آگاهي از تاريخ، مؤلفه اصلي هويت آدمي در «حال» ميزيد و چشم به «آينده» دارد. تاريخ به «گذشته» مينگرد. امّا انسان و جوامع انساني را از تاريخ گريزي نيست چرا كه شناخت هويت و آگاهي از موقعيت و شرايطي كه در آن زندگي ميكنيم و ساختن آينده، بدانسان كه از خطاها و اشتباهات گذشته پرهيز شود، بدون شناخت درست گذشته ناممكن است. هم از اين روي، از ديرباز و در تمامي تمدنهاي بشري، انسانها و جوامع گوناگون براي شناخت و آگاهي بر هويت و درك موقعيت خويش و نيز براي تعيين مسير و راه آينده خود در تاريخ نگريستهاند تا از حكمتي كه در سينه تاريخ و تجربههاي بشري نهفته است، در حد بصيرت خود، بهره گيرند. تاريخ، انباشت تجربهها و آزمونهاي بشري بر عرصة گيتي و راوي تلاش آدمي در قلمرو فرهنگ و زندگي است و براي آنان كه چشم بينا و گوش شنوا و خرد و آگاهي و توانايي نقد و نقادي دارند، معلمي حكمتآموز است. حكمتآموزي تاريخ و روايت گذشتگان چندان است كه در كتب آسماني براي آموزش و تذكر و تربيت و تنبه صاحبان بصيرت از مثالها و شواهد تاريخي بهره گرفته شده است. در قرآن مجيد اشارات بسياري به تاريخ گذشته اقوام وجود دارد و بر ويژگي حكمتآموزي تاريخ تأكيد شده است «و پيش از شما سنتها و راه و رسمهايي بوده است. پس در زمين گردش كنيد و ببينيد كه پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است». ( سوره آل عمران، 137)
ابوالفضل بيهقي، مؤلف تاريخ بيهقي در همين معنا مينويسد «تاريخ خزائن اسرار امور است... و هر كه از علائم تاريخ اعراض كند دست زمانه بر وي دراز شود. هر كه در تاريخ تأمل كند در هر واقعه كه او را پيش آيد نتيجة عقل جمله عقلاي عالم به وي رسيده باشد.» مؤلف مفتاح السعاده و مصباح السياده هدف تاريخ را «آشنايي بر حالات گذشتگان» ميداند و مينويسد «عبرت گرفتن از اين حالات و پند پذيرفتن از آنها و دستيابي به ملكه تجربهاي كه انسان را بر دگرگونيهاي زمان آگاه كند و از زيانهائي كه گذشتگان بدان مبتلا گشتهاند بر كنار دارد بر سودهايي كه بر گذشتگان حاصل شده است به سوي انسان طيبه كند.»
حافظة هر فرد بخش مهمي از هويت او و حاوي تجربهها و دانستههاي اوست و از اين رو حافظة هر كس بر خرد و آگاهي و بينش او و از اين رهگذر بر زندگي و آيندة او نقشي پررنگ بر جاي ميگذارد. تاريخ، حافظة جمعي جوامع بشري است و هر جامعه با خودآگاهي و وقوف بر تاريخ خودـ كه حافظة جمعي و مشترك اوستـ هويت خويش باز ميشناسد و بر ابعاد و ويژگيهاي آن آگاهي مييابد. جوامع بشري در پرتو بصيرت تاريخي كه راه بر تكرار خطاها و اشتباهات ميبندد، توانها و قابليتهاي خويش را باز ميشناسد و اين روند به ويژه براي نسل جوان اهميتي مضاعف دارد. گذر زمان و زمانه، گذر نسلها و تجربهها است و با هر گردشي در تاريخ، نسل جوانتري پديد ميآيد كه در تجربههاي نسلهاي پيش از خود حضور ندارد و تنها با نگريستن در تاريخ و خودآگاهي تاريخي است كه بر گذشتة خود وقوف يافته و هويت خود را در مييابد.
تاريخ، روايت كننده گذشتة مشترك و تجربههاي واحد ملتها است و آگاهي بر گذشتة مشترك، زمينهساز وحدت ملي و فرهنگي است و از اينروست كه گذشتة مشترك و آگاهي بر تاريخ مشترك را يكي از مؤلفههاي اصلي هويت و وحدت ملتها و جوامع ميدانند. حذف تاريخ از آگاهي جمعي و فرهنگ ملي بدان ميماند كه حافظة فردي انساني را از ميان برداريم كه در هر دو مورد كار به انحلال هويت و شخصيت ميانجامد. تحريف تاريخ يك ملت يا جامعه نيز آسيبپذيري آن ملت و جامعه را به دنبال دارد و چه بسا كه بياعتنايي به تاريخ يا تحريف آن نتايج دردباري را بر ملتها تحميل كرده است.
نگريستن در تاريخ، نگريستن در خويشتن جمعي است و آدمي از آغاز شكلگيري تمدن بشري ناگزير از نگريستن در خويشتن و حافظة جمعي خود بوده است. بر اين زمينه، تاريخ نويسي به شيوههاي گوناگون و در قالبها و سطوح مختلف از اساطير و قصه و روايت و خاطرة فردي تا متنهاي عمومي و تخصصي و آكادميك، در تمدن بشري پيشينهاي ديرينه دارد.
|