سه هفته آخر |
سحرگاه روز سوم شهریور 1320 و درست 11 روز پس از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن رهبران انگلیس و آمریکا، آزادی و استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای کلیه ملتهای جهان به رسمیت شناخته بودند، کشور بیطرف ایران از شمال و جنوب و غرب مورد تهاجم قرار گرفت و انگلیس و شوروی با همان شیوههایی که به دشمنان خود نسبت میدادند، به ایران حمله کردند.
عملیات نظامی بدین سان آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از شش لشکر پیادهنظام و زرهی تحت فرماندهی ژنرال «واسیلی نویکوف» از سه نقطه وارد خاک ایران شدند: ستون اول از رود ارس گذشته و پس از تصرف جلفا و ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه شهرهای ارومیه و تبریز شد و آن دو شهر را نیز تسخیر نمود. ستون دوم از آستارا و کرانه دریای خزر به سوی بندر انزلی و اردبیل سرازیر شد و پس از تصرف رشت و چند شهر مهم گیلان تا حدود قزوین پیشروی کرد و در آنجا با ستونی که از آذربایجان وارد خاک ایران شده بود تلاقی کرد. ستون سوم از طریق بندر شاه (بندر ترکمن فعلی) حمله کرد و گرگان و مشهد را تصرف نمود و تا گرمسار که مرکز تلاقی راه آهن شمال با شرق میباشد، پیشروی کرد. در همان روز هواپیماهای شوروی تبریز و رشت و ارومیه و قزوین را بمباران کردند و روز بعد نیز حومه تهران را مورد حمله قرار داده و بر روی پایتخت اوراق تبلیغاتی علیه آلمانیها و رضاشاه فرو ریختند.
از سوی دیگر نیروهای انگلیسی حملات خود را از ناحیه غرب و جنوب غربی آغاز کردند. فرماندهی عملیات را ژنرال سر آرچیبالدویول فرمانده کل نیروهای انگلیسی در خاور میانه شخصاً برعهده داشت. وی از چند روز قبل به ژنرال کوینان فرمانده نیروهای انگلیسی در عراق دستور داده بود که خود را آماده تصرف تاسیسات نفت خوزستان و کرمانشاهان و بنادر و ایستگاههای راه آهن جنوب ایران بنماید. به ناوگان انگلیسی مستقر در خلیج فارس نیز دستور داد نیروی دریایی ایران را که در خرمشهر متمرکز بود از بین ببرد.
در نیمه شب سوم شهریور یک ستون از قوای مختلط انگلیسی و هندی از بصره عزیمت نمود و در نهایت سکوت و آرامش از اروندرود گذشت و سحرگاه در ساحل ایران پیاده شد و خرمشهر و آبادان را مورد حمله قرار داد. در همان حال ناوگان جنگی انگلیس تحت فرماندهی «دریادار رمزی گراهام» نیروی دریایی جوان ایران را زیر آتش شدید توپخانه قرار داد و یکی پس از دیگری ناوهای ایرانی را غرق کرد یا از کار انداخت. سربازان و ملوانان ایرانی مقاومت سرسختانهای نشان دادند و مانع از پیشروی قوای انگلیسی شدند. در این عملیات دریادار بایندر فرمانده نیروی دریایی و 650 افسر و ملوان ایرانی به شهادت رسیدند و حدود ساعت 20 آن روز پالایشگاه آبادان به دست انگلیسیها افتاد.
در آن هنگام پنج فروند کشتی بازرگانی آلمانی و سه فروند کشتی ایتالیایی در بندر شاهپور در محاصره قرار گرفته بودند که آنها نیز مورد حملق قرار گرفتند. یکی از کشتیهای آلمانی موفق شد خودش را غرق کند ولی بقیه به دست انگلیسیها اسیر شدند و خیال انگلیسیها از اینکه آنان بتوانند با غرق خود مصب اروندرود را مسدود کنند و مانع از عبور نفتکشها شوند، آسوده شد.
در 4 شهریور نیروی هوایی انگلیس اهواز را بمباران کرد و تعدادی از هواپیماهای ایرانی را در روی زمین از کار انداخت. آنگاه قایقهای شطی انگلیس با 28 هزار سرباز از کارون بالا آمده به اهواز حمله کردند. نیروهای ایرانی تحت فرماندهی سرلشکر شاه بختی مقاومت نشان داده و حتی خساراتی نیز به قوای دشمن وارد ساختند اما سرانجام قوای مهاجم توانست مقاومت ایرانیان را نابود سازد.
ستون دیگری از ارتش انگلیس تحت فرماندهی ژنرال اسلیم نیز در سحرگاه سوم شهریور از مرز خسروی عبور کرد و تاسیسات نفت شهر را بدون برخورد با مقاومت جدی تصرف نموده پیشروی خود را به سوی کرمانشاه ادامه داد. در شاهآباد غرب (اسلام آباد کنونی) توپخانه کوهستانی ایران مقاومت نشان داد. هرچند هواپیماهای انگلیسی مواضع ایرانیان را بمباران کردند، با این همه نیروهای ایرانی تا صبح روز ششم شهریور که دستور رضاشاه مبنی بر ترک مقاومت به کلیه واحدهای ارتش ابلاغ شد، لشکر کرمانشاه همچنان از پیشروی انگلیسیها جلوگیری میکرد. پس از وصول این دستور بلافاصله قوای انگلیسی و هندی تاسیسات نفت کرمانشاه را اشغال کردند و در 9 شهریور در حومه قزوین به واحدهای ارتش سرخ پیوستند.
در برابر تهاجم متفقین، مقاومت ارتش ایران بخصوص در شمال فاجعهآمیز بود. بسیاری از فرماندهان لشکرها راه فرار را در پیش گرفتند و کوچکترین مقاومتی نشان ندادند. فقط در جنوب و غرب لشکرهای خوزستان و کرمانشاه تا حدودی مقاومت کردند. در این میان «اتل» وزیر مختار آلمان میکوشید ایرانیان را تشویق به پایداری بنماید. وی در بعد از ظهر سوم شهریور با رضاشاه ملاقات کرد و پیام هیتلر را به وی ابلاغ کرد. پیشوای آلمان در پیام خود از مقاومت ایران در برابر فشارهای متفقین و پیروی از سیاست بیطرفی ابراز خوشوقتی کرده و اعلام داشته بود که به عقیده او این دوره فشار طولانی نخواهد بود زیرا نیروهای آلمان در اوکراین مشغول پیشروی هستند و به نواحی شمالی شبه جزیره کریمه رسیدهاند و قصد دارند تا پاییز بخشهای دیگری از خاک روسیه را نیز تصرف کرده و آخرین مقاومت روسها را در هم بشکنند. ضمناً هرگونه تلاش روسها برای ایجاد خط دفاعی در قفقاز به لحاظ برتری نیروهای آلمان محکوم به شکست میباشد و دولت آلمان امیدوار است تا این دوره کوتاه سپری نشده دولت ایران با تمام قوا در برابر فشارهای متفقین مقاومت ورزد. اما دیگر دیر شده بود و رضاشاه دریافته بود که حریف قویتر از آن است که ارتش کوچک ایران بتواند از پس آنها برآید. به این جهت پس از سه روز جنگ دستور ترک مقاومت را صادر کرد. اما در واقع قبل از صدور این دستور هرگونه مقاومتی پایان یافته بود.
در این سه روز عملیات مشکوکی نیز از قبیل ارسال صندوقهای مهمات عوضی و مرخص کردن سربازان دو لشکر مقیم پایتخت در بحبوحه جنگ به وقوع پیوست که بدون شک کار ایادی بیگانه بوده است.
استعفای رضاشاه
همان ساعتی که ایران مورد حمله متفقین قرار گرفت، بولارد و اسمیرنف سفیران انگلیس و روسیه، منصور نخست وزیر را از جریان حمله مطلع ساختند. مولوتف کمیسر امور خارجه شوروی نیز یادداشتی به محمد ساعد سفیر ایران در مسکو تسلیم کرد که طی آن ورود قوای شوروی به ایران به استناد مواد 5 و 6 عهدنامه مودت 1921 و به منظور جلوگیری از فعالیت المانیها در ایران که خطری برای امنیت شوروی به شمار میرفت، توجیه شده بود.
هنگامیکه رضاشاه از تجاوز متفقین به ایران آگاه شد بیدرنگ وزیر مختار انگلیس و شوروی را به حضور طلبید و علت این اقدام را جویا شد و از آنان خواست بلافاصله دولتهای متبوعشان عملیات نظامی را متوقف نموده و با وی وارد مذاکره شوند. ضمناً تلگرافی جهت پرزیدنت روزولت فرستاد و از وی در برابر این حمله غافلگیرانه استمداد کرد. دو دولت متفق پاسخی به این تقاضا ندادند و تلویحاً فهماندند که دیگر دیر شده است. روزولت نیز با توجه به سردی روابط که با رضاشاه داشت و ضمن کنفرانس آتلانتیک از طریق چرچیل از نقشههای انگلیس در باره ایران آگاه شده بود، هشت روز بعد در 11 شهریور پاسخی فرستاد که اخلاقی بودن عملیات انگلیس و شوروی را نه تایید میکرد و نه تکذیب، بلکه سعی میکرد لزوم این عملیات را به اثبات برساند. از آنجا که روزولت ناچار بود از این عملیات که از لحاظ اخلاقی قابل بحث و از نظر استراتژیک ضروری بود، دفاع کند، تلویحاً مسئولیت مراقبت در اجرای وعدههای انگلیس و شوروی به ایران را برعهده گرفت. روزولت به رضاشاه پاسخ داد که جریان حوادث ایران را از نزدیک دنبال کرده و اعتقاد یافته که شایسته آن است که مورد توجه جدی کلیه ملل آزاد جهان قرار گیرد :
«اعلیحضرت میتوانند مطمئن باشند که ما چنین توجه را به وضعی که پیش آمده مبذول میداریم و رویه و سنت خود را در مورد اصول اساسی که به میان کشیده شره مرعی و محفوظ میداریم.» وی آنگاه از شاه خواست که : «اوضاع را با توجه کامل به حوادث و پیشامدهای کنونی دنیا، ناشی از جاهطلبیهای هیتلر که میخواهد دنیا را زیر سلطه و تسخیر خود درآورد مد نظر بگیرد.» روزولت ابراز نگرانی کرد که : «ممکن است فتوحات آلمان از اروپا تا آسیا و آفریقا و حتی آمریکا توسعه یابد. مگر اینکه یک قدرت نظامی جلوی این جنبش و حرکت را بگیرد.» و کشورهایی که «میل دارند استقلال خود را محفوظ نگاه دارند باید در یک مجاهده عظیم و مشترک شرکت کنند تا مانند کشورهای اروپای شرقی یکی یکی غرق و نابود نشوند.» او تلاشهای ایالات متحده را در «تامین کمک مادی برای مساعدت به کشورهایی که جداً در برابر جاهطلبی آلمان جهت استیلا بر جهان ایستادگی و پایداری میکنند برشمرد.»
رئیس جمهور به شاه اطمینان داد که دولت آمریکا «یادداشتهای دولتهای انگلیس و شوروی به دولت ایران را مبنی بر اینکه هیچ نظری علیه استقلال و تمامیت ارضی ایران ندارد، ملاحظه کرده است.» و اتفزود که ایالات متحده به عنوان یک دوست دیرینه از انگلیس و شوروی راجع به نقشههای آتی و قصد و منظور آنها در ایران اطلاعاتی خواستار شده و به آنها پیشنهاد کرده است اطمینانهایی که به ایران دادهاند را در برابر کلیه ملل جهان علناً تکرار کنند.
اما پاسخ طفرهآمیز روزولت برای شاه تندخو که اکنون درمییافت اوضاع داخلی ایران بهسرعت رو به خرابی میرود، آرامشی در بر نداشت. در واقع او میدید که به کلی تنها مانده است. در دومین روز حمله بمتفقین، رضاشاه به گمان اینکه آنها حاضر نیستند با منصور وارد مذاکره شوند، او را برکنار کرد و محمدعلی فروغی را که بیشتر مورد قبول و اعتماد انگلیسیها بود مامور تشکیل کابینه جدید کرد. فروغی همان کسی بود که در سالهای 1304 و 1305 زحمات زیادی برای پادشاه رضاشاه کشیده بود. به پیشنهاد فروغی او در 6 شهریور به کلیه واحدهای نظامی دستور ترک مقاومت داد و خود آماده خروج از تهران شد.
فروغی بیدرنگ با سفرای روس و انگلیس وارد مذاکره شد و تقاضاهای آنان را استفسار کرد. سفرای دو دولت در 8 شهریور خواستههای دولت متبوعشان را به این شرح به فروغی اطلاع دادند:
الف – ترک مقاوت و تخلیه واحدهای ارتش از کلیه نقاطی که از جانب متفقین اشغال شده است.
ب – اخراج کلیه اتباع آلمان به استثنای اعضای رسمی سفارت و چند کارشناس آلمانی.
ج – تعهد در تسهیل حمل و نقل اسلحه و مهمات و ادوات جنگی از طریق ایران به شوروی.
در مقابل انگلیسیها نیز متعهد شدند حق السهم ایران را از عایدات نفت جنوب کماکان بپردازند. شورویها نیز تعهد کردند عایدات شیلات شمال را کمافیالسابق بپردازند. هر دو دولت نیز قول دادند استقلال ایران را محترم بشمارند و هر وقت وضعیت نظامی اجازه دهد قوای خود را از ایران خارج سازند.
هنوز دولت ایران پاسخی به این درخواستها نداده بود که سفرای دو دولت یادداشتهای جدیدی ارسال نمودند و به جای اخراج اتباع آلمانی از ایران، تحویل آنها به متفقین را خواستار شند. در این هنگام کارشناسان آلمانی و خانوادههایشان در محل تابستانی سفارت آلمان در زرگنده گرد آمده و اوقات خود را به خواندن سرود و مارش میگذراندند. اتل وزیر مختار آلمان که ازنازیهای متعصب بود مصراً از مقامات ایرانی میخواست که از پذیرفتن تقاضاهای متفقین و تسلیم اتباع آلمانی به قوای دشمن خودداری کنند وگرنه مورد خشم و کینه پیشوای آلمان قرار خواهند گرفت. نتیجه دست به دست کردن دولت در ارسال پاسخ و سردرگمی مقامات ایرانی اولتیماتومی بود که متفقین در 19 شهریور به دولت ایران دادند که اگر ظرف 48 ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آنها تسلیم نکنند و سفارتخانههای آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند پایتخت را اشغال خواهند کرد. ضمناً روزنامهها و رادیوهای متفقین حملات خود را متوجه شخص رضاخان و دیکتاتوری بیست ساله او نمودند.
چون رضاشاه باز پاسخ صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد، در 25 شهریور نیروهای متفقین از قزوین و قم به سوی تهران حرکت کردند. رضاشاه ناچار در همان روز به نفع محمدرضا ولیعهد از سلطنت استعفا داد و بیدرنگ همراه خانوادهاش عازم بندرعباس شد و در آنجا سرنوشت خود را به دست انگلیسیها سپرد. انگلیسیها رضاشاه و همراهانش را ابتدا به جزیره بد آب و هوای موریس در جنوب اقیانوس هند بردند و سپس در فروردین 1321 به ژوهانسبورگ منتقل ساختند که در همانجا در 4 مرداد 1323 درگذشت.
در 26 شهریور در حالی که محمدرضاشاه سوگند وفاداری به اصول مشروطیت را در مجلس شورای ملی یاد میکرد نیروهای شوروی و انگلیس وارد تهران شدند و کلیه تاسیسات نظامی و راهآهن را اشغال کردند و بلافاصله مقدمات حمل اسلحه و مهمات از خلیج فارس به بحر خزر را به وسیله راه آهن سراسری و راه شوسه جنوب به شمال فراهم نمودند. اتباع آلمانی نیز به دست قوای دشمن افتادند و بخشی از آنان به بازداشتگاههای سیبری و بخشی دیگر به استرالیا تبعید شدند.
در جریان حمله متفقین و اشغال ایران، همپیمانان ایران در همان سعدآباد کوچکترین اقدامی به نفع کشور ما ننمودند و بیهوده بودن این پیمان منطقهای به اثبات رسید. متفقین نیز با اینکه عملیاتشان برخلاف کلیه موازی اخلاقی و اصول حقوق بین المللی بود، عملاً خیالشان از فعالیت آلمانیها در خاور میانه و به خطر افتادن چاههای نفت و راههای ارتباطی آن آسوده شد و مانع از این شدند که حمله گازانبری آلمان از جبهه های روسیه و شمال آفریقا در ایران به هم بپیوندد. ایرانیان نیز که در مدت 20 سال دیکتاتوری از نعمت آزادی محروم و از رویدادهای بین المللی بی خبر بودند یکبار دیگر شاهد اشغال مصیبتبار کشورشان از سوی دو دولت متجاوز گردیدند.منبع:عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر پیکان، 1394، ص 71 تا 78
این مطلب تاکنون 2846 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|