بازخوانی نقش فروغی در تاسیس و بقای سلطنت پهلوی | محمود فاضلی محمدعلی فروغی اولین و آخرین نخستوزیر رضا شاه بود. فروغی از میان کسانی که به اشاره سفارت انگلیس و یا بنا به اقتضای روحیه خود در طرفداری از قدرت، برای بقدرت رساندن رضاخان نقش بسزایی داشت. وی همچنین بیش از سایرین در انتقال قدرت به محمدرضاپهلوی سهم داشت. فروغی در 28 آذر 1304 اولین دولت را در رژیم پهلوی تشکیل داد که تا 15 خرداد 1305 دوام آورد. با پایان مراسم تاجگذاری رضاشاه، مأموریت فروغی به اتمام رسید و تیمورتاش از او خواست تا استعفا دهد. پس از او مستوفیالممالک به مدت یکسال و مخبرالسلطنه (مهدیقلی هدایت) به مدت شش سال دولتهای دوران رضاشاه را تشکیل دادند.
پس از وی فروغی دومین کابینه خود را در 26 شهریور 1312 تشکیل داد. وی که مورد اعتماد انگلیسیها بود نقش پنهان مهمی در تحولات سیاسی ایران و نیز انعقاد قرارداد نفت 1312 که وی سمت وزیر خارجه را برعهده داشت، ایفا کرد. در این دوره مثلث قدرت در حکومت مطلقه رضاشاه (تیمورتاش، داور و نصرتالدوله) کنار گذاشته شده بودند. مهمترین کار فروغی در این دوره از نخستوزیری خود، تدارک سفر رضاشاه به ترکیه بود.(1) با بازگشت رضاشاه از این سفر، جریان «کشف حجاب» به راه افتاد و حادثه مسجد گوهرشاد به وقوع پیوست. علیاصغر حکمت، وزیر معارف و اوقاف وقت، در این باره مینویسد: «شاه به محض رسیدن گزارش بستنشینی مردم در حرم امام رضا(ع) به مأمورین نظامی مشهد، امر کرد که اگر تا فردا صبح آن جماعت را متفرق نکنند، هر آینه به بالاترین مجازات نظامی گرفتار خواهند شد.» صدها نفر آماج گلولههای مأموران رژیم در حرم امامرضا(ع) قرار گرفتند. محمدولیخان اسدی را در یک دادگاه نظامی محاکمه و سپس اعدامش نمودند. پس از مرگ اسدی، هنگامی که در خانه او بازرسیهایی به عمل آمد، در میان نامههایش، کاغذی از فروغی به دست آمد. اسدی، پدر داماد فروغی بود. فروغی به طور دوستانه و خصوصی درباره رضاشاه به اسدی شرحی نوشته بود. نامه مزبور را «آیرم» برای شاه تلگراف کرد و رضاشاه با فریاد «زن ریشدار» (فروغی) را به خانه فرستاد و به جای او محمودجم در 13 آذر 1314 به نخستوزیری رسید. با رفتن فروغی «سیاست خارجی» به دست رضاشاه افتاد که از پیچیدگیها و ظرایف آن بیخبر بود و این آغاز اشتباهاتی بود که به سقوطش انجامید. اما رضاشاه 6 سال بعد از آن دوباره به سراغ فروغی رفت.
شهریور 1320 فروغی بار دیگر برای انجام مأموریتی مهم به عرصه سیاست کشور بازگشت. پس از اشغال ایران توسط متفقین، یکی از موضوعات مهم برای دولت انگلیس و شوروی مسأله جانشینی برای رضاشاه بود. انگلیسیها به خاطر قدر ناشناسی رضاشاه از به قدرت رسیدن وی و گرایش او به آلمان سخت عصبانی بودند. شوروی نیز در آن دوره تاریخی معتقد بود که باید به جای رژیم سلطنتی یک رژیم جمهوری روی کار بیاید. در مدت کوتاه پس از اشغال بحثهای جدی در سفارتخانههای متفقین وجود داشت تا جایی که موضوع بازگشت قاجار نیز در دستور کار قرار گرفت. اعضای کابینه انگلستان بازگشت یکی از افراد سلسله سابق قاجار به تخت سلطنت را مورد بررسی قرار دادند، ولی معلوم شد که شخص مورد نظر یک کلمه هم فارسی بلد نیست.
انگلیسیها به محمدرضا نیز بدبین بودند. علت آن هم ضعف و ترس وی و تمایلش به آلمان بود. در کنار این وقایع، تلاشهایی نیز جهت حفظ رژیم پهلوی در ایران صورت میگرفت. رضاشاه با وجود این که نمیخواست فروغی را به نخستوزیری منصوب کند، صلاح کار را در این دانست که رضایت او را که بیشتر مورد قبول و اعتماد انگلیسیها بود برای تشکیل کابینه جلب نماید. فروغی همان کسی بود که در سالهای 1304 و 1305 زحمات زیادی برای پادشاهی رضاشاه کشیده بود. رضاشاه ابتدا در نظر داشت تا مجید آهی که به زبان روسی مسلط بود یا علی سهیلی که زبان روسی را خوب میدانست به جای منصورالملک، زمام کابینه را به دست بگیرند زیرا از ارتش سرخ ترس زیادی داشت و فکر میکرد آن دو بتوانند روابط را اصلاح کنند، اما آن دو به شاه فهماندند که مرد میدان زمامداری در وضع حاضر فقط فروغی است که خانهنشین و بیمار بوده و در نزدیک کاخ شهری شاه سکونت دارد. رضا شاه پیشنهاد این دو را به شرط این که هر دو در کابینه فروغی عضویت داشته باشند، پذیرفت.(2) رضاشاه و فروغی در کاخ سعدآباد یکدیگر را ملاقات کردند. فروغی پس از برکناری از نخستوزیری دوم خود، هرگز شاه را ملاقات نکرده بود. شاه به محض دیدن فروغی، با لبخندی گفت:«نه، فروغی، آنقدرها هم که فکر میکردیم پیر نشده است».(3)
فروغی پیر و بیمار به نخستوزیری رسید و به شاه قول مساعد داد تا ولیعهد را بر تخت سلطنت بنشاند. آن چه فروغی را در این راه دلگرم میکرد، صحبتهای سهیلی بود که فاش ساخته بود که میتواند از طریق آنتونی ایدن، دوست انگلیسی خود، لندن را وادار به قبول سلطنت ولیعهد کند. رضا شاه پیش از این علاوه بر توسل بینتیجه به روزولت، مقاومت کردن و کمک خواستن از «پیشوا» را هم تجربه کرده بود. اتل (مأمور گشتاپو در تهران) به او قول داده بود که پس از دو ماه مقاومت در برابر نیروهای شوروی و انگلستان، ارتش آلمان به کمک رژیم خواهد آمد. اما با وقایع شهریور ماه، رضاشاه که از کمک آلمانها ناامید شده بود، تصمیم گرفت قبل از آن که مجبور شود علیه آلمانها، تصمیماتی را اتخاذ و اجرا کند از صحنه خارج شده و ولیعهد را به جای خود بنشاند. در این صورت میتوانست امیدوار باشد که در صورت پیروزی کشورهای محور، او به سلطنت برخواهد گشت و در صورت پیروزی متفقین، پسرش سلطنت خواهد کرد.
مهمترین اقدام برای تحقق این مسأله، نخستوزیری فروغی بود. وی کاری را که بر عهده گرفته بود، به سختی به پیش میبرد. فروغی بیدرنگ با سفرای روس و انگلیس وارد مذاکره شد. گفته میشود برخی از انگلیسیها در یکی از دیدارهای خود با فروغی به او پیشنهاد کرده بود که خود ریاست جمهوری را عهدهدار شود اما فروغی قبول نکرده بود.
محسن فروغی، فرزند محمدعلی فروغی، در این خصوص میگوید: «دهم شهریور ... بین اسمیرنوف و بولارد و پدرم و سهیلی مذاکرات بسیار مهمی صورت میگیرد. بعد از پدرم، شنیدم وزیر مختار انگلیس پس از دریافت نامه دولت ایران و قرائت آن اظهار میکند: «از دولت متبوع من دستور رسیده است قبول هر پیشنهادی از طرف دولت ایران غیر از آنچه قبلاً مذاکره شده، منوط به تغییر حکومت در ایران است. اتفاقاً همکار من هم چنین دستوری از مسکو دریافت کرده است. ما به این شرط با خواستههای شما موافقت میکنیم که رژیم کشور ایران تغییر پیدا کند و حکومت شما از مشروطه به جمهوری مبدل شود. البته دولت متبوع من و سایر دوستان معتقدیم تدریجاً در تمام دنیا، رژیمهای سلطنتی به جمهوری تبدیل خواهد شد.» ظاهراً پس از همین ماجرا رضاشاه به عیادت فروغی میرود تا از بقای سلطنت پهلوی مطمئن شود.
محمود فروغی، فرزند دیگر محمدعلی فروغی، در این باره میگوید: «بعد از نهم شهریور که مرحوم فروغی بیمار و بستری بود، که تاریخش را نمیدانم ... یک روزی تلفن کردند از سعدآباد (رضاشاه هیچ وقت از سعدآباد پایین نیامد) و او را به سعدآباد خواستند. (پدرم) جواب دادند، من بیمارم. این ارتفاع را نمیتوانم بیایم. بیماری قلبی دارم. اگر شهر تشریف آوردند، شرفیاب میشوم. آن روز رضاشاه خودش آمد منزل ما، بعد از ظهری بود در حدود ساعت سه بعد از ظهر. رضاشاه پیغام داد که هیچکس نیاید داخل. از آن مذاکرات من هیچ خبر ندارم. هیچکس خبر ندارد ... ولی گویا مطلب رضاشاه بیشتر مربوط به سپردن فرزندش به دست فروغی بوده و ترتیبات مملکتی.» محسن فروغی، نیز در این باره مینویسد: «ما درباره ملاقات پدرم و شاه چیزی مطلع نشدیم. بعدها از برادرم مسعود فروغی شنیدم که محمدرضاپهلوی به وسیله پدر از آن مذاکرات اطلاع داشته است. او قسمتی از آن مذاکرات را برای برادرم گفته بود :« آنچه من دارم از پدر شما است ... در وقایع شهریور هم پدرم تمایل زیادی به سلطنت من نداشت. در آن روزی که پدرم در منزل شما حضور پیدا کرده بود، بیشتر مذاکرات آنها بر اساس استعفای پدرم بود. مرحوم فروغی خواستههای انگلیس و روس را عنوان نمود که حتی درصدد تغییر رژیم هستند. پدر شما در آن روز گفته بود که شاید موفق شویم ولیعهد را به سلطنت بنشانیم و شما هم در مازندران استراحت فرمایید. پدرم از این پیشنهاد نه تنها خوشحال نشده بود، گفته بود مگر ولیعهد میتواند مملکت را اداره کند.»(4)
فروغی، نقش خود را درباره جلوگیری از خطر تغییر رژیم ایران در شهریور 1320 به خوبی ایفا کرد. در 24 شهریور که خبر رسید ارتش سرخ در کرج است و میخواهد به تهران وارد شود، رضاشاه بسیار ناراحت شد و از فروغی کسب تکلیف کرد. نخستوزیر با ملایمت خاص خود گفت: «آنها فقط با خود اعلیحضرت کار دارند.» رضاشاه گفت: «میدانم دشمن من هستند. آنها میخواهند همان طوری که نوکرهایشان را که در ایران میخواستند افکار کمونیستی رواج بدهند، محاکمه کردیم، مرا هم محاکمه کنند، خیر. من حاضرم از سلطنت استعفا دهم و از ایران به گوشه امنی بروم.» فروغی از این مسأله استقبال کرد و متن استعفای رضاخان را به قلم خود مینویسد: «نظر به این که من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد، بنابراین، امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم.»
بدین ترتیب با تلاشهای فروغی، رضاشاه در 25 شهریور1320 استعفا داد و همراه خانواده خود عازم بندرعباس شد و در آنجا سرنوشت خود را به دست انگلیسیها سپرد. انگلیسیها رضاشاه و همراهان را ابتدا به جزیره موریس در جنوب اقیانوس هند بردند و سپس به ژوهانسبورگ منتقل ساختند. سلطنت پهلوی حفظ شده به پسرش محمدرضا رسید. علاوه بر فروغی و اعضای کابینهاش همچون سهیلی(وزیر خارجه) افرادی دیگری نیز برای منصرف کردن روس و انگلیس از گزینههای دیگر برای جایگزینی سلطنت پهلوی، تلاش میکردند.
ارتشبد فردوست، دوست نزدیک محمدرضا از دوران کودکی، شرح ماجرا را اینگونه بیان میکند: «دو هفته آخر سلطنت رضاخان، من درگیر مسائلی بودم که به تعیین سرنوشت بعدی حکومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیکی من به ولیعهد و دوستی منحصر به فرد او با من عاملی بود که سبب شد تا در این مقطع حساس، نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهدهدار شوم. بعداز ظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور، ولیعهد به من گفت: «همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آن جا فردی است به نام «ترات»(5) که رییس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن. محمدرضا اصرار داشت که همین امروز این کار را انجام دهم. نمیدانم نام ترات و تماس با او را چه کسی به محمدرضا توصیه کرده بود، شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید کس دیگر؟! من به سفارت انگلیس تلفن کردم و گفتم با مستر ترات کار دارم. تلفنچی به او اطلاع داد، خودم را معرفی کردم و گفتم که از طرف ولیعهد پیغامی دارم. از این موضوع استقبال کرد و گفت همین امشب دقیقا رأس ساعت 8 به قلهک بیا. به هم که رسیدیم به فارسی سلیس گفت: «اسمتان چیست؟» گفتم: «فردوست»، گفت: «خوب، من هم ترات» و دست داد. پرسید موضوع چیست؟ گفتم که ولیعهد مرا فرستاده و نام شما را به من داده تا با شما تماس بگیرم و بپرسم که وضع او چه خواهد شد و تکلیفش چیست؟ ترات مقداری صحبت کرد و گفت محمدرضا طرفدار شدید آلمانها است و ما از دورن کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم که او دائماً به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است، به زبانهای انگلیسی و فرانسه و فارسی، گوش میدهد و نقشهای دارد که خود تو پیشرفت آلمان در جبههها را برایش در آن نقشه با سنجاق مشخص میکنی!»
من به سعدآباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جا خورد و تعجب کرد که از کجا میداند که من به رادیو گوش میدهم و یا نقشه دارم و غیره! من گفتم: «خوب اگر اینها را ندانند، پس فایدهشان چیست؟» محمدرضا گفت: «حتما کار این پیشخدمتها است.» گفتم: «حالا کار هر که است، شما به این کاری نداشته باش، برداشت شما از اصل مسأله چیست؟» محمدرضا گفت: «فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که نقشه را از بین میبرم و رادیو هم دیگر گوش نمیکنم، مگر رادیوهایی که خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم.» ترات تاکید میکند: «در این زمان روسها، صراحتاً مخالف سلطنت و خواستار استقرار رژیم جمهوری در ایران هستند. آمریکاییها هم بیتفاوتند و میگویند برای ما فرقی نمیکند که در ایران جمهوری باشد یا سلطنت و بیشتر هم چون رژیم جمهوری را میشناسند به آن راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقهمندیم، به دلایلی که آمریکاییها متوجه نیستند ولی روسها دقیقا متوجهند! آمریکاییها نمیدانند که در جمهوری ایران، برای آنها مشکلات جدیدی پیش خواهد آمد. لذا من باید نخست با آمریکاییها صحبت کنم و آنها را توجیه کنم و زمانی که مسئول مربوطه قانع شد، وزنه ما سنگین میشود و دو نفری به سراغ روسها خواهیم رفت.»
... یکی دو روز بعد باز ملاقات رخ داد و این بار ترات گفت: «متأسفانه ما نتوانستیم روسها را حاضر به پذیرش محمدرضا کنیم. نماینده آمریکا تهدید کرده است که ما در روابطمان با شوروی تجدید نظر خواهیم کرد (که البته بلوف بود) و شما باید از مسکو اختیارات کامل و دستورات صریح و واضح بگیرید و اعلام کنید که خواست دو دولت بریتانیا و آمریکا این است.» بالاخره 24 شهریور بود که ترات به من گفت: «با عجله همین امشب ترتیب کار را بده و هر چه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در کار نباشد. من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار کرد. توسط فروغی متن استعفانامه رضا شاه ... تقریر شد و مقدمات رفتن رضاشاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارک دیده شد... به این ترتیب روز 25 شهریور استعفای رضاخان و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز 26 شهریور محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسما شاه شد.»(6)
بدین ترتیب تلاشهای خود محمدرضا در جلب نظر متفقین برای انتخاب وی به جانشینی، به نتیجه رسید و سلطنت پهلوی برای 37 سال دیگر عامل اجرای برنامههای دول خارجی در ایران باقی ماند. وقتی رادیو هنگام ظهر، خبر استعفای رضاشاه و سخنان فروغی در مجلس را پخش کرد. مردم به حرکت درآمدند، غم اشغال مملکت توسط نیروهای خارجی از یادها رفت و شادمانی رها شدن از زیر بار اختناق به جایش نشست. اما آزادیهای پس از شهریور 1320 نیز دیری نپایید و دیکتاتوری پهلوی دوم به تدریج خود را تثبیت کرد.
فروغی مجلس سیزدهم را که انتخابات آن در دوره رضاشاه انجام گرفته بود و نمایندگانش دست چین رژیم دیکتاتوری بودند ابقا کرد و با این کار خود از ابتدا پایههای دموکراسی نوپای ایران را سست کرد. نخستین اقدام دولت فروغی تعیین سیاست خارجی جدید ایران بود که با اوضاعی که در نتیجه اشغال کشور از جانب نیروهای بیگانه بوجود آمده بود تطبیق کند، زیرا سیاست بیطرفی رضاشاه با شکست روبرو شده و در شرایط آن روز همکاری با متفقین اجتناب ناپذیر بنظر میرسید. فروغی پس از آنکه توانست پیمان سه جانبه (ایران، روسیه و انگلستان) را به تصویب مجلس برساند دیگر دلیلی برای ادامه زمامداری نداشت لذا در 18 اسفند 1320 به بهانه کسالت از نخست وزیری استعفا داد.
مؤلف تاریخ بیست ساله ایران در معرفی فروغی چنین مینویسد: «یکی از مهرههای شطرنج سیاسی ایران در دوران مشروطیت و انقراض سلسله قاجار و روی کار آوردن رضاخان پهلوی، فروغی بوده است. او یکی از فراماسونهای باهوش و تحصیلکرده و دانشمند و صاحب تألیفات در ادبیات و حکمت و فلسفه است و از جمله سیاستمداران و افرادی است که همواره طرفدار سیاست انگلستان در ایران و مورد حمایت و اعتماد آنها بوده است. به همین جهت هم مقامات و مشاغل مهمی را شاغل گردیده است. فروغی از بدو پیدایش رضاخان یا از جهت هوش فطری یا از لحاظ آگاهی به سیاست انگلستان در مورد تمرکز حکومت مرکزی و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت میکرده و در بسیاری از بازیهای سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردانان اصلی او بوده است. در بدو به سلطنت رسیدن رضاخان پهلوی و نیز آخرین روزهای سلطنت او رئیس الوزراء بوده است.»
یکی از موضوعاتی که به همراهی و همکاری او با سیاست انگلستان در ایران اشاره میشود، بحث مخارج پلیس جنوب بود و وجوهی که به استناد قرارداد 1919 به ایران تحمیل شده بود و از جانب دولتهای مشیرالدوله و قوامالسلطنه و مستوفیالممالک با پرداخت آن مخالفت شده بود ولی در زمانی که محمدعلی فروغی، وزیر امور خارجه بود با پرداخت آن وجوه موافقت کرد.
عبدالهن انتظام درباره فروغی مینویسد: «شهرت مرحوم فروغی مابین سیاستمداران و دیپلماتهای خارجی بیشتر در مذاکرات خصوصی و کار در کمیتههای کوچک آشکار میگردید.» با سابقهای که فروغی در امور سیاسی داشت و نقشهای مختلفی که در میان دولتمردان ایفا نموده، به ویژه در ارتباطات ایران با کشورهای دیگر، در بین سیاستمداران نظرات متفاوتی را درباره خود برانگیخته است.
برخی وی را سیاستمداری هوشمند و آگاه دانسته و در میان معرکههای سیاسی، نقش وی را مؤثر و مفید تلقی مینمودند و برخی دیگر نیز او را عنصری منفعل و تحت تأثیر دولتهای بزرگ به خصوص انگلستان میدانستهاند که قدمهای بسیاری به سود آنها و علیه منافع ملی برداشته است. از جمله مخالفین فروغی، عباس اسکندری مدیر روزنامه سیاست ارگان نمایندگان اقلیت دوره پنجم مجلس بود که با مدرس نیز همکاری داشت. فروغی به زبان فرانسه و انگلیسی و آثار ادبی و فلسفی تسلط کافی داشت و حدود 40 سال از عمر خود را در مهمترین مناصب سیاسی، دولتی و کرسیهای تدریس و تحقیق سپری کرد. وی یکی از شاخصترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران بوده که از دوران انقلاب مشروطیت تا پایان عمر شصت و هفت سالهاش از بازیگران و تاثیرگذاران سیاستهای داخلی و خارجی ایران محسوب میشده است.
فروغی دارای دو چهره متضاد است، یکی فروغی سیاستمدار، دیگری فروغی دانشمند و ادیب و فیلسوف. در چهره اول تمام مراحل ترقی و مشاغل مهم مملکت را پشت سر گذاشت. او در طول زندگانی سیاسی خود سه بار نخستوزیری، یک بار کفیل نخستوزیری، یک بار رئیس مجلس شورای ملی، پانزده بار وزیر امور خارجه، دارائی، جنگ، عدلیه، اقتصاد ملی، یک بار سفیر، وزیر دربار، رئیس جامعه ملل، رئیس مدرسه عالی حقوق و بالاخره رئیس دیوان عالی کشور بوده است. فروغی در چهره دوم فیلسوف و ادیب نیز بود. در جوانی به امر ترجمه اشتغال داشت، چندین جلد تاریخ جهان را ترجمه و تلخیص کرد که در مدارس آن روز کشور تدریس میشد. بعد به تصحیح دیوانهای شعر پرداخت. دیوان عمر خیام نیشابوری، دیوان حافظ و دیوان سعدی و از همه مهمتر شاهنامه فردوسی به همت او تصحیح و چاپ شده که هنوز نوشتههای او مورد استفاده است. در تأسیس فرهنگستان و احیاء زبان فارسی نقش مهمی داشت و خود مدتی ریاست فرهنگستان را عهدهدار بود. فروغی در پنجم آذر ماه 1321 در سن 67 سالگی درگذشت.
پانوشتها:
1- بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمدرضا شاهی، ناصر نجمی، انتشارات انیشتن، 1373 ، ص 2817.
2- تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، 1384 ، ص 12.
3- ذکاءالملک فروغی و شهریور 1320، باقر عاقلی ، انتشارات علمی و انتشارات سخن ، 1367 ، ص 60.
4- ذکاءالملک فروغی، همان ص 100.
5- آلن چارلز ترات ( Alan Charles Trott) در سالهای جنگ جهانی دوم جهانی رئیس سرویس اطلاعاتی انگلیس ( MI-6 ) در ایران بود که با پوشش کاردار سفارت بریتانیا در تهران عمل میکرد.
6- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات فردوست، شهبازی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ بیست و سوم، 1386، صفحات 104-100.
منبع:تاریخ شفاهی ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری این مطلب تاکنون 2671 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|