیصبرانه منتظر دریافت خبر خروج بی خطر گروه دلتا از ایران شدیم. بحثهایی شد که چگونه دوستان و متحدان، خانواده گروگانها، رهبران کنگره و مردم آمریکا را از این شکست مطلع سازیم. فکر سربازانی که در فاصله دور از ما در کویر جان باخته بودند بیش از هر چیز ذهنم را به خود مشغول داشته بود. باور کردن اینکه چنین برنامه دقیقی غلط از آب درآید برایم مشکل بود. بالاخص که انسانهایی هم در راه رجرای آن جان خود را از دست داده بودند. به تلفنهای وحشتناکی که لازم بود آن شب به همسران و والدین این مردان بزنیم و آنان را از این فاجعه مطلع گردانیم میاندیشیدم. میتوانستم بوی تعفن بدنهای سوخته و ذغال شده افراد را حس کنم. حالت تهوع شدیدی وجودم را فرا گرفت. به دستشویی رفتم و دل و رودهام را بالا آوردم ولی حالم بهتر نشد. وقتی به اتاق کابینه بازگشتم کارتر از وزیر دفاع پرسید: - چگونه باید خانواده افراد متوفی را از مرگ آنان مطلع کرد؟
- مثل موارد عادی عمل خواهیم کرد. منشی مخصوص ارتش به آنها اطلاع خواهد داد.
- ولی من علاقهمندم که شخصاً به آنها تلفن کنم.
- من از لطف شما برای این کار قدردانی میکنم ولی این کار همیشه بر عهده منشی مخصوص ارتش بوده است. اما من حاضرم از جانب شما شخصاً به آنها تلفن کنم.
- بسیار خوب ولی از جانب من به آنها بگویید که من یک یک این افراد را قهرمان میشمارم.
وقتی خبر خروج تیم دلتا از حریم هوایی ایران به تایید رسید، و بعداز اینکه ما برنامه مطلعسازی دوستان و متحدان، کنگره و خانواده گروگانها و اعضای تیم دلتا را تنظیم کردیم جودی پاول (منشی مطبوعاتی کاخ سفید) اظهار داشت : آقای رئیس جمهور شما به مردم آمریکا چه خواهید گفت؟ کاری که شما صبح فردا باید انجام دهید این است که دلیل این ماموریت را باید برای مردم آمریکا تشریح کنید. چرا به این عملیات اقدام کردید و چرا این زمان را برای انجام عملیات برگزیدید؟
رئیس جمهور از جودی خواست تا یک نسخه از سخنرانی پرزیدنت کندی را که پس از شکست در عملیات خلیج خوکها ایراد کرده بود در اختیار وی قرار دهد........ منبع:هامیلتون جوردن، بحران، نشرنو، چاپ اول 1362، ص 206 تا 211 این مطلب تاکنون 2130 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|