معرفی دو کتاب | محمود پورهادی کتابهای «بحران» و «هدف، تهران» دو نمونه از آثاری است که در سالهای پس از تعرض نظامی آمریکا به خاک ایران در اردیبهشت 1359، راجع به این حادثه و پیامدهای آن در صحنه بینالمللی به رشته تحریر درآمده است. انتشارات نشر نو کتاب «هدف، تهران» را در 1361 و کتاب «بحران» را در 1362 به طبع رسانده است. کتاب «هدف، تهران» به قلم «جولیتوکیهزا» روزنامهنگار ایتالیایی و ترجمه هادی سهرابی منتشر شده و کتاب «بحران» به قلم «همیلتون جردن» رئیس ستاد کاخ سفید و ترجمه محمود مبنا انتشار یافته است. کتاب «بحران» به بررسی تاثیر حادثه گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران بر تصمیمگیریهای کاخ سفید و برخورد دولت کارتر با این حادثه پرداخته است.
«همیلتون جردن» در نقش فردی که قسمت عمده فعالیتهای محرمانه و پشت پرده کارتر در قضیه گروگانها را به دوش داشته از مسائلی سخن میگوید و از اسراری پرده بر میدارد که شاید هیچکس برای این کار صلاحیتش بیشتر از او نباشد. در خلال مطالب کتاب «بحران» علناً مشاهده میکنیم که مقامات کاخ سفید در مورد قضیه گروگانها به تنها نکتهای که میاندیشند، چگونگی برخورد با مسئله برای حفظ موقعیت خودشان و یا بالابردن تعداد رایدهندگانشان است. و سعی دارند در هر قدمی که برمیدارند ابتدا آمار رای دهندگان را جمع و تفریق کنند و آنگاه چنانچه نتیجه حسابگریها مساعد بود حرکت را آغاز کنند.
نمایی که «همیلتون جردن» از رویه تصمیمگیری مقامات کاخ سفید ترسیم کرده است به وضوح نشان میدهد که حکومت آمریکا تا چه اندازه بر پایه پول و زور استوار شده است و با در دست داشتن این دو حربه برنده است که رژیم واشنگتن توانسته برای خود عظمت و اقتدار بیافریند. ولی همین دولت به ظاهر مقتدر و با عظمت را موقعی که در جریان جستوجوی کارتر برای یافتن کشوری جهت اقامت شاه (پس از خروجش از آمریکا) ملاحظه میکنیم آشکارا به پوشالی بودنش پی میبریم، که با آن همه ادعا تنها موفق میشود کشور کوچک و بی اهمیت پاناما را – آن هم با منت فراوانی که رئیس حکومتش بر سر کارتر گذاشت – برای پذیرش شاه آماده کند (صفحات 80 تا 95 کتاب).
صحنههایی از این کتاب که به تشریح دوران در به دری شاه و تلاشهای بی نتیجه و دست و پا زدنهای کارتر برای مقابله با اقدام انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اختصاص دارد، در عین آنکه بسیار خواندنی و عبرتآموز است قلب هر ایرانی باشرف و زجرکشیده از ظلم دوران ستم «آمریکایی – شاهی» را سرشار از لذت میکند و نشانههای بارزی از درماندگی و بیچارگی همان غول پوشالین ارائه میدهد که ظاهراً گمان میکرد هرچه اراده کند، شدنی است.
مطالعه این کتاب ضمن غرور و افتخار فراوانی که از بابت آثار کوبنده اقدام انقلابی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بر زمامداران کاخ سفید، نصیب خواننده میکند، از چهره آدمکهایی نیز که مظهر بی سیاستی، بیلیاقتی و ره گم کردگی هستند، پرده برمیدارد. آدمکهایی که به مدد همان دو عامل برپا دارنده آمریکا (زور و پول) توانسته بودند خود را به شکلی هیولایی درآورند که هیچکس گمان نبرد توان سرپیچی از دستوراتش را داشته باشد و بتواند بالای حرفش حرفی بزند. به عبارت دیگر در این کتاب به وضوح درمیابیم که حکومت آمریکا با وجود آنهمه هیبتی که در خود سراغ داشت و با تعویض رژیمهای مختلف و نشاندن این و آن به مسند قدرت، کوس لمنالملکی میزد، چگونه خود اسیر و مقهور قدرت انقلاب ملتی شد که سالها بر آنها فرمانروایی داشت. و موقعی که از قول کارتر میخوانیم: «....اگر رئیس جمهور نبودم خودم توی خیابانها راه میافتادم و هرکجا که با تظاهرکننده طرفدار خمینی رو به رو میشدم با مشت بر سرش میکوبیدم...!» (ص 41 کتاب) کاملاً میتوانیم مجسم کنیم ابرقدرت جهان، کارش به عجب افلاسی کشیده است!
کینه و نفرت مقامات حاکمه آمریکا نسبت به امام خمینی در سراسر کتاب خاطرات «همیلتون جردن» موج میزند. این خود گواهی میدهد که امام با رهبری یک حرکت پرشکوه و تاریخساز به خوبی موفق شد شدیدترین ضربات و لطمات را بر پیکر حکومت آمریکا وارد آورد.
مهمترین مسئلهای که تقریباً بیش از نیمی از محتوای کتاب را به خود اختصاص داده، اشغال لانه جاسوسی و اسارت جاسوسان آمریکایی در تهران به دست نمایندگان امت انقلابی، و آثار آن بر سرنوشت حکومت کارتر است آنطور که از فحوای کلام «همیلتون جردن» برمیآید کارتر و دار و دستهاش در بدو مواجهه با این مسئله به فکر بهرهبرداری از آن در جهت مظلوم نمایی و تحریک احساسات مردم آمریکا برای تامین آراء مورد نیاز خویش در انتخابات سال 1980 برآمدند، ولی بعداً متوجه شدند که بیهوده در این مورد دست به جنجالآفرینی و تبلیغات عوامفریبانه زدهاند. چون درست برخلاف آنچه میپنداشتند، جریان گروگانگیری کوتاهمدت و گذرا نبود و هیچکس هم در ایران از تهدیدات آمریکا وحشتی به دل راه نداد و تسلیم حیلههای تبلیغاتی کاخ سفید نشد. بنابراین ثمراتی که کارتر قصد داشت در سایه ماجرای گروگانگیری به آن دست یابد به ضررش انجامید و باعث شد که هم حیثیت آمریکا در جهان به خطر افتاد و هم پایههای حکومتش چنان بلرزد که کارتر هرگز نتواند حتی به طبیعیترین حق یک رئیس جمهور آمریکا نیز – که انتخاب دوباره به همین سمت است – دست یابد. این قضیه آنچنان بر سر کارتر سنگینی میکرد که با وجود شکست او در انتخابات، بازهم سعی داشت به هر نحو که امکان دارد گروگانها را تا پایان دوره ریاستش از ایران خارج کند و بعداً این اقدام را به عنوان سند کوششهای خستگیناپذیرش! در راه آزادی گروگانها به مردم آمریکا ارائه دهد تا امید فرجی در انتخابات بعدی (1984) داشته باشد. «همیلتون جردن» با صراحت تمام مینویسد: «ما یک عقده روحی پیدا کرده بودیم که گروگانها در دوره ریاست جمهوری کارتر ایران را ترک کنند...» (ص 12 کتاب) ولی همانگونه که میدانیم مقامات جمهوری اسلامی حتی این دلمشغولی ناچیز را هم از کارتر دریغ کردند و درست سه دقیقه بعد از پایان ریاست جمهوری کارتر و آغاز دوره ریاست رونالد ریگان به هواپیمای حامل گروگانها اجازه پرواز از فرودگاه تهران را دادند.
مسئله دیگری که ضمن مطالعه این کتاب باید به آن توجه داشت، شرکت دو تن از اعضای سابق حکومت ایران در بند و بستهای محرمانه با کارگزار سیاسی کاخ سفید «همیلتون جردن» بود که یکی مستقیم (صادق قطب زاده) و دیگری غیر مستقیم (ابوالحسن بنیصدر) بر سر مسئله گروگانها با مقامات آمریکایی به معاملهگری مشغول بودند. گرچه که در همان زمان هم دانشجویان مسلمان پیرو خط امام کم و بیش به اقدامات این دو نفر مشکوک شده و به هیچ وجه از دستوراتشان تمکین نمیکردند. با این همه تا قبل از انتشار این کتاب، هنوز مسئله کاملاً ثابت نشده بود و روابط قطب زاده و بنیصدر با آمریکا در مورد مسئله گروگانها تا این حد روشن نشده بود.
«همیلتون جردن» در این کتاب نکاتی از یورش نظامی آمریکا و جریان شکست مفتضحانه آن را در صحرای طبس روشن میکند. در این کتاب ماجرای طبس از قبل از آمدن آمریکاییها از اروپا به منطقه و سپس ورود به ایران به صورت روزشمار آمده است.
اما کتاب «هدف، تهران» مشخصاً به جزئیات این اعزام نیرو و چگونگی ورود آنها به خاک ایران با تمام جزئیاتش پرداخته است. این کتاب ضمن آنکه هنر نویسندهاش را در گردآوری و تحقیق به اثبات میرساند، درجه اهمیت رویدادهای انقلاب اسلامی را در نظر جهانیان و توجه و دقت افراد در گوشه و کنار را به مسائل این انقلاب نیز آشکار میسازد و نشان میدهد که چگونه علیرغم تمام تبلیغات انحرافی و موذیگریهای رسانههای استکباری، دنیا با کنجکاوی فراوان ناظر حوادث ایران است و سعی میشود آنچه به عنوان «انقلاب اسلامی» در کشوری که مدت زیادی از مطیع بودنش در برابر آمریکا نگذشته، رخ داده است، مورد بررسی قرار گیرد تا عامل اساسی اینهمه قدرتی که ناگهان در ایران سر برافراشت و آمریکا را با آنهمه قدرت تسلیحاتی و تکنیکی به درماندگی کشاند، شناخته شود.
آنچه سبب ارزش این کتاب است جستوجوی همهجانبه نویسنده برای یافتن ارتباطهای مخفی بین آمریکا و کشورهای دیگر در جریان حمله به صحرای طبس و نیز ارائه دلایل مستند در زمینه توطئه گستردهای است که آمریکا قصد داشت در جهت انهدام جمهوری اسلامی ایران با همکاری بعضی از متحدانش در منطقه به اجرا درآورد. نویسنده نقش مصر و سلطاننشین عمان را در این عملیات افشا میکند و بخصوص از بازیگری دولت انگلیس در کمک به آمریکاییها پرده برمیدارد. ما هم با توجه به اقدامات برقآسا و ناگهانی انگلیسیها در تخلیه سفارتشان و فرار ماموران (جاسوسان) انگلیس از ایران (که واقعاً با هیچ منطقی قابل توجیه نبود) و در بحبوحه حمله نظامی آمریکا صورت گرفت، میتوانیم به سهولت استدلال نویسنده کتاب را بپذیریم که: چرا کارتر از بین تمام سران کشورهای اروپایی فقط مارگارت تاچر (نخستوزیر جزیره انگلیس) را از تصمیم خود برای حمله به ایران مطلع ساخت؟ و نیز قبول کنیم که بسیاری از عوامل آمریکایی برای هموار کردن راه مهاجمان، قبلاً با گذرنامههای جعلی صادره از سوی دولت انگلیس و به عنوان «توریست انگلیسی» وارد ایران شده بودند.
در این کتاب همچنین انواع و اقسام شایعاتی که بعد از رسوایی شکست آمریکا، در جهان پراکنده شد مورد بررسی قرار گرفته است و بخصوص به این شایعه که گویا شوروی سبب شکست این تهاجم شده، برمیخوریم که نشان میدهد ماشین تبلیغاتی غرب چگونه به دنبال شکست آمریکا از شنهای صحرای طبس، به حرکت در میآید تا هرچه زودتر اثر معجز آسا و ارزش الهی این حادثه را لوث کند و آن را به صورتی جلوه دهد که گمان شود بر اثر مقابله تکنولوژیک و یا مخالفت شوروی اتفاق افتاده است. این اصولاً رویه هر دو قدرت استکباری شرق و غرب است که همواره سعی دارند تمام حوادث جهان را ناشی از اقدامات آمریکا یا شوروی معرفی کنند و به ملل دنیا بفهمانند که سرنوشتشان جز در دست سران این دو قطب نیست. چنانکه آمریکا همیشه کوشش داشت اشغال لانه جاسوسی خود در تهران را کار کمونیستها اعلام کند و با تبلیغات کرکننده چنین وانمود سازد که اگر آمریکا در دنیا یک دشمن داشته باشد، آنهم جز کمونیسم نیست! و در مقابل، همانطور که دیدیم، شوروی نیز پس از انهدام شبکه جاسوسی حزب توده در ایران فریاد برآورد که این کار به دست آمریکاییها صورت گرفته است!
نکته مهمی که هنگام مطالعه این کتاب جلب نظر میکند، بعضی اظهارات غیر واقعی و ناپخته نویسنده در باره مسائل جمهوری اسلامی است که البته با توجه با تاریخ انتشار کتاب (تیر ماه 1359) نمیتوان آنقدرها هم نویسنده کتاب را از این بابت سرزنش کرد. چون در آن زمان به دلیل جوسازیهای گسترده و شایعهپراکنیهای مخرب توسط باند بنیصدر و منافقین طبعاً بسیاری از گفتهها و نوشتههای آنان به سبب مقبولیت مضمون در نظر محافل استکباری، با شدت هرچه تمامتر توسط بوقهای صهیونیسم – امپریالیسم در جهان پراکنده میشد و انحراف ذهن بسیاری از افراد – حتی بی نظر و بی غرض – را سبب میگردید ولی گذشت زمان و افشا شدن ماهیت واقعی عواملی که قصدی جز فاسد کردن نظام جمهوری اسلامی را نداشتند، حقایق را روشن ساخت و به همه نشان داد چه کسانی بودند که جزء «متعصبین باب دندان آمریکا» به حساب میآمدند و «گرایش به یاری رساندن آمریکا برای احیاء حاکمیتش بر ایران داشتند»
در مجموع مطالعه دو کتاب «بحران» و «هدف، تهران» صرفنظر از مواضع سیاسی نویسندگان آنها، میتواند اطلاعات مفیدی از تاثیر دو حادثه «تسخیر لانه جاسوسی» و «مداخله نظامی در طبس» در ایجاد سرشکستگی و سرافکندگی آمریکا در برابر افکار عمومی جهان در اختیار پژوهشگران و محققان تحولات معاصر ایران قرار دهد. این مطلب تاکنون 2174 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|