سرگذشت جلادان رضاخانی | دریفوس وزیر مختار آمریکا در ایران در گزارشی به وزارتخانه متبوع خود مینویسد:
« احتراماً به اطلاع وزارت (امور خارجه) میرساند که محاکمه رییس سابق نظمیه، ژنرال مختاری، و 16 مقام زیردست او موجب تحریک احساسات عمومی مردم ایران شده و به گسترش فضای شورش در کشور دامن زده است. در گزارش شماره 209 مورخ 12 فوریه 1942 توجه وزارت را به این مسئله جلب کردم که ژنرال مختاری و چند تن دیگر از مقامات نظميه دستگیر و حبس شدهاند و اشاره کردم که مردم از همه اشخاصی که مسئول ارتکاب جنایات و بیعدالتیها در طول رژیم رضا شاه بودهاند شدیداً منزجر هستند. مطبوعات نیز با کینهتوزیها و رفتار غیرمسئولانه خود بحدی به انزجار از مختاری و سایر متهمان دامن زدهاند که مردم عملاً به خونخواهی برخاستهاند. مردم به ویژه از این مسئله برآشفتهاند که محاکمات در محکمه خاصی صورت میگیرد که در سال 1928 برای رسیدگی به پروندههای اختلاس و ارتشاء مقامات دولت تشکیل شده و به موجب قانون صلاحیت صدور حکم مرگ را ندارد. مطبوعات میخواهند که محاکم جنایی که صلاحیت صدور حکم مرگ را دارند به این پروندهها رسیدگی کنند، و چند تن از نمایندگان مجلس نیز درخواستی به همین مضمون به مجلس تسلیم کردهاند. در ارتباط با انعکاس این مسئله در مطبوعات نیز باید بگویم که نویسنده گزارش از 20 ژوئيه، یعنی روز تسلیم کیفرخواست، تا کنون 53 سرمقاله در 14 روزنامه مختلف درباره این محاکمات دیده است. »
دریفوس سپس به چند نمونه از سرمقالات روزنامهها اشاره میکند. روزنامه کیهان به دلیل اینکه مجید آهی، وزیر عدلیه، اجازه داده بود که محاکمات در این محکمه خاص و نه در محاکم جنایی صورت بگیرد، شدیداً به او تاخته بود: «این مجرمان باید به اشّد مجازات برسند تا درس عبرتی در تاریخ شود. امید است که با رفتن آهی، قوانینی هم که در طول آن رژیم دیکتاتوری و وزارت آهی به تصویب رسیده است مورد تجدید نظر قرار بگیرد.» روزنامه مردم در یکی از سرمقالاتش با عنوان «مرگ بر مختاری» او را بیمار سادیستی نامیده بود که صدها نفر را به قتل رسانده و از شکنجه مردم و خفه کردن ملت لذت میبرده است. این روزنامه از قضات دادگاه خواسته بود که پیش از صدور حکم به نام نیکشان در پیشگاه نسلهای آینده بیندیشند. روزنامه ستاره نوشته بود، «پانزده میلیون ایرانی مشتاقانه امیدوارند که ژنرال مختاری کشته و تکه تکه بشود. دولت باید برای احترام به احساسات عمومی پرونده آنها را به یک محکمه جنایی ارجاع دهد تا بتوانند حکم مرگ او را صادر کنند.» در همان روزنامه آمده بود، «شنیدهام که در آمریکا رسم یا قانونی دارند که نامش لینچکردن است، و جنایتکاری را که به سبب جنایتهای رعبآور و مخوفش مورد نفرت شدید مردم است بدون محاکمه و تشریفات قانونی به دست مردم میسپارند تا به قتل برسانند. آیا خدا و وجدان حکم نمیکند که مختاری و همدستانش را به دست مادرانی بسپاریم که فرزندانشان را کشتهاند و یا به دست فرزندانی بسپاریم که والدینشان را کشتهاند تا انتقام خود از آنها بگیرند و قلب سوخته مردم را التیام بخشند.»
در آخر، پس از محاکمات طولانی همه مجرمینی که به جنایات فجیع متهم شده بودند بجز یک نفر با احکام سبک از چنگال عدالت گریختند. ریچارد فورد، «ریچارد فورد» کاردار آمریکا، گزارش میدهد که ژنرال مختاری، رییس سابق نظميه تهران، به جرم همدستی در قتل شخصیتهای معروف جمعاً به 10 سال حبس محکوم شد. سرهنگ مصطفی راسخ، رییس سابق زندان نظمیه تهران، به جرم همدستی در قتل جعفرقلی بختیاری معروف به سردار اسعد، وزیر سابق جنگ به 6 سال حبس محکوم شد. سرهنگ حسین نیرومند، یکی دیگر از مقامات سابق زندان، به جرم مشارکت در قتل خان بابا بختیاری، برادر سردار اسعد، و محمد فرخی، شاعر و مدیر روزنامه، به حبس ابد محکوم شد. دکتر احمد احمدی، «پزشک» سابق زندان، نیز به جرم قتل سردار اسعد و فرخی به مرگ محکوم شد. متهمان همچنین به اتهام قتل دکتر تقی ارانی، یکی از رهبران کمونیستها که در زندان رضا شاه درگذشته بود، محاکمه ولی از این اتهام تبرئه شدند.
«فورد» در خاتمة گزارش مینویسد «محاکمات فوق موجب انتقاد برخی روزنامهها از دادگاه [جنایی] شده است. مطبوعات همچنین معتقدند که بسیاری از جنایتکاران رژیم گذشته نیز که برخی از آنها هنوز پُستهای عالی مملکتی را در دست دارند باید مجازات شوند. با وجود این، محاکمات فوق که اخیراً خاتمه یافته به طور کلی مورد رضایت مردم بوده، و حداقل شروع خوبی برای مجازات بیعدالتیهایی است که مأموران رضا شاه انجام دادهاند.» ولی اعدام احمدی بجای اینکه نقطه شروع مجازات آنهایی باشد که در طول حکومت رضا شاه مرتکب جنایت شده بودند، نقطه پایان آن بود. کسانی هم که مجرم شناخته شدند بلافاصله مورد عفو پسر و جانشین رضا شاه قرار گرفتند. «ریچارد فورد» اعدام احمدی را اینطور توصیف میکند:
احتراماً به اطلاع میرساند که پزشک احمدی، پزشک زندان در رژیم رضا شاه و متهم به قتل چندین تن از شخصیتهای سرشناس مملکت، در صبح روز 14 اکتبر [1944] در میدان شاه و در ملأعام در حضور 20 هزار نفر به دار آویخته شد. چنانکه وزارت (امور خارجه آمریکا) به یاد دارد، احمدی همان فرد سادیست و آمپولزن شاه سابق و همان کسی است که باعث میشد دشمنان شاه سابق «از سکته قلبی» در زندان فوت کنند. او دو سال پیش دستگیر و به مرگ محکوم شد، ولی فرجامخواهیاش در محاکم گوناگون ایران موجب شد که اجرای حکم مرگش تا امروز به تعویق بیفتد. احمدی میگفت که هر چند اشخاص مورد نظر را واقعاً او کشته است، ولی این کارها را با اکراه انجام داده و نمیتوانسته از اوامر شاه که از طریق ژنرال مختاری، رئیس نظمیه، به او ابلاغ میشده سرپیچی کند. در قانون ایران قاتل فقط به شخصی اطلاق میگردد که عملاً [= مباشرتاً] مرتکب قتل شخص دیگری بشود، و شرکای او در این عمل قاتل به حساب نمیآیند. به همین دلیل، مختاری و نیرومند، رییس زندان، که مسلماً به اندازه احمدی گناهکار بودند، قاتل به حساب نیامده و اعدام نشدند. روزنامهها عنایت قابلتوجهی به این مسئله داشته و بدون استثنا همگی آنها با این مفّر قانونی مخالفند و خواهان اعدام نامبردگان هستند.
جالب اینجاست که احمدی را در میدان اصلی تهران در کنار مجسمة سوار بر اسب و با ابهت رضا شاه اعدام کردهاند که دولت ایران هنوز در عزای مرگش به سر میبرد؛ یعنی همان مردی که مجرم اصلی جنایاتی بود که احمدی به سببش حلقآویز شد. البته شکی نیست که سزای عمل احمدی چیزی جز این نبود. احمدی همان میرغضب مخوفی بود که وقتی با آمپولش وارد سلول زندانیان سیاسی میشد، حتی محکمترین ارادهها هم به لرزه میافتاد. امیر جنگ، سردار بختیاری و وکیل مجلس، برای یک نفر حکایت کرده بود که احمدی برای ترساندنش نزدیک به 17 آمپول به او تزریق کرده بود. امیر جنگ گفته بود که زندگی پرخشونتی داشته و در نبردهای زیادی جنگیده است، ولی اینها هرگز با رعب و وحشتی که به هنگام ورود احمدی به سلول تمام وجودش را فرا میگرفت قابل مقایسه نبود.
اعدام احمدی باید (که شاید اینطور نباشد) تذکر ناگواری باشد به مردم ایران نسبت به خطر همیشگی استبداد و توحش در این کشور و اینکه باید بسیار مراقب باشند تا دوباره کشور به دست مستبدانی چون رضا شاه نیفتد.
چنانکه گزارش «فورد» نشان میدهد، غافل شدن از این مسئله که استبداد و توحش غالب بر ایران بین سالهای 1921 تا 1941 از نوع انگلیسیاش بود بسیار آسان است. ولی نباید فراموش کرد که انگلیسیها بودند که کشور را در چنگال چنین مستبدی انداختند، مستبدی به نام رضاخان که مخلوق و مُهره آنها بود. منبع:دکتر محمدقلی مجد ، رضاشاه و بریتانیا ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص 483 تا 489 این مطلب تاکنون 3620 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|