همه گذشنهها قابل نفی نیست
تاريخ بزرگترين منبع شناخت گذشته و سرشارترين ذخيره تجربهاندوزي و مؤثرترين وسيله عبرتآموزي براي گام برداشتن در حال و روشن نمودن تصوير مستقل آينده است. تاريخ بستري است كه موجبات آشنايي بشر را با سرچشمه اصلي انديشهها و ريشههاي تحولات فراهم ميسازد، حوادث و ماجراهاي گذشته و سرگذشت انسانهاي ديروز كه امروز جزيي از كولهبار تاريخ شدهاند به كمك بشر امروزي آمده تا هويت و اصالت خود را بهتر شناخته و راه خود اتكايي و خود باوري به سوي آينده را طي نمايد.
در فرهنگهاي كهن زمان زيادي را به آموزش تاريخ به كودكان خانواده اختصاص ميدادند. به نظر ميرسيد گذشته به كودك كمك ميكرد كه بفهمد او كيست. گفته ميشود كسي كه گذشته را در دست بگيرد ميتواند آينده را نيز به بدست آورد. نگاه به گذشته نگاه به امروز را تحت تاثير قرار ميدهد و بنابراين پاسخهايي براي حل مشكلات امروز ديكته مينمايد، همانگونه كه دانشمندان و متخصصان هر علمي با مراجعه به شناخت درست از گذشته يك واقعيت و دستاورد علمي آن را تكميل نموده و براي تكميل بيشتر به دست نسل بعد از خود ميسپارد. خوشبختانه در عصر كنوني به اين گونه شناخت، توجه ويژهاي شده و تقريباً در تمام علوم ابتدا به تاريخ پيدايش و نحوه تكامل آن پرداخته ميشود.
اهميت بررسي و مطالعه تاريخي هر پديده آن قدر اهميت دارد كه ميتوان ادعا كرد بدون چنين شناختي هر گونه دريافتي كامل نخواهد بود. در تاريخ بايد به لايههاي تو در توي نگريست و از سطح به عمق رفت. تاثير آموزشي و تربيتي گذشتهپژوهي همراه با تاريخيانديشي همچون سفر به سرزمينهاي بيگانه است؛ زيرا هر دو ما را با فرهنگهايي غير از فرهنگ خودمان آشنا ميسازد و موجب درك بهتر اين واقعيت ميشوند كه آن فرهنگها نيز روزگاري همچون فرهنگ امروز ما زنده و پرنشاط بودهاند.
تاريخ براي گذشته است اما آن را براي آينده مينويسند. تاريخ هم دانش گذشتگان است و هم دانشي درباره گذشته. دانش گذشتگان، به اين دليل كه زندگي نياكان ما همچون امروز براساس باورها و دانش رايج زمان بوده است و هنگامي كه به اين دانش دست يافتيم به دانشي درباره گذشته تبديل ميشود.
گذشته با صداي بلند سخن ميگويد با كساني كه ميخواهند بشنوند و درس بگيرند. مورخان بزرگ قديم، تاريخ گذشته را با نظر به آينده مينوشتند. اين معني را از عناوين كتب آنان ميتوان دريافت.
شناخت تاريخ معاصر ايران به عنوان عصر سلطنت شاهان منتخب اجانب و وابسته به بيگانه، يك ضرورت و حقيقت انكار ناپذير است و مكمل آن، شناخت زمينه و بستر مناسب براي درك حقايق با ارزش تاريخ ماست. طبعاً اين زمينهها و بسترها همپاي شناخت خود تاريخ اهميت دارد.
تاريخ ما بيش از آنكه نيازمند افشاگريهاي همراه با هو و جنجال و يا برخوردهاي انفعالي باشد محتاج روشنگريهاي منصفانه و محققانه است. ديدگاههاي افراطي تاريخ نگاران مغرض كه خيانتها را افتخار، ضعفها را نقاط قوت و انحطاط فرهنگي را تعالي هنري قلمداد نموده و ورشكستگي اقتصادي و سياسي كشور را آغاز ورود به دروازههاي تمدن تعبير كردهاند نبايد ما را به نظرات تفريطي و ناصحيح سوق دهد.
سركوب مردم و تحديد آزاديهاي مشروع سياسي، اجتماعي و ... ضعف در هدايت جامعه، اتخاذ سياستهاي انحطاط آفرين و ضد ملي و مردمي و همچنين پذيرفتن و تشديد وابستگي به بيگانه از سوي حكام جور در تاريخ كشورمان كه نهايتاً منجر به عقبماندگي مفرط سياسي، اقتصادي و ... در دوران گذشته گرديد نبايد سبب ناديده انگاشتن بعضي از واقعيتهاي انكار ناپذير موجود در آن اعصار شده و به زير سئوال بردن تمامي تاريخ كشور منتهي گردد.
حل معضلات تاريخ ما زير لواي هر هدف مقدسي، در انكار و نفي يكسره تاريخ گذشته نيست. خدشهدار كردن چهرهها و رجال تاريخي و به يك چوب راندن آنان، موجب تهي كردن پشتوانهي تاريخي و فرهنگي يك ملت شده و دانسته و ندانسته راه را براي تهاجم فرهنگي بيگانگان باز مينمايد.
رسالت تاريخي، تعاليم اسلام ناب، همچنين صلاح جامعه ايجاب ميكند كه به تاريخ سرزمينمان عليرغم همهي خيانتها، ضعفها و نابرابريها، خصمانه ننگريم و در تبيين و تحليل وقايع تاريخي عدالت ورزيم ودر جمعبندي نهايي با
|