ايران و خطاهاي ما | در نخسنين روزهاي ژانويه 1979 كه فرماندهي عالي نيروهاي متحد در اروپا را بر عهده داشتم يكي از مقامات وزارت دفاع آمريكا با من در باره اوضاع رو به وخامت ايران و تمايل رئيس جمهور براي فرستادن ژنرال رابرت هايزر ، معاون من در مقر نيروهاي متحد اروپا ، به تهران صحبت كرد . ماموريت هايزر مشكوك بود . مذاكرات بعدي با مقامات كاخ سفيد حكايت از آن داشت كه هدف وي به راه انداختن كودتاي نظامي در ايران است . با اينكه مقامات دولتي نظرات مختلفي در اين خصوص داشتند ، اما نظر غالب اين بود كه منافع آمريكا با خطر روبه رشدي مواجه شده است .
تجربه نشان ميدهد كه آشفتگي در مركز ، معمولا تلاشهاي پيراموني را خنثي ميكند . من با ماموريت هايزر مخالف بودم . زيرا هدف آن مشخص نبود و در ضمن عمدتا يك ماموريت سياسي بود نه نظامي . چنانكه بعدها هارولد براون وزير دفاع به من گفت : پرزيدنت كارتر نيز با اين ماموريت موافق نبود . ژنرال هايزر رفت و ادامه داستان به طوري كه گفته اند در تاريخ است .
مسلما پيامد بحران ايران چيزي بيش از سرنوشت شاه بود . اين بحران علاوه بر افزايش بهاي نفت و دور تازه اي از تورم ها موجب ركود اقتصادي بين المللي و بدهي هايي شد كه هنوز از آنها رها نشده ايم . تصويري از اسلام بنيادگرا و ضد غربي به وجود آمد و به جنگ ايران و عراق منجر شد . اين بحران اعتبار آمريكا را كاهش داد و در جريان گروگانگيري ايالات متحده را تحقير كرد . در نهايت اين بحران منجر به تعهد آمريكا در دفاع از خليج (فارس) در برابر تجاوز شوروي شد ، طرحي پر هزينه و دامنه دار كه دوره اي نامعلوم دارد .
در ميان همه بحث ها و جدل ها در باره ايران بايد پرسيد چگونه ايالات متحده با تغيير تاريخي در كشورهاي در حال توسعه برخورد ميكند . حكومت ها و سنت هاي سياسي بسياري از اين كشورها به ندرت دموكراتيك بوده و اغلب استبدادي هستند . منافع ما عمدتا از سوي حكومت هايي تامين ميشود كه نميتوانند تجربه دموكراتيك داشته باشند . ايران يك مورد كلاسيك است ، اما امروز موارد ديگري هست و فردا نيز قطعا موارد مختلفي وجود خواهد داشت .
زمان زيادي گذشته تا آمريكا دريابد چه سياستهايي اتخاذ كند تا خود را با اين اوضاع وفق دهد : اول اينكه سياست موثر ايالات متحده در برابر اين تغيير بايد يك رويكرد متوازن در خانه باشد . وقتي كاخ سفيد در برابر هيجان عمومي مردم بر سر موارد نقض حقوق بشر توسط يك دولت خارجي برخورد عجولانه كند . در صورت سقوط آن دولت ، منافع ايالات متحده ممكن است به طور جدي آسيب ببيند . عكس آن نيز صادق است . سياستي كه استبداد متحدان آمريكا را به نام « سياست واقعي » ناديده بگيرد نيز دوام ندارد . بنابراين رئيس جمهور بايد سياست متوازني را به مردم آمريكا بياموزد كه ارزش هاي آمريكايي را در چهارچوب يك مجموعه استراتژيك واقع بينانه ارتقا دهد . دولت كارتر آشكارا فاقد چنين توازني بود .
دوم اينكه سياست ما بايد محدوده ملاحظات لازم براي دفاع از منافع آمريكا را مشخص كند . ما نميتوانيم جهان را بر اساس تصور خودمان ترسيم نماييم و بحرانهاي آن را حل كنيم . در عين حال منافعي داريم كه از آنها دفاع كرده و از ارزش هايمان بدون ترس و شرم حمايت مي كنيم . كوتاهي در دفاع از اين منافع و ارزشها نشان دهنده بي اعتمادي و بي اعتقادي ماست كه فقط به گسترش خشونت ميانجامد . در بسياري از موارد ، جايگزيني براي حضور آمريكا در آن كشورها وجود ندارد .
اشتباه اصلي و اساسي در باره ايران اين بود كه تلاش شد « ژاندارم خليج فارس » را بر اين كشور در حال توسعه بگمارند . زيرا ما و متحدانمان آماده نبوديم نقش تاريخي تثبيت كننده اي را پس از خروج انگليسي ها از منطقه در 1971 بر عهده بگيريم .
سوم اينكه سياست ما بايد تاثير تحولات محلي بر روابط منطقه اي و حتي جهاني را دريابد . بحران ايران ، اقتصاد بين المللي را تحت تاثير قرار داد و توازن قوا در خاورميانه و روابط شوروي و آمريكا را بر هم زد .
و چهارم اينكه بايستي اقدامات ديپلماتيك ، اقتصادي و نظاميمان را هماهنگ كنيم . اختلافات هايزر و سوليوان نشان دهنده تزلزل در اراده واشنگتن بود . حتي جايي كه هدف واحدي وجود ندارد ، دولت بايد داراي اصول اساسي اي باشد كه بتواند اقدامات را هماهنگ كند . چنين معضلي وجود دارد و بايد از بين برود والا در چنين شرايطي بهترين طرحها محكوم به شكست است . اميدواريم آمريكا با درسي كه از تجربه ايران گرفت ، راهكار خردمندانه تري براي حل بحرانهاي آينده پيدا كند .
***
توضيح : الكساندر هيگ وزير خارجه اسبق آمريكا ( دولت رونالد ريگان) بود كه در اسفند سال 1388 در 85 سالگي درگذشت .
منبع:رابرت هايزر ، ماموريت به تهران ، مترجم : نعمت الله عاملي ، مركز اسناد انقلاب اسلامي ،برگرفته از بخش مقدمه كتاب به قلم : الكساندر هيگ این مطلب تاکنون 3891 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|