ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 115   خرداد ماه 1394
 

 
 

 
 
   شماره 115   خرداد ماه 1394


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
شاپور ریپورتر ، محرک دیکتاتوری پهلوی

شاپور ریپورتر ارتباطات وسيعى با بسيارى از رجال ايران دوره پهلوى داشت. طيف مرتبطين او را هنرمندان، سياستمداران، ارباب جرايد، مقامات اطلاعاتى داخلى و خارجى، امراى ارتش و بسيارى رجال ديگر تشكيل مى‏دادند. از نظاميان بايد از حسن طوفانيان و غلامعلى اويسى نام برد ، برجسته‏ترين مقامات امنيتى مرتبط با شاپور همانا سرديك وايت و لردويكتور روچيلد بودند، تيمى كه در M.I.6 مسائل مربوط به ايران را تعقيب مى‏كردند. از ديگر رفقاى ايرانى او بايد به على پاشا صالح اشاره كرد، او در سال 1344 شاپور را براى تدريس در مدرسه عالى ادبيات و زبانهاى خارجى به دكتر على محمد بنكدار مدير مسئول مدرسه معرفى كرد، گرچه در اين ايام او ديگر نيازى به معرفى نداشت. از طرفى شاپور با دزموند هارنى از وابستگان اطلاعاتى سفارت بريتانيا در ايران كه تا مقطع پيروزى انقلاب در تهران اقامت داشت و بعدا شرح خاطرات خود را با عنوان روحانى و شاه در لندن منتشر كرد ارتباطات صميمانه‏اى داشت. هارنى در لندن مدتى رياست «مؤسسه ايران‏شناسى بريتانيا» را بر عهده داشت كه از اعضاى اصلى آن بايد از سردنيس رايت سفير اسبق بريتانيا در ايران نام برد، هارنى در آگوست سال 2001 در لندن درگذشت.
شبكه ارتباطى شاپور با رجال دوره پهلوى بسيار گسترده بود و اين امر از طبيعت كار او نشأت مى‏گرفت، يكى از سرشناس‏ترين اين چهره‏ها اردشير زاهدى بود. در حقيقت رفاقت شاپور با اردشير زاهدى از دوستى پايدار او با زاهدى پدر ريشه مى‏گرفت كه با يكديگر در عمليات كودتاى 28 مرداد سال 1332 همكارى نزديكى داشتند. البته به هيچ وجه نقش اين دو با يكديگر همسنگ نبود، به عبارتى شاپور در آن عمليات نقش و موقعيتى تعيين كننده داشت و فضل‏اللّه‏ زاهدى در حقيقت يك عامل اجرائى به شمار مى‏آمد. اردشير زاهدى كه مرد بسيار هتاك و بى‏ادبى بود در ارتباط با شاپور هم كليه آداب و رسوم متعارف در روابط ديپلماتيك را از ياد مى‏برد. طبق اسناد موجود او با هر كسى ظاهرا به استثناى شاه، به همين منوال رفتار مى‏كرد و اين دليلى جز آن نداشت كه زاهدى خود را به قدرتهايى متصل مى‏ديد كه احدى را ياراى تكان دادن او نبود. به عبارتى اعتماد به نفس او ريشه در استحكام موقعيت سياسى‏اش داشت.
زاهدى در نامه‏اى كه سالها بعد از كودتا و در اوج قدرت شاه به شاپور نوشت، گوشه‏هايى از خاطرات دوران گذشته را مورد يادآورى قرار داد. در اين نامه از محبتهاى شاپور در زمانى كه پدر سپهبد فضل‏اللّه‏ زاهدى در ژنو در بستر بيمارى قرار داشت ياد شده بود :
«هيچ وقت روزهايى كه پدرم مريض بود و تو با من به ژنو آمدى و مخصوصا صداى توپ(؟) در اطاق را شنيدى و همين طور در لندن كه مى‏آمدى راه مى‏رفتيم و صحبت مى‏كرديم و چه موقعى كه جريان بحرين و غيره در كار بود كه تو با تمام صميميت صحبت‏هايى كردى كه همان وقت به شرف عرض شاهنشاه آريامهر در بابلسر رساند... »
در آخر نامه آورده بود كه در ضمن :
«هر كسى شد زحال ما پرسان - نوك شستى به مقعدش برسان»
اين نامه نشان مى‏دهد كه شاپور در كليه مسائل مهم كشور طرف مشورت شاه و اطرافيان قرار مى‏گرفت و روابطش با شاه بسيار صميمانه بود. اين روابط دوستانه تا پايان حكومت پهلوى ادامه داشت و به احتمال قريب به يقين تا بعدها هم ادامه پيدا كرد.
مهمترين و صميمى‏ترين يار شاپور، اسداللّه‏ علم بود كه پست‏ها و مشاغل كليدى و از آن جمله وزارت دربار شاه را عهده‏دار بود. بنا به قول دكتر مظفر بقايى روابط صميمانه شاه و علم به اندازه‏اى بود كه هر سخن و تصميمى از سوى علم، در بين رجال و توده‏هاى مردم نقطه نظر شاه شناخته مى‏شد. بقايى در نامه‏اى شديداللحن كه بعد از پانزده خرداد به علم نوشت، توضيح داد كه علت مخالفت وى با دولت عَلَم فقط اين است كه مردم نظريات او را بازتاب ديدگاههاى شاه مى‏دانند و نظر به اينكه با دولت علم مخالفت‏هايى در جريان است، اين مخالفت‏ها به منزله مقابله با رژيم به شمار مى‏آيد كه براى آينده رژيم سلطنتى بسيار خطرناك است. روابط بسيار صميمانه علم با شاپور نيز از اين قاعده مستثنى نبود و اين مناسبات حسنه در حقيقت بازتاب روابط بسيار نزديك شخص شاه با شاپور به شمار مى‏رفت، مضافا اينكه شاه از مناسبات اين دو تن با يكديگر به خوبى آگاهى داشت.
درست چهار روز پس از كودتاى 28 مرداد شاپور مقاله‏اى براى روزنامه تايمز تهيه كرد. اين مقاله بازتاب بسيار گسترده‏اى در روزنامه‏هاى بريتانيا و ساير جرايد معتبر دنيا و نيز در روزنامه‏هاى كشورهاى مشترك‏المنافع يافت. در آن مقاله عنوان شده بود كه حكومت سلطنتى با خون و پوست مردم ايران عجين است و اين امر بعد از 28 مرداد بيش از پيش جا افتاده است. در حالى كه بعد از كودتا موج دستگيرى‏ها و محاكمات در جريان بود، او خاطرنشان مى‏نمود كه نظام پادشاهى در بين ايرانيان كاملاً جا افتاده است. علم در نامه‏اى به شاپور ضمن قدردانى از وى، نهايت تشكر خويش را از رپرتاژى كه براى مطبوعات غرب فرستاده بود بيان كرد و توضيح داد كه متن اين گزارش از نظر شاه گذشته و «مورد توجه ذات مقدس شاهانه قرارگرفته است.» ابراز اميدوارى شده بود كه به زودى بين اين دو تن ملاقاتى صورت گيرد علم اضافه كرده بود : «اميدوارم به زودى شما را زيارت كنم.»
شاپور ريپورتر در زمره افرادى بود كه هم به دلايل سياسى و هم به دلايل شخصى، نه تنها در تشويق شاه به در پيش گرفتن روش ديكتاتورى و استقرار يك حكومت خشن نظامى نقش بى‏بديلى داشت بلكه وى را براى اين منظور تحريك هم مى‏كرد. از نظر سياسى نه تنها شاپور بلكه بسيارى از شخصيت‏هاى حاضر در صحنه ايران بهترين الگو براى اداره ايران را حكومتى ديكتاتورى مى‏دانستند، حكومتى كه شاه در آن نقش تعيين كننده داشته باشد و در حقيقت وى بر كليه امور لشكرى و كشورى نظارت تام و تمام خود را اعمال كند. از ديد اينان ايده‏آل‏ترين حكومت براى ايران همين بود. اين امر به دليل شرايط جغرافيايى ايران تلقى مى‏شد و اينكه هر حركت انقلابى مى‏توانست كشور را در بستر منافع اتحاد شوروى هدايت كند. از نظر غرب و نيز در تحليل بسيارى از رجال، كشور ايران هميشه در معرض انقلاب قرار داشت و اين انقلاب با هر ماهيتى در تحليل نهايى به نفع اردوگاه شرق خاتمه مى‏يافت. بنابراين، راه پيشگيرى اين بود كه به هر طريق ممكن جلو ايجاد وضعيت انقلابى گرفته شود و از ديد آنان تنها نيرويى كه مى‏توانست مانع رفتن ايران به پشت دروازه‏هاى آهنين شود شخص شاه بود.
شاپور شخصيتى بود كه هميشه تلاش مى‏كرد به افكار عمومى غرب و نيز دولتهاى سرمايه‏دارى بقبولاند كه براى ايران راهى جز تحكيم قدرت مطلقه شاه وجود ندارد و در چنين صورتى است كه منافع دنياى سرمايه‏دارى در ايران حفظ خواهد شد. در نهم ژوئن سال 1954 او نامه‏اى خطاب به شخصى كه از هويت او آگاهى نداريم، ارسال كرد. در اين نامه شاپور خاطرنشان نمود كه شاه هماهنگ كننده و قدرت مافوق بين دولت و مجلس است. او در گزارشهاى خود براى رويتر، بى بى سى و تايمز لندن هميشه متذكر مى‏شد كه شاه ايران را نبايد تضعيف كرد و توضيح مى‏داد كه وى از قانون ملى كردن صنايع نفت ايران حمايت مى‏كند و مى‏خواهد به توافق نفتى شرافتمندانه و منصفانه‏اى كه از نظر سياسى داراى اهميت فراوانى است، دست يابد. اين نامه كه احيانا براى يكى از شخصيت‏هاى سياسى ايالات متحده ارسال شده است خاطرنشان مى‏كند كه لندن نقش شاه را در تحولات ايران به عنوان «يك گام مؤثر» ارزيابى مى‏نمايد. در ادامه نامه آمده است : «اميدوارم ترتيب ملاقات مختصرى رابدهيد تا من بتوانم به زودى گزارش كنم كه انجام شد». همان طور كه پيشتر گفته شد، ايننامه احتمالاً به يكى از مقامات برجسته آمريكايى نوشته شده است، به ويژه اينكه توضيح داده شده است كه مقامات بريتانيا با روند تحولات در ايران روى موافق دارند. در آن ايام يكى از مهمترين اختلاف ديدگاههاى بريتانيا با امريكايى‏ها در مورد مسئله نفوذ كمونيسم در ايران بود كه با قدرت و شدت هنوز در دستور جلسات مقامات دو كشور قرار داشت. على‏رغم اينكه به نظر مى‏رسيد با موفقيت كودتا تا حدودى از نگرانى‏هاى بدون دليلى كه فقط ارزش تبليغاتى داشت كاسته شده باشد، ليكن روند حوادث نشان مى‏داد كه اينك حتى بين خود رهبران جهان سرمايه‏دارى هم در مورد مسئله ايران و افق آينده آن اختلاف نظر بروز كرده است. آمريكايى‏ها اجراى مقدارى اصلاحات را در ايران ضرورى مى‏ديدند و براى حفظ كشور در برابر شوروى پيشنهاد مى‏كردند تا حدى حكومت قانون به اجرا گذاشته شود و شاه به نفع مجلس و دولت از اختيارات بى حد و اندازه خود صرف‏نظر نمايد. آنها معتقد بودند شرط بقاى ايران در راستاى حريم امنيتى غرب چيزى جز اين نخواهد بود، از ديد آمريكايى‏ها بهترين شرط مقابله با تهديدات آتى شوروى استقرار يك دولت مسئول در ايران به شمار مى‏رفت. بايد جلو قدرت لجام گسيخته هزار فاميل كه ريشه در دوره قاجار داشت و با هرگونه تحولى مقابله مى‏كرد گرفته مى‏شد. از نظر آمريكايى‏ها اين نسل متعلق به گذشته بود و براى اداره ايران در دوره جديد سخنى براى گفتن نداشت. اين نسل مى‏توانست ايران را در حالت قهقرا و انحطاط مداوم نگه دارد، ضرورت داشت تا اين قدرت كه به هر حال به گذشته تعلق داشت جاى خود را به نسل جديدى بدهد كه استعداد تحول به اقتضاى شرايط جديد را داشته باشد. امريكائى‏ها بر آن بودند كه در غير اين صورت شبح كمونيسم ايران را مورد تهديدات مداوم خود قرار خواهد داد و منافع غرب براى هميشه مورد هجوم واقع خواهد شد.
برخلاف اين ديدگاه، انگليسيها به ظهور طبقه جديدى از رجال سياسى ايرانى رضايت نمى‏دادند، آنها تغيير و تحولات در ساختار اجتماعى ايران را برنمى‏تابيدند. انگليسيها بر اين باور بودند كه بهترين چيزى كه توانايى مهار كمونيسم را در ايران دارد تقويت قدرت شاه است، زيرا در ايران شرايط براى ظهور دمكراسى از نوع مورد نظر امريكايى‏ها هموار نيست و هر تحولى در اين جهت خطر سيطره عناصرى را دربردارد كه مآلاً ايران را در بستر منافع شوروى هدايت خواهند كرد. آنها از استقرار قدرت مطلقه در دست شاه حمايت مى‏كردند و آن را تنها راه حفظ تماميت ارضى ايران و هدايت آن در مسير منافع غرب مى‏ديدند. آن كسانى كه بيش از همه در ترويج اين ديدگاه در غرب تأثير داشتند، شاپور ريپورتر و دوست صميمى او اسداللّه‏ علم بودند. در واقع امر هم مسير حوادث در همان جهتى بود كه مورد نظر شاه و مشاوران نزديكش قرار داشت.
شاپور از ماهيت و سرشت قدرت در ايران آگاهى داشت و مى‏دانست كه با پرداخت و يا اخذ رشوه كارها در بستر مناسب هدايت مى‏شوند. مثلاً او شخصى را به نام ابوالقاسم قاضى در ازاى دريافت رشوه براى تصدى پستى به وزير كشور تحميل كرد. او براى اين كار مبلغ 50 هزار تومان كه در آن زمان مبلغ بسيار قابل توجهى بود دريافت كرده بود. اين شخص ظاهرا انسان خوشنامى در محل خود به شمار نمى‏آمد و در آنجا پرونده سوء داشت. علم در حمايت از دوست خود به شاه گفت كه شخصا به قاضى علاقه دارد به اين دليل كه در دوره مصدق به نفع دربار عمل كرده است. اين شخص از چاقوكش‏هايى به شمار مى‏آمد كه در كودتاى بيست و هشتم مرداد در خراسان فعاليت مى‏كرد و علم قول داده بود كه براى جبران تلاش‏هايش او را به مجلس خواهد فرستاد. شاه گمان مى‏برد فردى كه وساطت اين شخص را كرده شاپور است، اما علم از شاه خواست كه معلوم سازد منظور از شاپور كيست؟ حسين علاء كه در اين دوره نخست‏وزير ايران بود، از وساطت بى‏جاى شاپور بر آشفت و شكايت به شاه برد. علم در صدد حمايت از دوست ديرينه خود برآمد، اين مشخصات دقيقا با ريپورتر تطبيق مى‏كرد. او خواست كه شاه اجازه دهد تا معلوم كند كه اين شاپور چه كسى است. شاه خطاب به علم گفت: «گمان مى‏كنم همان شاهپور خودمان است به جهت اينكه مى‏گفتند گويا خبرنگار تايمز يا رويتر باشد.» علاء نشانى ديگرى هم داده بود و آن اينكه «مخصوصا ايشان متذكر شده‏اند كه شاهپور با على خيلى رفيق است و گويا به وسيله توهم پيش من و علياحضرت ملكه (ثريا) آمده است و حتى به علياحضرت ملكه درس مى‏دهد.» علم به شاه توضيح داد كه به هر حال از خود نخست‏وزير تحقيق مى‏كند، اما آنچه مسلم است و مى‏تواند به شاه بگويد اين است كه شاپور ريپورتر چنين تقاضايى از وى نكرده است و «اصولاً قرار ما بر اين بوده و هست كه در اين موارد با هم صحبتى نكنيم و تمام مسائل بسته به امر و نظر مبارك باشد.» توضيح اينكه شاپور معلم زبان انگليسى ملكه ثريا بود و براى همين منظور هر روز به كاخ رفت و آمد داشت.
علم در ادامه حمايت از دوست خود توضيح داد كه قطعا اين گزارش از روى غرض به علاء داده شده است و ادامه داد كه شاپور يك دوست به نام حسين نمازى دارد كه او هم ميل داشت وارد مجلس شود و حتى از شاپور كمك خواسته بود. شاپور مى‏خواست در اين زمينه با شاه گفتگو كند، اما علم او را نهى كرده بود: «حالا چگونه ممكن است بدون نظر و اجازه اعليحضرت همايونى از من چنين تقاضايى بكند.» شاه از علم خواست كه كار انتخابات دره گز بايد خاتمه پيدا كند و اين شخص كه در نزد اهالى به چاقوكشى شهرت دارد، نبايد وارد مجلس گردد. علم توضيح داد كه پيشتر، بازرسى را براى نظارت بر امر انتخابات فرستاده است اما آقاى رام او را به قوچان گسيل كرده‏است، با اين وصف براى اينكه كارها معطل نشود، بازرس ديگرى را هم اعزام نموده است. شاه تكرار كرد كه اين كار در هر مرحله‏اى كه هست بايد متوقف گردد، زيرا «اين شايعه براى ما و شاپور هر دو بسيار بد است.» شاه از سر كنجكاوى بار ديگر سئوالاتى طرح كرد و مى‏خواست بداند كه آيا شاپور واقعا چنين تقاضايى كرده است يا خير؟ اين بار علم در مقام وزير كشور در حمايت از دوست خود شديدا قضيه را تكذيب كرد. او بلافاصله با رام تلفنى گفتگو نمود، معلوم شد چون خود رام هم به اين جريان حسن نظرى نداشته است، بازرسى را كه براى تعيين صحت و سقم موضوع به محل رفته بود، معطل كرده است. به دستور علم كار انتخابات دره گز متوقف شد، او شرح اقدامات خود را براى شاپور نوشت و يا رغار خود را از كم و كيف ماجرا مطلع ساخت. علم به شاپور توصيه كرد كه اگر در اين رابطه از وى سئوالى شد ابراز تعجب كند، «تا اين اوهام بى خود و بى جهت (به قول علم) از ذهن شاه خارج شود». علم براى حمايت از شاپور كه به هر حال تبعه خارجه بود، به شاه آشكارا دروغ گفت و شاه هم به دليل اعتماد به علم دروغ او را باور كرد.
اين نامه غير از اينكه باطن و ماهيت عزل و نصب‏هاى بعد از كودتا را به نمايش مى‏گذارد، نشان مى‏دهد كه شاپور به چه ميزان در امور داخلى كشور منشأ اثر بوده است. در عين حال اين نامه پرده از ماهيت و ساختار قدرت در نظامى ديكتاتورى بر مى‏دارد و عيان مى‏سازد كه چگونه افرادى كه خود را جان نثار شاه مى‏دانستند، قدرت او را براى بهره‏بردارى در جهت منافع فردى خود توجيه و تفسير مى‏كردند و چگونه براى دفاع از دوستانى كه حتى تابعيت ايران را هم نداشتند، به شخصى كه او را سايه خدا بر زمين تلقى مى‏كردند آشكارا دروغ مى‏گفتند و از اعتماد وى به خويش بهره‏بردارى مى‏نمودند. به نظر ما حتى اين مسئله كه علم به مخدوم خود دروغ مى‏گفت و به اصطلاح سر او كلاه مى‏گذاشت به خودى خود واجد اهميتى نيست، زيرا شاه به خوبى از جريانات مطلع بود. نكته در اين است كه حتى شاه هم به اين دليل با دخالت‏هاى نامربوط شاپور كه منجر به ناديده گرفتن حقوق مردم مى‏شد مخالف نبود، بلكه دليل اصلى اين بود كه انتخاب فردى با سوء سابقه را با وساطت شاپور «براى خود او» يعنى همان شاپور مناسب نمى‏دانست. او هم آگاهى داشت كه شاپور تبعه ايران نيست و حق دخالت در امور داخلى كشور را ندارد، ليكن حاضر بود براى حفظ آبرو و حيثيت وى به آسانى از كنار موضوع بگذرد. اين امر دليلى جز آن نداشت كه شاه بازگشت به تاج و تخت خود را به اندازه‏اى فراوان مديون افرادى مثل شاپور مى‏دانست و در حقيقت خود را به وى بدهكار تلقى مى‏كرد، و اين بدهى را هم بايد از جيب و حقوق ملت مى‏بخشيد. شاپور تا واپسين روزهاى حكومت شاه يكى از نزديكترين مشاوران او بود و در كليه مسائل مهم كشورى و لشكرى طرف مشورت شاه قرار مى‏گرفت. از طرف ديگر اين نامه اهميت ديگرى هم دارد و آن اينكه نشان مى‏دهد در اعماق حكومت، بين رجال و مقامات كشورى اختلافات اساسى وجود داشت. يك سر آن اختلافات منافع قدرتها و اتباع خارجى بود، اختلافاتى كه سرانجام به استقرار حكومت ديكتاتورى انجاميد و كفه ترازو را به نفع قدرت سركش شاه رقم زد.
بالاخره شاه در قبال سخنان علم و شاپور تسليم شد، علت آن بود كه اين دو تن سخنان خويش را با يكديگر هماهنگ مى‏كردند و در برابر شاه مثل هم سخن مى‏گفتند. شاپور به اشاره علم تلگرافى شكوه‏آميز به شاه مخابره كرد كه بعد از آن همه خدمت انتظار چنين برخوردى را نداشته است، شاه هم ظاهرا از كنار موضوع گذشت. با اين وصف از ديد شاپور لازم بود كارى به فردى كه از او رشوه گرفته بودند احاله شود زيرا به هر حال او هم در كودتا سهمى داشت. علم خاطرنشان كرد درست است كه بايد براى اين فردكارى انجام شود، اما به مصلحت نيست كه قضيه بيش از اين كش داده شود. دليلش اين بود كه بايد بين شاه و شاپور اعتماد متقابل برقرار مى‏شد و ابوالقاسم قاضى هر چند عزيز باشد ارزش آن را ندارد كه به خاطر او شاه به شاپور بى‏اعتماد گردد:
«... مهمتر اين كه وقتى مقصود حاصل شد يعنى مطلقا بر اعليحضرت شاهنشاهى روشن شدكه ديگر اين مطلب حقيقت ندارد، ما هم خودمان را لوس نكرديم كه بر اين اعتراض باقىبمانيم و مخصوصا تلگراف شما خيلى خيلى حسن تأثير داشت مخصوصا وقتى تلگراف را نشان دادم فرمودند معلوم مى‏شود اين دوست ما بى‏نهايت رنجيده خاطر شده بود. خيلىخوب شد كه از دلش درآمد.»
علم در مورد شخص قاضى گفت كه به دنبال راه‏حلى مى‏گردد تا چيزى هم به او داده شود :
«ولى هر چه فكر مى‏كنم اولاً مصلحت شما مطلقا نيست كه در اين زمينه جز در همان گله‏گذارى از سوءتفاهم كلمه‏اى به عرض برسانيد. حتى يك نامه شما را كه اشاره به اين موضوع داشت مخصوصا به عرض نرساندم چرا بى‏جهت به اين كار آلوده بشويد؟ چون به نظر بنده هر قدر هم او را دوست داشته باشيم و هر قدر بخواهيم به او كمك كنيم باز ارزش اينكه كوچكترين سوءتفاهمى در مرتبه هزارم در ذهن اعليحضرت همايونى باقى بماند، ندارد و به خصوص به اساس كارهاى آينده كه پايه آن بر اعتماد صد در صد استوار خواهد بود لطمه غيرقابل جبرانى خواهد زد كه به نظر بنده هيچ مصلحت نيست.»
مهمترين وجه از فعاليت‏هاى شاپور در اين دوره ارتباطهاى او با سازمان جديدالتأسيس ساواك بود كه در رأس آن سپهبد تيمور بختيار قرار داشت. علم در نامه‏اى به شاپور در پاسخ به درخواست وى كه اگر ساواك كارى داشته باشد او انجام خواهد داد نوشت كه مصلحت اين است كه فعلاً سازمان اطلاعاتى بريتانيا در اين باره مستقيما كارى انجام ندهد. بايد دانست كه در اين دوره سرهنگ گراتيان ياتسويچ رئيس پايگاه سيا در تهران براى شكل دادن به طيفى از نخبگان ايرانى در راستاى تحليلهاى دولت وقت امريكا مشغول فعاليت بود. او با عده‏اى از كسانى كه مى‏توانستند در چارچوب استراتژى‏هاى آتى ايالات متحده در ايران به منظور ايجاد تحول در ساختار اجتماعى و سياسى كشور و براى انجام يك رشته اصلاحات در امور داخلى براى بيمه كردن ايران در برابر خطر كمونيسم، فعال بود و توانسته بود با افرادى مثل حسنعلى منصور كه بعدا در رأس اين نخبگان قرار گرفت، ارتباطات گسترده‏اى پيدا كند. ياتسويچ مسئول ايستگاه سازمان سيا در ايران بود و مستأجر منصور در دروس شميران به شمار مى‏رفت و از همين راه با تعدادى از نخبگان طرفدار اصلاحات ـ از آن نوعى كه مورد نظر آمريكايى‏ها بود ـ ارتباط داشت. در آن ايام بين امريكايى‏ها و انگليسى‏ها در مورد آتيه ايران اختلاف‏نظر وجود داشت، امريكايى‏ها در تلاش بودند تا طيفى جديد از نخبگان ايرانى را براى انجام اصلاحات در ايران روى كار آورند و در اين راستا بين آنها و گروه قديمى سياستمداران ايرانى كه به طور سنتى به طرف سياستهاى بريتانيا گرايش داشتند اختلاف نظر وجود داشت.
علم در نامه‏اى به شاپور از فردى با عنوان «دوست مشترك» نام برد، اين دوست از شاپور به دليل خدماتى كه انجام داده بود تشكر كرد و از وى تمجيد نمود. اين فرد از حُسن رابطه شاپور كه «اثرات بزرگ در تجارتخانه داشته است» مدتى تعريف كرد. بديهى است كه منظور از تجارت خانه ساواك بود كه در اسفند سال 1335 شكل گرفته بود. خدمات شاپور به ساواك مبين اين نكته است كه او از همان ابتداى تشكيل اين سازمان با آن ارتباط اطلاعاتى داشته است. مى‏دانيم كه ساواك طبق الگوى مشترك سازمان‏هاى اطلاعاتى سيا و اينتليجنس سرويس طراحى شد، به همين دليل نقش شاپور در آن اهميت زايدالوصفى داشت. دوست مشتركى كه علم از او ياد مى‏كرد، ارتشبد حسين فردوست بود كه به عنوان چشم و گوش اطلاعاتى شاه انجام وظيفه مى‏نمود، و در ساواك نيز مسئوليت‏هاى بسيار تعيين كننده داشت. علم پس از گفتگو با فردوست در مورد نامه‏اى كه شاپور به وى نوشته بود سخن به ميان آورد :
«يك نكته قابل توجهى كه در نامه شما بود اين بود كه آنچه مورد احتياج و تقاضاى تجارتخانه است گفته شود، من شخصا؛ در اين زمينه خيلى فكر كرده‏ام گو اينكه هنوز با دوستم فرصت بحث نداشته‏ايم يعنى آن روز كه كاغذ شما را خواندم تمام به تعريف از شما گذشت و بعد هم وقت تمام شد. به هر حال خيال مى‏كنم كه كار مهم ما اين باشد كه شركاء شما در كارهاى تجارتخانه كمتر دخالت كنند.»
از اين سال تا حوادث بعد از 15 خرداد سال 1342 روابط علم و شاپور هر چه بيشتر تعميق يافت، در حوادث 15 خرداد علم نخست‏وزير ايران بود؛ بنابراين احتمال رايزنى با وى در زمينه نحوه برخورد با اين حادثه و حوادث مشابه بعيد نيست. بعد از 15 خرداد شاپور شرحى در روزنامه تايمز چاپ كرد و علم از اين گزارش تقدير و تشكر كرد : «شرح تايمز در جريانات اخير بسيار بسيار خوب بود و ارباب هم كاملاً توجه فرمودند.» مراد از ارباب در اين نامه شخص شاه است، علم خاطرنشان كرد كه بايد در تايمز مطالب ديگرى هم چاپ شود، از نظر او مهمترين كار اين بود كه به افكار عمومى غرب نشان داده شود كه:
«تز ما حقيقتا قوى است مردم پشت سر اعليحضرت هستند و اين مرتجعين حقيقتا خاك بر سر شده‏اند... و با شكست مواجه هستند كه به كلى نيست و نابود شده‏اند، ضمنا بايد بگويم كه واقعا به تمام معنى فتح كرده‏ايم و ديگر واقعا هيچ قوه معلوم شد نمى‏تواند با اين اصلاحات مخالف بكند. نمى‏دانم شما كى برخواهيد گشت؟ مثل اينكه لازم است زودتر تشريف بياوريد.»
شاه هم از اقدامات شاپور تقدير و تشكر كرد، علم توضيح داد كه «ارباب و سرور من از خدمات شما نهايت رضايت را دارند و من مأمورم كه اين رضايت را به شما ابلاغ كنم و هم لازم مى‏دانم از طرف خودم تبريك عرض نمايم.» شاپور توصيه كرده بود كه علم براى مذاكره در امرى ضرورى فرستاده‏اى به لندن اعزام كند، علم اين كار را انجام داد و ابراز اميدوارى كرد مسافرى را كه اعزام كرده است مفيد فايده واقع شود و در خاتمه نوشت كه در هفته آينده نامه مفصلى «راجع به همه امور» براى وى ارسال خواهد كرد.
شاپور غير از فرد بسيار مهمى مثل اسداللّه‏ علم با بسيارى از نخبگان طرفدار اصلاحات هم كه متمايل به طرف سياستهاى ايالات متحده بودند رفاقت داشت و بيش از همه با منصور محشور بود. منصور در عكسى كه به شاپور اهدا كرد از او با عنوان استاد و راهنماى خود ياد كرد، اين تعبير را از طرف منصور نمى‏توان به عنوان تعارفى معمولى قلمداد نمود، منصور از طرف خود دينى نسبت به شاپور احساس مى‏كرد كه در اين عبارات متجلى مى‏شد و بازتاب خارجى پيدا مى‏كرد. اين عكس كه در آرشيو مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران نگهدارى مى‏شود در حقيقت سندى است كه مى‏تواند در باب نقش احتمالى شاپور در تأسيس كانون مترقى راهگشا باشد. در صورتى كه اين امر به ثبوت برسد، در فلسفه تأسيس اين گروه مى‏توان ارزيابى‏هاى دقيق‏ترى انجام داد. به عبارت ديگر كانون مترقى را مى‏توان محصول رويكردى جديد در سياست‏هاى مشترك امريكا و انگليس درباره اوضاع و احوال ايران تلقى كرد، اينكه امريكايى‏ها براى اداره امور ايران اين گروه را خلق كردند و سياست‏هاى آنها در اين مقطع با سياست رسمى بريتانيا تعارض داشت، چندان خدشه‏اى به اصل موضوع وارد نخواهد كرد. بنا به روايت دكتر عباس ميلانى بعد از قتل منصور يكى از افرادى كه در تسكين همسر او فريده امامى بسيار مهم بود، شاپور ريپورتر بود و همين مطلب خود از روابط صميمانه او و منصور حكايت مى‏كند.

منبع:دو دهه واپسین ، دکتر حسین آبادیان ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1385 ، ص 42 تا 52 ،

این مطلب تاکنون 3535 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir