بازخوانی استراتژی ضد ایرانی وزیر خارجه اسبق آمریکا | «استراتژي شولتز» يعني يورش همه جانبه و پيوسته و زنجيرهاي به انقلاب اسلامي، در همه ابعاد نظامي ـ سياسي ـ اقتصادي و فرهنگي، و با بسيج همه نيروهاي بينالمللي ذينفع در بلوك غرب و شرق و با بهرهگيري از همه امكانات.
«بنياد هريتج»، طراح كليات اين استراتژي مقابله با انقلاب اسلامي، در پي پژوهشهاي گسترده و همه جانبة خود به اين نتيجه رسيد كه «انقلاب ايران خود را مستحكم كرده و مخالفين خود را درهم كوبيده، تا حدي كه يك انقلاب يا كودتا در آينده نزديك غيرممكن است.» و استراتژي نوين توطئه برمبناي اين ارزيابي تدوين شد. بنابراين، مضمون اساسي «استراتژي شولتز» اعتراف به تثبيت نظام جمهوري اسلامي در ايران و پذيرش آن به عنوان يك واقعيت نفيناپذير (حداقل براي آيندة نزديك) است. اين درسي بود كه بالاخره، استعار راست و چپ در پي انواع آزمونها و شكستها فراگرفت، هر چند كه بهائي گزاف براي آن پرداخت.
كليات اين استراتژي توسط نخبهترين استراتژيستهاي «شيطان بزرگ» تدوين شد و پس از تصويب، براي اجرا در اختيار جرج شولتز قرار گرفت، كه بلافاصله پس از عمليات رمضان (تير 1361) بر مسند وزارت خارجه آمريكا تكيه زد.
شولتز، كه اين استراتژي بنام او معروف شده، كيست؟
جرج پرات شولتز (متولد 1920م.) داراي مدرك دكتراي اقتصاد صنعتي و از استراتژيستهاي اقتصادي و سياسي بنام و كهنهكار ايالات متحده است. شولتز در دولت نيكسون وزير دارائي بود. او در سال 1974 از اين پست استعفاء داد و مديريت عامل شركت «بكتل» را عهدهدار شد. «بكتل» از تراستهاي «جهان وطني» آمريكا است كه در محافل حاكمه كشور، از جمله در شوراي روابط خارجي و «بنياد هريتج» و «كاخ سفيد»، نفوذ بسيار زياد دارد. شركت «بكتل»، كه از سالهاي دهة 1970 احداث تأسيسات نفتي در خليج فارس را عهدهدار بوده است، با خانواده آل سعود دوستي نزديك دارد و در استخراج نفت عربستان سهيم است.
مجلة آلماني «اشپيگل» تأكيد ميكند كه شركت «بكتل» در حال حاضر پروژههاي چند ميليارد دلاري را در خليج فارس در دست اجرا دارد. «اشپيگل» ميافزايد كه كاسپار واين برگر، كه شغل وي در اصل وكالت دعاوي است، در سال 1975 مسئوليت امور حقوقي شركت «بكتل» را عهدهدار شد. اين دو مدير شركت، يعني شولتز و واين برگر، چند سال بعد، در كنار شغل اصلي خود در شركت «بكتل»، نقش فعالي را در فعاليتهاي انتخاباتي رونالد ريگان بعهده گرفتند. شولتز بعنوان مشاور امور اقتصادي و واين برگر در امور نظامي و امنيتي فعاليت داشت. واين برگر، كه در دولت ريگان وزير دفاع شد، هميشه بر مسئله برتري نظامي آمريكا و اهميت استراتژيك خليج فارس از نظر تأمين موادخام حياتي آمريكا تأكيد ميكرد.
جرج شولتز شاخصترين چهرة ضداسلامي دولت ريگان است. بنوشتة نشرية «مسلم مديا»:
شولتز «برخلاف بسياري از سياستمداران آمريكائي كه خواهان محدود نگهداشتن انقلاب اسلامي هستند؛ تا وقتي كه تمامي نيروي ذخيره آن به مصرف برسد، طرفدار سياستي تهاجمآميزتر است. شولتز عقيده داشت كه انقلاب اسلامي را صرفاً با منزوي كردن نميتوان مهار كرد، زيرا گزارشهاي اطلاعاتي روزانه او حاكي از آن بود كه «بنيادگرائي اسلامي» در حال گسترش در جهان اسلامي است.»
گفتيم كه كليات اين استراتژي نوين توطئه توسط «بنياد هريتج» تهيه شد. «بنياد هريتج» يكي از جناحهاي بسيار قدرتمند «شوراي روابط خارجي» ايالات متحده آمريكا است، كه طراح سياستهاي خارجي اين كشور ميباشد. اين «بنياد» كه محل تجمع راستترين و افراطيترين عناصر «حزب جمهوريخواه» است، تاكنون چندين رئيس جمهور، از جمله رونالد ريگان، را بر مسند قدرت نشانده است.
نشرية «مسلم مديا»، كه به انتشار بخشهايي از «كليات» استراتژي توطئه دست زد، اين طرح را «متحدترين و هماهنگشدهترين و نيرومندترين تلاش براي جلوگيري از خيزش مجدد اسلامي» ميخواند.
بخشهايي از «طرح عمومي» يا «كليات» استراتژي توطئه عليه انقلاب اسلامي، يا چنانكه معروف شده «استراتژي شولتز» چنين است:
«... بايستي براي به زانو درآوردن ايران به نقطه بسيار حساس آن كه فعاليتهاي جنگ عليه عراق است فشار آورد. اين كوششها ميتواند غيرمستقيم و از طريق تحريم اقتصادي مثلاً بايكوت صادرات نفت ايران و يا مستقيم و از طريق تحريم تسليحاتي عليه ايران باشد. براي مقابله با ايران، همكاري بينالمللي ضروري است. ولي وقتي كه فرانسه در معامله پنهاني خود با ايران، براي آزادي گروگانهاي فرانسوي در لبنان، در مقابل بازپرداخت 330 ميليون دلار و آزادي يك ايراني متهم، به خاموشي گرائيد و قانوني كردن حركت راديكالها به وسيله فرانسه وخيمتر از معاملهاي است كه ايالات متحده در معامله خود با تهران براي آزادي گروگانهاي آمريكائي انجام داد. عليرغم عمل فرانسه، واشنگتن بايد سعي كند كه كشورهاي غربي را عليه ايران متحد كند... اگر تحريمهاي بينالمللي نتواند براي ايران اين مسئله را روشن كند كه مضرات پيگيري انديشههاي انقلابي بيش از منافع آن است، آنگاه ايالات متحده ناگزير ممكن است خود به مقابله نظامي با ايرانيان برخيزد. ايران بايستي تهديد شود كه ايالات متحده نه تنها عليه پايگاههاي آموزشي بلكه عليه اهداف اقتصادي و نظامي، حمله نظامي خواهد كرد.
ايالات متحده بايد به تعهدات خود در اسكورت تانكرهاي نفتي كويت، (اگر انتظار دارد كه به وسيله ايران و روسيه و ديگر كشورهاي خليج فارس جدي گرفته شود) جامه عمل بپوشاند. لغو تعهد ايالات متحده، ضمن تشويق روحيه تهاجمي ايرانيان، آنان را قادر خواهد كرد به عنوان قدرت برتر منطقهاي هر چه سريعتر جنگ را عليه رژيم عراق و به نفع خود پايان ببرند. چنين پيروزياي حيات رژيمهاي خليج فارس را به مخاطره خواهد انداخت(!) و ايالات متحده را با مشكلات بيشتري در محاصره و جلوگيري از تهديدات زميني ايرانيان عليه كويت و عربستان سعودي (حجاز) مواجه خواهد كرد.
واشنگتن بايد روشن كند كه حضور نيروهاي نظامي در خليج فارس به منظور حفاظت از منافع ايالات متحده است، نه عراق. ايالات متحده بايد بيطرفي مطلق در جنگ عراق و ايران(!!) را تا زماني كه ايران از درگيري مستقيم با ناوگانهاي ايالات متحده و تانكرهاي كويتي اجتناب ميكند، حفظ كند. اگر ايران بخواهد به روشهاي ضدآمريكائي ادامه دهد، آنگاه آمريكا بايد عكسالعمل نظامي نشان دهد و حتي به مينگذاري در آبهاي خليج فارس بپردازد.
قبل از اينكه جنگ به كشورهاي عربي خليج فارس كشيده شود و بازار نفت جهان را فلج كند، واشنگتن بايد در جهت خاتمه اين جنگ كار كند.
همچنين براي جلوگيري از سقوط رژيم عراق، واشنگتن بايد در مسير محدود كردن توان رزمي ايران در جنگ حركت كند و آن را بخشكاند، اين بدان معناست كه برنامه به تعويق افتاده سازمان ملل در انجام تحريم تسليحاتي را به پيش ببرد و به عمليات «استانج» جان دوباره بخشد كه در جريان محاصره، دسترسي ايرانيان را به سلاحهاي خارجي كم ميكند.
ايالات متحده بايد فراتر از اين رفته و مشتريهاي اروپائي و ژاپني ايران را متقاعد كند كه خريد نفت ايران، سوبسيد كردن توان جنگي و انقلابي ايران است، در حاليكه ادامه جنگ، صدور نفت از خليج فارس را به مخاطره انداخته است. ژاپنيها را كه مدعي يافتن راههاي غيرنظامي، براي كمك به آمريكا در خليج فارس هستند، بايد تحت فشار قرار داد تا خريدهاي نفتي خود از ايران را با يافتن منابع ديگر، به ميزان قابل توجهي كاهش دهند.
انقلاب ايران خود را مستحكم كرده و مخالفين خود را در هم كوبيده تا حدي كه يك انقلاب يا كودتا در آينده نزديك غيرممكن است. به هر حال واشنگتن نميتواند مخالفين را، آنطور كه در سال 1978 عمل كرد، ناديده بگيرد. مخالفين ايران ضعيف و بوسيله درگيريهاي درون گروهي طلسم شدهاند و تنها مشكلات اقتصادي ايران ميتواند به جان آنها روح بدمد.
حزب توده كه به وسيله شوروي كنترل ميشد از هم پاشيده شد، اما بايد بدقت مراقب آن بود. گروههاي سلطنتطلب كه درصدد ايجاد يك سلطنت مشروطه به رهبري پسر 27 ساله شاه مخلوع هستند، به شدت طرفدار غرب بوده، اما كمترين شانس به قدرت رسيدن را دارند. آنان از حمايت سياسي و اقتصادي تبعيدشدگان بهرهمندند، اما فاقد پايگاه در داخل ايران هستند.
بنيصدر، رئيس جمهور مخلوع كه اكنون در فرانسه به سرميبرد، گلوله خرج شده و مناظرهگر خستگيناپذيري است كه از طرفداران اندكي در تبعيدگاهش برخوردار است. بختيار نيز به دليل سوءسابقهاش، مدتهاست نابود شده است.
مجاهدين خلق، بعلت اقدامات تروريستي و دوستي با عراق، اعتبار خود را از دست دادهاند. ولي واشنگتن بايد ارتباط مخفي خود را با آنها و ساير سازمانهاي مخالف همچنان حفظ كند، ولي هيچكدام را نبايد در آغوش بكشد، زيرا در سياست ايران بوسة واشنگتن بوسة مرگ خواهد بود. واشنگتن همچنين بايد اطلاعاتي كه از طريق مخالفين دريافت ميدارد با احتياط بنگرد. همانطور كه عراق وقتي به ايران حمله كرد، متوجه شد كه اطلاعاتي كه از طريق سازمانهاي در تبعيد فراهم ميشوند، اغلب خواب و خيالهاي خوشي هستند كه بيشتر منافع خود آن سازمانها را در بردارد و بايد به آنها با احتياط توجه شود.
گروههاي مخالف هيچ شانسي براي تصاحب قدرت در ايران ندارند. گروههاي مخالف ممكن است براي مبارزه با انقلابيون حاكم طولاني شدن زمان حل مشكلات اقتصادي را به بوق بكشند، اين ممكن است تنها حربه آنها باشد، با اين حال واشنگتن بايد امكان تماس با اين گروهها را حفظ كند و از آنها به عنوان اهرم فشار عليه ايرانيان انقلابي استفاده كند. در حاليكه آمريكا در كوتاه مدت داراي اهرمهاي منفي است در درازمدت بايد ايالات متحده اهرمهاي مثبت قابل تعمقي به ايران براي تعديل سياست خارجي انقلابياش پيشنهاد كند. آمريكا بايد بكوشد با برقراري يك رابطه سازنده با ايران اين كشور را از اهداف انقلابياش دور و انقلاب ايران را در همان كشور محصور كند.
نتيجه:
ايران يك كيان محوري ژئواستراتژيكي است كه ايالات متحده نميتواند آن را فراموش كند. و همچنين كشوري است انقلابي كه آمريكا نميتواند در برابر آن آرام باشد. مشكل واشنگتن رسيدن به يك توافق با ايران انقلابي است، بدون رها كردن حمايت از كشورهاي عربي خليج فارس. روابط حسنه آمريكا و ايران زماني امكانپذير است كه ايران از كوششهاي خصمانه خود به صدور انقلاب درنگ كند و از اقدامهاي تروريستي گروههاي مختلف كشورهاي خارجي خودداري نمايد. البته تحقق اين هدف در آينده نزديك امكانپذير نيست.
آمريكا نبايد اجازه هيچگونه رشدي را چه از لحاظ سياسي و چه از حيث اقتصادي به انقلابيون ايران بدهد. آمريكا براي تسريع در رسيدن به اهداف خود بايد همّ خود را بر محاصره جاهطلبيهاي راديكالهاي ايراني متمركز كند. آمريكا بايد از تجارب سالهاي 1979 و 5ـ 1984 درس بگيرد. ايالات متحده بايد صبورانه سياست «تهديد و تحبيب» را تعقيب كند. واشنگتن بايد با تمام گروههاي ناراضي ايراني تماس برقرار كند. واشنگتن بايد صادرات نفت ايران را بايكوت و دوستان ايالات متحده را تحت فشار قرار دهد كه از اين خط پيروي كنند، تا زماني كه ايران از انقلابيگري اجتناب كند. واشنگتن بايد به حضور نظامي خود در خليج فارس ادامه دهد، تا زماني كه ايران خروج آزادانه نفت از كشورهاي غيرمتخاصم عرب را تهديد ميكند...»
نگاهي به عمدهترين عملكردهاي استكبار جهاني پس از تدوين اين طرح، چگونگي اجراي «استراتژي شولتز» را نشان ميدهد:
«به منظور تقويت سياسي رژيم حاكم بر عراق براي ادامه اين جنگ تهاجمي، درگير كردن ديگر كشورهاي عرب، به ويژه مصر در اين مناقشه ضروري بود و براي تقويت صدام از نظر اقتصادي نيز تدارك يك كمك اقتصادي به او داده شد. خود آمريكا كمك مستقيم نظامي و اقتصادي و همچنين كمك غيرمستقيم خود را از طريق اردن و مصر به عراق افزايش داد. به عربستان و كويت گفته شد فروش نفت خام «كمك جنگي» به صدام را از سر بگيرند. در ماه اوت گذشته عربستان و كويت موافقت كردند روزي 310 هزار بشكه نفت خام توليد كنند كه از اين مقدار 250 هزار بشكه (از منطقه بيطرف) بين دو كشور تقسيم و 60 هزار بشكه اضافي نيز به وسيله سعودي توليد شود تا علاوه بر پرداخت كمك نقدي چهارميليارد دلاري از دو كشور فوق شش ميليارد دلار ديگر در اختيار عراق گذاشته شود. با توجه به اينكه ميزان صدور نفت عراق 6/2 ميليون بشكه در روز است، چنين پولي (40 ميليارد دلار)، يك ثروت بادآورده براي تشديد جنگ عليه جمهوري اسلامي در اختيار اين رژيم ميگذارد.
همراه با اين اقدامات طرح تشديد شده آمريكا براي كاستن از قدرت ايران جهت دفاع از خويش، وارد عمل شد. براي اجراء اين هدف دو وسيله به كار گرفته شد كه نخست كاهش صادرات نفت ايران به كشورهاي غربي بود. آمريكا و فرانسه خريد نفت خام ايران را به كلي تحريم كردند و آلمان نيز واردات نفت ايران را كاهش داد. صادرات نفت خام ايران به آمريكا كه در هشت ماه نخست سال 1987 به طور متوسط به روزي 260 هزار بشكه رسيده بود در اكتبر كاملاًً قطع شد. آمريكا به ژاپن نيز فشار آورد تا او نيز چنين كند. ژاپن نخست صنايع خود را از خريد نفت خام ايران در بازار آزاد منع كرد و سپس مقرراتي وضع كرد تا واردات نفت از ايران را تا 30 درصد كاهش دهد.
آمريكا همچنين عربستان و كويت را تشويق كرد بيشتر از سهميه تعيين شده اوپك نفت توليد كنند به طوري كه قيمتها در سال 1988 از بشكهاي 12 تا 15 دلار بالاتر نرود تا ايران ـ با توجه به تخفيفهايي كه ميدهد ـ مجبور شود نفت خود را بشكهاي 8 تا 10 دلار بفروشد. اين امر تضمين خواهد كرد كه ايران (حتي اگر موفق به صدور نفت بشود) پول كافي براي تأمين مخارج جنگي خود را به دست نياورد در اين حال كويت در روز 8/1 ميليون بشكه نفت عرضه ميكند كه تقريباً دو برابر سهميه اوپك ـ 996 هزار بشكه ـ است. در جبهه سياسي ـ ديپلماتيك، استراتژي آمريكا خواهان انزواي كامل ايران، نخست در جهان اسلام و سپس در جامعه بينالمللي است و قتلعام مكه صرفاً براي اجراء قسمتي از اين طرح انجام شد. خرابكاري در اوضاع داخلي ايران نيز از ديگر اهداف استراتژي آمريكا است و به منظور افزايش نارضايتي در ميان مردم از طريق تشديد فعاليتهاي منافقين و ديگر عناصر آمريكا، در ميان مردم از طريق تشديد فعاليتهاي منافقين و ديگر عناصر آمريكا، طراحي شده است. سرهنگ هيگينز يك مأمور برجسته آمريكا (مشاور واين برگر وزير جنگ پيشين) به منظور مقابله با جنبش اسلامي در لبنان به اين كشور فرستاده شد. اما دستگيري او به وسيله مسلمانان لبنان در فوريه گذشته يك شكست بزرگ براي فعاليتهاي جاسوسي و اطلاعاتي آمريكا در لبنان بود. كه به خسارت غيرقابل محاسبهاي كه با تصرف سفارت آمريكا در تهران و سپس دستگيري ويليام باكلي، رئيس سيا در لبنان، (در شرايطي كه دو جامهدان پر از اسناد محرمانه با خود داشت) به سيا وارد شده بود، افزود. بر اساس مندرجات مطبوعات آمريكا، هيگينز به مراتب از باكلي با ارزشتر است و بازجوئي از او اطلاعاتي را آشكار خواهد كرد كه بر جريان سياست آمريكا در خاورميانه خساراتي شديد وارد ميسازد. او از نزديك با جنبش امل لبنان كار ميكرد و مسئول هماهنگي فعاليتهاي آمريكا و امل بود تا در اجراء استراتژي آمريكا، حزبالله لبنان را از پاي درآورد.
آخرين مرحله استراتژي شولتز انجام اقدام نظامي تهاجمي به وسيله رژيم عراق بود. اين قسمت از سناريو قرار بود همزمان با «حمله زمستاني» كه ايران وعده انجامش را داده بود، آغاز شود. جبهه جنوبي از طرف آمريكا و شوروي به شدت تحكيم و تقويت شده بود تا حمله ايران به بصره با شكست روبرو شود، و سپس قرار بود نيروي هوائي عراق عمليات خود را آغاز كند. براي تقويت نيروي هوائي عراق مطابق استراتژي آمريكا قرار بود 200 خلبان مصري براي تعليم خلبانان عراقي و همچنين شركت در عمليات جنگي به عراق اعزام شوند. اين قسمت از برنامه در ماه نوامبر گذشته با ديدار حسني مبارك و پس از او مارشال ابوغزاله از بغداد عملي شد. بلافاصله پس از اين ديدارها نخستين گروه 70 نفري از خلبانان مصري وارد بغداد شدند.
آخرين مشكلي كه بايد برطرف ميشد يافتن راهي براي خنثي كردن موشكهاي از نوع «اسكادبي» ساخت ايران بود كه قدرت مرگبار خود را به اثبات رسانده بود. اگر چه بغدادنيز تعداد زيادي موشك «اسكادبي» داشت اما به دليل اينكه اين موشكها تنها ميتوانستند به شهرهاي مركزي جنوب ايران برسند، تأثير آنها محدود بود. يا موشكهايي با برد دورتر لازم بود، يا برد موشكهاي موجود ميبايست افزايش مييافت. در حالي كه ظاهراً نه آمريكا و نه شوروي علاقهاي به فروش موشكهاي دوربرد به عراق نداشتند. تا اواسط ژوئن 1987 آمريكا گروهي از كارشناسان موشكي خود را از مركز فرماندهي موشكي ارتش آمريكا در «هانتزويل آلاباما» به عراق اعزام كرده بود و اين گروه به افزايش برد موشكهاي «اسكادبي» و الحاق «بوستر» (تقويت كننده) به آنها انجام شد. تنها كار باقيمانده جلب موافقت مسكو بود كه در ديدار گورباچف ـ ريگان در ماه دسامبر گذشته به دست آمد. بنابراين مرحلة نهائي استراتژي شولتز در اوائل ژانويه سال جاري عملي شد.» منبع:کودتای نوژه ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1387 ، ص 105 تا 115 این مطلب تاکنون 4342 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|