ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 67   خرداد 1390
 

 
 

 
 
   شماره 67   خرداد 1390


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
ميراث جاودان

محمداسماعيل پسنديده

اشاره
به يقين مي‌توان سال آخر حيات حضرت امام خميني را سال پيام‌ها و اقداماتي از سوي امام ناميد كه در همه آنها تلاش براي تقويت و تثبيت نظام و تضمين سلامت آينده انقلاب به چشم مي‌خورد. قبول قطعنامه 598، نامه به آقاي منتظري و عزل وي از قائم‌مقامي رهبري، دستور بازنگري قانون اساسي ، پيام به گورباچف كه طريقي براي صدور انقلاب بود و ابلاغ حكم ارتداد سلمان رشدي و فتواي قتل او از مواردي است كه در اين سال به چشم مي‌خورد. هر چند كه در اين سال پيام‌هاي مهم ديگري مانند منشور روحانيت و منشور برادري به چشم مي‌خورد اما در اين مقاله بر آن شديم كه به بررسي رفتار سياسي حضرت امام در موارد قبولي قطعنامه، پيام به گورباچف، صدور حكم ارتداد سلمان رشدي، نامه به آقاي منتظري و دستور بازنگري قانون اساسي بپردازيم. تلاش بر اين بوده است كه بتوانيم سير تاريخي هر كدام از موارد مذكور را كه منجر به صدور پيام گرديده است نيز با توجه به سخنان و بيانات حضرت امام ارائه دهيم.
پذيرش قطعنامه 29/4/67
 در تيرماه سال 67 خبري از سوي خبرگزاري‌ها اعلام شد مبني بر اينكه جمهوري اسلامي ايران قطعنامه 598 سازمان ملل متحد مبني بر برقراري آتش‌بس ميان ايران و عراق را پذيرفته است. در ساعات ابتدايي مخابره اين خبر، كمتر كسي مي‌توانست آن را بپذيرد؛ چرا كه محتواي اين خبر با گفتمان رايج سران نظام جمهوري اسلامي ايران مخصوصاً رهبر انقلاب تفاوت آشكار داشت. هنگامي كه امام خميني در سالگرد كشتار حجاج ايراني در عربستان به دست آل‌سعود پيامي صادر فرمودند، علت و نحوة اتخاذ تصميم فوق را تا حدودي آشكار كردند و اظهار اميدواري كردند در آينده چرايي اتخاذ اين تصميم بزرگ و حياتي بيشتر آشكار گردد.
 نكته بسيار مهمي كه امام در اين پيام - و همچنين چند پيام ديگرشان كه به بررسي موضوع جنگ پرداخته‌اند اشاره كردند. مصلحت نظام جمهوري اسلامي و دين اسلام مي‌باشد. ايشان در اين پيام بدين نكته اشاره مي‌كنند كه «آن چيزي كه همه مردم ما فراتر از آن را فكر مي‌كنند مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ايران تحمل گرسنگي و تشنگي را دارند ولي تحمل شكست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت.»1 حضرت امام در قسمتي از پيام خود به تلخي پذيرش قطعنامه اشاره كردند و پذيرش آن را به جام زهري تشبيه كردند كه براي مصلحت و بقاي انقلاب و نظام مجبور به سركشيدن آن شده‌اند.
و اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و نگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اين است كه من تا چند روز قبل معتقد به همان شيوة دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجراي آن مي‌ديدم ولي به واسطه حوادث و عواملي... با قبول قطعنامه و آتش‌بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي‌دانم و خدا مي‌داند اگر نبود انگيزه‌اي كه همة ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي‌بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود.2
 ايشان در بند بند اين پيام به اهميت مسئله مصلحت اشاره مي‌فرمايند و تأكيد دارند كه اين «جام زهر» را تنها براي «رضايت الهي» مي‌نوشند. ايشان توجه همگان را به اين نكته مهم جلب مي‌كنند كه انجام تكليف الهي، ايشان و جمهوري اسلامي را وادار به پذيرش قطعنامه كرده است.
در شرايط كنوني آنچه موجب امر شد تكليف الهي‌ام بود. شما مي‌دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون خود و آخرين نفس بجنگم؛ اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود؛ و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرويي داشته‌ام با خدا معامله كرده‌ام.3
 ايشان در جايي ديگر به استقامت و پايداري و پذيرش ملت نيز اشاره كرده و معتقد بودند كه ملت ايران نيز تا زماني كه «احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود... و آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد، گردن نهاده» است.4
 از ديگر نكاتي كه در اين پيام، حضرت امام بدان اشاره فرمودند نفس اتخاذ چنين تصميمي از سوي سران نظام بود. از آنجا كه بسياري از مردم هميشه صحبت‌هاي امام در مورد تداوم جنگ را شنيده بودند، پذيرفتن اينكه قبولي قطعنامه تصميم حضرت امام بوده است برايشان سخت بود و برخي سران نظام و جنگ را متهم به تحميل نظر خود به حضرت امام نمودند. ايشان چندين مرتبه در اين پيام به اين مهم اشاره مي‌فرمايند كه همواره «در جريان كار جنگ و مسئولان» بوده‌اند و «مسئولين مورداعتماد» ايشان مي‌باشند. ايشان با ذكر اينكه به «تعهد و دلسوزي و صداقت تمامي كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور» اعتماد دارند اتخاذ چنين تصميمي را براي آنان نيز «پيشنهادي سخت و ناگوار» تعريف كرده‌اند.5
 در زمان پذيرش قطعنامه و اواخر جنگ ، ايران از نظر نظامي ضعيف بود و با توجه به ائتلاف گسترده‌اي كه از سوي تمامي كشورها براي پيروز نشدن ايران در جنگ صورت گرفته بود،6 عملاً كشور ايران قادر به ادامه جنگ نبود و مجبور شد از مواضع قبلي خود عدول كند؛ چرا كه سران كشور فهميدند كسب پيروزي مطلق در جنگ امكان‌پذير نيست. در اين شرايط، تنها راه كسب امتياز تا حد ممكن بود. از اين رو چانه‌زني‌ها از سوي جمهوري اسلامي ايران براي اصلاح قطعنامه طبق خواست ايران آغاز گرديد و تا حدودي مؤثر واقع شد. اعلام اينكه كشور آغازكنندة جنگ عراق بوده است و برخي ديگر از خواست‌هاي جمهوري اسلامي ايران مورد قبول سران سازمان ملل واقع شد.7 بي‌شك يكي ديگر از مواردي كه باعث شد قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي ايران پذيرفته گردد اصلاحات قطعنامه بود و حضرت امام تأكيد كردند كه «در سياست خود براي رسيدن به صلح در چارچوب شوراي امنيت جدي» هستند و حال كه آن را پذيرفته‌اند ديگر قدمي در راه تضعيف آن برنخواهند داشت.8
 نكته حائز اهميت ديگري كه در اين پيام وجود دارد عدم پايان واقعي جنگ است. حضرت امام در اين پيام بدين مهم اشاره كردند كه پذيرش قطعنامه به معناي حل مسئله جنگ نيست. ايشان در پيامشان اشاره مي‌كنند كه «با اعلام اين تصميم، حربة تبليغات جهانخواران عليه ما كُند» خواهد شد.9
 نكته مهمي كه حضرت امام در جايي ديگر بدان اشاره فرمودند ماهيت اصلي جنگ بود. ايشان جنگ ما را «جنگ عقيده» مي‌نامند كه «جغرافيا و مرز نمي‌شناسد.» ايشان معتقدند مبارزة عقيدتي هيچ‌گاه پاياني نخواهد يافت.
ما مي‌گوييم تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم. ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم «لااله‌الاالله» را بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم.10
 ايشان معتقدند كه «ما بايد در جنگ اعتقادي‌مان، بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم.»11
 حضرت امام در پيام خود به اهداف جنگ نيز اشاره كرده و معتقدند كه ما در جنگ به بسياري از اهداف خود رسيده‌ايم. ايشان در پيامي كه به منشور روحانيت مشهور شده است جواب تبليغات افرادي كه مدام از بي‌ثمر بودن جنگ سخن مي‌راندند پاسخ دادند. ايشان به برخي از نتايج حاصل شده از جنگ اشاره كرده و مي‌فرمايند:
ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ايم. ما در جنگ پرده از چهرة تزوير جهانخواران كنار زده‌ايم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ايم. ما در جنگ به اين نتيجه رسيده‌ايم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنگ ريشه‌هاي انقلاب پربار اسلامي‌مان را محكم كرديم... جنگ ما كمك به افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت. جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظام‌هاي فاسد در مقابل اسلام، احساس ذلت كنند.12
 پذيرش قطعنامه يك حركت مهم استراتژيك از سوي جمهوري اسلامي ايران بود. در شرايطي كه در سطح دنيا مدام اينگونه تبليغ مي‌شد كه اين كشور ايران است كه جنگ‌طلب است و قصد قدرت‌طلبي دارد؛ جمهوري اسلامي ايران اين قطعنامه را پذيرفت. عراق كه با كمك قدرت‌هاي كوچك و بزرگ جهاني به تازگي به تجهيزات نظامي مهم و فراواني مسلح گرديده بود با شنيدن اين خبر نتوانست در مقابل اين اتفاق صبر كند. از اين رو قدرت‌طلبي صدام را وادار كرد تا پس از پذيرش قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي ايران بار ديگر به مرزهاي اين كشور حمله‌ور شود. حضرت امام در پيامي مردم غيرتمند ايران را به مقابله با صدام و قواي مجهز عراقي فراخواندند. به مدت چند روز سطح جبهه‌ها آن قدر از نيرو پر شد كه عراق مجبور به عقب‌نشيني و پذيرش قطعنامه گرديد. اين اتفاق باعث شد كه جهانيان نيز بفهمند آن كس كه هواي تصرف ممالك ديگر را در سر مي‌پروراند و قدرت‌طلبي او آتش جنگ را برافروخته است كسي جز صدام، رئيس‌جمهوري عراق نيست. پذيرش قطعنامه و پايان جنگ باعث شد ايران وارد مرحلة سازندگي خرابيهاي پس از جنگ شود. آغاز مراحل سازندگي از واپسين سال حيات امام خميني و با دستور ايشان صادر شد. اين اتفاق چشم‌انداز روشني را روبروي ملت و مسئولان ايران قرار داد. چرا كه حضرت امام فرمودند كه جنگ وارد جبهه جديدي مي‌شود و اين به معني پايان جنگ نيست.
پيام گورباچف 11/10/67
 مدت زيادي از پذيرش قطعنامه توسط جمهوري اسلامي ايران نمي‌گذرد كه حضرت امام خميني در دي‌ماه 67 كه همه تلاش‌ها صرف سازندگي خرابيهاي حاصل از جنگ شده است، پيام مهمي براي گورباچف صدر هيأت رئيسه شوروي ارسال مي‌كند. در همان ابتدا از گزينش رسانندگان نامه و نوع سفر به خوبي مشخص مي‌شود كه سفري خارج از عرف ديپلماتيك است. «اينكه سرپرست هيأت اعزامي فردي غيرسياسي باشد و در ضمن سفر هيچ‌گونه مبادلات ديپلماتيك غير از ابلاغ نامه انجام نشود، نشان‌دهنده وضع و حال خاص اين مأموريت است.»13
 از آنجا كه زمان صدور نامه همان طور كه اشاره كرديم در «مرحلة بازسازي و ترميم خرابيهاي جنگ تحميلي 8 ساله» بود و از طرف ديگر چون «مضمون نامه كاملاً سري بود» از اين رو رهبران شوروي و شخص گورباچف «هرگونه احتمالي را پيرامون مفاد پيام مي‌دادند مگر احتمال دعوت به توحيد و اسلام ناب محمدي(ص) را».14
 از آنجا كه متن پيام امام غيرسياسي و بيشتر فرهنگي بود و مي‌خواست گورباچف را به آواي توحيد دعوت كند از اين رو هيأت اعزامي از سوي حضرت امام نيز «مصمم بود ضمن حفظ احترام متقابل و رعايت كمال ادب، كه از وظايف بين‌المللي اسلام به شمار مي‌آيد و اختصاصي به گروه خاص ندارد، لسان پيام امام(ره) را با زبان تعليم و ارشاد ادا كند، نه با ديپلماسي و هرگز قول فضل‌الهي را با هزل مجاز در عرف ديپلماتيك نيالايد و صلابت دعوت به توحيد را در پاي تعارف رايج سياست‌بازان ذبح نكند.»15
 شايسته است ابتدا خلاصه‌اي از محتواي نامه حضرت امام ذكر كنيم، سپس به برخي جنبه‌ها و اتفاقات پيراموني آن اشاره كنيم.
 در مقدمه نامه، حضرت امام به انگيزه‌هاي خود از نگارش نامه براي شخص گورباچف اشاره مي‌كنند كه اين قسمت از نامه نشان‌دهنده اشراف حضرت امام به شخصيت گورباچف و اوضاع شوروي و به قدرت رسيدن وي است. ايشان معتقد به يك تحول و بازنگري در ارتباط با مسائل شوروي با روي كار آمدن گورباچف هستند. حضرت امام معتقدند كه جسارت و گستاخي گورباچف «در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد.»16
 ايشان شهامت تجديدنظر از سوي گورباچف را با توجه به مسائل شوروي شايسته ستايش مي‌دانند و معتقدند حتي اگر حيطه اين تفكر و تصميمات جديد وي «تنها روشي براي حل معضلات حزبي و كنار آن حل پاره‌اي از مشكلات مردم» شوروي گردد باز هم به خاطر همين شهامت تجديدنظر در «مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود» اين عمل وي شايسته تقدير و ستايش است.
 البته حضرت امام همان ابتدا به ايشان مشكل اصلي شوروي و عامل مهم در موفقيت‌هاي آينده شوروي را به گورباچف اعلام مي‌كنند.
و اگر به فراتر از اين [حل معضلات حزبي] فكر مي‌كنيد اولين مسئله‌اي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايي» و «دين‌زدايي» از جامعه كه تحقيقاً بزرگ‌ترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم شوروي وارد كرده است تجديدنظر نماييد و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان از اين طريق ميسر نيست.17
 حضرت امام، گورباچف را از اينكه براي حل مشكلات شوروي به دامان غرب پناهنده شود برحذر مي‌دارند و معتقدند كه غرب نيز به گونه‌اي ديگر خود در اين ورطه هلاكت سقوط كرده يا مي‌كند. ايشان در جاي جاي پيام خود، گورباچف را به خدا و معنويت دعوت مي‌كند و به ايشان متذكر مي‌شود كه «لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان‌بيني مادي و الهي بينديشيد.»18
 حضرت امام در ادامه پيام خود از شكست ماركسيسم و كمونيسم سخن مي‌گويند و در بيشترين بخش‌هاي نامه به تبيين غنا و كمال اسلام با توجه به همه‌جانبه‌نگري آن - مادي و معنوي، برخلاف ماركسيسم كه فقط به جنبه‌هاي مادي نظر دارد - مي‌پردازد. ايشان همچنين از مسلمانان منطقه در آن زمان تحت نفوذ شوروي بودند حمايت مي‌كنند.
 همان‌طور كه مشخص مي‌شود «مضمون نامه امام، دعوت به توحيد و پرهيز از الحاد» است كه به نظر حضرت امام بزرگترين مشكل شوروي بوده است.
 پس از ابلاغ پيام و پايان جلسه، گورباچف از حضرت امام به خاطر ارسال نامه تشكر مي‌كند ولي به اين موضوع اشاره مي‌كند كه ايشان در امور داخلي شوروي دخالت كرده‌اند. حضرت امام كه در اينگونه موارد عرف بين‌الملل و ... را ناديده مي‌گرفتند و به وظيفة خود كه همانا وظيفه همه رهبران مذهبي براي جلوگيري از سقوط انسان‌ها در ابتذال و بي‌هويتي است عمل مي‌كردند. رساندن «نداي هاتف غيبي» كه به گوش دل همة انسانها آشناست از وظايف رهبران الهي است كه بايد تلاش كنند اين ندا به همه صاحبدلان منتظر برسد و «هيچ فرد يا گروهي از اين موهبت الهي محروم» نشود.19
 پاسخ گورباچف را كه گويا هدف اصلي از ارسال پيام حضرت امام را درنيافته بود آيت‌الله جوادي آملي مسئول هيأت اعزامي اينگونه داد:
شما از عمق خاك وسيع روسيه تا اوج فضاي آسمان آزادانه فعاليت داريد و هيچ‌كس حق دخالت در امور داخلي كشور اجنبي را ندارد. ليكن محتواي اين پيام همانند پيام‌هاي رهبران الهي ديگر، نه كاري به زير زمين و نه برخوردي با روي زمين و نه ارتباطي با آسمان روسيه دارد. بلكه فقط با جان شما مرتبط است... مضمون نامه امام دعوت به توحيد و پرهيز از الحاد است كه راجع به جان شماست نه دربارة كشور شما.20
 اين عمل حضرت امام نوعي اقدام به صدور انقلاب اسلامي به خارج از مرزهاي كشور ايران و به عقيدة برخي اولين اقدام عملي در جهت صدور انقلاب بود. آيت‌الله جوادي آملي معتقدند چون «بيداري مردم مسلمان ايران با رهبري ديني آغاز شد، نهضت مردم خارج از اين مرز و بوم نيز با هدايت مذهبي انجام‌پذير است؛ و اين همان صدور انقلاب به خارج از كشورمان مي‌باشد. صدور انقلاب به معناي دخالت در شئون مردم كشورهاي ديگر نيست؛ بلكه به معناي پاسخ دادن به سئوال‌هاي فكري بشر تشنة معارف الهي است.21
 حضرت امام در پيام خود به گورباچف متذكر شدند كه وي آخرين ضربه را بر پيكر كمونيسم نواخته است و از اين رو ديگر «چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم» ايشان براي گورباچف اظهار اميدواري كردند كه افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنند كه «آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهرة تاريخ و كشور» شوروي بزدايند.
 ايشان معتقدند از آنجا كه «ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست» و يك مكتب صرفاً مادي است و با ماديت صرف نمي‌توان بشر را از بحران «عدم اعتقاد به معنويت كه اساسي‌ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است به درآورد» از اين رو پيش‌بيني كردند كه «از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‌هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد». حضرت امام، گورباچف را از اينكه براي حل مشكل شوروي به كانونهاي سرمايه‌داري غرب پناهنده شود برحذر مي‌دارند و معتقدند در صورت انجام چنين عملي «نه تنها دردي از جامعه» شوروي دوا نمي‌شود بلكه «ديگران بايد بيايند و اشتباهات» گورباچف را جبران كنند.22
 با اينكه امام بارها در پيامشان تذكر دادند كه مشكل واقعي شوروي عدم اعتقاد واقعي به خداست اما گورباچف گويا چيز ديگري از اين پيام حضرت امام مي‌فهميد و يا اينكه نمي‌خواست اين پيام امام را جدي قلمداد كند. البته از پاسخ وي كه به وسيله شواردنادزه براي حضرت امام ارسال شد، معلوم مي‌شود كه گورباچف هنوز هدف امام از ارسال نامه را درنيافته بود. در ديدار فرستاده گورباچف با حضرت امام، ايشان بار ديگر هدف ارسال نامه را متذكر شدند و به هيچ‌گونه مذاكره‌اي نپرداختند. حضرت امام در ديدار با سفير ابرقدرت شوروي تنها به گفتن چند جمله كوتاه بسنده كرده و در حاليكه دستان شواردنادزه در لرزش بود از اتاق محقر خود خارج شدند.
به ايشان [گورباچف] بگوييد كه من مي‌خواستم جلوي شما يك فضاي بزرگتر باز كنم، من مي‌خواستم دريچه‌اي به دنياي بزرگ، يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است را براي آقاي گورباچف باز نمايم و محور اصلي پيام من اين بود. اميدوارم بار ديگر ايشان در اين زمينه تلاش نمايد.23
 گويا گورباچف تنها زماني كه اتحاديه جماهير شوروي از هم فروپاشيد و او به معني واقعي به موزة تاريخ سپرده شدن كمونيسم را ديد معني پيام ايشان را فهميد. گورباچف در سال 1378 مي‌گويد:

امروز كه من شاهد اين اوضاع هستم، پيام آيت‌الله خميني(ره) در ذهنم نقش مي‌بندد كه گفته بود: من ماركسيسم را به زودي در موزه‌هاي تاريخ مي‌بينم.24
حكم ارتداد سلمان رشدي 25/11/67
 در تاريخ 25 بهمن ماه 67 خبري در روي پايگاه‌هاي خبري دنيا قرار گرفت كه همگان را مخصوصاً آنان را كه امام و اسلام ناب محمدي(ص) را درست نشناخته بودند در كام حيرت فرو برد.
به اطلاع مسلمانان غيور جهان مي‌رسانم مؤلف كتاب «آيات شيطاني» كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است، همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محكوم به اعدام مي‌باشند. از مسلمانان غيور مي‌خواهم تا در هر نقطه‌اي كه آنان را يافتند سريعاً آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرأت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس كه در اين راه كشته شود، شهيد است. ان‌شاءالله.25
 غرب در بهت و حيرت عجيبي فرو رفت چرا كه اصلاً انتظار چنين اقدامي از سوي حضرت امام را نداشت. براي بسياري نيز اين سئوال به وجود آمده بود كه مگر چه اتفاقي رخ داده است كه حضرت امام را وادار به اتخاذ چنين تصميمي و صدور چنين فتوايي كرد.
 4 ماه قبل از صدور حكم از سوي امام خميني، سلمان رشدي مسلمان هندي‌الاصل كه در انگليس زندگي مي‌كرد، كتابي را با عنوان «آيات شيطاني» منتشر ساخت. اين كتاب سراسر توهين وافترا به ساحت مقدس پيامبر گرامي اسلام و قرآن و دين اسلام و ديگر مسلمانان بود. پس از انتشار اين كتاب تظاهرات و اعتراضاتي به صورت پراكنده در اين كشور عليه اين كتاب از سوي مسلمانان برپا شد. اما دولت انگليس به اين اعتراضات وقعي ننهاد. «متوسل شدن به مقامات قضايي بريتانيا، با توجه به قوانين جاري مربوط به اهانت و تحقير مقدسات ديني نيز، موفقيتي دربر نداشت. چرا كه آنان پاسخ دادند: "قوانين ياد شده به اسلام مربوط نمي‌شود".»26
 نكته اينجاست كه رسانه‌هاي غربي نيز گستاخي را به جايي رساندند كه اين كتاب توهمات يك ذهن پريشان و هذيان‌گر بود كه به عنوان كتاب سال معرفي كردند. مدام در روزنامه‌ها به طرح اين كتاب مي‌پرداختند و مشخص شد كه در آن زمان به مؤلف كتاب يك و نيم ميليون مارك به عنوان حق تأليف پرداخت شده كه تا آن زمان رقمي كم‌سابقه بود.27
 پس از صدور فتواي امام خميني(ره) مسلمانان ديگر كشورها از وقوع توطئه‌اي آگاه شدند كه رهبر انقلاب اسلامي ايران آن را افشا نمود. مسلمانان سراسر دنيا جاني تازه يافتند و اعتراضات عليه انتشار كتاب و مؤلف آن در سراسر جهان گسترش يافت. غرب در بن‌بست عجيبي گرفتار آمده بود. از اين رو تبليغات و جنجال وسيعي عليه پيام امام صورت گرفت. غرب ابتدا تلاش كرد تا اهميت حكم امام را ناچيز جلوه دهد و هنگامي كه ديد اين پيام با استقبال وسيعي از سوي مسلمانان جهان روبرو شد تصميم به مقابله با اين پيام گرفت. «هرگز چنين بسيج همگاني و تبليغات همگاني كه در آن همه احزاب، جناح‌هاي سياسي و تمامي رسانه‌هاي خبري، راديويي، تلويزيوني و ... همگام و يك صدا حضور داشته باشند» ديده نشده است.28
 كانون‌هاي خبري و ادبي انگليس، حكم تاريخي حضرت امام را با واژه‌هايي چون «حيرت‌آور»، «پيام مرگبار»، «پاسخي به سبك قرون وسطي»، «كاهش تعقل در ايران»، «تروريسم»، «نقض حقوق بشر و آزادي بيان» و ... توصيف كردند و رئيس جمهور فرانسه اين پيام را برآمده از «تعصبي زشت» خواند. برخي از تحليلگران غربي علت صدور حكم از سوي حضرت امام را فرار از شكست ناشي از جنگ ايران و عراق خواندند و معتقد بودند حضرت امام اين پيام را براي فرار از مشكلات داخلي ايران صادر كرده است. جهان غرب بر اين اميد بود كه اين هجمه تبليغاتي كه عليه جمهوري اسلامي و شخص حضرت امام صورت گرفته است، ايشان را مجبور به عقب‌نشيني از مواضع خود خواهد كرد. اما كوچك‌ترين تزلزل و نرمشي در موضع قاطع حضرت امام صورت نگرفت و تمام اميدهاي واهي غرب نقش بر آب شد.
 جهان غرب همچنان كوشيد تا جمهوري اسلامي ايران و حضرت امام را از موضع خود عقب براند و براي رسيدن به اين هدف اقدام به تحريم‌هاي اقتصادي و سياسي كه فراخواندن سفرا از ايران يكي از اين اقدامات بود كرد. اما حضرت امام همچنان در موضع خود ثابت قدم مانده بود.
 تلاش براي نشان دادن اقدام امام به عنوان عملي در برابر تمدن، آزادي بيان و حقوق بشر نيز راه به جايي نبرد، چرا كه خود غربيان نيز معترف بودند كه آزادي بيان را تاحدي قبول دارند و اگر به منافع خودشان مخصوصاً، صهيونيست‌ها آسيبي وارد شود آن را مانع مي‌شوند. همچنين آنان نمي‌توانستند به راحتي از كنار اين موضوع بگذرند كه يك قلم منحرف، احساسات و مقدسات بيش از يك ميليارد انسان را به بازي بگيرد. ولي به هر حال غرب حاضر نبود در مقابل چند كشور جهان سومي كوتاه بيايد. حضرت امام بارها متذكر مي‌شدند كه «اين ابرقدرت‌ها ما را اصلاً آدم نمي‌دانند... مظلوم‌ها را جزء بشر حساب نمي‌كنند. حقوق بشر مي‌گويند، حقوق بشر يعني حقوق ظالم‌ها29 ... ما در عصري به سر مي‌بريم كه سازمان‌هاي به اصطلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانه ابرجنايتكاران و مدافع ستمكاري آنان و بستگان آنان هستند.30
 غرب تلاش كرد تا نشان دهد فتواي صادر شده از سوي امام يك فتوا براي شيعيان است و اهل سنت اين فتوا را قبول ندارد. از اين رو با اينكه در اسفند همان سال در كنفرانس وزراي امور خارجه كشورهاي اسلامي، اين فتوا با اتفاق نظر همه اعضا تأييد شد اما باز هم «جهت شمشير و تيغ حملات غرب تغييري پيدا نكرد و حتي اين خبر را نيز منعكس نساختند. زيرا در آن صورت از تيزي حملات آنها عليه ايران كاسته مي‌شد.»31
 زندگي براي سلمان رشدي با فتواي امام خميني تبديل به يك جهنم شده بود. او در يك مصاحبه تلاش كرد تا به گونه‌اي صحبت كند كه مسلمانان را راضي كند. برخي نيز معتقد بودند كه اگر سلمان رشدي توبه كند حكم الغا مي‌شود. اما حضرت امام تأكيد كردند كه «سلمان رشدي اگر توبه كند و زاهد زمان هم گردد بر هر مسلمان واجب است تا با جان و مال تمامي همّ خود را به كار گيرد تا او را به دَرَك واصل كند.»32
 اين پرسش در ذهن نقش مي‌بندد كه چرا حضرت امام حاضر نبودند به هيچ قيمتي از فتواي خود عدول كنند؛ مگر نه اينكه بر اساس تحليلگران آن روز صدور اين فتوا و پافشاري بر آن، منافي اصول ديپلماسي و حقوق بشر است و ماندن در اين موضع به منافع ملي كشور ايران آسيب مي‌زند؟
 نكته مهمي كه حضرت امام بر آن توجه داشتند اين است كه سلمان رشدي و كتابش يك اتفاق بدون تبعات نيستند بلكه اين حركت نشان از يك طرح وسيع براي مقابله با دين اسلام دارد. ايشان اعتقاد داشتند كه «مسئله كتاب آيات شيطاني، كاري حساب شده براي زدن ريشة دين و دينداري و در رأس آن اسلام و روحانيت است»33 كه توانسته است تاكنون سدي در برابر منافع استعمارگران و مستكبران باشد. ايشان معتقد بودند كه مسلمانان نبايد در اين ماجرا غفلت كنند و در برابر جهانخواران كوتاه بيايند چرا كه «اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد.»34
 حضرت امام معتقد بودند رخداد اين حادثه باعث شده تا پرده از چهرة «دنياي تفرعن و استكبار و بربريت» كنار رود و دشمني ديرينه آنان با اسلام نمايان شود. به عقيده ايشان اين اتفاق باعث شد كه «ما از ساده‌انديشي به درآييم» و بپذيريم كه جهان‌خواران براي نابودي اسلام و مسلمين در تلاشند. «والّا مسئله فردي سلمان رشدي آن قدر برايشان مهم نيست كه همه صهيونيست‌ها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند.»35
 پيام حضرت امام باعث شد كه چهرة دوگانه غرب در باب آزادي بيان نيز براي همگان آشكار گردد. ايشان معتقد به وجود يك جريان ضداسلامي در پس قضيه سلمان رشدي و آيات شيطاني او بودند.
خيلي جالب و شگفت‌انگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين، وقتي يك نويسندة مزدور با قلم زهرآگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و مسلمان را جريحه‌دار مي‌كند و عده‌اي در رابطه با آن شهيد مي‌شوند برايشان مهم نيست و اين فاجعه عين دموكراسي و تمدن است اما وقتي بحث اجراي حكم و عدالت به ميان مي‌آيد نوحة رأفت و انسان‌أوستي سر مي‌دهند. ما كينة دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته‌ها به دست مي‌آوريم. قضيه آنان قضيه دفاع از يك فرد نيست. قضيه حمايت از جريان ضداسلامي و ضدارزشي است كه بنگاه‌هاي صهيونيستي و انگليس و آمريكا به راه انداخته‌اند و با حماقت و عجله خود را رو به روي همة جهان اسلام قرار داده‌اند.36
 نكته‌اي كه حضرت امام نمي‌توانست از كنار آن به سادگي بگذرد توهين به ساحت مقدس حضرت رسول(ص) و مقدسات دين اسلام بود. همچنان كه سراسر زندگي ايشان نيز اين نكته را به خوبي نمايان مي‌سازد كه حضرت امام اهانت به مقدسات را به هيچ قيمت حاضر نبودند تحمل كنند و همواره در برابر اينگونه توطئه‌ها و توهين‌ها با قاطعيت تمام موضع مي‌گرفتند و هراسي به خود راه نمي‌دادند.
ترس من اين است كه تحليلگران امروزه، ده سال ديگر بر كرسي قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواي اسلام و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين ديپلماسي بوده است يا خير؟ و نتيجه‌گيري كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعات داشته است و بازار مشترك و كشورهاي غربي عليه ما موضع گرفته‌اند، پس بايد خامي نكنيم و از كنار اهانت‌كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم.37
نامه به آقاي منتظري و عزل وي 6/1/68
 يكي از موضوعات مهمي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي همواره از آن سخت به ميان مي‌آمد، يافتن يك جانشين شايسته براي حضرت امام بود كه بتواند با هوشياري و درايت كشتي انقلاب را به ساحل نجات رهنمون سازد. مجلس خبرگان رهبري با چنين رويكردي تأسيس شد اهميت انتخاب رهبر پس از حضرت امام به حدي بالا بود كه مي‌توان به صراحت گفت آينده نظام جمهوري اسلامي با شخصيت و بينش رهبر گره خورده است. وجود رهبري حكيم مانند حضرت امام و نقش محوري ايشان، اهميت وجود رهبر براي نظام را به خوبي نشان مي‌دهد.
 مجلس خبرگان رهبري با شروع كار خود تلاش كرد بر طبق قانون اساسي و ويژگي‌هاي مطرح شده در آن براي رهبر، شخص حائز اين ويژگي‌ها را بيابد و با معرفي آن سلامت آينده نظام را تضمين نمايد. خبرگان ملت پس از بررسي‌هاي فراوان به آقاي منتظري مي‌رسد و وي را به عنوان قائم‌مقام رهبري معرفي مي‌كند. هر چند قرار بود اين انتخاب در جامعه مطرح نشود، اما به طريقي اين خبر از مجلس خبرگان خارج شد و جامعه از آن آگاهي يافت. مجلس خبرگان رهبري نيز، به ناچار صحت خبر را تأييد مي‌كند و همگان تصور مي‌كردند كه رهبر انقلاب پس از حضرت امام خميني(ره) كسي جز آقاي منتظري نيست.
 اما گويا حوادثي رقم مي‌خورد كه آشكار مي‌شود حضرت امام با انتخاب وي براي رهبري نظام موافق نيستند و انتخاب وي را به صلاح نظام و انقلاب نمي‌دانند. هر چند ظهور عيني مخالفت حضرت امام تنها در نامه فروردين ماه سال 1368 ايشان به چشم مي‌خورد اما براي روشن شدن اين رخداد لازم است نگاهي اجمالي و تاريخي به اتفاقاتي كه منجر به بركناري آقاي منتظري گرديد داشته باشيم.
 حضرت امام خميني در پيامي به طور گذرا به اهميت نقش رهبر در نظام اسلامي اشاره فرمودند. ايشان معتقد بودند چون جايگاه ولي فقيه و رهبري جايگاه بسيار مهمي است، از اين رو انحراف در اين جايگاه نيز انحراف كل نظام و انقلاب را در پي خواهد داشت. ايشان انحراف جمهوري اسلامي را انحراف اسلام ارزيابي مي‌كردند و معتقد بودند كه «اگر اسلام و جمهوري اسلامي نوپا به انحراف كشيده شود و سيلي بخورد و به شكست منتهي شود، خداي نخواسته اسلام براي قرن‌ها به طاق نسيان سپرده مي‌شود و به جاي آن اسلام شاهنشاهي و ملوكي جايگزين خواهد شد.»38
 حضرت امام معتقد بودند چون دشمنان به دنبال ايجاد انحراف در نظام جمهوري اسلامي هستند از اين رو چشم طمع تمام دشمنان اين مرز و بوم و مخالفان اسلام به مجلس خبرگان و رهبر آينده دوخته شده است.
و بايد بدانيد كه تبهكاران و جنايت‌پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته‌اند، و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما، با چهره‌هاي صد در صد اسلامي و انقلابي، ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند، و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي بزنند. الله الله، در انتخاب اصحاب خود، الله الله، در تعجيل تصميم‌گيري، خصوصاً در امور مهمه.39
 خبرگان ملت در تاريخ 26/4/64 آقاي منتظري را به عنوان قائم‌مقام رهبري معرفي كرد. آقاي محمدي گيلاني مي‌گويد كه قبل از تصميم قطعي خبرگان اين موضوع را با حضرت امام مطرح كردم، كه ايشان با يادآوري برخي اعمال غيرصحيح آقاي منتظري، با اين تصميم مخالفت نمودند و حتي خبر مخالفت خود را به آيت‌الله هاشمي رفسنجاني نيز رساندند كه وي با ذكر اين نكته كه «چون قبلاً اعلام كرده‌ايم ديگر نمي‌شود» اعلام كردند كه ديگر نمي‌توان از انتخاب رسمي آقاي منتظري جلوگيري كرد.40 حضرت امام كه در آن زمان، انحرافات فكري و تزلزل شخصيتي آقاي منتظري را قابل اصلاح مي‌دانستند بر روي تصميم خود چندان اصرار نورزيدند و كار را به خبرگان مردم واگذار كردند و خود سكوت كردند. پس از انتخاب خبرگان، حضرت امام نيز گاه و بي‌گاه و به صورت رسمي و غيررسمي آقاي منتظري را تأييد مي‌فرمودند و با سپردن برخي كارها و امور مهم به وي، ايشان را عملاً وارد اين امور نمودند و آقاي منتظري نيز به صورت جدي در اين موارد دخالت مي‌كرد. حضرت آيت‌الله مشكيني رياست وقت مجلس خبرگان در پيامي به آقاي منتظري به نگراني برخي از خبرگان، از افراد حاضر در بيت وي اشاره كرده و از وي خواستند تا دست به اصلاح در بيت خويش بزند، اما واكنشي در اين باب از سوي آقاي منتظري صورت نگرفت.41
 چندي بعد در تهران يك خانه تيمي كشف شد كه در بازجويي‌هاي اوليه از اعضاي اين خانه تيمي مشخص شد آنان با سيدمهدي هاشمي - برادر داماد آقاي منتظري - كه به بيت وي نيز رفت و آمد دارد و بسيار مورد اعتماد آقاي منتظري است مرتبط هستند. وزير اطلاعات وقت در ديداري با آقاي منتظري صورت مواد يافت شده در منزل و تخلفات صورت گرفته را به اطلاع آقاي منتظري مي‌رساند، اما وي به شدت از عملكرد وزارت اطلاعات در اين زمينه انتقاد مي‌كند. وزير اطلاعات گزارش ديدار را به استحضار امام مي‌رساند. وي با توجه به محبوبيت آقاي منتظري به خاطر جايگاه قائم‌مقامي، از ترديد اعضاي وزارت اطلاعات براي پيگيري پرونده خبر مي‌دهد. حضرت امام با قاطعيت از وزارت اطلاعات مي‌خواهند كه با عزم راسخ كار خود را ادامه دهند و تزلزلي به خود راه ندهند. حضرت امام در همين اثنا در نامه‌اي به آقاي منتظري از وي مي‌خواهند تا «دامن خود را در ارتباط با سيدمهدي هاشمي پاك» كنند كه «اين راه بهتر است» و يا اينكه در صورت احضار وي از سوي وزارت اطلاعات عكس‌العملي از خود نشان ندهند و سكوت كنند. حضرت امام در اين نامه با قاطعيت اعلام كردند كه در امر رسيدگي به جنايات مورد اتهام هيچ‌گونه تسامحي صورت نخواهد پذيرفت.42
 ايشان سپس در پاسخ به نامه آقاي ري شهري - وزير اطلاعات وقت - به رسيدگي كامل و تمام پرونده دستور دادند.
... جنابعالي موظف هستيد به جميع جوانب اين امر با كمال دقت و انصاف رسيدگي نماييد؛ و تمام افراد متهمي را كه از سران اين گروه محسوب مي‌شوند و نيز افراد ديگري را كه در انتشار مسائل كذب و قضاياي ديگر دست داشته‌اند تعقيب نماييد... بايد تأكيد كنم كه همه در پيشگاه قضاوت اسلام مساوي [هستند].43
 اين بيان حضرت امام در قاطعيت برخورد با جنايتكاران نشان مي‌دهد كه عمل خلاف از سوي هيچ‌كس را - حتي اگر منسوبين به بيت قائم‌مقام رهبري - باشند نمي‌پذيرند.
 آقاي منتظري سپس مبادرت به نوشتن نامه‌اي در پاسخ به نامه حضرت امام كرد و با گستاخي تمام اظهار داشت كه چون امام با نامه‌اش خواب را از چشم من ربود مي‌خواهم نامه‌اي بنويسم كه خواب را از چشمان امام بگيرد. آقاي ري‌شهري مي‌گويد كه پس از نامه آقاي منتظري به حضرت امام، خدمت ايشان رسيدم كه ايشان فرمودند: «نامة ايشان به من كپي نامة مهدي هاشمي به اوست».44
 آقاي منتظري در نامه خود با اشاره به نارضايتي‌هاي مردم از وضع موجود بيان مي‌دارد كه «به نظر من، كشور در سراشيب سقوط است و مردم هم اكثراً ناراضي» هستند. وي به حضرت امام توصيه مي‌كند كه به «مسئولين و رسانه‌هاي گروهي سفارش فرماييد - حتي‌المقدور - از دروغ گفتن در گزارش‌ها و خبرها و وعده‌ها بپرهيزند كه مردم نوعاً مي‌فهمند و براي جمهوري اسلامي شكست است». گويي وي باور كرده بود كه رسانه‌ها و مسئولين مدام دروغ به خورد مردم مسلمان ايران مي‌دهند. وي حتي مشروعيت نظام را نيز در نهايت زير سئوال مي‌برد و مي‌نويسد «در چارچوب فعلي، تأييد و همكاري [با نظام] را نيز، با مشاهدة كارهاي خلاف، مشروع نمي‌دانم».45
 آقاي منتظري در نامه خود به طور مفصل به سيدمهدي هاشمي و شناخت دقيق خود از وي مي‌پردازد و تمامي فعاليت‌هاي او را تأييد مي‌كند. وي، سيدمهدي هاشمي را فردي «مخلص اسلام و انقلاب» و شخص حضرت امام معرفي مي‌كند و معتقد است كه او «هم خوش‌استعداد و خوش‌درك است و هم خوب صحبت مي‌كند و خوب مي‌نويسد و در عقل و تدبير و مديريت، به مراتب، از رئيس سپاه و وزير اطلاعات - با همه كمالاتشان - بهتر است و در تعهد و تقوا هم، از آنان كمتر نيست».
 آقاي منتظري تنها مشكل سيدمهدي هاشمي را اين مي‌داند كه «حاضر نيست كوركورانه مهرة كسي بشود».46
 وي معتقد است كه دشمنان سيدمهدي هاشمي، از او پيش حضرت امام «غولي خطرناك» ساخته‌اند. وي براي شناختن بهتر سيدمهدي به امام توصيه مي‌كند كه يك بار او را بخواهد و با او صحبت كند و «اين منصفانه نيست كه ما فقط از دشمنان و رقبا راجع به كسي بشنويم.»47 آقاي منتظري سپس به برخي مصاديق صدور انقلاب(!) و حمايت از نهضت‌هاي اسلامي از سوي سيدمهدي هاشمي و احمد حسني48 اشاره مي‌كند و مي‌نويسد كه احمد حسني به جرم «حمايت از نهضت‌ها و خدمت به انقلاب» در «زندان جمهوري اسلامي» به سر مي‌برد. وي مي‌نويسد در ديدار با مسلمانان خارجي كه براي ديدن احمد حسني به ايران مي‌آيند مجبوريم به گونه‌اي طفره برويم كه آنان وضعيت او را نفهمند. وي معتقد است به خاطر فعاليت‌هاي احمد حسني است كه در كشورهاي آنان شعار «امام خميني(ره)، رهبر جهان اسلام» به گوش مي‌رسد و پيام‌هاي حضرت امام را ترجمه و پخش مي‌كنند، و آنان «غافلند از اينكه اصلاً امام خميني(ره) نهضت‌هاي اسلامي را جرم مي‌دانند.»49
 آقاي منتظري همچنين به اين نكته مهم(!) اشاره مي‌كند كه «عامل ماندن مردم در صحنه‌ها و اميدوار شدن آنان به انقلاب به عقيده افراد شناخته شده وارد در مسائل سياسي و علاقه‌مند به بقاي انقلاب» صحبت‌هاي وي است كه «احياناً به عنوان تذكرات و گاهي انتقادات سازنده و بازگو نمودن دردها و خواسته‌هاي مردم و ارائه بعضي پيشنهادهاي اصلاحي پخش مي‌شود». وي معتقد است كه اگر صحبتهايش نبود «معلوم نبود چه مي‌شد و عكس‌العمل مردم در برابر كجي‌ها و بي‌عدالتي‌ها كه مي‌بينند چه بود...»50
 آقاي منتظري اين بار نيز برخلاف توصيه حضرت امام كه وي را سفارش به سكوت در قبال اين اتفاق نمودند، باز هم نظر ولي فقيه زمان خود را بر نظر خود مقدم ندانست و دست به اعتصاب زد و از پذيرفتن هر ملاقات‌كننده‌اي - چه دولتي، چه رسانه‌اي و ... امتناع ورزيد و به مخالفت آشكار با نظر حضرت امام برخاست.
 وزارت اطلاعات كار خود را آغاز كرد و بازجويي‌ها كه در ابتدا بر اثر اميدواري سيدمهدي هاشمي كه انتظار داشت هر چه زودتر بر اثر فشارهاي آقاي منتظري از زندان خارج شود به كندي پيش مي‌رفت، در نهايت با نااميد شدن وي از اين راه خروج، به مراحل جديد و حساسي وارد شد كه همه حاكي از دقت حضرت امام و روشن‌بيني ايشان و ساده‌لوحي آقاي منتظري داشت.
 سيدمهدي هاشمي لب به اعتراف گشود و خود را به روشني معرفي كرد كه نشان داد با آن شناختي كه آقاي منتظري از وي داشته است زمين تا آسمان متفاوت است. وي عليرغم تأكيد آقاي منتظري مبني بر تقوا و تعهد و اخلاص، خود را فردي داراي «خصلت‌هاي شيطاني، مانند قدرت‌طلبي - كه نتيجه غرور و عُجب بود - و خودمحوري و استبداد فكري، ريا، تكبر، خودبزرگ‌بيني»، «مجسمه‌اي از شر و فساد و فتنه و انحراف» و «آلوده به لغزش‌هاي فراوان و آغشته به ناخالصي‌ها و هواپرستي‌هاي بي‌شمار» معرفي مي‌كند.51
 سيدمهدي هاشمي سپس به سوءاستفاده‌هاي خود از بيت آقاي منتظري و شخص ايشان اشاره مي‌كند و مي‌نويسد كه «هويت كامل خويش را براي آقاي منتظري بازگو نكرده و وي را در جريان كليه رفتار و اعمال خود» قرار نمي‌داده است. وي مي‌نويسد كه من «در اندرون وجود خود واقف بودم كه چه مجسمه‌اي از شر و فساد و فتنه و انحراف، مورد تأييد فقيه عالي‌قدر قرار گرفته است و اين شخصيت بزرگ، چگونه مورد سوءاستفاده و حيله‌گري من و عده‌اي از دوستان قرار گرفته است». وي در نامه‌اي به آقاي منتظري مي‌نويسد: «وضعيتي كه ارتباط من با حضرتعالي را پوشانده بود، چيزي جز سوءاستفاده از بركات وجودي حضرتعالي نبوده است.»52
 در همين اوضاع و احوال، آقاي منتظري در ملاقات با آقاي طاهري، امام جمعه وقت اصفهان به شناخت نادرست(!) حضرت امام از سيدمهدي هاشمي اشاره مي‌كند و مي‌گويد «امام كار بي‌ربطي كرده، و من مهدي هاشمي را مي‌شناسم و تأييد مي‌كنم».53 گويا آقاي منتظري به درون سيدمهدي هاشمي از خود او آشناتر بود و او را بهتر از خودش مي‌شناخت. در همان زمان حضرت امام در جلسه‌اي با حضور سران از آقاي منتظري خواهش مي‌كند كه دست از اين اعمال و اعتصابات بردارد اما وي باز هم مخالفت با نظر ولي فقيه زمان برمي‌خيزد و حرف او را با بي‌توجهي رد مي‌كند.54
 سيدمهدي هاشمي پس از اثبات جرائم و اتهاماتش به اعدام محكوم مي‌شود. آقاي منتظري عزم خود را جزم مي‌كند تا مانع اعدام وي شود. اما اين اقدامات وي تأثيري در اجراي حكم ندارد. حضرت امام قبل از اين اتفاقات، در پاسخ به آقاي ري شهري كه از امام خواسته بودند پي‌گيري‌ها به خاطر آقاي منتظري و جايگاه وي متوقف شود چرا كه ممكن است آسيبي به جايگاه وي بزند و دامن وي را نيز آلوده كند، فرموده بودند كه «اين تكليف شرعي توست كه بايد انجام بدهي. به هر جا كه مي‌خواهد برسد! مسئله، مسئله اسلام است».55
 اما اين پايان كار نبود و آقاي منتظري و بيت او همچنان تبديل به بلندگوي منافقين و ليبرالها شده بودند و تلاشهاي حضرت امام براي تصفيه بيت وي هيچ ثمري نبخشيد.
 پس از پايان جنگ تحميلي صحبت‌هايي از سوي آقاي منتظري در سالگرد پيروزي انقلاب در سال 67 مطرح شد كه حضرت امام در منشور روحانيت و ديگر پيام‌هاي بعد از آن به آنها پاسخ تندي دادند. آقاي منتظري در اين صحبت‌هاي خود از اشتباهات نظام در جنگ سخن گفته بود و اعلام كرده بود كه بايد با جرأت بايستيم و به مردم بگوييم ما چقدر اشتباه كرده‌ايم.
 هر چند برخي از تحليلگران اعتقاد دارند كه علت اصلي جدايي آقاي منتظري از حضرت امام و عزل وي به خاطر مسئله مهدي هاشمي بوده است،56 اما بايد گفت دليل اصلي، برخي جهت‌گيري‌هاي آقاي منتظري در گفتار و رفتار وي بوده كه به تعبير حضرت امام «ديكته شدة منافقين» بوده است و اگر تنها مسئله مهدي هاشمي بود بايد مسئله عزل وي نيز زودتر صورت مي‌پذيرفت.
 پس از سخنراني آقاي منتظري در سالگرد پيروزي انقلاب در سال 67 بود كه گويا حجت بر حضرت امام تمام شد كه نمي‌توان سكان زمامداري مملكت را به دست كسي سپرد كه معتقد است «ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند».57
 حضرت امام در منشور روحانيت از مردم ايران، مخصوصاً خانواده‌هاي شهدا و رزمندگان به خاطر تحليل‌هاي غلطي كه از مسئله جنگ، آن روزها صورت گرفته است عذرخواهي مي‌كنند و مي‌نويسند:
نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده‌ها به گونه‌اي غلط عمل كنيم كه حزب‌الله عزيز احساس كند كه جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولي‌اش عدول مي‌كند. تحليل اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و يا ناموفق بوده است، آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمي‌شود؟58
 ايشان در اين پيام به صراحت تأكيد كردند كه ما حتي براي يك لحظه نادم و پشيمان از عملكرد خود در جنگ نيستيم. حضرت امام در اين پيام به نكته‌اي سربسته اشاره كردند كه بعدها در نامة ايشان به آقاي منتظري معلوم شد منظورشان از اين جمله آقاي منتظري بوده است. ايشان در اين پيام فرمودند كه «تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرالها بيفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام، اين مردم بي‌پناه را از بين ببرند.»59
 آقاي منتظري كه كنايه‌هاي امام و موضع‌گيري‌هاي قاطع ايشان را دريافته بود مبادرت به نوشتن نامه‌اي به حضرت امام كرد و در آن نامه هدف خود از برخي انتقادات را «از باب نصيحت به امام مسلمين» ذكر كرد و افزود كه «انتقادات خود را باعث تقويت انقلاب» مي‌دانسته است.60
 حال آنكه حضرت امام به صراحت فرمودند كه اين صحبت‌ها جز به سستي نظام منجر نمي‌شود. به هر حال، حضرت امام در تاريخ 6/1/68 تصميم به نوشتن نامه‌اي گرفتند كه آينده نظام را دچار تغيير و تحول كرد و به نوعي سلامت آينده انقلاب را تضمين نمود. ايشان اين نامه را «با دلي پرخون و قلبي شكسته» براي آقاي منتظري نوشتند تا «مردم روزي در جريان امر قرار گيرند». ايشان در اين نامه با صراحت تمام با آقاي منتظري سخن گفتند و به ايشان فرمودند كه روشن است كه «شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين مي‌سپاريد» از اين رو شما «صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده‌ايد». حضرت امام به آقاي منتظري فرمودند گاهي تحليل‌هايي كه از مسائل ارائه داده‌ايد آن قدر واضح بود كه «ديكته شدة منافقين» است «كه من فايده‌اي براي جواب به آنها نمي‌ديدم». حضرت امام به مسئله سيدمهدي هاشمي نيز اشاره فرمودند و در نامه خود به اعتماد بيش از حد آقاي منتظري به وي سخن گفتند كه آقاي منتظري «سيدمهدي هاشمي قاتل» را «از همه متدينين متدين‌تر» مي‌دانسته و با اينكه ثابت شده بود كه او قاتل است اما باز هم آقاي منتظري مرتب پيغام مي‌داد كه «او را نكشيد».61
 حضرت امام كه بارها علاقة خود را به آقاي منتظري در پيام‌هاي قبلي به صراحت نشان داده بودند و وي را «دوست صميمي سابق و حال... و مورد علاقه ملت»62 معرفي مي‌كردند اين بار مجبور شده بودند كه به خاطر نظام و انقلاب با «حاصل عمر» خود با تلخي تمام سخن بگويند. حضرت امام، آقاي منتظري را شخصي «ساده‌لوح» توصيف كردند كه «سريعاً تحريك» مي‌شود و در نهايت «با دلي شكسته و سينه‌اي گداخته از آتش بي‌مهري‌ها» به وي توصيه كردند «در هيچ كار سياسي دخالت نكند». ايشان در اين پيام به مخالفت خود با انتخاب آقاي منتظري از همان ابتدا اشاره كرده و فرمودند:
والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولي در آن وقت شما را ساده‌لوح مي‌دانستم كه مدير و مدبر نبوديد.63
 البته حضرت امام در اين نامه پيش‌بيني كردند كه آقاي منتظري بعدها سكوت نخواهد كرد و «مشغول نوشتن چيزهايي» مي‌شود كه آخرتش را «خرابتر» مي‌كند.64
 حضرت امام در خاتمه نامه‌شان «سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيز» ايران بيان فرمودند:
من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم‌پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته‌ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي‌دارم. من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي‌افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم.65
 حضرت امام در اين نامه كه با ناراحتي تمام نگاشته‌اند سخن از «خيانت بزرگان به اسلام» به ميان آوردند كه تاريخ اسلام انباشته از اين اتفاقات است. ايشان در پايان نامه از خداوند متعال درخواست كردند «كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد».66 همه اين بيانات نشان از سختي اين دوران و نيز اعمال برخي از دوستان مخصوصاً آقاي منتظري دارد.
 آقاي منتظري پس از دريافت نامه حضرت امام در نامه‌اي به حضرت امام نوشت كه رهبري نظام را بيش از طاقت خود مي‌داند از اين رو اين مقام كناره‌گيري كرد. حضرت امام نيز پس از دريافت نامه آقاي منتظري، در پاسخي به وي نوشتند كه «رهبري نظام جمهوري اسلامي همان طور كه نوشته‌ايد كار مشكل و مسئوليت سنگين و خطيري است كه تحملي بيش از طاقت شما مي‌خواهد». ايشان سپس استعفاي آقاي منتظري را «صميمانه» قبول نمودند و به وي اعلام كردند كه «مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر همه چيز است و همه بايد تابع آن باشيم».67
 مردم ايران كه از مضامين نامه‌هاي حضرت امام آگاه نبودند از شنيدن خبر فوق بهت‌زده شدند. همه آنان از علاقه حضرت امام به آقاي منتظري باخبر بودند و اين سئوال مطرح شد كه چه عواملي و اتفاقاتي باعث شده كه به اين سرانجام رسيده است.
 حضرت امام در آن زمان به توصية برخي از سران مملكتي از انتشار نامه خودداري كردند ولي در پيامي به نمايندگان مجلس از تلاش خويش براي هدايت جريان اتفاقات سخن گفتند:
همين قدر بدانيد كه پدر پيرتان بيش از دو سال است در اعلاميه‌ها و پيغام‌ها تلاش خود را نموده است تا قضيه بدين‌جا ختم نگردد ولي متأسفانه موفق نشد. از طرف ديگر وظيفه شرعي اقتضا مي‌كرد تا تصميم لازم را براي حفظ نظام و اسلام بگيرد. لذا با دلي پرخون حاصل عمرم را براي مصلحت نظام و اسلام كنار گذاشتم.68
 اين بيانات حضرت امام بار ديگر نشان مي‌دهد ايشان حاضر نبودند به هيچ دليلي از انجام وظيفه و تكليف شرعي خود سرباز زنند.
 اهميت اين تصميم حضرت امام را از زبان وزير اطلاعات وقت كه اشراف كامل بر جريانات آقاي منتظري داشتند، مي‌شنويم:
بركناري آقاي منتظري از قائم‌مقامي رهبري، مطمئناً يكي از تلخ‌ترين حوادث انقلاب اسلامي بود و به ويژه از جهت ضربه‌اي كه به رهبري روحانيت وارد آمد براي جمهوري اسلامي گران تمام شد؛ ولي عدم بركناري وي از اين مقام و موقعيت قطعاً بسيار گران‌تر تمام مي‌شد؛‌بلكه به تصور من - آقاي ري‌شهري - به نابودي انقلاب مي‌انجاميد.69
 دشمنان انقلاب اسلامي نيز كه دلخوش بودند، مي‌توانند با روي كار آمدن آقاي منتظري «عمليات استحاله نظام در سطوح عالي را انجام دهند هرگز پيش‌بيني نمي‌كردند كه حضرت امام خميني(ره) روزي با عزل قائم‌مقامي خود تمامي محاسبات آنان را بر هم زند. آنها با كنار گذاشته شدن آقاي منتظري دچار غافلگيري و انفعال شدند».70
بازنگري قانون اساسي 4/2/68
 در ارديبهشت ماه سال 68 و در اواخر حيات حضرت امام خميني، ايشان در دستوري به رئيس‌جمهور وقت، خواستار اصلاح قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران شدند. «از آنجا كه پس از كسب 10 سال تجربة عيني و عملي از ادارة كشور، اكثر مسئولين و دست‌اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران» به اين نتيجه رسيده بودند كه «قانون اساسي با اينكه داراي نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراي نقايص و اشكالاتي است كه در تدوين و تصويب آن، به علت جوّ ملتهب ابتداي پيروزي انقلاب و عدم شناخت دقيق معضلات اجرايي جامعه، كمتر به آن توجه شده» بود71 ضرورت اصلاح قانون اساسي به شدت احساس مي‌شد.
 يكي از معضلات جدي قانون اساسي عدم پيش‌بيني بازنگري قانون، در خود قانون بود. بازنگري، لازمه هر قانون بشري است كه پس از مدتي بايد با تغييرات روز، تغيير يابد. اما در قانون اساسي كه در ابتداي انقلاب نگاشته شد از اين مهم غفلت شده بود. حضرت امام خميني(ره) در اين مسئله نيز با پيام خود راهگشا شدند و با استفاده از اختيارات خود دستور به اصلاح و بازنگري در قانون اساسي را صادر نمودند.
 از مواردي كه در چند ساله تجربة عملي انقلاب در موارد بسياري مشكل‌ساز شده بود، بحث شورايي اداره شدن نهادها و عدم تمركز در آنها بود. قوة مجريه را هم شخص رئيس‌جمهور اداره مي‌كرد و هم نخست‌وزير. غالباً هم به اين صورت بود كه مجلس نخست‌وزير دلخواه خود را به رئيس‌جمهور تحميل مي‌كرد. از اين رو رئيس‌جمهور كمتر قدرتي در اداره امور داشت؛ چون مجبور بود با كسي كار كند كه به او تحميل شده است و اين اختلافات باعث به وجود آمدن اختلافات فراواني گرديده بود عملاً رئيس‌جمهور در قانون اساسي، يك جايگاه بدون قدرت بود.
 در قوه قضائيه نيز چنين مشكلاتي به چشم مي‌خورد. رئيس ديوان‌عالي كشور، دادستان كل كشور، شوراي‌عالي قضائي... كه هر كدام گوشه‌اي از قدرت را گرفته بودند و ايجاد هماهنگي بين آنان و نهادهاي زيردست آنان مشكلاتي را ايجاد كرده بود.
 حضرت امام در پيام خود به اهميت بسيار بالاي اصلاح قانون اساسي اشاره كرده و معتقد بودند عدم اصلاح قانون اساسي و «چه بسا تأخير در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخي براي كشور و انقلاب گردد». حضرت امام بدين نكته اشاره كردند كه رفع نقايص قانون اساسي «يك ضرورت اجتناب‌ناپذير جامعه اسلامي و انقلابي ماست» و چيزي كه باعث شده بود اين مهم تا اين زمان به تأخير بيفتد «جنگ و مسائل ديگر» بود والّا ايشان «بنا بر احساس تكليف شرعي و ملي خود از مدتها قبل در فكر حل آن بوده»اند.72
 حضرت امام در پيام خود مواردي را كه بايد شوراي بازنگري قانون اساسي بدان بپردازد و براي رفع نقايص آن تلاش كند در 8 مورد اعلام كردند. اين 8 مورد عبارت بودند از:
1. رهبري 2. تمركز در مديريت قوة مجريه 3. تمركز در مديريت قوه قضائيه 4. تمركز در مديريت صدا و سيما به صورتي كه قواي سه‌گانه در آن نظارت داشته باشند 5. تعداد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 6. مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد 7- راه بازنگري به قانون اساسي 8. تغيير نام مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي.73
 شوراي بازنگري قانون اساسي كار اصلاح قانون اساسي را در زمان حيات مبارك حضرت امام آغاز كرد. پس از مدتي تلاش، اعضاي شورا متوجه شدند در برخي از موارد نياز به كسب نظر از حضرت امام دارند. از اين رو آيت‌الله مشكيني، در نامه‌اي به حضرت امام خميني نظر ايشان را در چند مورد خواستار شده بود. اما حضرت امام كه مايل به دخالت در اين امور نبودند و دوست داشتند شورا خود تصميم نهايي در تمامي موارد بگيرد، پاسخ دادند كه «هرگونه آقايان صلاح دانستند عمل كنند. من دخالتي نمي‌كنم» و اينگونه راه را براي شورا هموار كردند تا خود راه صحيح را تشخيص دهد.
 اما حضرت امام تنها در يك مورد بسيار مهم سكوت را جايز ندانستند و به ارائه نظر خويش پرداختند و كمك شاياني به شوراي بازنگري كردند و راه را براي حفظ انقلاب هموار ساختند. ايشان به شوراي بازنگري در مورد بند مربوط به رهبري نظام و خصوصيات و ويژگي‌هاي آن راهنمايي‌هايي فرمودند كه شورا نيز آن را در دستور كار خود قرار داد.
فقط در مورد رهبري، ما كه نمي‌توانيم نظام اسلامي‌مان را بدون سرپرست رها كنيم بايد فردي را انتخاب كنم كه از حيثيت اسلامي‌مان در جهان سياست و نيرنگ دفاع كند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم كه شرط «مرجعيت» لازم نيست. مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي‌كند. اگر مردم به خبرگان رأي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي‌شود و حكمش نافذ است، در اصل قانون اساسي من اين را گفتم ولي دوستان در شرط «مرجعيت» پافشاري كردند، من هم قبول كردم. من در آن هنگام مي‌دانستم كه اين در آيندة نه چندان دور قابل پياده شدن نيست.74
 اين بار هم حضرت امام در راهنمايي خود به شوراي بازنگري قانون اساسي گامي ديگر در جهت تثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران برداشتند.
 نكته‌اي كه در تمامي پيام‌هاي مورد بررسي به چشم مي‌خورد تأكيد حضرت امام بر مصلحت نظام و اسلام و بقاي انقلاب بود كه ايشان اين مهم را تكليف شرعي خود مي‌دانستند كه حاضر نبودند به هيچ قيمتي بر سر آن كوتاه بيايند.

پانوشتها
1- صحيفه امام، ج 21، صص 86-85.
2- همان، ص 92.
3- همان، ص 94.
4- همان، ص 95.
5- همان، صص 96-92.
6- از آغاز تا پايان، محمد دروديان، ص 176.
7- سيره عملي امام خميني در اداره امور كشور، فرهاد درويشي سه تلاني، ص 347.
8- صحيفه امام، ج 21، ص 134.
9- همان، صص 94-93.
10- همان، ص 88.
11- همان، ص 87.
12- همان، ص 283.
13- سيره عملي امام خميني در اداره امور كشور، فرهاد درويشي سه كلاني، ص 704.
14- آواي توحيد، آيت‌الله جوادي آملي، ص 26.
15- همان، ص 25.
16- صحيفه امام، ج 21، ص 220.
17- همان، ص ... .
18- همان، ص 222.
19- آواي توحيد، ص 21.
20- همان، ص 28.
21- همان، ص 21.
22- صحيفه امام، ج 21، ص 221.
23- همان، ص 301.
24- جمهوري اسلامي، مصاحبه 25/3/78.
25- صحيفه امام، ج 21، ص 263.
26- آزادي ابراز عقيده يا اهانت به توده‌ها، ابوحسين، ص 25.
27- سيره عملي امام خميني در اداره امور كشور، ص 645.
28- تحليلي بر ماجراي آيات شيطاني سلمان رشدي، صادق طباطبايي، ص 321.
29- صحيفه امام، ج 11، صص 133-132.
30- صحيفه امام، ج 17، ص 500.
31- تحليلي بر ماجراي آيات شيطاني سلمان رشدي، ص 321.
32- صحيفه امام، ج 3، ص 268.
33- همان، ص 227.
34- همان، ص 291.
35- همان.
36- همان، ص 290.
37- همان، صص 292-291.
38- صحيفه امام، ج 18، صص 6-5.
39- همان، صص 7-6.
40- سنجه انصاف، محمدي ري‌شهري، صص 18-16. سخنراني آقاي محمدي گيلاني در تاريخ 6/9/79 به مناسبت شهادت امام كاظم(ع) در منزل آقاي علي رازيني.
41- همان، ص 48.
42- صحيفه امام، ج 20، ص 138.
43- همان، ص 145.
44- سنجه انصاف، ص 92؛ اين نكته را كه آقاي منتظري گفته بود «مي‌خواهم با نامه‌ام خواب را از چشم امام بگيرم»، حاج احمد خميني در نامه خود در 9/2/68 به آقاي منتظري مطرح مي‌كنند.
45- همان، صص 91-89.
46- همان، ص 85.
47- همان، صص 85-84.
48- از نزديكان و همفكران سيدمهدي هاشمي كه در خانه تيمي دستگير شد.
49- سنجه انصاف، ص 81.
50- همان، ص 80.
51- همان، صص 96-95، نامه حاج‌احمد خميني به آقاي منتظري.
52- همان.
53- همان، ص 111.
54- اتفاقات و مكالمات رد و بدل شده در اين ديدار بسيار تكان‌دهنده است كه خواننده محترم مي‌تواند براي آگاهي از آن به كتاب سنجه انصاف صفحه 112 مراجعه كند.
55- سنجه انصاف، ص 120.
56- براي نمونه رجوع كنيد به تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران. يحيي فوزي، ص 145.
57- صحيفه امام، ج 21، ص 330.
58- همان، ص 284.
59- همان، ص 286.
60- تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران، يحيي فوزي، ص 148.
61- صحيفه امام، ج 21، ص 330.
62- همان، ج 20، ص 137.
63- همان، ج 21، ص 331.
64- همان.
65- همان، صص 332-331.
66- همان، ص 332.
67- همان، صص 335-334.
68- همان، ص 350.
69- سنجه انصاف، صص 8-7.
70- جنگ در پناه صلح، رضا سراج، ص 47.
71- صحيفه امام، ج 21، ص 363.
72- همان، ص 364.
73- همان، ص 371.
اشاره
 به يقين مي‌توان سال آخرت حيات حضرت امام خميني را سال پيام‌ها و اقداماتي از سوي امام ناميد كه در بسياري از آنها تلاش براي تقويت و تثبيت نظام و تضمين سلامت آينده انقلاب به چشم مي‌خورد. قبول قطعنامه 598، نامه به آقاي منتظري و عزل وي از قائم‌مقامي رهبري، و دستور بازنگري قانون اساسي از اين موارد است. پيام به گورباچف كه طريقي براي صدور انقلاب بود و ابلاغ حكم ارتداد سلمان رشدي و فتواي قتل او از ديگر مواردي است كه در اين سال به چشم مي‌خورد. هر چند كه در اين سال پيام‌هاي مهم ديگري منند منشور روحانيت و منشور برادري به چشم مي‌خورد اما در اين مقاله بر آن شديم كه به بررسي رفتار سياسي حضرت امام در موارد قبولي قطعنامه، پيام به گورباچف، صدور حكم ارتداد سلمان رشدي، نامه به آقاي منتظري و دستور بازنگري قانون اساسي بپردازيم. تلاش بر اين بوده است كه بتوانيم سير تاريخي هر كدام از موارد مذكور را كه منجر به صدور پيام گرديده است نيز با توجه به سخنان و بيانات حضرت امام ارائه دهيم.
پذيرش قطعنامه 29/4/67
 در تيرماه سال 67 خبري از سوي خبرگزاري‌ها اعلام شد مبني بر اينكه جمهوري اسلامي ايران قطعنامه 598 سازمان ملل متحد مبني بر برقراري آتش‌بس ميان ايران و عراق را پذيرفته است. در ساعات ابتدايي مخابره اين خبر، كمتر كسي مي‌توانست آن را بپذيرد؛ چرا كه محتواي اين خبر با گفتمان رايج سران نظام جمهوري اسلامي ايران مخصوصاً رهبر انقلاب تفاوت آشكار داشت. هنگامي كه امام خميني در سالگرد كشتار حجاج ايراني در عربستان به دست آل‌سعود پيامي صادر فرمودند، علت و نحوة اتخاذ تصميم فوق را تا حدودي آشكار كردند و اظهار اميدواري كردند در آينده چرايي اتخاذ اين تصميم بزرگ و حياتي بيشتر آشكار گردد.
 نكته بسيار مهمي كه امام در اين پيام - و همچنين چند پيام ديگرشان كه به بررسي موضوع جنگ پرداخته‌اند اشاره كردند. مصلحت نظام جمهوري اسلامي و دين اسلام مي‌باشد. ايشان در اين پيام بدين نكته اشاره مي‌كنند كه «آن چيزي كه همه مردم ما فراتر از آن را فكر مي‌كنند مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ايران تحمل گرسنگي و تشنگي را دارند ولي تحمل شكست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت.»1 حضرت امام در قسمتي از پيام خود به تلخي پذيرش قطعنامه اشاره كردند و پذيرش آن را به جام زهري تشبيه كردند كه براي مصلحت و بقاي انقلاب و نظام مجبور به سركشيدن آن شده‌اند.
و اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و نگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اين است كه من تا چند روز قبل معتقد به همان شيوة دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجراي آن مي‌ديدم ولي به واسطه حوادث و عواملي... با قبول قطعنامه و آتش‌بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي‌دانم و خدا مي‌داند اگر نبود انگيزه‌اي كه همة ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي‌بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود.2
 ايشان در بند بند اين پيام به اهميت مسئله مصلحت اشاره مي‌فرمايند و تأكيد دارند كه اين «جام زهر» را تنها براي «رضايت الهي» مي‌نوشند. ايشان توجه همگان را به اين نكته مهم جلب مي‌كنند كه انجام تكليف الهي، ايشان و جمهوري اسلامي را وادار به پذيرش قطعنامه كرده است.
در شرايط كنوني آنچه موجب امر شد تكليف الهي‌ام بود. شما مي‌دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون خود و آخرين نفس بجنگم؛ اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود؛ و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرويي داشته‌ام با خدا معامله كرده‌ام.3
 ايشان در جايي ديگر به استقامت و پايداري و پذيرش ملت نيز اشاره كرده و معتقد بودند كه ملت ايران نيز تا زماني كه «احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود... و آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد، گردن نهاده» است.4
 از ديگر نكاتي كه در اين پيام، حضرت امام بدان اشاره فرمودند نفس اتخاذ چنين تصميمي از سوي سران نظام بود. از آنجا كه بسياري از مردم هميشه صحبت‌هاي امام در مورد تداوم جنگ را شنيده بودند، پذيرفتن اينكه قبولي قطعنامه تصميم حضرت امام بوده است برايشان سخت بود و برخي سران نظام و جنگ را متهم به تحميل نظر خود به حضرت امام نمودند. ايشان چندين مرتبه در اين پيام به اين مهم اشاره مي‌فرمايند كه همواره «در جريان كار جنگ و مسئولان» بوده‌اند و «مسئولين مورداعتماد» ايشان مي‌باشند. ايشان با ذكر اينكه به «تعهد و دلسوزي و صداقت «تمامي كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور» اعتماد دارند اتخاذ چنين تصميمي را براي آنان نيز «پيشنهادي سخت و ناگوار» تعريف كرده‌اند.5
 در زمان پذيرش قطعنامه و اواخر جنگ ايران از نظر نظامي ضعيف بود و با توجه به ائتلاف گسترده‌اي كه از سوي تمامي كشورها براي پيروز نشدن ايران در جنگ صورت گرفته بود،6 عملاً كشور ايران قادر به ادامه جنگ نبود و مجبور شد از مواضع قبلي خود عدول كند؛ چرا كه سران كشور فهميدند كسب پيروزي مطلق در جنگ امكان‌پذير نيست. در اين شرايط، تنها راه كسب امتياز تا حد ممكن بود. از اين رو چانه‌زني‌ها از سوي جمهوري اسلامي ايران براي اصلاح قطعنامه طبق خواست ايران آغاز گرديد و تا حدودي مؤثر واقع شد. اعلام اينكه كشور آغازكنندة جنگ عراق بوده است و برخي ديگر از خواست‌هاي جمهوري اسلامي ايران مورد قبول سران سازمان ملل واقع شد.7 بي‌شك يكي ديگر از مواردي كه باعث شد قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي ايران پذيرفته گردد اصلاحات قطعنامه بود و حضرت امام تأكيد كردند كه «در سياست خود براي رسيدن به صلح در چارچوب شوراي امنيت جدي» هستند و حال كه آن را پذيرفته‌اند ديگر قدمي در راه تضعيف آن برنخواهند داشت.8
 نكته حائز اهميت ديگري كه در اين پيام وجود دارد عدم پايان واقعي جنگ است. حضرت امام در اين پيام بدين مهم اشاره كردند كه پذيرش قطعنامه به معناي حل مسئله جنگ نيست. ايشان در پيامشان اشاره مي‌كنند كه «با اعلام اين تصميم، حربة تبليغات جهانخواران عليه ما كُند» خواهد شد.9
 نكته مهمي كه حضرت امام در جايي ديگر بدان اشاره فرمودند ماهيت اصلي جنگ بود. ايشان جنگ ما را «جنگ عقيده» مي‌نامند كه «جغرافيا و مرز نمي‌شناسد.» ايشان معتقدند مبارزة عقيدتي هيچ‌گاه پاياني نخواهد يافت.
ما مي‌گوييم تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم. ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم «لااله‌الاالله» را بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم.10
 ايشان معتقدند كه «ما بايد در جنگ اعتقادي‌مان، بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم.»11
 حضرت امام در پيام خود به اهداف جنگ نيز اشاره كرده و معتقدند كه ما در جنگ به بسياري از اهداف خود رسيده‌ايم. ايشان در پيامي كه به منشور روحانيت مشهور شده است جواب تبليغات افرادي كه مدام از بي‌ثمر بودن جنگ سخن مي‌راندند پاسخ دادند. ايشان به برخي از نتايج حاصل شده از جنگ اشاره كرده و مي‌فرمايند:
ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ايم. ما در جنگ پرده از چهرة تزوير جهانخواران كنار زده‌ايم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ايم. ما در جنگ به اين نتيجه رسيده‌ايم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جگ ريشه‌هاي انقلاب پربار اسلامي‌مان را محكم كرديم... جنگ ما كمك به افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت. جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظام‌هاي فاسد در مقابل اسلام، احساس ذلت كنند.12
 پذيرش قطعنامه يك حركت مهم استراتژيك از سوي جمهوري اسلامي ايران بود. در شرايطي كه در سطح دنيا مدام اينگونه تبليغ مي‌شد كه اين كشور ايران است كه جنگ‌طلب است و قصد قدرت‌طلبي دارد؛ جمهوري اسلامي ايران اين قطعنامه را پذيرفت. عراق كه با كمك قدرت‌هاي كوچك و بزرگ جهاني به تازگي به تجهيزات نظامي مهم و فراواني مسلح گرديده بود با شنيدن اين خبر نتوانست در مقابل اين اتفاق صبر كند. از اين رو قدرت‌طلبي صدام را وادار كرد تا پس از پذيرش قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي ايران بار ديگر به مرزهاي اين كشور حمله‌ور شود. حضرت امام در پيامي مردم غيرتمند ايران را به مقابله با صدام و قواي مجهز عراقي فراخواندند. به مدت چند روز سطح جبهه‌ها آن قدر از نيرو پر شد كه عراق مجبور به عقب‌نشيني و پذيرش قطعنامه گرديد. اين اتفاق باعث شد كه جهانيان نيز بفهمند آن كس كه هواي تصرف ممالك ديگر را در سر مي‌پروراند و قدرت‌طلبي او آتش جنگ را برافروخته است كسي جز صدام، رئيس‌جمهوري عراق نيست. پذيرش قطعنامه و پايان جنگ باعث شد ايران وارد مرحلة سازندگي خرابيهاي پس از جنگ شود. آغاز مراحل سازندگي از واپسين سال حيات امام خميني و با دستور ايشان صادر شد. اين اتفاق چشم‌انداز روشني را روبروي ملت و مسئولان ايران قرار داد. چرا كه حضرت امام فرمودند كه جنگ وارد جبهه جديدي مي‌شود و اين به معني پايان جنگ نيست.
پيام گورباچف 11/10/67
 مدت زيادي از پذيرش قطعنامه توسط جمهوري اسلامي ايران نمي‌گذرد كه حضرت امام خميني در دي‌ماه 67 كه همه تلاش‌ها صرف سازندگي خرابيهاي حاصل از جنگ شده است، پيام مهمي براي گورباچف صدر هيأت رئيسه شوروي ارسال مي‌كند. در همان ابتدا از چينش رسانندگان نامه و نوع سفر به خوبي مشخص مي‌شود كه سفري خارج از عرف ديپلماتيك است. «اينكه سرپرست هيأت اعزامي فردي غيرسياسي باشد و در ضمن سفر هيچ‌گونه مبادلات ديپلماتيك غير از ابلاغ نامه انجام نشود، نشان‌دهنده وضع و حال خاص اين مأموريت است.»13
 از آنجا كه زمان صدور نامه همان طور كه اشاره كرديم در «مرحلة بازسازي و ترميم خرابيهاي جنگ تحميلي 8 ساله» بود و از طرف ديگر چون «مضمون نامه كاملاً سري بود» از اين رو رهبران شوروي و شخص گورباچف «هرگونه احتمالي را پيرامون مفاد پيام مي‌دادند مگر احتمال دعوت به توحيد و اسلام ناب محمدي(ص) را».14
 از آنجا كه متن پيام امام غيرسياسي و بيشتر فرهنگي بود و مي‌خواست گورباچف را به آواي توحيد دعوت كند از اين رو هيأت اعزامي از سوي حضرت امام نيز «مصمم بود ضمن حفظ احترام متقابل و رعايت كمال ادب، كه از وظايف بين‌المللي اسلام به شمار مي‌آيد و اختصاصي بهگروه خاص ندارد، لسان پيام امام(ره) را با زبان تعليم و ارشاد ادا كند، نه با لسان ديپلماسي و هرگز قول فضل‌الهي را با هزل مجاز در عرف ديپلماتيك نيالايد و صلابت دعوت به توحيد را در پاي تعارف رايج سياست‌بازان به دُهن و وَهن ذبح نكند.»15
 شايسته است ابتدا خلاصه‌اي از محتواي نامه حضرت امام ذكر كنيم، سپس به برخي جنبه‌ها و اتفاقات پيراموني آن اشاره كنيم.
 در مقدمه نامه، حضرت امام به انگيزه‌هاي خود از نگارش نامه براي شخص گورباچف اشاره مي‌كنند كه اين قسمت از نامه نشان‌دهنده اشراف حضرت امام به شخصيت گورباچف و اوضاع شوروي و به قدرت رسيدن وي است. ايشان معتقد به يك تحول و بازنگري در ارتباط با مسائل شوروي با روي كار آمدن گورباچف هستند. حضرت امام معتقدند كه جسارت و گستاخي گورباچف «در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد.»16
 ايشان شهامت تجديدنظر از سوي گورباچف در نسبت با مسائل شوروي را شايسته ستايش مي‌دانند و معتقدند حتي اگر حيطه اين تفكر و تصميمات جديد وي «تنها روشي براي حل معضلات حزبي و كنار آن حل پاره‌اي از مشكلات مردم» شوروي گردد باز هم به خاطر همين شهامت تجديدنظر در «مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود» اين عمل وي شايسته تقدير و ستايش است.
 البته حضرت امام همان ابتدا به ايشان مشكل اصلي شوروي و عامل مهم در موفقيت‌هاي آينده شوروي را به گورباچف اعلام مي‌كنند.
و اگر به فراتر از اين [حل معضلات حزبي] فكر مي‌كنيد اولين مسئله‌اي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايي» و «دين‌زدايي» از جامعه كه تحقيقاً بزرگ‌ترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم شوروي وارد كرده است تجديدنظر نماييد و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان از اين طريق ميسر نيست.17
 حضرت امام، گورباچف را از اينكه براي حل مشكلات شوروي به دامان غرب پناهنده شود برحذر مي‌دارد و معتقدند كه غرب نيز به گونه‌اي ديگر خود در اين ورطه هلاكت سقوط كرده يا مي‌كند. ايشان در جاي جاي پيام خود، گورباچف را به خدا و معنويت دعوت مي‌كند و به ايشان متذكر مي‌شود كه «لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان‌بيني مادي و الهي بينديشيد.»18
 حضرت امام در ادامه پيام خود از شكست ماركسيسم و كمونيسم سخن مي‌گويند و در بيشترين بخش‌هاي نامه به تبيين غنا و كمال اسلام با توجه به همه‌جانبه‌نگري آن - مادي و معنوي، برخلاف ماركسيسم كه فقط به جنبه‌هاي مادي نظر دارد - مي‌پردازد. ايشان همچنين از مسلمانان منطقه كه در آن زمان تحت نفوذ شوروي بودند حمايت مي‌كنند.
 همان‌طور كه مشخص مي‌شود «مضمون نامه امام، دعوت به توحيد و پرهيز از الحاد» است كه به نظر حضرت امام بزرگترين مشكل شوروي بوده است.
 پس از ابلاغ پيام و پايان جلسه، گورباچف از حضرت امام به خاطر ارسال نامه تشكر مي‌كند ولي به اين موضوع اشاره مي‌كند كه ايشان در امور داخلي شوروي دخالت كرده‌اند. حضرت امام كه در اينگونه موارد عرف بين‌الملل و ... را ناديده مي‌گرفتند و به وظيفة خود كه همانا وظيفه همه رهبران مذهبي براي جلوگيري از سقوط انسان‌ها در ابتذال و بي‌هويتي است عمل مي‌كردند. رساندن «نداي هاتف غيبي» كه به گوش دل همة انسانها آشناست از وظايف رهبران الهي است كه بايد تلاش كنند اين ندا به همه صاحبدلان منتظر برسد و «هيچ فرد يا گروهي از اين موهبت الهي محروم» نشود.19
 پاسخ گورباچف را كه گويا هدف اصلي از ارسال پيام حضرت امام را درنيافته بود آيت‌الله جوادي آملي مسئول هيأت اعزامي اينگونه داد:
شما از عمق خاك وسيع روسيه تا اوج فضاي آسمان آزادانه فعاليت داريد و هيچ‌كس حق دخالت در امور داخلي كشور اجنبي را ندارد. ليكن محتواي اين پيام همانند پيام‌هاي رهبران الهي ديگر، نه كاري به زير زمين و نه برخوردي با روي زمين و نه ارتباطي با آسمان روسيه دارد. بلكه فقط با جان شما مرتبط است... مضمون نامه امام دعوت به توحيد و پرهيز از الحاد است كه راجع به جان شماست نه دربارة كشور شما.20
 اين عمل حضرت امام نوعي اقدام به صدور انقلاب اسلامي به خارج از مرزهاي كشور ايران بود. و به عقيدة برخي اولين اقدام عملي در جهت صدور انقلاب بود. آيت‌الله جوادي آملي معتقدند چون «بيداري مردم مسلمان ايران با رهبري ديني آغاز شد، نهضت مردم خارج از اين مرز و بوم نيز با هدايت مذهبي انجام‌پذير است؛ و اين همان صدور انقلاب به خارج از كشورمان مي‌باشد. صدور انقلاب به معناي دخالت در شئون مردم كشورهاي ديگر نيست؛ بلكه به معناي پاسخ دادن به سئوال‌هاي فكري بشر تشنة معارف الهي است.21
 حضرت امام در پيام خود به گورباچف متذكر شدند كه وي آخرين ضربه را بر پيكر كمونيسم نواخته است و از اين رو ديگر «چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم» ايشان براي گورباچف اظهار اميدواري كردند كه افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنند كه «آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهرة تاريخ و كشور» شوروي بزدايند.
 ايشان معتقدند از آنجا كه «ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست» و يك مكتب صرفاً مادي است و با ماديت صرف نمي‌توان بشر را از بحران «عدم اعتقاد به معنويت كه اساسي‌ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است به درآورد» از اين رو پيش‌بيني كردند كه «از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‌هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد». حضرت امام، گورباچف را از اينكه براي حل مشكل شوروي به كانونهاي سرمايه‌داري غرب پناهنده شود برحذر مي‌دارند و معتقدند در صورت انجام چنين عملي «نه تنها دردي از جامعه» شوروي دوا نمي‌شود بلكه «ديگران بايد بيايند و اشتباهات» گورباچف را جبران كنند.22
 با اينكه امام بارها در پيامشان تذكر دادند كه مشكل واقعي شوروي عدم اعتقاد واقعي به خداست اما گورباچف گويا چيز ديگري از اين پيام حضرت امام مي‌فهميد و يا اينكه نمي‌خواست اين پيام امام را جدي قلمداد كند. البته از پاسخ وي كه به وسيله شواردنادزه براي حضرت امام ارسال شد، معلوم مي‌شود كه گورباچف هنوز هدف امام از ارسال نامه را درنيافته بود. در ديدار فرستاده گورباچف با حضرت امام، ايشان بار ديگر هدف ارسال نامه را متذكر شدند و به هيچ‌گونه مذاكره‌اي نپرداختند. حضرت امام در ديدار با سفير ابرقدرت شوروي تنها به گفتن چند جمله كوتاه بسنده كرده و در حاليكه دستان شواردنادزه در لرزش بود از اتاق محقر خود خارج شدند.
به ايشان [گورباچف] بگوييد كه من مي‌خواستم جلوي شما يك فضاي بزرگتر باز كنم، من مي‌خواستم دريچه‌اي به دنياي بزرگ، يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است را براي آقاي گورباچف باز نمايم و محور اصلي پيام من اين بود. اميدوارم بار ديگر ايشان در اين زمينه تلاش نمايد.23
 گويا گورباچف تنها زماني كه اتحاديه جماهير شوروي از هم فروپاشيد و او به معني واقعي به موزة تاريخ سپرده شدن كمونيسم را ديد معني پيام ايشان را فهميد. گورباچف در سال 1378 مي‌گويد:

امروز كه من شاهد اين اوضاع هستم، پيام آيت‌الله خميني(ره) در ذهنم نقش مي‌بندد كه گفته بود: من ماركسيسم را به زودي در موزه‌هاي تاريخ مي‌بينم.24
حكم ارتداد سلمان رشدي 25/11/67
 در تاريخ 25 بهمن ماه 67 خبري در روي پايگاه‌هاي خبري دنيا قرار گرفت كه همگان را مخصوصاً آنان را كه امام و اسلام ناب محمدي(ص) را درست نشناخته بودند در كام حيرت فرو برد.
به اطلاع مسلمانان غيور جهان مي‌رسانم مؤلف كتاب «آيات شيطاني» كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است، همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محكوم به اعدام مي‌باشند. از مسلمانان غيور مي‌خواهم تا در هر نقطه‌اي كه آنان را يافتند سريعاً آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرأت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس كه در اين راه كشته شود، شهيد است. ان‌شاءالله.25
 غرب در بهت و حيرت عجيبي فرو رفت چرا كه اصلاً انتظار چنين اقدامي از سوي حضرت امام را نداشت. براي بسياري نيز اين سئوال به وجود آمده بود كه مگر چه اتفاقي رخ داده است كه حضرت امام را وادار به اتخاذ چنين تصميمي و صدور چنين فتوايي كرد.
 4 ماه قبل از صدور حكم از سوي امام خميني، سلمان رشدي مسلمان هندي‌الاصل كه در انگليس زندگي مي‌كرد، كتابي را با عنوان «آيات شيطاني» منتشر ساخت. اين كتاب سراسر توهين وافترا به ساحت مقدس پيامبر گرامي اسلام و قرآن و دين اسلام و ديگر مسلمانان بود. پس از انتشار اين كتاب تظاهرات و اعتراضاتي به صورت پراكنده در اين كشور عليه اين كتاب از سوي مسلمانان برپا شد. اما دولت انگليس به اين اعتراضات وقعي ننهاد. «متوسل شدن به مقامات قضايي بريتانيا، با توجه به قوانين جاري مربوط به اهانت و تحقير مقدسات ديني نيز، موفقيتي دربر نداشت. چرا كه آنان پاسخ دادند: "قوانين ياد شده به اسلام مربوط نمي‌شود".»26
 نكته اينجاست كه رسانه‌هاي غربي نيز گستاخي را به جايي رساندند كه اين كتاب توهمات يك ذهن پريشان و هذيان‌گر بود كه به عنوان كتاب سال معرفي كردند. مدام در روزنامه‌ها به طرح اين كتاب مي‌پرداختند و مشخص شد كه در آن زمان به مؤلف كتاب يك و نيم ميليون مارك به عنوان حق تأليف پرداخت شده كه تا آن زمان رقمي كم‌سابقه بود.27
 پس از صدور فتواي امام خميني(ره) مسلمانان ديگر كشورها از وقوع توطئه‌اي آگاه شدند كه رهبر انقلاب اسلامي ايران آن را افشا نمود. مسلمانان سراسر دنيا جاني تازه يافتند و اعتراضات عليه انتشار كتاب و مؤلف آن در سراسر جهان گسترش يافت. غرب در بن‌بست عجيبي گرفتار آمده بود. از اين رو تبليغات و جنجال وسيعي عليه پيام امام صورت گرفت. غرب ابتدا تلاش كرد تا اهميت حكم امام را ناچيز جلوه دهد و هنگامي كه ديد اين پيام با استقبال وسيعي از سوي مسلمانان جهان روبرو شد تصميم به مقابله با اين پيام گرفت. «هرگز چنين بسيج همگاني و تبليغات همگاني كه در آن همه احزاب، جناح‌هاي سياسي و تمامي رسانه‌هاي خبري، راديويي، تلويزيوني و ... همگام و يك صدا حضور داشته باشند» ديده نشده است.28
 كانون‌هاي خبري و ادبي انگليس، حكم تاريخي حضرت امام را با واژه‌هايي چون «حيرت‌آور»، «پيام مرگبار»، «پاسخي به سبك قرون وسطي»، «كاهش تعقل در ايران»، «تروريسم»، «نقض حقوق بشر و آزادي بيان» و ... توصيف كردند و رئيس جمهور فرانسه اين پيام را برآمده از «تعصبي زشت» خواند. برخي از تحليلگران غربي علت صدور حكم از سوي حضرت امام را فرار از شكست ناشي از جنگ ايران و عراق خواندند و معتقد بودند حضرت امام اين پيام را براي فرار از مشكلات داخلي ايران صادر كرده است. جهان غرب بر اين اميد بود كه اين هجمه تبليغاتي كه عليه جمهوري اسلامي و شخص حضرت امام صورت گرفته است، ايشان را مجبور به عقب‌نشيني از مواضع خود خواهد كرد. اما كوچك‌ترين تزلزل و نرمشي در موضع قاطع حضرت امام صورت نگرفت و تمام اميدهاي واهي غرب نقش بر آب شد.
 جهان غرب همچنان كوشيد تا جمهوري اسلامي ايران و حضرت امام را از موضع خود عقب براند و براي رسيدن به اين هدف اقدام به تحريم‌هاي اقتصادي و سياسي كه فراخواندن سفرا از ايران يكي از اين اقدامات بود كرد. اما حضرت امام همچنان در موضع خود ثابت قدم مانده بود.
 تلاش براي نشان دادن اقدام امام به عنوان عملي در برابر تمدن، آزادي بيان و حقوق بشر نيز راه به جايي نبرد، چرا كه خود غربيان نيز معترف بودند كه آزادي بيان را تاحدي قبول دارند و اگر به منافع خودشان مخصوصاً، صهيونيست‌ها آسيبي وارد شود آن را مانع مي‌شوند. همچنين آنان نمي‌توانستند به راحتي از كنار اين موضوع بگذرند كه يك قلم منحرف، احساسات و مقدسات بيش از يك ميليارد انسان را به بازي بگيرد. ولي به هر حال غرب حاضر نبود در مقابل چند كشور جهان سومي كوتاه بيايد. حضرت امام بارها متذكر مي‌شدند كه «اين ابرقدرت‌ها ما را اصلاً آدم نمي‌دانند... مظلوم‌ها را جزء بشر حساب نمي‌كنند. حقوق بشر مي‌گويند، حقوق بشر يعني حقوق ظالم‌ها29 ... ما در عصري به سر مي‌بريم كه سازمان‌هاي به اصطلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانه ابرجنايتكاران و مدافع ستمكاري آنان و بستگان آنان هستند.30
 غرب تلاش كرد تا نشان دهد فتواي صادر شده از سوي امام يك فتوا براي شيعيان است و اهل سنت اين فتوا را قبول ندارد. از اين رو با اينكه در بهار سال بعد در كنفرانس وزراي امور خارجه كشورهاي اسلامي، اين فتوا با اتفاق نظر همه اعضا تأييد شد اما باز هم «جهت شمشير و تيغ حملات غرب تغييري پيدا نكرد و حتي اين خبر را نيز منعكس نساختند. زيرا در آن صورت از تيزي حملات آنها عليه ايران كاسته مي‌شد.»31
 زندگي براي سلمان رشدي با فتواي امام خميني تبديل به يك جهنم شده بود. او در يك مصاحبه تلاش كرد تا به گونه‌اي صحبت كند كه مسلمانان را راضي كند. برخي نيز معتقد بودند كهاگر سلمان رشدي توبه كند حكم الغا مي‌شود. اما حضرت امام تأكيد كردند كه «سلمان رشدي اگر توبه كند و زاهد زمان هم گردد بر هر مسلمان واجب است تا به جان و مال تمامي همّ خود را به كار گيرد تا او را به دَرَك واصل كند.»32
 اين پرسش در ذهن نقش مي‌بندد كه چرا حضرت امام حاضر نبودند به هيچ قيمتي از فتواي خود عدول كنند؛ مگر نه اينكه بر اساس تحليلگران آن روز صدور اين فتوا و پافشاري بر آن، منافي اصول ديپلماسي و حقوق بشر است و ماندن در اين موضع به منافع ملي كشور ايران آسيب مي‌زند؟
 نكته مهمي كه حضرت امام بر آن توجه داشتند اين است كه سلمان رشدي و كتابش يك اتفاق بدون تبعات نيستند بلكه اين حركت نشان از يك طرح وسيع براي مقابله با دين اسلام دارد. ايشان اعتقاد داشتند كه «مسئله كتاب آيات شيطاني، كاري حساب شده براي زدن ريشة دين و دينداري و در رأس آن اسلام و روحانيت است»33 كه توانسته است تاكنون سدي در برابر منافع استعمارگران و مستكبران باشد. ايشان معتقد بودند كه مسلمانان نبايد در اين ماجرا غفلت كنند و در برابر جهانخواران كوتاه بيايند چرا كه «اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد.»34
 حضرت امام معتقد بودند رخداد اين حادثه باعث شده تا پرده از چهرة «دنياي تفرعن و استكبار و بربريت» كنار رود و دشمني ديرينه آنان با اسلام نمايان شود. به عقيده ايشان اين اتفاق باعث شد كه «ما از ساده‌انديشي به درآييم» و بپذيريم كه جهان‌خواران براي نابودي اسلام و مسلمين در تلاشند. «والّا مسئله فردي سلمان رشدي آن قدر برايشان مهم نيست كه همه صهيونيست‌ها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند.»35
 پيام حضرت امام باعث شد كه چهرة دوگانه غرب در باب آزادي بيان نيز براي همگان آشكار گردد. ايشان معتقد به وجود يك جريان ضداسلامي در پس قضيه سلمان رشدي و آيات شيطاني او بودند.
خيلي جالب و شگفت‌انگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين، وقتي يك نويسندة مزدور با بينش قلم زهرآگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و مسلمان را جريحه‌دار مي‌كند، عده‌اي در رابطه با آن شهيد مي‌شوند برايشان مهم نيست و اين فاجعه عين دموكراسي و تمدن است اما وقتي بحث اجراي حكم و عدالت به ميان مي‌آيد نوحة رأفت و انسان‌أوستي سر مي‌دهند. ما كينة دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته‌ها به دست مي‌آوريم. قضيه آنان قضيه دفاع از يك فرد نيست. قضيه حمايت از جريان ضداسلامي و ضدارزشي است كه بنگاه‌هاي صهيونيستي و انگليس و آمريكا به راه انداخته‌اند و با حماقت و عجله خود را رو به روي همة جهان اسلام قرار داده‌اند.36
 نكته‌اي كه حضرت امام نمي‌توانست از كنار آن به سادگي بگذرد توهين به ساحت مقدس حضرت رسول(ص) و مقدسات دين اسلام بود. همچنان كه سراسر زندگي ايشان نيز اين نكته را به خوبي نمايان مي‌سازد كه حضرت امام اهانت به مقدسات را به هيچ قيمت حاضر نبودند تحمل كنند و همواره در برابر اينگونه توطئه‌ها و توهين‌ها با قاطعيت تمام موضع مي‌گرفتند و هراسي به خود راه نمي‌دادند.
ترس من اين است كه تحليلگران امروزه، ده سال ديگر بر كرسي قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواي اسلام و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين ديپلماسي بوده است يا خير؟ و نتيجه‌گيري كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعات داشته است و بازار مشترك و كشورهاي غربي عليه ما موضع گرفته‌اند، پس بايد خامي نكنيم و از كنار اهانت‌كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم.37
نامه به آقاي منتظري و عزل وي 6/1/68
 يكي از موضوعات مهمي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي همواره از آن سخت به ميان مي‌آمد، يافتن يك جانشين شايسته براي حضرت امام بود كه بتواند با هوشياري و درايت كشتي انقلاب را به ساحل نجات رهنمون سازد. تأسيس مجلس خبرگان رهبري با چنين رويكردي صورت گرفت. اهميت انتخاب رهبر پس از حضرت امام به حدي بالا بود كه مي‌توان به صراحت گفت آينده نظام جمهوري اسلامي با شخصيت و بينش رهبر گره خورده است. وجود رهبري حكيم مانند حضرت امام و نقش محوري ايشان، اهميت وجود رهبر براي نظام را به خوبي نشان مي‌دهد.
 مجلس خبرگان رهبري با شروع كار خود تلاش كرد بر طبق قانون اساسي و ويژگي‌هاي مطرح شده در آن براي رهبر، شخص حائز اين ويژگي‌ها را بيابد و با معرفي آن سلامت آينده نظام را تضمين نمايد. خبرگان ملت پس از بررسي‌هاي فراوان به آقاي منتظري مي‌رسد و وي را به عنوان قائم‌مقام رهبري معرفي مي‌كند. هر چند قرار بود اين انتخاب در جامعه مطرح نشود، اما به طريقي اين خبر از مجلس خبرگان خارج شد و جامعه از آن آگاهي يافت. مجلس خبرگان رهبري نيز، به ناچار صحت خبر را تأييد مي‌كند و همگان تصور مي‌كردند كه رهبر انقلاب پس از حضرت امام خميني(ره) كسي جز آقاي منتظري نيست.
 اما گويا حوادثي رقم مي‌خورد كه آشكار مي‌شود حضرت امام با انتخاب وي براي رهبري نظام موافق نيستند و انتخاب وي را به صلاح نظام و انقلاب نمي‌دانند. هر چند ظهور عيني مخالفت حضرت امام در آن سال تنها در نامه فروردين ماه ايشان به چشم مي‌خورد اما باري روشن شدن اين رخداد لازم است نگاهي اجمالي و تاريخي به اين اتفاقاتي كه منجر به بركناري آقاي منتظري گرديد داشته باشيم.
 حضرت امام خميني در پيامي به طور گذرا به اهميت نقش رهبر در نظام اسلامي اشاره فرمودند. ايشان معتقد بودند چون جايگاه ولي فقيه و رهبري جايگاه بسيار مهمي است، از اين رو انحراف در اين جايگاه نيز انحراف كل نظام و انقلاب را در پي خواهد داشت. ايشان انحراف جمهوري اسلامي را انحراف اسلام ارزيابي مي‌كردند و معتقد بودند كه «اگر اسلام و جمهوري اسلامي نوپا به انحراف كشيده شود و سيلي بخورد و به شكست منتهي شود، خداي نخواسته اسلام براي قرن‌ها به طاق نسيان سپرده مي‌شود و به جاي آن اسلام شاهنشاهي و ملوكي جايگزين خواهد شد.»38
 حضرت امام معتقد بودند چون دشمنان به دنبال ايجاد انحراف در نظام جمهوري اسلامي هستند از اين رو چشم طمع تمام دشمنان اين مرز و بوم و مخالفان اسلام به مجلس خبرگان و رهبر آينده دوخته شده است.
و بايد بدانيد كه تبهكاران و جنايت‌پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته‌اند، و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما، با چهره‌هاي صد در صد اسلامي و انقلابي، ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند، و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي بزنند. الله الله، در انتخاب اصحاب خود، الله الله، در تعجيل تصميم‌گيري، خصوصاً در امور مهمه.39
 خبرگان ملت در تاريخ 26/4/64 آقاي منتظري را به عنوان قائم‌مقام رهبري معرفي كرد. آقاي محمدي گيلاني مي‌گويد كه قبل از تصميم قطعي خبرگان اين موضوع را با حضرت امام مطرح كردم، كه ايشان با يادآوري برخي اعمال غيرصحيح آقاي منتظري، با اين تصميم مخالفت نمودند و حتي خبر مخالفت خود را به آيت‌الله هاشمي رفسنجاني نيز رساندند كه وي با ذكر اين نكته كه «چون قبلاً اعلام كرده‌ايم ديگر نمي‌شود» اعلام كردند كه ديگر نمي‌توان از انتخاب رسمي آقاي منتظري جلوگيري كرد.40 حضرت امام كه در آن زمان، انحرافات فكري و تزلزل شخصيتي آقاي منتظري را قابل اصلاح مي‌دانستند بر روي تصميم خود چندان اصرار نورزيدند و كار را به خبرگان مردم واگذار كردند و خود سكوت كردند. پس از انتخاب خبرگان، حضرت امام نيز گاه و بي‌گاه و به صورت رسمي و غيررسمي آقاي منتظري را تأييد مي‌فرمودند و با سپردن برخي كارها و امور مهم به وي، ايشان را عملاً وارد اين امور نمودند و آقاي منتظري نيز به صورت جدي در اين موارد دخالت مي‌كرد. حضرت آيت‌الله مشكيني رياست وقت مجلس خبرگان در پيامي به آقاي منتظري به نگراني برخي از خبرگان، از افراد حاضر در بيت وي اشاره كرده و از وي خواستند تا دست به اصلاح در بيت خويش بزند، اما واكنشي در اين باب از سوي آقاي منتظري صورت نگرفت.41
 چندي بعد در تهران يك خانه تيمي كشف شد كه در بازجويي‌هاي اوليه از اعضاي اين خانه تيمي مشخص شد آنان با سيدمهدي هاشمي - برادر داماد آقاي منتظري - كه به بيت وي نيز رفت و آمد دارد و بسيار مورد اعتماد آقاي منتظري است مرتبط هستند. وزير اطلاعات وقت در ديداري با آقاي منتظري صورت مواد يافت شده در منزل و تخلفات صورت گرفته را به اطلاع آقاي منتظري مي‌رساند، اما وي به شدت از عملكرد وزارت اطلاعات در اين زمينه انتقاد مي‌كند. وزير اطلاعات گزارش ديدار را به استحضار امام مي‌رساند. وي با توجه به محبوبيت آقاي منتظري به خاطر جايگاه قائم‌مقامي، از ترديد اعضاي وزارت اطلاعات براي پيگيري پرونده خبر مي‌دهد. حضرت امام با قاطعيت از وزارت اطلاعات مي‌خواهند كه با عزم راسخ كار خود را ادامه دهند و تزلزلي به خود راه ندهند. حضرت امام در همين اثنا در نامه‌اي به آقاي منتظري از وي مي‌خواهند تا «دامن خود را در ارتباط با سيدمهدي هاشمي پاك» كنند كه «اين راه بهتر است» و يا اينكه در صورت احضار وي از سوي وزارت اطلاعات عكس‌العملي از خود نشان ندهند و سكوت كنند. حضرت امام در اين نامه با قاطعيت اعلام كردند كه در امر رسيدگي به جنايات مورد اتهام هيچ‌گونه تسامحي صورت نخواهد پذيرفت.42
 ايشان سپس در پاسخ به نامه آقاي ري شهري - وزير اطلاعات وقت - به رسيدگي كامل و تمام پرونده دستور دادند.
... جنابعالي موظف هستيد به جميع جوانب اين امر با كمال دقت و انصاف رسيدگي نماييد؛ و تمام افراد متهمي را كه از سران اين گروه محسوب مي‌شوند و نيز افراد ديگري را كه در انتشار مسائل كذب و قضاياي ديگر دست داشته‌اند تعقيب نماييد... بايد تأكيد كنم كه همه در پيشگاه قضاوت اسلام مساوي [هستند].43
 اين بيان حضرت امام در قاطعيت برخورد با جنايتكاران نشان مي‌دهد كه عمل خلاف از سوي هيچ‌كس را - حتي اگر منسوبين به بيت قائم‌مقام رهبري - باشند نمي‌پذيرند.
 آقاي منتظري سپس مبادرت به نوشتن نامه‌اي در پاسخ به نامه حضرت امام كرد و با گستاخي تمام اظهار داشت كه چون امام با نامه‌اش خواب را از چشم من ربود مي‌خواهم نامه‌اي بنويسم كه خواب را از چشمان امام بگيرد. آقاي ري‌شهري مي‌گويد كه پس از نامه آقاي منتظري به حضرت امام، خدمت ايشان رسيدم كه ايشان فرمودند: «نامة ايشان به من كپي‌نمة مهدي هاشمي به اوست».44
 آقاي منتظري در نامه خود با اشاره به نارضايتي‌هاي مردم از وضع موجود بيان مي‌دارد كه «به نظر من، كشور در سراشيب سقوط است و مردم هم اكثراً ناراضي» هستند. وي به حضرت امام توصيه مي‌كند كه به «مسئولين و رسانه‌هاي گروهي سفارش فرماييد - حتي‌المقدور - از دروغ گفتن در گزارش‌ها و خبرها و وعده‌ها بپرهيزند كه مردم نوعاً مي‌فهمند و براي جمهوري اسلامي شكست است». گويي وي باور كرده بود كه رسانه‌ها و مسئولين مدام دروغ به خورد مردم مسلمان ايران مي‌دهند. وي حتي مشروعيت نظام را نيز در نهايت زير سئوال مي‌برد و مي‌نويسد «در چارچوب فعلي، تأييد و همكاري [با نظام] را نيز، با مشاهدة كارهاي خلاف، مشروع نمي‌دانم».45
 آقاي منتظري در نامه خود به طور مفصل به سيدمهدي هاشمي و شناخت دقيق خود از وي مي‌پردازد و تمامي فعاليت‌هاي او را تأييد مي‌كند. وي، سيدمهدي هاشمي را فردي «مخلص اسلام و انقلاب» و شخص حضرتامام معرفي مي‌كند و معتقد است كه او «هم خوش‌استعداد و خوش‌درك است و هم خوب صحبت مي‌كند و خوب مي‌نويسد و در عقل و تدبير و مديريت، به مراتب، از رئيس سپاه و وزير اطلاعات - با همه كمالاتشان - بهتر است و در تعهد و تقوا هم، از آنان كمتر نيست».
 آقاي منتظري تنها مشكل سيدمهدي هاشمي را اين مي‌داند كه «حاضر نيست كوركورانه مهرة كسي بشود».46
 وي معتقد است كه دشمنان سيدمهدي هاشمي، از او پيش حضرت امام «غولي خطرناك» ساخته‌اند. وي براي شناختن بهتر سيدمهدي به امام توصيه مي‌كند كه يك بار او را بخواهد و با او صحبت كند و «اين منصفانه نيست كه ما فقط از دشمنان و رقبا راجع به كسي بشنويم.»47 آقاي منتظري سپس به برخي مصاديق صدور انقلاب(!) و حمايت از نهضت‌هاي اسلامي از سوي سيدمهدي هاشمي و احمد حسني48 اشاره مي‌كند و مي‌نويسد كه احمد حسني به جرم «حمايت از نهضت‌ها» و خدمت به انقلاب» در «زندان جمهوري اسلامي» به سر مي‌برد. وي مي‌نويسد در ديدار با مسلمانان خارجي كه براي ديدن احمد حسني به ايران مي‌آيند مجبوريم به گونه‌اي طفره برويم كه آنان وضعيت او را نفهمند. وي معتقد است به خاطر فعاليت‌هاي احمد حسني است كه در كشورهاي آنان شعار «امام خميني(ره)، رهبر جهان اسلام» به گوش مي‌رسد و پيام‌هاي حضرت امام را ترجمه و پخش مي‌كنند، و آنان «غافل از اينكه اصلاً امام خميني(ره) نهضت‌هاي اسلامي را جرم مي‌دانند.»49
 آقاي منتظري همچنين به اين نكته مهم(!) اشاره مي‌كند كه «عامل ماندن مردم در صحنه‌ها و اميدوار شدن آنان» به انقلاب به عقيده «افراد شناخته شده وارد در مسائل سياسي و علاقه‌مند به بقاي انقلاب» صحبت‌هاي وي است كه «احياناً به عنوان تذكرات و گاهي انتقادات سازنده و بازگو نمودن دردها و خواسته‌هاي مردم و ارائه بعضي پيشنهادهاي اصلاحي پخش مي‌شود». وي معتقد است كه اگر صحبتهايش نبود «معلوم نبود چه مي‌شد و عكس‌العمل مردم در برابر كجي‌ها و بي‌عدالتي‌ها كه مي‌بينند چه بود...»50
 آقاي منتظري اين بار نيز برخلاف توصيه حضرت امام كه وي را سفارش به سكوت در قبال اين اتفاق نمودند، باز هم نظر ولي فقيه زمان خود را بر نظر خود مقدم ندانست و دست به اعتصاب زد و از پذيرفتن هر ملاقات‌كننده‌اي - چه دولتي، چه رسانه‌اي و ... امتناع ورزيد و به مخالفت آشكار با نظر حضرت امام برخاست.
 وزارت اطلاعات كار خود را آغاز كرد و بازجويي‌ها كه در ابتدا بر اثر اميدواري سيدمهدي هاشمي كه انتظار داشت هر چه زودتر بر اثر فشارهاي آقاي منتظري از زندان خارج شود به كندي پيش مي‌رفت، در نهايت با نااميد شدن وي از اين راه خروج، به مراحل جديد و حساسي وارد شد كه همه حاكي از دقت حضرت امام و روشن‌بيني ايشان و ساده‌لوحي آقاي منتظري داشت.
 سيدمهدي هاشمي لب به اعتراف گشود و خود را به روشني معرفي كرد كه نشان داد با آن شناختي كه آقاي منتظري از وي داشته است زمين تا آسمان متفاوت است. وي عليرغم تأكيد آقاي منتظي مبني بر تقوا و تعهد و اخلاص، خود را فردي داراي «خصلت‌هاي شيطاني، مانند قدرت‌طلبي - كه نتيجه غرور و عُجب بود - و خودمحوري و استبداد فكري، ريا، تكبر، خودبزرگ‌بيني»، «مجسمه‌اي از شر و فساد و فتنه و انحراف» و «آلوده به لغزش‌هاي فراوان و آغشته به ناخالصي‌ها و هواپرستي‌هاي بي‌شمار» معرفي مي‌كند.51
 سيدمهدي هاشمي سپس به سوءاستفاده‌هاي خود از بيت آقاي منتظري و شخص ايشان اشاره مي‌كند و مي‌نويسد كه «هويت كامل خويش را براي آقاي منتظري بازگو نكرده و وي را در جريان كليه رفتار و اعمال خود» قرار نمي‌داده است. وي مي‌نويسد كه من «در اندرون وجود خود واقف بودم كه چه مجسمه‌اي از شر و فساد و فتنه و انحراف، مورد تأييد فقيه عالي‌قدر قرار گرفته است و اين شخصيت بزرگ، چگونه مورد سوءاستفاده و حيله‌گري من و عده‌اي از دوستان قرار گرفته است». وي در نامه‌اي به آقاي منتظري مي‌نويسد: «وضعيتي كه ارتباط من با حضرتعالي را پوشانده بود، چيزي جز سوءاستفاده از بركات وجودي حضرتعالي نبوده است.»52
 در همين اوضاع و احوال، آقاي منتظري در ملاقات با آقاي طاهري، امام جمعه وقت اصفهان به شناخت نادرست(!) حضرت امام از سيدمهدي هاشمي اشاره مي‌كند و مي‌گويد «امام كار بي‌ربطي كرده، و من مهدي هاشمي را مي‌شناسم و تأييد مي‌كنم».53 گويا آقاي منتظري به درون سيدمهدي هاشمي از خود او آشناتر بود و او را بهتر از خودش مي‌شناخت. در همان زمان حضرت امام در جلسه‌اي با حضور سران از آقاي منتظري خواهش مي‌كند كه دست از اين اعمال و اعتصابات بردارد اما وي باز هم مخالفت با نظر ولي فقيه زمان برمي‌خيزد و حرف او را با بي‌توجهي رد مي‌كند.54
 سيدمهدي هاشمي پس از اثبات جرائم و اتهاماتش به اعدام محكوم مي‌شود. آقاي منتظري عزم خود را جزم مي‌كند تا مانع اعدام وي شود. اما اين اقدامات وي تأثيري در اجراي حكم ندارد. حضرت امام قبل از اين اتفاقات، در پاسخ به آقاي ري شهري كه از امام خواسته بودند پي‌گيري‌ها به خاطر آقاي منتظري و جايگاه وي متوقف شود چرا كه ممكن است آسيبي به جايگاه وي بزند و دامن وي را نيز آلوده كند، فرموده بودند كه «اين تكليف شرعي توست كه بايد انجام بدهي. به هر جا كه مي‌خواهد برسد! مسئله، مسئله اسلام است».55
 اما اين پايان كار نبود و آقاي منتظري و بيت او همچنان تبديل به بلندگوي منافقين و ليبرالها شتده بودند و تلاشهاي حضرت امام براي تصفيه بيت وي هيچ ثمري نبخشيد.
 پس از پايان جنگ تحميلي صحبت‌هايي از سوي آقاي منتظري در سالگرد پيروزي انقلاب در سال 67 مطرح شد كه حضرت امام در منشور روحانيت و ديگر پيام‌هاي بعد از آن به آنها پاسخ تندي دادند. آقاي منتظري در اين صحبت‌هاي خود از اشتباهات نظام در جنگ سخن گفته بود و اعلام كرده بود كه بايد با جرأت بايستيم و به مردم بگوييم ما چقدر اشتباه كرده‌ايم.
 هر چند برخي از تحليلگران اعتقاد دارند كه علت اصلي جدايي آقاي منتظري از حضرت امام و عزل وي به خاطر مسئله مهدي هاشمي بوده است،56 اما بايد گفت دليل اصلي، برخي جهت‌گيري‌هاي آقاي منتظري در گفتار و رفتار وي بوده كه به تعبير حضرت امام «ديكته شدة منافقين» بوده است و اگر تنها مسئله مهدي هاشمي بود بايد مسئله عزل وي نيز زودتر صورت مي‌پذيرفت.
 پس از سخنراني آقاي منتظري در سالگرد پيروزي انقلاب در سال 67 بود كه گويا حجت بر حضرت امام تمام شد كه نمي‌توان سكان زمامداري مملكت را به دست كسي سپرد كه معتقد است «ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند».57
 حضرت امام در منشور روحانيت از مردم ايران، مخصوصاً خانواده‌هاي شهدا و رزمندگان به خاطر تحليل‌هاي غلطي كه از مسئله جنگ، آن روزها صورت گرفته است عذرخواهي مي‌كنند و مي‌نويسند:
نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده‌ها به گونه‌اي غلط عمل كنيم كه حزب‌الله عزيز احساس كند كه جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولي‌اش عدول مي‌كند. تحليل اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و يا ناموفق بوده است، آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمي‌شود؟58
 ايشان در اين پيام به صراحت تأكيد كردند كه ما حتي براي يك لحظه نادم و پشيمان از عملكرد خود در جنگ نيستيم. حضرت امام در اين پيام به نكته‌اي سربسته اشاره كردند كه بعدها در نامة ايشان به آقاي منتظري معلوم شد منظورشان از اين جمله آقاي منتظري بوده است. ايشان در اين پيام فرمودند كه «تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرالها بيفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام، اين مردم بي‌پناه را از بين ببرند.»59
 آقاي منتظري كه كنايه‌هاي امام و موضع‌گيري‌هاي قاطع ايشان را دريافته بود مبادرت به نوشتن نامه‌اي به حضرت امام كرد و در آن نامه هدف خود از برخي انتقادات را «از باب نصيحت به امام مسلمين» ذكر كرد و در آن نامه هدف خود از برخي انتقادات را «از باب نصيحت به امام مسلمين» ذكر كرد و افزود كه «انتقادات خود را باعث تقويت انقلاب» مي‌دانسته است.60
 حال آنكه حضرت امام به صراحت فرمودند كه اين صحبت‌ها جز به سستي نظام منجر نمي‌شود. به هر حال، حضرت امام در تاريخ 6/1/68 تصميم به نوشتن نامه‌اي گرفتند كه آينده نظام را دچار تغيير و تحول كرد و به نوعي سلامت آينده انقلاب را تضمين نمود. ايشان اين نامه را «با دلي پرخون و قلبي شكسته» براي آقاي منتظري نوشتند تا «مردم روزي در جريان امر قرار گيرند». ايشان در اين نامه با صراحت تمام با آقاي منتظري سخن گفتند و به ايشان فرمودند كه روشن است كه «شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين مي‌سپاريد» از اين رو شما «صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده‌ايد». حضرت امام به آقاي منتظري فرمودند گاهي تحليل‌هايي كه از مسائل ارائه داده‌ايد آن قدر واضح بود كه «ديكته شدة منافقين» است «كه من فايده‌اي براي جواب به آنها نمي‌ديدم». حضرت امام به مسئله سيدمهدي هاشمي نيز اشاره فرمودند و در نامه خود به اعتماد بيش از حد آقاي منتظري به وي سخن گفتند كه آقاي منتظري «سيدمهدي هاشمي قاتل» را «از همه متدينين متدين‌تر» مي‌دانسته و با اينكه ثابت شده بود كه او قاتل است اما باز هم آقاي منتظري مرتب پيغام مي‌داد كه «او را نكشيد».61
 حضرت امام كه بارها علاقة خود را به آقاي منتظري در پيام‌هاي قبلي به صراحت نشان داده بودند و وي را «دوست صميمي سابق و حال... و مورد علاقه ملت»62 معرفي مي‌كردند اين بار مجبور شده بودند كه به خاطر نظام و انقلاب با «حاصل عمر» خود با تلخي تمام سخن بگويند. حضرت امام، آقاي منتظري را شخصي «ساده‌لوح» توصيف كردند كه «سريعاً تحريك» مي‌شود و در نهايت «با دلي شكسته و سينه‌اي گداخته از آتش بي‌مهري‌ها» به وي توصيه كردند «در هيچ كار سياسي دخالت» نكند. ايشان در اين پيام به مخالفت خود با انتخاب آقاي منتظري از همان ابتدا اشاره كرده و فرمودند:
والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولي در آن وقت شما را ساده‌لوح مي‌دانستم كه مدير و مدبر نبوديد.63
 البته حضرت امام در اين نامه پيش‌بيني كردند كه آقاي منتظري بعدها سكوت نخواهد كرد و «مشغول نوشتن چيزهايي» مي‌شود كه آخرتش را «خرابتر» مي‌كند.64
 حضرت امام در خاتمه نامه‌شان «سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيز» ايران بيان فرمودند:
من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم‌پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته‌ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي‌دارم. من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي‌افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم.65
 حضرت امام در اين نامه كه با ناراحتي تمام نگاشته‌اند سخن از «خيانت بزرگان به اسلام» به ميان آوردند كه تاريخ اسلام انباشته از اين اتفاقات است. ايشان در پايان نامه از خداوند متعال درخواست كردند «كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد».66 همه اين بيانات نشان از سختي اين دوران و نيز اعمال برخي از دوستان مخصوصاً آقاي منتظري دارد.
 آقاي منتظري پس از دريافت نامه حضرت امام در نامه‌اي به حضرت امام نوشت كه رهبري نظام را بيش از طاقت خود مي‌داند از اين رو اين مقام كناره‌گيري كرد. حضرت امام نيز پس از دريافت نامه آقاي منتظري، در پاسخي به وي نوشتند كه «رهبري نظام جمهوري اسلامي همان طور كه نوشته‌ايد كار مشكل و مسئوليت سنگين و خطيري است كه تحملي بيش از طاقت شما مي‌خواهد». ايشان سپس استعفاي آقاي منتظري را «صميمانه» قبول نمودند و به وي اعلام كردند كه «مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر همه چيز است و همه بايد تابع آن باشيم».67
 مردم ايران كه از مضامين نامه‌هاي حضرت امام آگاه نبودند از شنيدن خبر فوق بهت‌زده شدند. همه آنان از علاقه حضرت امام به آقاي منتظري باخبر بودند و اين سئوال مطرح شد كه چه عواملي و اتفاقاتي باعث شده كه به اين سرانجام رسيده است.
 حضرت امام در آن زمان به توصية برخي از سران مملكتي از انتشار نامه خودداري كردند ولي در پيامي به نمايندگان مجلس از تلاش خويش براي هدايت جريان اتفاقات سخن گفتند:
همين قدر بدانيد كه پدر پيرتان بيش از دو سال است در اعلاميه‌ها و پيغام‌ها تلاش خود را نموده است تا قضيه بدين‌جا ختم نگردد ولي متأسفانه موفق نشد. از طرف ديگر وظيفه شرعي اقتضا مي‌كرد تا تصميم لازم را براي حفظ نظام و اسلام بگيرد. لذا با دلي پرخون حاصل عمرم را براي مصلحت نظام و اسلام كنار گذاشتم.68
 اين بيانات حضرت امام بار ديگر نشان مي‌دهد ايشان حاضر نبودند به هيچ دليلي از انجام وظيفه و تكليف شرعي خود سرباز زنند.
 اهميت اين تصميم حضرت امام را از زبان وزير اطلاعات وقت كه اشراف كامل بر جريانات آقاي منتظري داشتند، مي‌شنويم:
بركناري آقاي منتظري از قائم‌مقامي رهبري، مطمئناً يكي از تلخ‌ترين حوادث انقلاب اسلامي بود و به ويژه از جهت ضربه‌اي كه به رهبري روحانيت وارد آمد براي جمهولي اسلامي گران تمام شد؛ ولي عدم بركناري وي از اين مقام و موقعيت قطعاً بسيار گران‌تر تمام مي‌شد؛‌بلكه به تصور من - آقاي ري‌شهري - به نابودي انقلاب مي‌انجاميد.69
 دشمنان انقلاب اسلامي نيز كه دلخوش بودند، مي‌توانند با روي كار آمدن آقاي منتظري «عمليات استحاله نظام در سطوح عالي را انجام دهند هرگز پيش‌بيني نمي‌كردند كه حضرت امام خميني(ره) روزي با عزل قائم‌مقامي خود تمامي محاسبات آنان را بر هم زند. آنها با كنار گذاشته شدن آقاي منتظري دچار غافلگيري و انفعال شدند».70
بازنگري قانون اساسي 4/2/68
 در ارديبهشت ماه سال 68 و در اواخر حيات حضرت امام خميني، ايشان در دستوري به رئيس‌جمهور وقت، خواستار اصلاح قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران شدند. «از آنجا كه پس از كسب 10 سال تجربة عيني و عملي از ادارة كشور، اكثر مسئولين و دست‌اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران» به اين نتيجه رسيده بودند كه «قانون اساسي با اينكه داراي نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراي نقايص و اشكالاتي است كه در تدوين و تصويب آن، به علت جوّ ملتهب ابتداي پيروزي انقلاب و عدم شناخت دقيق معضلات اجرايي جامعه، كمتر به آن توجه شده» بود71 ضرورت اصلاح قانون اساسي به شدت احساس مي‌شد.
 يكي از معضلات جدي قانون اساسي عدم پيش‌بيني بازنگري قانون، در خود قانون بود. بازنگري، لازمه هر قانون بشري است كه پس از مدتي بايد با تغييرات روز، تغيير يابد. اما در قانون اساسي كه در ابتداي انقلاب نگاشته شد از اين مهم غفلت شده بود. حضرت امام خميني(ره) در اين مسئله نيز با پيام خود راهگشا شدند و با استفاده از اختيارات خود دستور به اصلاح و بازنگري در قانون اساسي را صادر نمودند.
 از مواردي كه در چند ساله تجربة عملي انقلاب در موارد بسياري مشكل‌ساز شده بود، بحث شورايي اداره شدن نهادها و عدم تمركز در آنها بود. قوة مجريه را هم شخص رئيس‌جمهور اداره مي‌كرد و هم نخست‌وزير. غالباً هم به اين صورت بود كه مجلس نخست‌وزير دلخواه خود را به رئيس‌جمهور تحميل مي‌كرد. از اين رو رئيس‌جمهور كمتر قدرتي در اداره امور داشت؛ چون مجبور بود با كسي كار كند كه به او تحميل شده است و اين اختلافات باعث به وجود آمدن اختلافات فراواني گرديده بود عملاً رئيس‌جمهور در قانون اساسي، يك جايگاه بدون قدرت بود.
 در قوه قضائيه نيز چنين مشكلاتي به چشم مي‌خورد. رئيس ديوان‌عالي كشور، دادستان كل كشور، شوراي‌عالي قضائي... كه هر كدام گوشه‌اي از قدرت را گرفته بودند و ايجاد هماهنگي بين آنان و نهادهاي زيردست آنان مشكلاتي را ايجاد كرده بود.
 حضرت امام در پيام خود به اهميت بسيار بالاي اصلاح قانون اساسي اشاره كرده و معتقد بودند عدم اصلاح قانون اساسي و «چه بسا تأخير در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخي براي كشور و انقلاب گردد». حضرت امام بدين نكته اشاره كردند كه رفع نقايص قانون اساسي «يك ضرورت اجتناب‌ناپذير جامعه اسلامي و انقلابي ماست» و چيزي كه باعث شده بود اين مهم تا اين زمان به تأخير بيفتد «جنگ و مسائل ديگر» بود والّا ايشان «بنا بر احساس تكليف شرعي و ملي خود از مدتها قبل در فكر حل آن بوده»اند.72
 حضرت امام در پيام خود مواردي را كه بايد شوراي بازنگري قانون اساسي بدان بپردازد و براي رفع نقايص آن تلاش كند در 8 مورد اعلام كردند. اين 8 مورد عبارت بودند از:
1. رهبري 2. تمركز در مديريت قوة مجريه 3. تمركز در مديريت قوه قضائيه 4. تمركز در مديريت صدا و سيما به صورتي كه قواي سه‌گانه در آن نظارت داشته باشند 5. تعداد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 6. مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد 7- راه بازنگري به قانون اساسي 8. تغيير نام مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي.73
 شوراي بازنگري قانون اساسي كار اصلاح قانون اساسي را در زمان حيات مبارك حضرت امام آغاز كرد. پس از مدتي تلاش، اعضاي شورا متوجه شدند در برخي از موارد نياز به كسب نظر از حضرت امام دارند. از اين رو آيت‌الله مشكيني، در نامه‌اي به حضرت امام خميني نظر ايشان را در چند مورد خواستار شده بود. اما حضرت امام كه مايل به دخالت در اين امور نبودند و دوست داشتند شورا خود تصميم نهايي در تمامي موارد بگيرد، پاسخ دادند كه «هرگونه آقايان صلاح دانستند عمل كنند. من دخالتي نمي‌كنم» و اينگونه راه را براي شورا هموار كردند تا خود راه صحيح را تشخيص دهد.
 اما حضرت امام تنها در يك مورد بسيار مهم سكوت را جايز ندانستند و به ارائه نظر خويش پرداختند و كمك شاياني به شوراي بازنگري كردند و راه را براي حفظ انقلاب هموار ساختند. ايشان به شوراي بازنگري در مورد بند مربوط به رهبري نظام و خصوصيات و ويژگي‌هاي آن راهنمايي‌هايي فرمودند كه شورا نيز آن را در دستور كار خود قرار داد.
فقط در مورد رهبري، ما كه نمي‌توانيم نظام اسلامي‌مان را بدون سرپرست رها كنيم بايد فردي را انتخاب كنم كه از حيثيت اسلامي‌مان در جهان سياست و نيرنگ دفاع كند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم كه شرط «مرجعيت» لازم نيست. مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي‌كند. اگر مردم به خبرگان رأي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي‌شود و حكمش نافذ است، در اصل قانون اساي من اين را گفتم ولي دوستان در شرط «مرجعيت» پافشاري كردند، من هم قبول كردم. من در آن هنگام مي‌دانستم كه اين در آيندة نه چندان دور قابل پياده شدن نيست.74
 اين بار هم حضرت امام در راهنمايي خود به شوراي بازنگري قانون اساسي گامي ديگر در جهت تثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران برداشتند.
 نكته‌اي كه در تمامي پيام‌هاي مورد بررسي به چشم مي‌خورد تأكيد حضرت امام بر مصلحت نظام و اسلام و بقاي انقلاب بود كه ايشان اين مهم را تكليف شرعي خود مي‌دانستند كه حاضر نبودند به هيچ قيمتي بر سر آن كوتاه بيايند.
پانوشتها
1- صحيفه امام، ج 21، صص 86-85.
2- همان، ص 92.
3- همان، ص 94.
4- همان، ص 95.
5- همان، صص 96-92.
6- از آغاز تا پايان، محمد دروديان، ص 176.
7- سيره عملي امام خميني در اداره امور كشور، فرهاد درويشي سه تلاني، ص 347.
8- صحيفه امام، ج 21، ص 134.
9- همان، صص 94-93.
10- همان، ص 88.
11- همان، ص 87.
12- همان، ص 283.
13- سيره عملي امام خميني در اداره امور كشور، فرهاد درويشي سه كلاني، ص 704.
14- آواي توحيد، آيت‌الله جوادي آملي، ص 26.
15- همان، ص 25.
16- صحيفه امام، ج 21، ص 220.
17- همان، ص ... .
18- همان، ص 222.
19- آواي توحيد، ص 21.
20- همان، ص 28.
21- همان، ص 21.
22- صحيفه امام، ج 21، ص 221.
23- همان، ص 301.
24- جمهوري اسلامي، مصاحبه 25/3/78.
25- صحيفه امام، ج 21، ص 263.
26- آزادي ابراز عقيده يا اهانت به توده‌ها، ابوحسين، ص 25.
27- سيره عملي امام خميني در اداره امور كشور، ص 645.
28- تحليلي بر ماجراي آيات شيطاني سلمان رشدي، صادق طباطبايي، ص 321.
29- صحيفه امام، ج 11، صص 133-132.
30- صحيفه امام، ج 17، ص 500.
31- تحليلي بر ماجراي آيات شيطاني سلمان رشدي، ص 321.
32- صحيفه امام، ج 3، ص 268.
33- همان، ص 227.
34- همان، ص 291.
35- همان.
36- همان، ص 290.
37- همان، صص 292-291.
38- صحيفه امام، ج 18، صص 6-5.
39- همان، صص 7-6.
40- سنجه انصاف، محمدي ري‌شهري، صص 18-16. سخنراني آقاي محمدي گيلاني در تاريخ 6/9/79 به مناسبت شهادت امام كاظم(ع) در منزل آقاي علي رازيني.
41- همان، ص 48.
42- صحيفه امام، ج 20، ص 138.
43- همان، ص 145.
44- سنجه انصاف، ص 92؛ اين نكته را كه آقاي منتظري گفته بود «مي‌خواهم با نامه‌ام خواب را از چشم امام بگيرم»، حاج احمد خميني در نامه خود در 9/2/68 به آقاي منتظري مطرح مي‌كنند.
45- همان، صص 91-89.
46- همان، ص 85.
47- همان، صص 85-84.
48- از نزديكان و همفكران سيدمهدي هاشمي كه در خانه تيمي دستگير شد.
49- سنجه انصاف، ص 81.
50- همان، ص 80.
51- همان، صص 96-95، نامه حاج‌احمد خميني به آقاي منتظري.
52- همان.
53- همان، ص 111.
54- اتفاقات و مكالمات رد و بدل شده در اين ديدار بسيار تكان‌دهنده است كه خواننده محترم مي‌تواند براي آگاهي از آن به كتاب سنجه انصاف صفحه 112 مراجعه كند.
55- سنجه انصاف، ص 120.
56- براي نمونه رجوع كنيد به تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران. يحيي فوزي، ص 145.
57- صحيفه امام، ج 21، ص 330.
58- همان، ص 284.
59- همان، ص 286.
60- تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران، يحيي فوزي، ص 148.
61- صحيفه امام، ج 21، ص 330.
62- همان، ج 20، ص 137.
63- همان، ج 21، ص 331.
64- همان.
65- همان، صص 332-331.
66- همان، ص 332.
67- همان، صص 335-334.
68- همان، ص 350.
69- سنجه انصاف، صص 8-7.
70- جنگ در پناه صلح، رضا سراج، ص 47.
71- صحيفه امام، ج 21، ص 363.
72- همان، ص 364.
73- همان، ص 371.

این مطلب تاکنون 4045 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir