تاريخ، علم زنده
آنان كه از علم تاريخ و قاعدهها و فايدههاي آن به درستي اطلاع ندارند، در بياني عوامانه، همواره اين طعن و كنايه را نسبت به اين علم شريف و مفيد دارندكه تاريخ به مردهها ميپردازد. تصور چنين اشخاصي آن است كه بدين ترتيب، تاريخ فاقد پويايي و كارايي است و لذا مرده است.
هر چند چنين اظهار نظري حاكي از بيدانشي گوينده و افق بسته و نگرش محدود او است و نزد هيچ يك از عقلاي عالم و صا حبان انديشه و نظر، چنين قضاوتي ديده نشده است. و لذا اعتبار ندارد و براي بحث و نظر، محل اعتنا نيست. اما چون همواره اين خطر وجود داردكه اين تصور بعضي را نسبت به درس تاريخ دچار مشكل سازد، در اين خصوص توضيحي مختصر داده ميشود.
تاريخ در بردارنده دانش ما از گذشته است. اما بدون شك تاريخ به تمامي گذشته نميپردازد. از تمامي گذشته همواره بخشي از آن مورد توجه مورخ قرار ميگيرد و بسا كه مورخي ديگر، بخشي ديگر را مد نظر قرار دهد. هيچ مورخي نميتواند ادعا كند كه تمامي گذشته را ثبت و ضبط كرده است، زيرا اصولاً چنين امري محال است. لذا گزينش از ميان رخدادهاي گذشته،امري حتمي است. اين سنجش و گزينش محدود و منحصر به منابع دست اول تاريخي كه رويدادها را ثبت و ضبط مينمايد نيست، بلكه مورخاني كه در دنبال ميآيند و نظر به منابع دست اول دارند نيز، به سنجش و گزينش درمنابع مقدم دست ميزنند.
مردمان هر عصري در رجوع به آثار مورخان، فقط بخشي از تاريخ نوشتهها را كه مطلوب و مورد نظر آنها است، مورد توجه قرار ميدهند. اي بسا مردمان عصري گوشهاي از تاريخ نوشتهها را مورد توجه قرار دهند كه نسل پيش از آنها عنايتي بدان نداشته اند. اين جريانِ دائمي ادراك مجدد و بازشناسي تاريخ، هيچگاه متوقف نميشود و همواره پوياو منطبق با شرايط جامعه و خواست هر نسلي، استمرار مييابد.
ايراد كساني كه تاريخ را مرده ميپندارند، اگر به گذشته خاموش بشر است ربطي به تاريخنگاري ندارد، كما اين كه اعمال كنوني بشر نيز، روزي به گذشته سپرده خواهد شد. اما اگر ايراد بر دانش تاريخ است هيچگاه ايستايي و توقف نداشته است. در واقع در ارزيابي ركود يا پويايي تاريخنگاري، نبايد به سراغ رخدادهاي تاريخي رفت، بلكه بايد به سراغ مورخان و مطالعهكنندگان تاريخ رفت. اين بخش از دانش تاريخي، يعني فاعلان شناسايي آن، اصل و اساس تاريخ را تشكيل ميدهند، زيرا هم خود بخشي از تاريخند و هم مطالعه كنندة آن، رابطه پيچيده و توأم با ظرافت و باريك بيني كه در اين جا پيش ميآيد، براي عوام قابل درك و تشخيص نيست و كساني كه به تاريخ عنوان مرده ميدهند، از همين گروه هستند
درك اينان از تاريخ استاد و سطحي است، در حالي كه ادارك تاريخ مستلزم نگرشي پويا از پديدهاي پويا است و اين فرايند سادهاي نيست و در مقام تحليل نظري، بسيار پيچيده خواهد بود.
اگر تعبير «ادوارد هالت كار»، مورخ انگليسي را از تعامل رخداد با فاعل شناسايي تاريخ، به گفت و گوي گذشته و حال تعبير كنيم، اين گفت و گو زنده و پوياست، ولي ادراكي بيش از سطحي نگري ميخواهد تا دانسته شود. نيز اگر اين سخن «كروچه» مورخ ايتاليايي را بپذيريم كه ميگويد «هر كسي از كرسي معرفتي روزگار خود به تاريخ مينگرد و لذا، تمامي تاريخ در واقع تاريخ زمان حال است»، در مييابيم كه تا چه اندازه فعليت يافتن دانش تاريخ مستلزم پديدهاي به نام انسان، آن هم انسان انديشمند و به خصوص انسان مورخ است.
گذشته تاريخي بدون مورخ و به طور كلي انسان زنده، نه موجوديت مييابد و نه درك ميشود، لذا در ارزيابي دانش تاريخي هر عصر بايد به مردمان آن عصر نگريست.
ادامه مطلب...
دكتر عبدالرسول خيرانديش
|