مرزهای ایران در عهد باستان | مقاله زیر به بررسی مرزهای ایران در عهد باستان پرداخته است :
مرزهاي شمال خاوري
سرزمين هاي واقع در ورارود (ماوراءالنهر) اهميتي به سزا در اسطوره هاي ايراني داشته و از ديرزماني كه به طور دقيق مشخص نيست، مناطقي با هويت ايراني به شمار مي آمدند. بدون ترديد، حداقل از نخستين سال هاي هزاره يكم پيش از ميلاد تيره هاي آريايي در شمال خاوري ايران كنوني و در ورارود ساكن شده بودند. در اوستا از شانزده سرزمين مقدس ياد مي گردد كه سكونت گاه اولين تيره هاي آريايي بودند؛ و سه سرزمين سوغده= سغد، مورو= مرو، و نيسايه= نسا در ورارود (ماوراءالنهر) از جملة آنها هستند. در اسطوره هاي ايراني نيز بر تعلق سرزمين هاي گسترده اي از ورارود (ماوراءالنهر) به ايران تأكيد شده است. به گواهي شاهنامه فردوسي و نامه هاي باستاني، ختن و كاشغر نيز بخشي از سرزمين هاي خاوري ايران به شمار مي رفتند. تا آنجا كه پس از شكست سپاهيان افراسياب پادشاه توران از سياوش شاهزاده و سردار ايراني، هنگامي كه سياوش از توراني ها مي خواهد كه از خاك ايران پس نشينند، به نوشتة شاهنامه، افراسياب دستور بيرون رفتن نيروهاي توراني از شهرهاي ايراني بخارا، سغد، سمرقند و چاچ را مي دهد.
بخـــــــارا و سغد و سمرقند و چـاچ سپيجاب و آن كشوري تخت و عاج
تهي كرد و شد با سپه سوي گنگ بهــــانـه نجسـت و فـريب و درنـگ
بدين سان افراسياب شهرهاي ايراني را كه چندي با جنگ از ايران جدا كرده بود، تهي كرد و خود با سپاه توران به سوي گنگ دژ رهسپار شد. بر اين اساس از ديدگاه شاهنامه در دوران سلسله اسطوره اي كياني، شهرهاي بخارا، سغد، سمرقند و چاچ جزئي از سرزمين ايران به شمار مي رفتند. افزون بر شاهنامه، در كتابنامة شهرستان هاي ايران نيز كه به زبان پهلوي بر جاي مانده است، نخستين شهري كه در شمال خاوري ايران از آن ياد شده، سمرقند است كه بخارا، تاشكند و سپيجاب نيز در نزديكي آن بنياد شده و همه اين شهرها، بر روي هم سرزمين «سغد» نام داشته اند كه يكي از ايالات خاوري ايران به شمار مي رفت. در تاريخ مدون ايران نيز قلمرو شمال خاوري ايران در عصر هخامنشي، با آنچه كه در اسطوره ها آمده است، هماهنگي دارد. در كتيبه هاي داريوش بزرگ (548 تا 521 پيش از ميلاد) در بيستون، تخت جمشيد، شوش و نقش رستم، ايالات پارت، خوارزم و سغد در زمره ايالات پادشاهي هخامنشي آورده شده اند. بنابراين در عصر هخامنشيان، قلمرو ايران دربرگيرنده قسمت وسيعي از ورارود (ماوراءالنهر) بود؛ قلمرويي كه تا رود سيحون مي رسيد و مناطقي همچون بخارا، سمرقند، مرو و نسا را نيز شامل مي شد. با سقوط پادشاهي هخامنشي در سال 330 پيش از ميلاد، ايران در حدود هشتاد سال در اشغال اسكندر مقدوني و جانشينان سلوكي وي بود. تا اينكه در سال 250 پيش از ميلاد، پادشاهي اشكاني پايه گذاري گرديد. در عصر نهمين شاه اشكاني يعني مهرداد دوم (124 تا 76 پيش از ميلاد) قلمرو اشكانيان در منطقه شمال خاوري به رود سيحون مي رسيد. اما در دوران اشكانيان تهديدات بر ضد سرحدات شمال خاوري ايران فزوني گرفت و اقوام يوئه چي و پادشاهي كوشاني، اقتدار اشكانيان را در سغد، خوارزم و حتي پارت تهديد مي كردند.
اگرچه مهرداد دوم تهديد بزرگ يوئه چي ها را دفع كرد و پادشاهي اشكاني را نجات داد، اما خطر كوشانيان باقي ماند و پادشاهي كوشاني در نيمه نخست سده يكم ميلادي حتي مرو را نيز از قلمرو اشكاني جدا كرد. اين وضعيت تا برافتادن پادشاهي اشكاني در سال 224 ميلادي پابرجا ماند؛ اما پس از اين رويداد و به دنبال پايه گذاري پادشاهي ساساني، اردشير بابكان بنيانگذار پادشاهي ساساني، مرو را بازپس گرفت. پس از اردشير، با لشكركشي شاپور اول به قلمرو كوشانيان، پادشاهي كوشاني نابود شد و خاك آن به قلمرو ساسانيان منضم گرديد.
شاپور اول از رود جيحون گذشت و سمرقند، بخارا و چاچ (تاشكند امروزي) را تصرف كرد و بدين سان سرحدات ايران به حدود دوران هخامنشيان رسيد. شاپور اول همچنين به تشكيل پادشاهي هپتالي در بخش هايي از قلمرو كوشانيان ياري رساند كه اين پادشاهي در عصر جانشينان شاپور، گاه تهديداتي براي قلمرو ايران ايجاد مي كرد. تا اينكه خسرو انوشيروان در (579- 531م) هپتاليان را منقرض ساخت و بار ديگر تا شمال ورارود (ماوراءالنهر) جزئي از قلمرو ايران گرديد. در عصر ساساني، ايران به چهار كوست (ايالت) بزرگ تقسيم گرديد كه يكي از اين ايالات، خراسان بود. ايالت خراسان نيز به چهار بخش تقسيم گرديده بود كه دو بخش آن مناطقي از ورارود (ماوراءالنهر) را دربر مي گرفت. يك بخش شامل مرو شاهجان، سرخس، نسا و ابيورد و بخشي ديگر نيز دربرگيرنده بخارا، چاچ (تاشكند)، استروشنه، فرغانه و سمرقند بود.
با فروپاشي ساسانيان در سال 651 ميلادي و آغاز دوران اسلامي، تا نهصد سال ايران فاقد يك حكومت مركزي مستقل بود. در اين مدت، خراسان و ورارود (ماوراءالنهر) پايگاه مهم جنبش هاي سياسي ايراني و نيز مركز سلسله هاي پادشاهي ايراني همچون طاهريان، سامانيان، غزنويان و خوارزمشاهيان بود. اما با ظهور دوباره دولت مركزي و مستقل صفوي بار ديگر مسئله سرحدات ايران و از جمله سرحدات شمال خاوري ايران اهميت يافت.
مرزهاي خاوري
سرزمين هاي خاوري ايران در شكل گيري هويت ايراني از ارزش و اهميت والايي برخوردار بوده اند. در اسطوره هاي ايراني، سرزمين هاي خاوري ايران محل بزرگ ترين نبردها براي حفظ ايران زمين بودند. ايالاتي همچون: زابلستان كه گاه از آن به نيمروز نيز ياد شده است (شامل: زرنگ، بست، قندهار و وادي هيرمند)، خراسان (شامل: توس، نيشابور، نساء، مرو و هرات)، غرچگان (شامل: فارياب، بادغيس و باميان)، تخار (شامل: بلخ و سمنگان)، كابل و كشمير در اسطوره هاي ايراني در زمره مهم ترين ايالات پادشاهي كياني و عرصه نبردهاي ايران و توران بودند. در تاريخ مدون ايران نيز ايالات پارت، تثه گوش (برخي آن را با "باميان" و "غزنين" تطبيق مي كنند)، گندار (قندهار و پيشاور)، رخج، زرنگ (سيستان)، هرات و هند از ايالات خاوري پادشاهي هخامنشي به شمار مي رفتند و از آنها در كتيبه هاي گوناگون داريوش بزرگ در بيستون، تخت جمشيد، شوش و بر سر آرامگاه وي در نقش رستم ياد شده است. در عصر اشكانيان، در برهه اي و به ويژه در دوران پادشاهي مهرداد دوم اشكاني، تسلط ايران بر سرزمين هاي گسترده اي مانند كابل و سند نيز تثبيت گرديد و تا كوه هاي هيماليا و نپال در زمره قلمرو پادشاهي اشكاني درآمد. اما در دوران ضعف اشكانيان و با ظهور سلسله پادشاهي كوشاني، قلمرو اشكانيان تهديد گرديد و هندوكش، بلخ، كابل، سيستان و هرات به تصرف كوشانيان درآمد. با پيدايش ساسانيان بار ديگر قلمرو خاوري ايران توسعه پيدا كرد. شاپور اول ساساني، پادشاهي كوشاني را منقرض كرد و نه تنها هرات و سيستان، بلكه بلخ، كابل، پيشاور و هندوكش را تصرف كرد. از اين پس، در عصر ساساني سرحدات خاوري ايران به وسيله قدرت هايي همچون هپتاليان تهديد مي گرديد، اما كم و بيش ايران بر سرزمين هاي سيستان، هرات، غرجستان، بلخ و قندهار تسلط داشت. پس از سقوط ساسانيان و با توجه به فقدان حكومت مركزي مستقل در ايران، تا سده دهم قمري سرحدات خاوري ايران موضوعيتي نداشت، اما با پيدايش پادشاهي صفويه، بار ديگر مسئله سرحدات خاوري ايران، اهميت پيدا كرد.
مرزهاي جنوب خاوري
سرحدات جنوب خاوري ايران بر اساس شواهد تاريخي و آنگونه كه پادشاهان ايران ادعا كرده اند، به رود سند مي رسيد و سرزمين هاي پنجاب، سند و مكران (بلوچستان) را دربر مي گرفت. در شاهنامه فردوسي از قول كيخسرو خطاب به فرامرز فرزند رستم آورده شده است: شاهنشاه اسطوره ايِ ايران، فرامرز را مأمور كرده است تا از مرز هندوستان پاسداري كرده و بر سند و كشمير و قنوج (پايتخت اسطوره اي كشمير) حكمفرمايي نمايد. در شاهنامه همچنين به لشكركشي كيخسرو به مكران و مطيع ساختن اين ايالت به وسيله وي اشاره شده است. در اوستا نيز در زمره شانزده سرزمين مقدس اوستايي، از هيت هندو كه آن را با پنجاب هند يكي مي دانند، ياد شده است. در تاريخ مدون ايران نيز در عصر داريوش بزرگ از ايالت كدروزيا به عنوان ايالت چهاردهم پادشاهي هخامنشي ياد گرديده است. ايالت كدروزيا شامل مكران و مناطق بلوچ نشين بوده و حد خاوري آن به رود سند مي رسيده است. در دوران اشكاني و ساساني نيز به جز ميانه هاي دورة اشكاني كه پادشاهان كوشاني بر سند مسلط بودند، سرحد جنوب خاوري ايران به رود سند مي رسيد.
در فاصله نهصدساله بين سقوط ساسانيان تا ظهور صفويه، در فقدان يك حكومت مركزي مستقل و نيرومند در ايران، وضعيت سرحدات جنوب خاوري ايران نيز نامشخص بود.
مرزهاي جنوبي
در عصر پادشاهي هخامنشي، افزون بر اينكه سرتاسر كرانه هاي شمالي خليج فارس و درياي عمان جزئي از قلمرو اين پادشاهي بود، جنوب خليج فارس و درياي عمان نيز در قلمرو حاكميت اين پادشاهي بود. در كتيبه هاي داريوش بزرگ، از ايالات عربستان و يمن در زمره قلمرو هخامنشي ياد شده است، بدين ترتيب به نظر مي رسد داريوش شاه هخامنشي بر سرتاسر كرانه هاي جنوبي خليج فارس حكمفرمايي مي كرده و حتي قلمرو خود را از اين محدوده نيز گسترش داده و سرزمين باستاني يمن را هم متصرف شده است. سرزميني كه البته پيوندهاي آن با ايران به تاريخ مدون محدود نمي گردد بلكه حتي در اسطوره هاي ايراني نيز پيوندي ناگسستني ميان ايران و يمن وجود دارد، چنانچه فريدون شاه اسطوره اي ايران، سه دختر شاه يمن را براي سه پسر خود خواستگاري مي نمايد.
در تاريخ مدون نيز چنانچه اشاره شد، در عصر داريوش بزرگ، يمن يكي از ايالات پادشاهي هخامنشي بود و بدين ترتيب قلمرو جنوبي ايران هخامنشي تا ساحل درياي سرخ مي رسيد. در دوران اشكانيان هم ايراني ها حداقل بر كرانه هاي جنوبي خليج فارس فرمانروايي مي كردند. در اين دوره اگر چه شاهدي بر حاكميت ايران بر يمن وجود ندارد ولي اين نكته مسلم است كه در ميانه هاي عهد پادشاهي اشكاني يعني حدود سال هشتاد قبل از ميلاد، سواحل عمان و جزاير مجاور آن جزئي از خاك ايران به شمار مي رفت. با ظهور اردشير بابكان ساساني، تلاش هاي نويني براي تسلط ايران بر ساحل جنوبي خليج فارس و به ويژه بحرين و عمان آغاز گرديد. اردشير بابكان به بحرين لشكركشي كرد و فرمانرواي بحرين را كه در درون حصار محكمي بود، شكست داد و هم جزيره بحرين و هم بحرين ساحلي را كه شامل احساء و قطيف امروزي است، تصرف كرد. در عصر ساساني دو شهر بزرگ در بحرين ساحلي ايجاد گرديد. يك شهر بنياد اردشير (قطيف امروزي) و ديگري هگر (هفوف امروزي) بودند. حاكميت ايران بر كرانه هاي جنوبي خليج فارس تا پادشاهي شاپور دوم ساساني (379-309 ميلادي) كم و بيش پابرجا بود. اما در دوران ابتدايي فرمانروايي اين شاه، اعراب ساكن در كرانه جنوبي خليج فارس شورش كردند. شاپور قبيلة شورشي «عبد قيس» را به شدت سركوب كرد و بار ديگر بحرين ساحلي و شهرهاي هگر و يمامه را تصرف كرد. شاپور همچنين در سال 326 ميلادي بندر «الخط» از بنادر نزديك ابوظبي كنوني را تسخير كرد و در همان منطقه شهري به نام شاپور را بنياد كرد. در عصر ساساني ايرانيان بر عمان كه در آن زمان «مزون» نام داشت نيز تسلط داشتند و اعراب ساكن در اين سرزمين در سپاه ساساني حضور داشتند. البته در عمان، ايرانيان نيز حضوري چشمگير داشتند و شهري به نام «جمشيدگرد» بنياد كرده بودند كه مركز عمان بود. اما حضور ايراني ها در عمان به وسيله تيره هاي عرب «ازدي» تهديد مي شد و ايراني ها وادار گرديدند «جمشيدگرد» را ترك كرده و به بندر «صحار» عقب نشيني نمايند، اما حضور خود را در اين بندر عمان تا ظهور اسلام حفظ كردند. قلمرو جنوبي ايران در عصر ساساني در دوران خسرو انوشيروان (579-531 ميلادي) به نهايت گسترش رسيد. وي جداي از آنكه حاكميت ايران را بر عمان و بحرين تثبيت كرد به امور يمن نيز پرداخت و اين سرزمين را به قلمرو سلطنتش ملحق كرد. با فروپاشي ساسانيان در سال 651 ميلادي و فقدان حكومت مركزي در ايران، بحث دربارة سرحدات جنوبي ايران ديگر موضوعيت ندارد. اما يك موضوع در مورد دوران فترت بين سقوط ساسانيان تا پيدايش حكومت صفوي، قابل توجه است و آن ظهور جنبش هاي شيعي و ايراني در كرانه هاي جنوبي خليج فارس است. در سال 255 قمري مردي به نام علي بن محمد صاحب الزنج عليه حكومت بني عباس و به عنوان دوستدار خاندان علي بن ابي طالب(عليه السلام) شورش كرد. خيزش صاحب الزنج نمادي از قدرت بلامنازع شيعيان در جنوب خليج فارس بود و اگر چه اين جنبش سركوب گرديد ولي عمق اقتدار شيعيان را در كرانه هاي جنوبي خليج فارس نشان داد. بيش از سي سال پس از خيزش صاحب الزنج، جنوب خليج فارس شاهد يك جنبش عمومي ديگر به محوريت شيعيان اسماعيلي و اين بار به رهبري «عبيدالله حمدان» بود. اين جنبش حكومت عباسي را به زانو درآورد و در سال 286 قمري شهر قطيف نيز به تصرف عبيدالله حمدان درآمد. حكومت شيعيان بر جنوب خليج فارس تا سال ها ادامه داشت و پس از حكومت اسماعيليان نيز شيعيان وابسته به آل بويه بر جنوب خليج فارس تسلط داشتند. اگر چه اين حاكميت سرانجام به وسيله اتابكان سلجوقي در سال 543 قمري پايان يافت، ولي نفوذ تشيع در كرانه هاي جنوبي خليج فارس همواره پابرجا ماند، تا اينكه صفويه در سال 906 قمري بر ايران مسلط گرديد.
مرزهاي باختري
از هنگام برپايي اولين دولت ايراني يعني دولت ماد، سرحدات باختري ايران، اهميت بسزايي داشته و صحنه سهمگين ترين نبردها براي حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران بوده اند. مادها اولين پادشاهي ايراني ثبت شده در تاريخ مدون را در 708 پيش از ميلاد مسيح در ايران باختري و به پايتختي همدان ايجاد كردند. در عصر پادشاهي هُوَخشتر سومين و نامدارترين شاه مادي، پادشاهي آشور منقرض گرديده و ايراني ها بر شمال ميان رودان(بين النهرين) و خاور آسياي صغير حاكم گرديده و قلمرو پادشاهي ماد به رود هاليس (قزل آيرماق) و رود دجله رسيد. با ظهور كورش بزرگ و بنيانگذاري پادشاهي هخامنشي، قلمرو باختري ايران گسترش يافت. كوروش پس از اينكه در سال 559 پيش از ميلاد مسيح به پادشاهي رسيد، به ليديه و سپس بابل لشكركشي كرد و اين دو كشور را براي هميشه از صفحه تاريخ محو كرده و به پادشاهي هخامنشي ملحق ساخت. بدين ترتيب پادشاهي هخامنشي سرتاسر آسياي باختري را دربر گرفت و به درياي مديترانه و مصر رسيد.
در دوران پادشاهي كبوجيه فرزند و جانشين كورش (530-522 پيش از ميلاد)، سپاه هخامنشي به آفريقا لشكركشي كرد و مصر و بخش هايي از ليبي و حبشه را تسخير كرد و بدين گونه سرحدات باختري ايران تا ليبي گسترش يافت. در عصر پادشاهي داريوش بزرگ (522-486 پيش از ميلاد) سرحدات باختري ايران تثبيت شد. داريوش در كتيبه هاي گوناگون خود از ايالات: بابل، آشور، كاپادوكيه، سارد و مصر در زمره سرزمين هاي تحت فرمانروايي اش ياد كرده است. سرحدات باختري ايران تا پايان پادشاهي هخامنشي در 330 پيش از ميلاد كم و بيش پابرجا ماند؛ گر چه در دوره اي مصر عليه سيادت شاهنشاهي طغيان كرده و يا در دوره اي هخامنشيان وارد اروپا نيز شده و آتن پايتخت يونان را تسخير كردند، ولي تا سقوط هخامنشيان، سرحدات باختري اين شاهنشاهي تقريباً در محدوده عصر داريوش باقي ماند.
پس از سقوط هخامنشيان و پس از دوران فرمانروايي مقدوني ها بر ايران، در عصر آغاز پادشاهي اشكاني و در زمان درگذشت مهرداد اول (اشك ششم) در 137 پيش از ميلاد، سرحد باختري ايران به رود فرات رسيد. در سال 53 پيش از ميلاد، اولين و بزرگترين جنگ ايران و روم در كاره (حرّان) در شمال رود فرات رخ داد و با شكست كراسوس سردار رومي از سورنا سردار ايراني، سرحدات باختري ايران در رود فرات تثبيت شد؛ و حتي اشكانيان درصدد برآمدند تا سرحدات ايران را در آن سوي فرات توسعه بدهند. در سال 40 پيش از ميلاد، شاهزاده پاكُر فرزند اُرُد (اشك سيزدهم) به باختر فرات لشكركشي كرده و سرتاسر سوريه، انطاكيه، فينيقيه، فلسطين و كاري را تسخير نمود. البته اين لشكركشي فرجام موفقيت آميزي نداشت و با كشته شدن پاكُر در سال 39 پيش از ميلاد، توسعه طلبي اشكانيان متوقف شد. تا پايان پادشاهي اشكاني پنج نبرد نظامي بزرگ ديگر بين ايران و روم رخ داد و در سرتاسر اين عصر سرحدات باختري ايران تقريباً در محدوده رود فرات حفظ شد. با سقوط اشكانيان در سال 224 ميلادي و ظهور اردشير بابكان ساساني، وي در انديشه تصرف سرتاسر آسياي باختري افتاد. بين اردشير و الكساندر سور امپراتور روم در سال 232 ميلادي جنگ بزرگي روي داد كه به پيروزي كامل اردشير انجاميد؛ اما وي با توجه به قدرت نظامي روم، از تعقيب پيروزي هاي خود صرف نظر كرد و به تسلط بر بين النهرين جنوبي اكتفا كرد.
در عصر پادشاهي اشكاني و نيز در دوران پادشاهي ساساني، براي نزديك به يكهزار سال تيسفون در نزديكي بغداد امروزي پايتخت پادشاهي ايران بود و بر اين اساس ايران از نفوذ فرهنگي بسيار زيادي در ميان رودان(بين النهرين) برخوردار شد. در دوران ساسانيان حاكميت ايران بر سرتاسر بين النهرين به جز مقاطع كوتاهي برقرار ماند؛ ضمن اين كه در برخي دوره هاي تاريخي همچون عصر پادشاهي شاپور اول و دوران فرمانروايي خسرو انوشيروان نيروهاي نظامي ايران از رود فرات عبور كرده و وارد سوريه شدند و به ويژه شهر انطاكيه را تسخير نمود. اما اوج گسترش سرحدات باختري ايران در عصر ساساني در دوران پادشاهي خسروپرويز (628-590 ميلادي) بود. خسروپرويز در سال 610 ميلادي از كاپادوكيه گذشت و سپاه وي قيصريه را تسخير نمودند. در سال 611 ميلادي، سپاه ايران سوريه، انطاكيه و سرانجام بيت المقدس را تصرف كرد. در سال 616 ميلادي، سپاه ايران، غزه را تصرف كرد و وارد مصر شد و ضمن تصرف اسكندريه به حدود حبشه رسيد. بدين گونه سرحدات باختري ايران به وسيع ترين حد از زمان هخامنشيان رسيد. خسروپرويز سپس به آسياي صغير لشكركشي كرد و پس از تصرف آنقره (آنكارا)، قسطنطنيه را محاصره نمود. اما خسروپرويز از روميان شكست سختي خورده و ضمن از دست دادن تمامي مناطق فتح شده، تا تيسفون عقب نشيني كرد. در سال هاي پاياني ساسانيان تحول عمده اي در سرحدات باختري ايران رخ نداد و با سقوط ساسانيان در 651 ميلادي و تصرف ايران به وسيله مسلمانان، به سيادت سياسي ايران بر ميان رودان (بين النهرين) پايان داده شد. اما در عصر اسلامي نه تنها از نفوذ فرهنگي ايران در ميان رودان(بين النهرين) يا عراق كاسته نشد، بلكه اين نفوذ با روندي پرشتاب رو به افزايش گذاشت. نقش مهم ايرانيان در پاسداري از مذهب شيعه و جايگاه محوري سرزمين عراق در اين مذهب، حضور پرشور ايرانيان در خيزش مختار در كوفه در سال 64 قمري ، نقش آفريني ايراني ها به عنوان عنصر اصلي در تأسيس خلافت بني عباس و جايگاه ممتاز ايرانيان در همگي اركان سياسي، نظامي و اداري بني عباس ، تشكيل سلسله هاي ايراني در عراق به ويژه سلسله آل بويه، الحاق عراق به پادشاهي ايلخانان ايران پس از سقوط بني عباس، برپايي سلسله شيعه آل جلاير در عراق و وجود آرامگاه هاي امامان شيعه عليهم السلام در سامراء، كاظمين، نجف و كربلا همگي نمونه هايي از پيوندهاي فرهنگي و سياسي ايرانيان با سرزمين عراق هستند كه همين پيوندها از عصر صفويه به بعد نقش مهمي در كليه تحولات سياسي در پيوند با سرحدات باختري ايران ايفاء نموده اند.
مرزهاي شمال باختري
سرزمين هاي شمال باختري ايران از اهميت بسزايي در اسطوره هاي ايراني و نيز در مذهب زردشت برخوردار بوده اند. گفته مي شود اشوزردشت در آذربايجان ظهور كرده است؛ و گفته مي شود او در شهر شيز در نزديكي درياچه چيچست (اروميه امروزي) زاده شده و سال ها نيز در كوه سبلان به نيايش مي پرداخته است. در اسطوره هاي ايراني نيز آذربايجان و اران از اهميت بالايي برخوردار هستند. در شاهنامه فردوسي بارها از آذرآبادگان ياد شده و به سفر كيخسرو شاهنشاه كياني به اين ديار اشاره شده است. در شاهنامه همچنين به آتشكده «آذرگشسب» نيز اشاره شده است. اين آتشكده كه در تخت سليمان (جنوب باختري اروميه امروزي) قرار داشت، يكي از مهم ترين مكان هاي مذهبي ايران باستان بود و در شاهنامه فردوسي كيخسرو به آذربايجان رفته و آتشكده آذرگشب را از چنگ ديوان آزاد كرده است. در شاهنامه از اردبيل و بردع نيز ياد شده و در زمره سپاهيان كيخسرو، سربازاني از اردبيل و بردع حضور داشته اند. بردع يا بردعه شهري بزرگ در جهان باستان بود كه مركز اران به شمار مي رفت. اين شهر در جنوب باختري گنجه امروز و در شمال خاوري شهر امروزي شوشي قرار داشت و بقاياي آن با يك امامزاده مشهور كه امامزاده ابراهيم(ع) نام دارد هم اكنون نيز وجود دارد.
در اسطوره هاي ايراني همچنين اسفنديار پسر گشتاسب شاه كياني نيز نقش بارزي در سرزمين هاي شمال باختري ايران دارد. اسفنديار به سرزمين آلان ها در شمال قفقاز لشكركشي كرد و آنها را مطيع كرد و قلعه مستحكمي به نام «روئين دژ» در قفقاز بنا كرد. افزون بر اسطوره ها، در تاريخ مدون ايران نيز سرزمين هاي شمال باختري ايران اهميت بسزايي دارند.
در زمان شاهنشاهي ماد، حد شمال باختري ايران تا ارمنستان مي رسيد. در دوران هخامنشي سرتاسر قفقاز در قلمرو ايران قرار داشت. در اين دوران، در شمال آذربايجان، خاور ارمنستان و جنوب گرجستان، سرزميني به نام «آلبانيا» بود. آلبانيا كه محدوده جغرافيايي آن تقريباً اران و شروان بعدي يا جمهوري آذربايجان امروزي را دربر مي گرفت، يكي از ايالات مهم پادشاهي هخامنشي بود و سربازان آلبانيا در سپاه هخامنشي همواره و حتي در جنگ هاي داريوش سوم با اسكندر حضور داشتند.
پس از سقوط هخامنشيان در سال 330 پيش از ميلاد، باز هم سرزمين هاي شمال باختري ايران، اهميت بسزايي در حفظ ايران و فرهنگ ايراني داشتند. آذربايجان اولين سرزميني بود كه به پيشوايي حكمران اين سرزمين يعني «آتروپات» از دولت بيگانه سلوكي اعلام استقلال كرد. نام «آتروپات» بر سرزمينش تعلق گرفت و سرزمين وي را به مرور زمان «آتروپاتن» و «آذربادگان» و سپس «آذربايجان» خواندند. در زمان سلوكيان، آذربايجان سنگر فرهنگ ايراني بود تا آنجا كه گفته شده است: «آذربايجان در مقابل يونانيّت سنگر ايرانيّت بود و سنن و آداب زردشتي در اينجا پناهگاه يافته بود.»
در دوران پادشاهي اشكاني نيز آذربايجان جزئي از قلمرو اشكاني گرديد و در آذربايجان بود كه شكست هاي نظامي سنگيني بر سپاهيان متجاوز رومي وارد آمد. در زمان اشكانيان بدون ترديد آذربايجان جزئي از قلمرو اشكاني بود اما حاكميت اشكانيان بر قفقاز مورد ترديد است؛ بلكه طبق آنچه از منابع تاريخي برمي آيد، اران و گرجستان جزئي از امپراتوري روم بودند. در زمان پادشاهي اردشير بابكان نيز ايران بر ايالات اران و گرجستان تسلطي نداشت. در دوران پادشاهي شاپور اول ساساني و در دهه هفتم سده سوم ميلادي سرانجام اران و سپس ارمنستان جزو قلمرو ايران گرديد. با وجود اين گويا تا زمان پادشاهي شاپور دوم ساساني (379-309 ميلادي) بار ديگر تسلط ايران بر اين مناطق از ميان رفته بود؛ اما در عصر پادشاهي شاپور دوم، ايران توانست اقتدار مطلقي در گرجستان و اران پيدا كرده و فراتر از آن بر سر تاسر قفقاز حاكميت پيدا نمايد.
پس از اين، تقريباً در سرتاسر دوره ساساني، ايران بر قفقاز حاكميت داشت. اگر چه شورش ها و طغيان هايي در قفقاز رخ مي داد كه بيشتر از مقابله دولت ايران با ترويج آئين مسيحيت ناشي مي گرديد. از جمله اين شورش ها مي توان به طغيان پس از درگذشت يزدگرد دوم در سال 457 ميلادي اشاره كرد. همچنين در دوران پادشاهي خسرو انوشيروان، قبايل خزر به قفقاز يورش بردند؛ و انوشيروان به مقابله با آنها پرداخت؛ و با ساختن دژ محكمي در داغستان و در شهر تاريخي دربند كه به «دربند انوشيروان» شهرت يافت، تلاش كرد مانع هجوم قبايل خزر به قفقاز گردد. دربند از آن پس به شهر مهمي در قفقاز تبديل شد و صدها سال مركزنشين داغستان بوده است. حاكميت ايران بر اران و شروان و ارمنستان تا پايان پادشاهي ساسانيان در 651 ميلادي پابرجا ماند.
از آن پس تا ظهور صفويه به دليل فقدان دولت مركزي در ايران موضوع سرحدات شمال باختري ايران نيز منتفي بود. اما در خلأ نهصد ساله قدرت واحد ايراني بين سقوط ساسانيان تا پيدايش صفويه، سرزمين هاي شمال باختري ايران تبديل به يكي از پايگاه هاي اصلي فرهنگ ايراني گرديدند. در اين سرزمين ها، شروانشاهيان ظهور كردند كه اگر چه عرب تبار بودند، اما مروج فرهنگ ايراني بودند و نام هايي همچون كيكاووس و كيخسرو براي خود انتخاب كرده بودند. آنها پشتيبان ادبيات فارسي بودند و در دوران فرمانروايي آنان، شاعران بزرگي همچون نظامي و خاقاني در گنجه و شروان ظهور كردند كه هم شعر فارسي و هم احساسات ايران دوستانه را در اران و شروان به اوج رساندند. با همة اينها در حقيقت در عصر صفويه بود كه با ايجاد دوباره حكومت مركزي در ايران، بار ديگر حاكميت سياسي ايران در سرزمين هايي همچون اران، شروان، داغستان، گرجستان و ارمنستان مستقر گرديد.منبع: محمدعلي بهمني قاجار، تماميت ارضي ايران ، سيري در تاريخ مرزهاي ايران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1390 ، ج اول این مطلب تاکنون 5287 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|