تروريسم عليه انقلاب
«تروريسم عليه انقلاب» در اين متن داراي دو معنا است: يك، معناي مفهومي و دیگری، معناي مصداقي. در معناي مفهومي اين اصطلاح برخلاف نظريههايي كه تروريسم را ابزاري براي رسيدن به اهداف انقلاب ميداند، معتقد است كه اين نظريه درباره تمام انقلابها صادق نيست.
در واقع برخلاف نظريه رايج در علوم اجتماعي و علوم سياسي كه انقلاب را جزو پديدههاي خشونتبار و غيرمسالمتآميز دگرگونيهاي سياسي محسوب ميكنند، انقلاب لزوماً پديدهاي خشونتزا نيست. انقلابها تنها و لزوماً با خشونت همراه و همزاد نيستند، بلكه عليه آنها نیزخشونت رخ ميدهد و به طور نمونه عليه انقلاب و رهبران آن تروريسم آغاز ميشود تا انقلاب را سركوب كند.
گرچه تجربه انقلاب كبير فرانسه و انقلابهاي انگلستان و استقلال آمريكا در كنار رهيافتهاي نظري ماركسيسم – لنينيسم و تجربه انقلاب روسيه، انقلاب را با خشونت آميخت و اين دستاويزي شد تا ايدئولوژي ليبرال دمكراسي و انديشههاي محافظهكارانه در برابر انقلاب موضع بگيرند و در بسياري از متون علوم انساني امروز تصوير خشونتآميزي از انقلاب ارائه دهند، اما انقلابها را به طور مطلق نميتوان پديدهاي خشونتآميز دانست.
مشكل فلسفي متوني كه اينچنين انقلابها را خشونتآميز ميدانند اين است كه برخلاف ادعاهاي مطرح در فلسفههاي امروز، همچنان به تمام مفاهيم ذاتباورانه مينگرد و براي همه آنها حتي مفاهيم اعتباري به ذات قائل است. پيرو همين پيشفرض مبنايي است كه براي پديده انقلاب، ذاتي خشونتآميز قائل است.
اما اين رويكرد محافظهكار مخالف انقلاب از آنجا برميخيزد كه نظام سلطه برآمده از نظام سرمايهسالاري بينالمللي و جهاني نميتواند تحولات عميق جهاني را بپذيرد و با نظريهپردازي ايدئولوگهاي خود همچنان تلاش ميكند جهان امروز را به نسق گذشته حفظ كند.
انقلابها نه لزوماً مسالمتآميزند و نه لزوماً با خشونت همراه هستند. لذا نبايد از ذات «انقلاب» سخن گفت، بلكه بايد از ماهيت تك تك انقلابها جداگانه سخن گفت. بر اين اساس برخي انقلابها با خشونت همراه بودهاند، مانند انقلاب 1789 فرانسه و برخي نيز ماهيت خشونتآميز نداشتهاند.
انقلاب اسلامي ايران در 1357 به رهبري امام خميني از اين جمله است. گرچه انقلابهاي مخملي و رنگي كه آلترناتيو انقلابهاي كلاسيك هستند و در جهت منافع نظام سرمايهداري صورت ميگيرند را نشايد «انقلاب» خواند، اما بر فرض اگر آنها را انقلاب بدانيم آنها نيز انقلابهاي متعارض با خشونت هستند و اصولاً در صورت خشونت به موفقيت نميرسند.
اما معناي دوم و مصداقي «تروريسم عليه انقلاب» در واقع اشارهاي است به سه دهه رفتارهاي تروريستي و خشونتآميزي كه عليه انقلاب اسلامي از آغاز تا به امروز انجام شده است.
انقلاب اسلامي براي موفقيت خود به خشونت روي نياورد و در واقع رهبر اين انقلاب، امام خميني، تلاش كرد با بسيج نيروهاي مردمي و گسترش اعتراضها و نافرماني مدني اقتدار حكومت پهلوي را از بين ببرد و دولتي مشروع را جايگزين آن كند.
لذا گرچه هنوز خلأ و فقدان پژوهشي كه بدين ترتيب قدرت را از منظر امام خميني مورد كاوش قرار دهد به چشم ميخورد، اما به طور كلي ميتوان گفت كه نگاه امام خميني به قدرت، نگاهي فرامدرنيستي بود كه قدرت را در چرخههاي ماشين دولت و نظام ارتش نميديد. او قدرت را پديدهاي اجتماعي ميدانست كه در سراسر جامعه پراكنده است و هرگاه كه اكثريت جامعه از پذيرش اعمال يك قدرت سر باز بزنند و به سوي قدرتي كه مشروع ميدانند روي آورند، قدرت خود به خود، جابهجا ميشود. از اين جهت بود كه گذشته از منعهاي اخلاقي و ديني به لحاظ اعتقادي و منطقي نيز براي انقلاب اسلامي نيازي به خشونت نميديد.
گرچه انقلاب اسلامي ايران ماهيت خشونتآميز نداشت، اما از روز نخست انقلاب خشونتهاي سازمانيافته و رفتارهاي تروريستي عليه انقلاب آغاز شد.
|