حکومت فراماسونها بر ایران |
در سال 1328 مقدمات تشکیل لژی به نام «پهلوی» به وسیله فردی به نام محمد خلیل جواهری در ایران فراهم شد. همانطور که میدانیم این سالها مقارن با شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت و بروز اختلاف بین ایران و انگلستان بر سر این موضوع بود. دخالتهای گسترده لژ پهلوی در دعوای مزبور به نفع انگلستان، نشان میدهد که «لژ پهلوی» اساساً برای مبارزه با نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به وجود آمده بود. جواهری با کمک «میجر جاکسن» انگلیسی (وابسته اقتصادی سفارت انگلیس) توانست عدهای از افراد مورد نظر سفارت انگلیس را وارد لژ پهلوی کند. وی در تاسیس لژ از مساعدتهای حسین علاء، محمد ساعد، ارنست پرون و شخص شاه نیز برخوردار بود و تمامی امور لژ را با مشاوره شاه انجام میداد.
اعتراف صریح جواهری به مبارزه علیه دولت دکتر مصدق و حل و فصل کارهای مهم در جلسات لژ بیانگر دخالتهای پنهانی لژ مزبور در جریانهای سیاسی و اجتماعی آن مقطع حساس است که با هماهنگی کامل اینتلیجنت سرویس انجام میگرفت. دکتر اسکندانی اشاره جالبی به این موضوع دارد. وی مدعی است که چند ماه پس از عضویت در لژ پهلوی روزی قصد داشت به مسافرت برود. لذا موضوع را با جواهری در میان میگذارد اما جواهری از وی میخواهد که مسافرت خود را به علت اینکه یکی از مامورین اینتلیجنت سرویس به تهران میآید و میخواهد او را ملاقات کند به تاخیر بیندازد. این مطلب بیانگر ارتباط این لژ با دستگاههای اطلاعاتی است که متاسفانه اسناد این همکاری در دسترس نیست.
دخالتهای لژهای فراماسونری در عرصههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی پس از سقوط دولت دکتر مصدق نیز همچنان تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد. یکی از جالبترین وقایعی که پرده از دخالت گسترده ماسونها در امور کشور و توطئههای پنهانی آنان برمیدارد اتفاقات مربوط به انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی است که بر اثر مخالفت ماسونها با دکتر اقبال، که از فرمانبرداری کامل از دستورات لژهای انگلیسی و مخصوصاً لژ روشنایی و لژ تهران خودداری کرده بود، روی داد. دکتر منوچهر اقبال یکی از وابستهترین شخصیتهای دوره پهلوی است که در فروردین 1336 به نخستوزیری منصوب شد. وی به سبب سرسپردگی کامل به شاه و بیارادگی مطلق نزد وی معروف به «غلام خانهزاد» شد. در دومین سال نخستوزیری او مسئولات لژ تهران (که در اردیبهشت 1337 تاسیس شده بود و تحت نظر لژ بزرک اسکاتلند اداره میشد) به اقبال پیام دادند که میبایست از دستورات مرکز فراماسونری تبعیت کند. منظور آنان اضافه کردن چند ماسون دیگر به کابینه اقبال بود. گفتنی است که در همان زمان دکتر غلامرضا کیان، دکتر عبدالحسین راجی، جعفر شریف امامی، فتحالله جلالی، امیرقاسم اشراقی، مصطفی تجدد و آقاخان بختیار، از اعضای کابینه اقبال بودند که همگی عضویت لژهای فراماسونری را نیز حائز بودند. اقبال که خود فراماسون بودبا امید به پشتیبانی شاه و دیگر برادران ماسون خود پاسخ داد که «من در مقام نخست وزیری و این پست هیچگونه تعهدی نسبت به لژهای فراماسونری ندارم و چون به وسیله یا دستورلژها، نخستوزیر نشدم به همین جهت کاری هم انجام نمیدهم.» این پاسخ برای اقبال که شاید ابتدا متوجه عواقب آن نبودبسیار گرات تمام شد و موج گستردهای از اقدامات و تحریکات «برادران ماسون» را علیه او برانگیخت. در راس مخالفان اقبال حسین علاء قرار داشت. شدت مخالفتها که موجب مستاصل شدن اقبال گردیده بود وی را به صرافت انداخت که با توسل به برادران ماسون خود از شدت مخالفتها بکاهد. لذا به وسیله دکتر غلامرضا کیان از اعضای لژ تهران به گردانندگان لژ روشنایی و لژ تهران پیام داد و از آنها خواست که دست از مخالفت با وی بردارند. این بار ماسونها که حریف را درمانده یافته بودند پیغام دادند که «ما هیچگونه تعهدی درباره ادامه نخستوزیری شما نداریم »
در جریان انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی درگیری لژهای روشنایی و تهران با اقبال به اوج خود رسید. در یکی از جلسات لژ تهران راههای مقابله را دولت اقبال بررسی شد. در آن جلسه تصمیم گرفته شد که از طریق «حسین شقاقی» با دکتر مظفر بقایی رهبر «حزب زحمتکشان» تماس گرفته شود و با واگذاری امکاناتی به وی از امکانات حزب مزبور علیه اقبال استفاده نمایند.با موافقت دکتر بقایی نسبت به همکاری با ماسونها حسین شقاقی یکی از خانههای خود را در خیابان کوشک تهران در اختیار بقایی گذاشت و وی با انتقال مرکز کار و فعالیت و حتی منزل خود به این محل، آنجا را تبدیل به مرکز مبارزه علیه اقبال نمود و سازمان «نظارت بر آزادی انتخابات» را در آنجا به وجود آورد. در این مدت کلیه مخارج چاپ و انتشارات دکتر بقایی، مخارج محل و .... خرید لوازم به وسیله حسین شقاقی پرداخت میشد. و برای اینکه کمکهای نقدی و خانه مکتوم بماند قبوض مختلف بین دوستان و اطرافیان بقایی پخش شد و به نام آنها وجوه قوض نوشته میشد. اختلافات و درگیریهای فوقالذکر با شکست دکتر اقبال و انحلال مجلس دوره بیستم خاتمه یافت. استفاده ماسونها از تمامی امکانات و همکاری چهره مرموزی مانند مظفر بقایی با آنها حاوی نکات هشداردهندهای است برای تاریخنگاری معاصر ایران و موید این نظر است که در بررسی وقایع، در مواردی اتکاء بر یافتهها و اسناد رسمی کارساز نیست و شایستهتر آن است که ظواهر را پل رسیدن به حقایق تاریخی قرار دهیم.
نفوذ و حضور ماسونها و تصاحب منصب مهم مملکتی در دوره پهلوی دوم آنچنان بالا گرفت که در سال 1351 علاوه بر هویدا نخست وزیر، 8 نفر از اعضای هیئت وزیران، 24 نفر از اعضای مجلس سنا که در راس آنها جعفر شریف امامی قرار داشت، 54 نفر از وکلای مجلس شورای ملی و 24 نفر از مقامات وزارت خارجه اعم از وزیر(عباسعلی خلعتبری) و سفرا و مدیران کل، عضو لژهای فراماسونری بودند. اگر به این جمع، تعداد زیادی سرمایهداران، بانکداران و مدیران درجه اول و دوم کشور که فراماسون بودند و در نهادهای حساسی چون وزارت دادگستری و علوم و .... نفوذ و اشتغال داشتند، را اضافه کنیم آنگاه به میزان تاثیرگذاری این جریان بر روند کلی پی خواهیم برد و حضور و توطئه آنان را توهم نخواهیم پنداشت. توجه به توطئه فراماسونری برخلاف ادعای احمد اشرف مختص ایرانیان نیست بلکه در مهد فراماسونری یعنی انگلستان نیز به سبب حضور روزافزون ماسونها در مراکز قدرت، موجی از نگرانی در مردم ایجاد شده است.
هدف عمده این مقاله جلب توجه محققان تاریخ معاصر ایران به یکی از پدیدههای خطیری است که متاسفانه کمتر مورد عنایت قرار گرفته و شایسته است که با نگرشی نو به این موضوع و تلاش و جست و جو در این زمینه پرده از روی پارهای ابهامات تاریخ معاصر ایران برداشته شود. بدیهی است مقصود از این نوشتار، عمده کردن نقش فراماسونری و غفلت از دیگر عوامل موثر در پیدایش و بروز وقایع تاریخی نیست، و کوتاه سخن اینکه با انکار نقش فراماسونری و توطئه بیگانگان در تحولات تاریخ معاصر ایران به همان اندازه از واقعیت فاصله گرفتهایم که با بزرگنمایی استعمار و باور تئوری توطئه. منبع:تاریخ تحولات سیاسی ایران، دکتر موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ ششم، 1388، ص 605 تا 611
این مطلب تاکنون 2259 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|