17 شهریور و نقشههای بیحاصل ساواک | در شهریور 1357 مطبوعاتی که به تازگی آزادی یافته بودند، جمعیت تظاهرکننده در روز سیزدهم شهریور تهران را سه میلیون نفر برآورد کردند، شاید این رقم با اغراق همراه بوده باشد، اما خیابانهای پایتخت، پیش از آن، چنان شماری از مردم را برای خواستی یکسان، سرنگونی نظام پادشاهی و برپایی حکومتی تازه بر بنیان آموزههای اسلام، به خود ندیده بود. این پدیده دیدنی در شهرهای دیگر نیز خودنمایی کرد، و در شانزدهم شهریور تکرار شد.
در 16 شهریور مردم ایران به خواست روحانیان پیشرو دست به اعتصاب و تعطیلی همگانی زدند، راهپیماییهای بزرگ عید فطر را بازآفریدند و با گل و گلاب و نقل از نظامیان استقبال کردند. این شیوه از مخالفت عمومی که با دفع حاکمیت و جذب ارتش همراه بود، نمیتوانست ادامه یابد؛ آن هم با فریادهای شش دانگ مردم که مشروعیتی برای هیأت حاکمه نگذاشته بود. تردیدی در نامیدن این راهپیماییها به عنوان همهپرسی همگانی نماند. تنها چاره به جا مانده، برقراری حکومت نظامی در شهرهای بزرگ و رودررو قرار دادن مردم و نظامیان بود. مقامات بلندپایه نظامی و امنیتی، بیش از دولتمردان به برپایی حکومت نظامی اصرار داشتند.
در واپسین ساعات روز شانزدهم شهریور اعلامیه برقراری حکومت نظامی در تهران و یازده شهر دیگر نوشته شد. با این که روحانیان تهران برای هفدهم شهریور، تظاهرات و راهپیمایی پیشبینی نکرده بودند، اما در قراری خودجوش، گروههایی به میدان ژاله آمدند. طعم تلخ و خونین حکومت نظامی، صبح آن جمعه سیاه، به مردم حاضر در میدان چشانده شد و با گشودن رگبار مسلسل، صدها نفر از تهرانیها به شهادت رسیدند. همانروز این شایعه در کشور پراکنده شد که سربازان اسرائیلی دست به این کشتار وحشیانه زدهاند. مردم نمیخواستند باور کنند که هموطنان نظامیشان این چنین به روی آنان آتش بگشایند. حادثه هفدهم شهریور میدان ژاله فاصله میان مردم و حاکمان را با خون پر کرد. میتوان باور کرد که پس از آن کشتار، امکان ساخت هر پلی بین فرمانروایان شاهنشاهی و مردم خروشیده بر آنان، از بین رفت.
با سه اعلامیه پیدرپیای که آیتالله خمینی درباره جمعه خونین تهران نوشت، شهریور 1357 به ماهی پر پیام بدل شد. روز هجدهم به مردم گفت که «ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته میشد.» و در تحلیل برقراری حکومت نظامی در دوازده شهر ایران نوشت: «اظهار مخالفت با مجرمی که تمام هستی ملت را به باد داده است، از طرف کسانی بود که در حد عالی شعور سیاسی و دینی بودند، به طوری که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند، ولی دولت آشتی ملی آن را به عنوان شعار برخلاف قانون اساسی محکوم نمود، و حال آن که شعار آنان بر ضد قانون اساسیشکن، یعنی شاه، بود.» او بار دیگر خطاب به ارتشیان یادآور شد که ابزار دست شاه نباشند؛ «شما را آلت قتل برادران خود قرار دادهاند. به دیگر برادران ارتشی خود که شاه را رها کردهاند... بپیوندید و بهپاخیزید و نگذارید ملت شما نابود و برادران و خواهران شما به خاک و خون کشیده شوند.»
روز بیست و یکم همدردی خود را با بازماندگان کشتهشدهها آشکارتر کرد و گفت که به نیابت از حضرت ولیعصر علیهالسلام این مصیبت را به همه مسلمانان جهان، ویژه خانوادههای داغدار تسلیت و تبریک میگویم. «و خدا شاهد است مصطفای من تنها آن نبود که سالاش نزدیک است، بلکه همه به خاک و خون کشیدههای حادثه شوال [شهریور] مصطفای من بودهاند.» او سقوط حکومت ستمگر پهلوی را نزدیک دانست و مردم را به اعتصاب فراگیر خواند. «از این پس جا دارد که همه کارهای خود را تعطیل کنیم؛ نه برای همیشه، که به همین زودی ظالم جبار سرنگون میشود. در باز کردن مغازهها و کارخانهها عجله نکنید. در تقویت روحیه و ایمان کسانی که ضعیفاند بکوشید، که روزی دست خداست. چند روز تعطیل کسب و کار برای رضای خدا، کسی را از گرسنگی نمیکشد. عزت و ثروت دست خداست. از مرگ نترسید که حیات و ممات به دست خداست. تعطیل را ادامه دهید که فرج نزدیک است.»
همان روز، 21 شهریور، خطاب به مردم ایران نوشت که پنجشنبه یازدهم شوال/ 23 شهریور، روز عزا و اعتصاب است. آیتالله اینجا نیز مژده پیروزی داد و به مردم گفت که به زودی شاهد استقلال و آزادی خواهید بود.
گفتنی است اعتصابها و تعطیل همگانی از فردای کشتار میدان ژاله آغاز گردید و تقریباً تا دو هفته بعد ادامه یافت. آنچه که چهره اعتصابات را دگرگون نمود، پیوستن کارکنان برخی از کارخانهها و پالایشگاهها به جریان اعتصابها بود. به جز بازارها، مغازهها و مراکز آموزشی، 1600 کارگر کارخانه تراکتورسازی تبریز، 260 کارگر کارخانه نختاب فروزان آذربایجان شرقی، 400 کارگر شرکت کشت و صنعت بینالمللی هاوایی و 500 کارگر پالایشگاه تهران در روزهای هجدهم و نوزدهم شهریور اعتصاب کرده، کار نکردند.
این پیامها نیز همچون اطلاعیههای پیشین یک روز پس از نوشته شدن در ایران توزیع گردید. مبادی چاپ و پخش پیامها نیز متنوع شده بود و غیر از سازمان فجر اسلام، عناوینی چون ندای اسلام یا مجمع اخوانالمؤمنین در پای اعلامیهها، به عنوان تکثیرکننده، دیده میشد.
رویاروییهای اخیر حکومت با مردم، دستگاه امنیتی را به این نتیجه رساند که با کشتن مردم نمیتوان نظر آنها را در مخالفت با اساس نظام سیاسی ایران تغییر داد. هر اندازه برخوردها تندتر میشد، انگیزه ملی برای به زیر کشیدن پادشاه و پادشاهی بیشتر میشد.
فردای جمعه خونین، ساواک با طراحی و صحنهسازی، کوشید با چند واسطه نظر آیتالله خمینی را به نوشتن اطلاعیه تازهای با این مضمون جلب کند؛ رگبار مسلسلها به کار افتاده و لازم است مردم به تظاهرات خود پایان داده، اعتراضهایشان را با ماندن در خانه ادامه دهند. درخواست یادشده با زمینهچینی لازم، تلفنی از کویت به خانه آقای خمینی، چنین رسانده شد: «آیات عظام از قم و مشهد خواستهاند به اطلاع آقا... برسانیم که مردم توصیه آنان را نمیپذیرند و دست از تظاهرات نمیکشند؛ چون مسأله رگبار مسلسل در کار است، ایشان اعلامیهای صادر تا مردم به تظاهرات خود خاتمه دهند و حداقل اماکن کسب را تعطیل و در خانههای خود بمانند تا خون عدهای بیگناه به هدر نرود.» پیامهای بعدی او نشان میدهد که اعتنایی به آن نکرده است.
پیش از این سازمان اطلاعات و امنیت کشور، نگران از گسترش بیشتر تظاهرات و مخالفتهای مردمی، تشخیص داده بود که با توجه به کهولت سن، اگر آقای خمینی درگذرد، چه پیامدهای سنگینی در ایران خواهد داشت. از این رو در دستورالعملی به شعب خود نوشت که تا میتوانند به این مسأله دامن بزنند. «به قرار اطلاع خمینی دارای بیماری مزمن از قبیل کمردرد و نارسایی قلبی است که به علت کهولت سن بعضاً شدت مییابد و او را بستری مینماید. و با توجه به این که این بیماریها هر آن ممکن است وی را از پای درآورد، اصلح است بیماری او به طور مدام بین مردم ایران شایع شود تا چنانچه فوت نمود عناصر افراطی و فرصتطلب نتوانند مانند [ماجرای درگذشت] پسرش بهرهبرداری تبلیغاتی نمایند.» منبع:هدایت الله بهبودی، الف لام خمینی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحات 850-853 این مطلب تاکنون 2670 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|