عبرتهای مشروطه | جنبش مشروطیت در اروپا به دلیل تغییر اندیشه در زمینه های مختلف دینی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تحت تاثیر رنسانس به وجود آمد. رنسانس تفسیر جدیدی از انسان ارایه داد. در غرب، شاه از قدرت زیادی برخوردار بود. قوانین حاکم، بورژوازها را در مقابل اشراف فئودال و دخالت های شاه محفوظ می داشت، اما تفسیر جدید از دین و آزادی راه را برای گسترش فرهنگ آزادی فراهم ساخت. «مارتینلوتر» و «ژانکالون» نهضت اصلاح دینی را به وجود آوردند و بدین ترتیب تفسیر جدیدی از دین و انسان صورت گرفت. بر مبنای نگرش جدید امکان ایجاد ارتباط بلاواسطه با خداوند، بالا رفتن شان انسان، نفی نظریه برتری کشیشان، نفی اعمال زور و شدت عمل در عرصه دیانت، حمله به امتیازات ناروای کلیسا، برابری روحانی با غیر روحانی، تاکید بر کرامت انسانی، از بین رفتن خرافات دینی و تبیین جوهر دین در رها کردن انسان از رقیت جباران، ممکن می شد. فلسفه نوین، قدرت شاه را مشروط به خدمت او به خداوند و مردم می دانست و بر این باور بود که در غیر این صورت، او از قدرت معزول خواهد شد. در تفسیر جدید از دین، دین و سیاست دو بعد از ابعاد وجودی انسان را تشکیل می دهند که قلمرو یکی، امور معنوی و ارزش های اخلاقی و بایدها و نبایدهای مذهبی است، و حوزه دیگری امور سیاسی و معیشتی مردم است. سکولاریسم به معنای تفکیک دو حوزه دین و سیاست بود. این طرز تفکر در آستانه مشروطیت در ایران نیز دیده میشد.
عمده ترین وجه مشخصه مشروطیت اروپایی، آزادیخواهی و اعتقاد به برابری انسان ها در مقابل قانون بود. انقلاب فرانسه با شعار برابری، برادری و آزادی توانست نظریه تفکیک قوا و اعلامیه حقوق بشر را که در آن به آزادی جان، مال و شغل، قانونگرایی و برابری انسان ها در برابر قانون اشاره شده بود، به وجود آورد. مشروطیت ایران در یک بستر نسبتا مناسب از لحاظ اجتماعی و سیاسی، محصول ورود تفکرات غربی به ایران و واکنش دیدگاه های سنتی و دینی نسبت به آنها بود. در واقع مشروطیت را در ایران می توان محصول بیداری ایرانیان و وقوف به ضعف و عقب ماندگی خود در قبال اروپائیان و اعتراض به حکومت استبدادی دانست. این بیداری با واقعه رژی آغاز شد. اعطای امتیاز توتون و تنباکو به تالبوت در زمان ناصرالدینشاه برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران، موجب ائتلاف سه گروه صاحب نقش یعنی علما، تجار و مردم علیه سیاست های دولت شد که به لغو امتیاز و شکسته شدن طلسم مبارزه با استبداد منجر شد، تحولی عظیم در توده مردم ایران به وجود آورد. پس از لغو این امتیاز مجموعهای از عوامل داخلی و خارجی که برخی از آن ها نقش مستقیم و برخی دیگر اثرات روانی بر تحولات ایران داشت، باعث شد تا جنبش مشروطه خواهی در ایران پدید آید. از جمله:
1 . برخورد ایران با اروپا در شکل گیری جنبش تاثیر داشت. عقد معاهده «فینکناشتاین» بین ایران و فرانسه در سال 1807، جنگ روسیه با ایران و شکست ایران و تحمیل معاهدات خفت باری چون گلستان و ترکمنچای بر ایران، همچنین رقابت روس و انگلیس برای گرفتن امتیازات، از عوامل مؤثر در این خصوص بودند. ورود اقتصادی غرب به ایران موجب ورشکستگی صنایع پیشه وری و خانگی ایران شد. در چنین شرایطی بود که فکر مشروطه خواهی به ایران وارد شد.
2 . یکی از منابع مهم ورود تفکر مشروطه خواهی به کشور، اعزام دانشجویان به خارج بود . این کار برای اولین بار توسط عباس میرزای قاجار، پس از شکست ایران در جنگ های ایران و روس انجام شد، و عمده ترین هدف آن جذب تکنولوژی غرب برای افزایش توان دفاعی کشور بود. اما دانشجویان تحت تاثیر فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفتند. از طرف دیگر، تاسیس دارالفنون توسط امیرکبیر و آموزش زبان ها و علوم غرب از دیگر ابزارهای آشنایی ایرانیان با فرهنگ اروپا محسوب می شد که بعد از فارغ التحصیل شدن، در اشاعه آن نقش داشتند .
3 . ایرانیان مهاجر در ممالک عثمانی، هند و مصر از نزدیک شاهد تحولات فکری این جوامع بودند. عده ای از این ها تحت تاثیر غرب قرار گرفتند، مثل عبدالرحیم طالبوف. او به ظاهر یک روشنفکر علمی بود و باورهای مشروطه طلبانه وی با گرایشهایش سنخیت داشت، او برای حفظ کشور، تطبیق علم و عقل را لازم می دانست.
4 . از طریق مجاهدین قفقاز و حزب مخفی اجتماعیون عامیون، اندیشه سوسیال دمکراسی وارد ایران شد. در این زمان، کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیک، اثر حاج سیدزین العابدین مراغه ای تاثیر زیادی بر اندیشه قانون خواهی گذاشت.
5 . تاثیر دیپلمات ها اعم از کسانی که از طرف ایران به ممالک غربی می رفتند و آن هایی که از آن ممالک به ایران می آمدند، بر تحولات مشروطه خواهی زیاد بود. مثلا، مستشارالدوله در کتاب «یک کلمه» از قانون اساسی فرانسه تفسیری ارائه داد که می خواست اصول ترقی و تمدن را با قرآن تطبیق دهد؛ روشی که متفاوت با روش آخوندزاده بود.
6 . در این میان نقش روحانیت بسیار بالا و برجسته بود؛ خصوصا روحانیت روشنفکر که با تفاسیر نو از اسلام، ساختار نظام سیاسی را تحدید کرد. علیالخصوص، روابط نزدیکی که بین روحانیت شیعه و مردم وجود داشت، توان بسیج مردم را در راستای اهداف مشروطیت آسانتر میکرد .
7 . در کنار این عوامل و زمینه ها، سلسله رخدادهایی در جهان واقع شد که از نظر روانی، مردم را جهت قیام عمومی علیه استبداد حاکم تحریک و تحریض کرد . از جمله این تحولات می توان به پیروزی ژاپن بر روسیه در سال 1905 و جنگ بوئرها در آفریقای جنوبی و تغییرات و تحولاتی که در روابط انگلیسی ها و روس ها رخ داده بود، اشاره کرد. پیروزی یک کشور مشرق زمینی یعنی ژاپن بر روس ها به عنوان یک قدرت معتبر جهانی و شورش مردم روسیه علیه دولت تزاری، به شدت افکار عمومی ایرانیان را تحت تاثیر قرار داد. همچنین مقاومت سرسختانه بوئرها در آفریقای جنوبی علیه انگلیس ها، اگر چه با شکست بوئرها در سال 1902 به پایان رسید، از لحاظ روانی بر مردم تاثیر زیادی گذاشت .
8 . از اوایل قرن بیستم، نفوذ انگلستان در ایران کاهش یافته و روسیه بر اقتدارش بر ایران افزوده بود. انقلاب 1905 روسیه فشار این دولت را بر ایران کاهش داد و فرصت مناسبی را برای انگلیس ها پیش آورد تا با حمایت ضمنی از حرکت ایرانیان برای مشروطه خواهی قدرت رقیب خود را در ایران محدود نمایند. گرچه در مراحل بعدی عوامل دیگری همچون پیدایش خطر آلمان موجب شد، تا با همکاری دولتین روس و انگلیس، جنبش مشروطه خواهی که در مراحل اولیه پیروزی خود بود، ناکام شود .
9 . مردم از طرف روشنفکران خصوصا روحانیت روشنفکر تشویق شدند تا علیه وضع موجود قیام نماید؛ خصوصا در این زمان ناصرالدین شاه که به علت ضعف های جسمی و روانی، توان اداره مملکت را نداشت و این موضوع قدرت مخالفان را افزایش می داد . نتیجه این که، مردم و روحانیون دست به تحصن زدند .
به دنبال تحصن علما در حرم حضرت عبدالعظیم و حمله سید جمال واعظ به استبداد، خواسته های زیر مطرح شد: اجرای قوانین اسلام، تاسیس عدالتخانه، عزل نوزبلژیکی، عزل علاء الدوله حاکم مستبد تهران. تحصن دوم هم در قم صورت گرفت و نهایتا به صدور فرمان مشروطه در جمادی الاولی 1324 انجامید.
اندیشه مشروطه خواهی اساس سلطنت را نفی نمیکرد، فقط قدرت پادشاه را محدود میکرد. روشنفکران دینی و نوگرایان هر دو حکومت قانونمند را میخواستند. آن ها همچنین بر ضرورت وجود قانون اساسی اذعان داشتند.
پس از برقراری مشروطه تعدادی از سیاست بازان بدون آن که اعتقادی به جنبش مشروطیت داشته باشند، خود را در صف آزادی خواهان جای دادند، و آزادی خواهان نیز به علت بی تجربگی سیاسی، آن ها را در میان خود پذیرفتند، و رشته کشورداری را به آن ها سپردند. آن ها تا جایی به دفاع از مشروطه پای بند بودند که منافعشان در خطر قرار نگیرد .
مشروطیت و آزادی خواهی، قدرت مطلق العنان دستگاه استبدادی را مقید و محدود کرده بود و این امر برای محمد علی شاه مستبد بسیار ناخوشایند بود. به همین دلیل به منظور برچیدن بساط مشروطه و بازیافت قدرت مطلقه با یاری دولت تزاری و سکوت انگلیسیها و با کمک مستقیم لیاخوف روسی، مجلس اول را به توپ بست. با شروع استبداد صغیر، انجمن های ایالتی و ولایتی خصوصا در تبریز احیا شدند. در تنکابن، اصفهان، رشت، مشهد، بندرعباس، بوشهر و لارستان نیز چنین انجمن هایی به وجود آمد. این انجمن ها پایگاه حرکت های آزادی خواهانه بودند و جنبشی را هدایت کردند که به فتح تهران انجامید. محمد علی شاه از سلطنت خلع شد و عضدالملک، نایب السلطنه احمد شاه شد. مجلس دوم در این زمان با انتخابات مخفی تشکیل گردید. گرایشاتی که در مجلس اول به صورت پراکنده وجود داشت در مجلس دوم در قالب احزاب سیاسی ظهور پیدا کرد. مهم ترین حزبی که پیش از دیگران پا به عرصه مبارزات پارلمانی گذاشت و در مجلس دوم به فعالیت علنی و سازمان یافته تر پرداخت، فرقه دمکرات یا حزب دمکرات بود که همان ادامه اجتماعیون عامیون محسوب میشد که اکنون جنبه رسمی و آشکار مییافت. حزب سیاسی دیگری که در برابر حزب دمکرات به صورت انفعالی ظهور کرد، حزب اجتماعیون اعتدالیون بود که مرام نامه اش بسیار مختصر و کلی بود. هر دو فرقه در توجیه مسلک خویش به پیشوایان تفکر سیاسی و سوسیالیستی اروپائیان اقتدا میکردند. احزاب کوچک دیگری به نام «اتفاق و ترقی» و «ترقی خواهان» به وجود آمدند، یکی دارای جنبه های سوسیالیستی و دیگری با نظر به مسایل جنوب ایران تشکیل شد. اهمیت این ها از جهت ائتلاف با اعتدالیون بود که اکثریتی را در مقابل دمکرات ها به وجود آوردند.
عمر مجلس دوم نیز با اولتیماتوم روس ها و نبرد میان دمکرات ها و اعتدالی ها برای خروج شوشتر از ایران در سال 1320 ق . پایان یافت. بی اعتنایی مورگان شوشتر خزانه دار آمریکایی و سامان دهنده امور مالی ایران به توازن قدرت در ایران، او را به مخالفت با روسیه و وابستگان این دولت کشاند. روسیه واکنشی شدید نشان داد، و به ایران اولتیماتوم داد. انگلیس هم با روس ها همراهی کرد، اما مجلس زیر بار نمی رفت. دولت برای رهایی از مخمصه، مجلس را منحل کرد، و بدین ترتیب عمر مشروطه خواهی ایران به یک معنا خاتمه یافت و دوران موسوم به فترت آغاز شد. پس از تعطیلی مجلس دوم سه سال و اندی ناصرالملک زمامدار مطلق بود و با کمال خشونت با احزاب و مردم رفتار میکرد .
مجلس سوم پس از تاج گذاری احمد شاه گشایش یافت، و یک بار دیگر فعالیت احزاب سیاسی در چارچوب دموکراسی پارلمانی آغاز شد. دموکرات ها و اعتدالیون هر دو در این مجلس عضو بودند. در این زمان بود که جنگ جهانی اول شروع شد. به دنبال آن ایران نیز اشغال شد. جنگ جهانی افکار مجلسیان را به دو دسته طرفدار متحدین و طرفدار متفقین تقسیم نمود. تحول دیگری که پس از جنگ جهانی اول به وجود آمد و بر تحولات ایران خصوصا عملکرد احزاب سیاسی تاثیر گذاشت، وقوع انقلاب اکتبر در روسیه در سال 1917 بود. این واقعه، باعث شد که سپاهیان روس ایران را ترک کنند. حکومت انقلابی با آزادی خواهان ایران همگام شد. انگلیسی ها از این موقعیت استفاده کردند و با امضای قرارداد 1919 با دولت وثوق، مقدمات تسلط خود را بر ایران فراهم ساختند. اما این قرارداد با اعتراضات زیادی مواجه شد و ناکام ماند. این قرارداد، موجب تشتت در میان احزاب نیز شد. ملک الشعرای بهار در این خصوص می نویسد: «در این دو سال یک ضربت دیگر هم بر پیکر حزب فرود آمد که مربوط به عقاید افراد راجع به قرارداد 1919 بود و هرج و مرج به حد اعلای خود رسیده و حزب دمکرات در مقبرهای که خود افرادش کنده بودند، بدون تشییع و تشریفات و بدون کوچک ترین و کمترین احترامی دفن گردید .»(1)
تحول مهم دیگری که در این مقطع صورت گرفت، کودتای سوم اسفند 1299 بود. حکومت کودتا در یکی دو روز همه سرجنبانان را دستگیر کرد. مجلس چهارم پس از رفتن سید ضیاء باز شد و قوام السلطنه کابینه را تشکیل داد که سردار سپه، وزارت جنگ آن را بر عهده داشت. در این مجلس احزاب «اصلاح طلب» و «سوسیالیست» از بقایای احزاب پیشین به وجود آمد .
مجلس پنجم از سال 1302 تا سال 1304 ادامه داشت. انتخابات آن در حکومت مستوفی آغاز و در حکومت مشیرالدوله ختم گردید. وزارت جنگ با نفوذ در ایالات از طریق امیر لشگرها انتخابات را فاسد ساخت. در مجلس پنجم، علاوه بر سوسیالیست ها و اصلاح طلبان، نمایندگانی نیز با تمهیدات سردار سپه وارد مجلس شدند. آنها حزب دمکرات مستقل و سپس حزب تجدد را به وجود آوردند که اکثریت مجلس را در دست داشت. حزب تجدد قصد داشت جمهوریت را از مجلس بگذراند. در این جا بود که بحث اعتبارنامه ها پیش کشیده شد و در قضیه اعتبارنامه آقای شیبانی، یکی از افراد تجدد، سیلی محکمی به گوش مدرس زد که که عمامه اش افتاد. با این حرکت و بروز مخالفت های دیگر، نقشه جمهوری خواهی رضاخان نقش بر آب شد. التبه نباید از نقش مردم تهران در این خصوص غافل ماند. بدین ترتیب، اکثریت مجلس متزلزل شد و تجدد در اقلیت قرار گرفت . به همین دلیل سردار سپه که از جمهوریت مایوس شده بود به قهر به بومهن رفت. بالاخره جناح اکثریت، مرکب از تجددیها و سوسیالیستها، افرادی مثل تیمورتاش و فیروز، از خلع قاجاریه حمایت کردند، و تا سرحد توطئه و خونریزی و تهدید و ارعاب کار را پیش بردند، و جراید اقلیت را تعطیل کردند، و سرانجام راه را برای تغییر سلطنت هموار نمودند.
عمده بار حرکت های انقلابی و شبه انقلابی بر دوش توده مردم است. مسلما غنای فکری یا ضعف فرهنگی و اجتماعی این بخش عظیم از جامعه نقش مستقیم در شکست یا موفقیت این حرکت ها دارد. ما در این جا با بررسی ویژگی های فکری مردم ایران در طول تاریخ خود و مروری بر فرهنگ سیاسی ایرانیان، نقش ناآگاهی و عدم خود آگاهی توده مردم را در شکست مشروطه تشریح و تبیین خواهیم کرد.
زمزمه های مشروطیت و حکومت قانون در تهران و شهرهای بزرگ در حالی به راه افتاد که بیش از 90 درصد مردم ایران بی سواد بودند. تا پیش از برقراری مشروطه، الفاظی چون قانون، احزاب سیاسی و... برای جامعه بی سواد ایران الفاظی ناآشنا بود. لذا اندیشهای به نام قانون خواهی نیز در میان عامه و توده بی سواد، بلکه بین اقلیت با سواد آن زمان نیز، بیگانه و غریب مینمود. مشروطیت در ایران برقرار شد، اما تصوری که عامه مردم از دولت و حکومت در ذهن خود داشتند و نگرششان نسبت به موقعیت و وضعیت خود در برابر آنها، همان بود که جامعه ایران از قرن ها پیش با آن زیسته بود. در عهد مشروطه به علت عدم رشد و بلوغ سیاسی لازم، ایده مشارکت تنها برای بخش کوچکی از مردم حیاتی تلقی می شد و اکثریت مردم هنوز اعتقادی به مشارکت در تصمیمگیری ها نداشتند. فرهنگ سیاسی هم هنوز سرشار از مضامین مذهبی، ملی و اسطوره ای بود. در تاریخ ایران برای قدرت شاهان مبدا الهی تصور می شد و اصلا حاکمیت مردم مطرح نبود. اندیشه فره ایزدی که در ایران باستان حاکم بود، حکایت از این می کرد که نور الهی در قلب سلطان دمیده، شخصیت ممتازی به او داده و وی را صاحب قدرت مطلق کرده است .
در ایران پیش از اسلام خصوصا دوره ساسانیان، بی عدالتی و ظلم و تعدی به حقوق مردم بسیار زیاد بود. به همین دلیل ورود اسلام را پذیرفتند. اما فساد و بی عدالتی و استبداد در لباس های نوین چون خلافت در دوره اسلامی نیز تداوم یافت. توجیهات فکری هر زمانهای پایه های فکری مشروعیت استبداد را فراهم می ساخت، گرچه قالب های مشروعیت دهنده در طول تاریخ تغییر می کرد، اما همگی توجیه کننده یک نوع حکومت، آن هم پادشاه محوری و استبداد سیاسی بوده است. گاه گاه حرکت هایی از جانب مردم در مخالفت با وضع موجود صورت می گرفت که اغلب با شکست مواجه می شد. جو حاکم بر روابط سیاسی در سیستم سیاسی مملو از خشونت، تفرقه، کینه و عدم همکاری بود. به جای منطق و عقل گرایی، احساسات و تعصب بر افکار مردم سایه افکنده بود و به همین دلیل در برابر هر گونه اندیشه بدیع و نو که به نحوی از انحاء با اندیشه حاکم همخوانی نداشت، مخالفت نشان داده میشد. با اندکی تسامح می توان گفت هر اندازه تربیت اجتماعی و اخلاقی و آگاهی عمومی جامعه پایین باشد، کاربرد زور در آن جامعه بیشتر است. در سیستم های سیاسی ایران در طول تاریخ به جای مکالمه، گفتگو و مفاهمه و استدلال، از قوه قهریه و خشونت برای ابراز نظرات استفاده می شد و این امر سیستم استبدادی را تسهیل و تشدید میکرد. از طرف دیگر احساس ضعف در مقابل قدرت بی امان استبداد، موجب نگرش های خاصی نسبت به قدرت و حکومت می شد، یعنی اوضاع بی ثبات و تجاوزهای مداوم قدرتمندان به زیردستان نوعی تقدیرگرایی را در توده مردم به وجود آورده بود. حکومت های اقتدارگر نیز چنین استبدادی را تا اعماق جان مردم تسری دادند و به آن مشروعیت بخشیدند. مردم ایران در مقابل حاکمان خودسر، متواضع بودند و هرگز به خود چنین حقی را نمی دادند که سؤال کنند سهمشان از حکومت چیست. از طرف دیگر مردم به چشم دیده بودند که حکومت هایی که قدرت را در دست داشته و مدتی بر مردم جفا کرده اند، با رفتن آن ها چیزی که عاید ملت میشد یا هرج و مرج بود که ضرر آن بیش از ضرر استبداد بود و یا این که حکومت جبار دیگری روی کار می آمد که تفاوتی با قبل نداشت، به جز این که هزینهای را تحمیل میکرد. شورش علیه نظام، نفعی برای مردم نداشت، جز این که سابقه خود را خراب میکردند. به همین دلیل تلون مزاج از خصوصیات مردم شد. روزنامه شفق در سال 1311 مینویسد: «مردم ایران به هر مزاجی مثل خاکشیر می سازند و در مقابل هر باری تسلیم می شوند.»
انقلاب مشروطه با به چالش کشیدن تفکرات و اندیشه های قدیمی، تعقل، همزیستی، تساهل و مدارا را به ارمغان آورد. در مشروطه، الگوی مشروعیت مدنی، پایه های الگوهای دیگر مشروعیت را سست کرد، اما نتوانست ریشه های خود را در اذهان مردم ایران بگستراند و نهایتا هم توسط الگوهای قبلی از بین رفت. عینیت این موضوع نیز در روی کار آمدن رضاخان قابل مشاهده است. استبداد با ریشه های عمیق خود در فکر و عمل ایرانیان بار دیگر با استقبال گروه ها و نیروهای سیاسی مواجه شد. مشروطه خیزشی بود برای مشارکت سیاسی مردم با یک موفقیت نسبی که سرانجام هم نتوانست کامیابی لازم را به دست آورد. گرچه تحولات سیاسی نیم بندی در ایران صورت گرفته بود، اما هنوز توده مردم بی سواد بودند، هنوز آن فرهنگ خرد ستیز ظلم پذیر و خرافات از ذهن مردم دور نشده بود. آنها با عقل و خرد و منطق هنوز بیگانه بودند، به جز اندکی از کسانی که به نحوی به خارج از کشور رفته و یا تحولات کشورهای دیگر را دیده بودند، توده مردم در همان وضع سابق و با همان افکار و عقاید قرن های پیش، زندگی می کردند و این وضع را کاملا طبیعی می پنداشتند.
در انقلاب مشروطه ایران، قرار شد که قانون حاکم باشد و این در حالی بود که پیش از هشتاد درصد جمعیت مملکت که ساکن روستاها بودند، اطلاعی از این تغییرات نداشتند. اکثر مردم شهر نمیدانستند مشروطه چیست و حکومت قانون و پارلمان یعنی چه. آنها فقط به دنبال رهبران حرکت می کردند، بی آن که بدانند چه می خواهند.(2) اکثر مردم نمی دانستند چنین حکومتی با چه ساز و کارهایی کار میکند و آنها در این حکومت چه باید بکنند. مجلس را هم طبیعتا افراد ناآگاه تشکیل می دادند که در مواقع حساس که رشته کارها از دست دربار خارج میشد، از موقعیت استفاده نمیکردند. احمد کسروی یکی از دلایل شکست مشروطه را ناآگاهی توده و پراکندگی ایرانیان میداند. او مدعی است مردم در نظام مشروطه وظیفه سنگینی بر عهده دارند. پیمانی بین آنها وجود دارد که شریک سود و زیان و شادی و غم یکدیگر باشند و کشور خویش را حفظ کنند. او مدعی است در بین توده مردم شایستگی لازم برای زندگی در نظام مشروطه وجود نداشت.(3) ناصرالملک در نامه مفصلی به سید محمد طباطبایی در آغاز جنبش نوشته بود که عدم آمادگی ایرانیان مانعی بزرگ در سر راه آزادیخواهان است. یحیی دولت آبادی در توصیف روز افتتاح مجلس شورای ملی که در مدرسه نظام آن روز بر پا بوده است، می نویسد: «صحن مدرسه نظامی پر است از تجار و کسبه و مردم تماشاچی، در این مجلس شعفی در مردم دیده می شود که هرگز دیده نشده و هیچ کس باور نکرده در مملکت ایران به این زودی بشود این اقدامات را نمود. اما به غیر از معدودی که میدانند چه میکنند و مقصود چیست، دیگران نمیدانند چه خبر است. اسم مجلسی می شنوند حرف مشروطه و قانون اساسی به گوششان می خورد، اما قانون یعنی چه؟ مجلس کدام است؟ مشروطه چیست؟ نمی دانند. کسبه تصور می کنند مجلس برای نرخ ارزاق تشکیل می شود .» (4)
مردم ایران عمدتا تحت فشارهای داخلی از طرف حکام و برای رهایی از این سختی ها و نه از روی آگاهی به مشروطه خواهی روی آوردند. به همین دلیل وقتی که محمد علی شاه دو سال بعد از صدور فرمان مشروطیت، مجلس را به توپ بست، بسیاری از همان مردم مشروطه خواه دشمن مشروطه شدند و مجلس را غارت کردند. این ها همه از روی جهل و نادانی مردم بود. به نحوی که مردم با قدرت یابی مجدد مشروطه چیان و ضعف محمد علی شاه، باز هم مشروطه خواه شدند و صدای زنده باد مشروطه را بلند کردند. در یک کلام مشروطیت حاصل رشد اندیشه توده مردم نبود. اگر مشروطیت با زیربنای فرهنگی و آگاهی مناسب مردم همراه میشد، قطعا دوام و بقای بیشتری مییافت.
پی نوشت ها:
1 . محمد تقی ملک الشعرای بهار، «تاریخ مختصر احزاب سیاسی » جلد اول، تهران، امیرکبیر، ص 30
2 . مسعود خسروی، «علل قانون شکنی در جامعه ایرانی »، ایران فردا، سال ششم، شماره سی و چهارم
3 . احمد کسروی، «امروز چه باید کرد»، تهران، چاپاک، چاپ 4، 1336، ص 9
4 . یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، جلد دوم، تهران: انتشارات فردوسی، چاپ سوم، 1361، ص 83 منبع:پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، سایت مشروطیت، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی این مطلب تاکنون 2653 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|