شهید پیوند دین و سیاست
۱۱۲ سال پیش در چنین ایامی (مرداد سال ۱۲۸۸خورشیدی) و در کشاکش قیام مشروطه، ایران اسلامی شاهد شهادت مرجع بزرگی بود که نامش در دو نهضت تنباکو و مشروطیت به عنوان پرچمدار صادق دین به ثبت رسیده است. شیخ فضلالله، مشعل فروزانی بود که مسیر تلفیق شرع و قانون، و راه یگانگی دین و سیاست را روشن کرده بود. او برای کسانی که در عصر التقاط مشروطیت به دنبال راه سعادت و نجات میگشتند، چراغ راه بود. این چراغ طبعاً توسط کسانی به خاموشی گرایید که راه بازگرداندن دوباره استبداد و استعمار را در تاریکی مطلق جستجو میکردند.
شیخ فضلالله نوری از اولین علمایی بود که به وجود دستهای استعمار در پس پرده نهضت مشروطه پی برده بود. او میدانست ارادهای در جهت اسلام زدایی و جایگزین ساختن حکومت لائیک در پوشش مشروطه و قانون اساسی وجود دارد که نقش خود را به وسیله منورالفکرهای غربگرا، سکولارهای شبه دینی، و بعضی از انجمنهای سری به پیش میبرد. او که هیچگاه تسلیم واژهها و مشهورات زمان خود نمیشد، میدانست قصد بر این است که ملیگرایی را به جای اسلامگرایی بنشانند و به نام آزادی و دموکراسی، بیبند و باری وارداتی غرب را در جامعه اسلامی حاکم کنند. او از این که میدید در مجلس شورا، پیگیرانه اصرار میشود که در پس نام مجلس، عنوان «ملی» بماند و نه عنوان «اسلامی»، رنج میبرد و از وجود «دستهای پشت پرده» در نهضت مشروطیت مطمئنتر میگردید.
آیتالله شیخ فضلالله نوری از بانیان حرکت عمومی جامعه در برابر استبداد قاجاری بود. ولی زمانی که مشاهده کرد که نقشه طرد اسلام و جایگزینی فرهنگ غرب در سر عدهای از فعالان این حرکت در حال طراحی است، به مخالفت با آن پرداخت. مخالفت نه با مشروطیت؛ بلکه با مخالفین مشروعیت مشروطه. او وقتی در دیماه ۱۲۸۷ مورد سوءقصد تروریستهای هدایت شده از سوی جناح لائیک مشروطه قرار گرفت، وقتی خانهاش توسط مشروطهخواهان پس از فتح تهران (اردیبهشت ۱۲88) محاصره شد، و ورود و خروج وی ممنوع یا تحت نظر قرار گرفت، وقتی به او گفته شد که پرچم روسیه را بر فراز خانهاش نصب کند تا جان سالم به در ببرد، وقتی که دید بعضی از سران و هدایتکنندگان جنبش مشروطه با اصل دوم متمم قانون اساسی که بر لزوم نظارت هیئتی از مجتهدان تراز اول بر روند مصوبات مجلس تاکید دارد مخالفت میورزند، وقتی جبههگیری علنی علیه ولایتفقیه را در جامعه اسلامی آن روز از سوی بعضی متنفذین جنبش مشروطه به عیان دید، بهتر از گذشته دریافت که متولیان نهضت مشروطه چگونه آرام آرام این جنبش مردمی را به بیراهه میکشانند و تا چه حد در این راه پر نیرنگ و فریب، خائن به ملت هستند.
حذف فیزیکی چهرههایی مانند شیخ فضلالله نوری که مدافع مشروعیت مشروطیت بود و میتوانست سبب دوام و قوام آن نهضت گردد تا در سایه آن هیچ دیکتاتوری به خود اجازه بازگشت به «قدرت غصبی» را در کشور ندهد، به تدریج زمینه پیشبرد سایر مراحل نقشه استعمار را نیز فراهم ساخت: در ۱۲۸۹ آیتالله سید عبدالله بهبهانی را ترور کردند و قوای ستارخان و باقرخان را خلع سلاح نمودند. در 1290 ثقهالاسلام مجتهد بزرگ تبریز را در روز عاشورا به دار کشیدند. در ۱۲۹۶ انگلیسیهای شرور که مرحله به مرحله در جهت مسخ مشروطیت میکوشیدند، هزاران نیروی انگلیسی و هندی را در سایه ضعف حکومت رو به احتضار قاجار وارد خاک ایران کردند و آنها را با عنوان «پلیس جنوب» در نواحی جنوبی ایران سازمان دادند. در ۱۲۹۸ پیمان ذلت بار ۱۹۱۹ را بر دولت بی اراده وثوق الدوله تحمیل کردند. در ۱۲۹۹ نیز پس از سرکوب قیام اسلامی شیخ محمد خیابانی و قلع و قمع باقیمانده نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و در شرایطی که از نهضت مشروطه چیزی جز نام برای دفاع باقی نمانده بود، کار را با کودتای رضاخان یکسره کردند.
کودتای ۱۲۹۹ در حقیقت نقطه پایانی بر دمکراسی، آزادیخواهی و رای مردم بود. این کودتا به منزله تمسخر مشروطه و خط قرمزی برای پایان آثار آن در کشور بود. این همان روندی بود که طراحان قتل شیخ فضلالله نوری آگاهانه یا ناآگاهانه به پشتیبانی از قوای مداخلهگر بیگانه دنبال کردند و بزرگترین خیانت را به ملت و به تاریخ کشورمان مرتکب شدند.
ساجدی
|